دوشنبه ۱ امرداد ۱۴۰۳
ايمــــايان
اشاراتی كه مكرّر نمیشوند
ایماگویههای ظفرنامه
گناه بیتفاوتی
جملههای سینمایی - ۷۵ شنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۳
Les Dames du bois de Boulogne - 1945
گاهی نمیدونی مشغول انجام چه کاری هستی ولی اونچه انجام میدی، بهترین کاره. به این میگن: «الهام»
River - 2015
مشکل دنیا اینه که آدم نادان از کارش مطمئنّه ولی آدم دانا گرفتار شک و تردیده.
The Wolf Of Wall Street - 2013
۹۷ درصد از آدما که زود تسلیم میشن، به استخدام ۳ درصد از آدما که هرگز تسلیم نمیشن در میان.
2019 - Lying & Stealing
ضربالمثل ییدیشی: هر وقت دزدی تو را بوسید، بعدش دندانهایت را بشمار.
1988 - Mississippi Burning
یکی از مسئولان میسیسیپی پس از آغاز دستگیری متخلفان خودکشی کرده. یکی از مأموران میگوید: او که جزو آنها نبود، جزو کوکلاس کلانها هم نبود؛ گناهکار نبود.
کارآگاه آلن وارد: او گناهکار بود، هرکس که شاهد باشد چه اتفاقی میافتد ولی وانمود کند که چیزی ندیده گناهکار است.
پیشین: شبیخون آزادی
یزید تاریخی، یزید معاصر
دوشنبه ۲۵ تیر ۱۴۰۳
«اللهم انّی اعتذر الیک من مظلوم ظلم بحضرتی فلم انصره»
بارخدایا به پیشگاهت عذرخواهم از ستمدیدهای که در حضور من بر او ستم رفت و من او را یاری نکردم.
(بخشی از دعای سی و هشتم صحیفهی سجّادیّه)
ایّام محرّم است و یادآوری حماسهی سالار شهیدان. آنچه مصیبتی واقع در گذشته را به حماسهای انسانساز تبدیل میکند، اجتهاد عقلی بر اساس تشخیص امر کلّی و تطبیق آن با زمان حال و عمل به آن است و گرنه امر مذکور به ذکر حادثهای تلخ در گذشته تقلیل مییابد. رویارویی ظالم و مظلوم امری همیشگی است و احساس مسئولیّت در برابر این روند سقیم وظیفهای دائمی. امام سجّاد از مظلومی میگوید که ستم کشید ولی یاری ندید؛ حال اگر کسی خواسته یا ناخواسته به ظالم یاری رساند تکلیف چیست؟
حملهی رژیم پوتین به بیمارستان کودکان تلختر از آن است که فراموش شود. احتمالاً پیش از حملهی موشکی چندتایی از پهپادهای شاهد ایرانی را هم هوا کرده بودند تا به عنوان طعمه عمل کنند و پدافند هوایی اوکراین را آسیبپذیر کنند؛ پهپادهایی که از بودجهی کشور یا جیب من و شما به رفقای روسی داده میشود. به عبارت واضحتر تکتک ایرانیان ناخواسته همدست تجاوز روسیه به اوکرایناند ولی اعتراضی از نخبگان ایرانی به گوش نمیرسد.
اینگونه مواقع معمولاً خطابها به عالمان دینی است ولی روشنفکران و هنرمندان و نویسندگان کجایند؟ مگر جنایتی واضحتر از تجاوز یک کشور به کشور دیگر وجود دارد؟ رهبرنظام کار را از نگاه به شرق به غشکردن به سوی شرق رسانده و صدایی از کسی درنمیآید. اینجا دیگر بحث محاسبهی هزینه و فایدهی اعتراض یا احتمال تأثیر نهی از منکر نیست (اگر اساساً این موضوع را شامل شود) اینجا بحث از جامعهای نیمهمرده است که نیاز به نهیبی دارد تا به خود بیاید و سطح دغدغههایش از امور شخصی و مدهای روز شبکههای اجتماعی فراتر رود.
مطهّری و شریعتی پنجاه سال پیش میگفتند که یزیدی که پسر معاویه بود مرد، یزید زمانه را بشناس. گاهگداری سخنان آنان که پخش میشود با تأکید بر ظالمانی همچون موشه دایان در گذشته و نتانیاهو در زمان حال است ولی ظلم دائرهی وسعی دارد که شامل حاکمان مردمکش سوریه، تجاوزگر روسیه و ضدّمسلمان چین هم میشود. چرا اینجا بانگی از نظامی که پسوند «اسلامی» دارد برنمیآید؟ چرا صدایی از نخبگان خوابزدهی ایران بلند نمیشود؟
رئیسجمهور نهم
سهشنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۳
۱- در ایران به زحمت بتوان بین تحلیلگران و فعّالان سیاسی تفاوت نهاد. تحلیل یک فعّال سیاسی دو جزء دارد: یکی تشخیص و دیگری تجویز که دوّمی مبتنی بر اوّلی است. اگر اوّلی تا حدّی آمیخته به آرزواندیشی باشد که ربطش به واقعیّت کمرنگ شود، دوّمی مسیری جز به بیراهه نخواهد داشت.
۲- یکبار دیگر اوّلین نوشتهی انتخاباتی خود را خواندم. به گمانم مهندسی انتخابات امسال فقط در مرحلهی تأیید کاندیداها به طور کامل قابل تصوّر بود که برای پیروزی یک نامزد خودی (ترجیحاً قالیباف) طرّاحی شده بود با پزشکیانی که فقط تنور انتخابات را گرم کند و نه بیشتر. به گمانم حتّی طرّاحان این انتخابات هم گمان نمیکردند که تأثیر احمدینژاد بر فضای سیاسی ایران همچنان پایدار باشد به گونهای که اصولگرایی سنّتی به حاشیه برود و تندروی جای آن را بگیرد؛ (دوقطبی نوین) مشابه بلایی که ترامپ بر سر امریکا آورد. البتّه احمدینژاد جدید عاقلتر است و مستقیم با رهبر درنمیافتد.
۳- سلبریتیها کمتر از انتظارها در انتخابات شرکت داشتند و چهرههای علمی و دانشگاهی بیش از انتظار. شرکتکنندگان مرحلهی اوّل کمتراز انتظار من در انتخابات شرکت کردند و شرکتکنندگان مرحلهی دوّم بیش از انتظار من. نظام (یعنی رهبر) برای بار اوّل در مرحلهی اوّل به کمبودن رأیدهندگان اذعان کرد و برای مرحلهی دوّم هم شرکتکنندگان دو مرحله را با هم جمع زد! تمام اینها جای تأمّل دارد.
۴- حکمت حملهی چهرههای سرشناس تحریمی به دعوتکنتدگان به شرکت در انتخابات را متوجّه نشدم. مرحلهی اوّل که از دید آنان یک پیروزی بود؛ مرحلهی دوم نیز خواهناخواه با حضور کسی مانند جلیلی دوقطبی میشد و دستکم چهارپنج درصد بالا میرفت. ۴۴درصد با ۴۹درصد چقدر تفاوت دارد؟ از لحاظ آمار شرکتکنندگان نهچندان ولی ممکن بود بدون این پنج درصد اضافی، جلیلی میلیمتری برندهی انتخابات شود. اگر از دید آنان اصلاحطلبان تفاوتی با دیگران ندارند میتوانند «پلن»های خود را مثل سابق پیش ببرند.
۵- «مردم» واژهی بسیار کشداری است که مورد اجحاف زیادی واقع شده است. اگر نتیجهی انتخابات وفق مراد باشد، مردم مقدّساند و در نعت آنان چنین و چنان گفته میشود و گرنه مردم از دید اپوزیسیون یا تحتتأثیر مراجع فکری رأی میدهند یا رأیشان قومیّتی است یا جز آن. نظامزدگان هم که از توهین به آرای مخالف هیچ ابایی ندارند. برآیند رأی این مردم نه به نفع نظام بود (شرکت کم)، نه رأی مستقیم به اصلاحطلبان بود (رأی متزلزل و کمسابقهی مرحلهی اوّل) و نه رأی به براندازان (نظامی که در آستانهی سقوط باشد، باید مشارکتی بسیار کمتر از این را تجربه کند). زور پایگاه اجتماعی نظام در حدّ همین رأی نگرانکنندهی سیزده میلیونی به جلیلی بود، حنای اصلاحطلبی حتّی در یزد ِزادگاه خاتمی هم رنگی نداشت چه رسد به دیگر نقاط و براندازی خارجمحور هم با رهبری (وکالت؟) آن جمع کذایی دو بازیگر و یک فوتبالیست و... که حتّی درکی ابتدایی از کار گروهی نیز نداشتند راه به جایی نمیبرد.
۶- از سال ۹۶ به بعد این مردم با نوع کنش اجتماعی خود همهی ناظران را متعجّب کردهاند. این انتخابات از دید من تفاوت چندانی با آن اعتراضات نداشت. مشارکت کمی بالا رفت، آرای باطله کاهش شدید پیدا کرد تا کسی که به گفتهی خود عضو هیچ حزبی نیست و در مناظرات هم وارد جنگهای آشنای بین نامزدها نشد، با عملگرایی خود شاید آخرین بخت ساختار سیاسی برای ادامهی حیات باشد. نظام اگر نتواند افسار جلیلی و جلیلیها را بکشد (که اصلاً شکستخورده به نظر نمیرسد و در شعام آمادهی ایفای نقش همیشگی خود برای درانزوانگهداشتن کشور است) و با شکست طرح یکدست یا خالصسازی، دیگر امیدی برای بقا نخواهد داشت.
معنای «دولت در سایه»
چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۳
تفرشی اینجا توضیح داده است که «دولت در سایه» مختص رژیمهای پارلمانی است و در ایران معنایی ندارد امّا شاید بتوان برای این اصطلاح -جدای از گروهی که جلیلی تشکیل داده- معنای دیگری نیز یافت. برای «تبیین» بیشتر به سخنان اخیر ظریف، عراقچی و صالحی دربارهی نقش جلیلی در سنگاندازی در توافقات بین ایران و غرب دقّت کنید؛ برای شما جای سؤال نیست که -اگر دورهی احمدینژاد را فعلاً درون پرانتز بگذاریم- پس از اخراج احمدینژاد از قدرت و برکناری جلیلی از دبیری شورایعالی امنیّت ملّی، مگر یکنفر چقدر قدرت دارد که در برابر اعضای یک شورا با اعضای عالیرتبه که ریاست آن بر عهدهی رئیسجمهور است بایستد؟ جواب همینجاست.
رهبر در شورایعالی امنیّت ملی دو نماینده دارد که یکی از آنها دبیر میشود و دیگری صرفاً نمایندهی اوست. سعید جلیلی حتّی پس از کناررفتن از دبیری شعام همچنان یکی از دو نمایندهی رهبر بود و فقط بر همین اساس تا جایی که میتوانست اعمال نفوذ میکرد مثلاً تایید فرستادن نماینده به مذاکرات را آنقدر طول میداد که گاه بدون هماهنگی با او گروه نمایندگی را میفرستادند؛ مخالف عادیسازی روابط با عربستان بود و صالحی مجبور شد برای سفر به عربستان از خود رهبر مجوّز بگیرد تا جلیلی توان مخالفت نداشته باشد! جلیلی حتّی در دورهی رئیسی که زمینهی احیای برجام فراهم شده بود و امیرعبداللهیان در آستانهی سفر بود با الحاق یک بند به توافقنامه آن را به هم زد. زیبا نیست؟
جلیلی نمایندهی «دولت در سایه»ی اصلی یعنی زیرمجموعهی بیت رهبری بود و گرنه یکنفر به تنهایی آنقدر توان ندارد که بتواند یک جمع عالیرتبه را عاصی و تصمیمهایشان را وتو کند. توجّه کنید شمخانی هم دبیر بود و هم نمایندهی دیگر رهبر ولی باز هم جلیلی در کارها موش میدواند. جلیلی به همراه طیف او جلو پیوستن ایران به FATF را گرفت -که تا کنون این روند ادامه دارد- و باعث صدور قطعنامههای سنگین علیه ایران شد و با کشدادن مذاکرات اتمی و بدون دانستن یک زبان بینالمللی که کار ارتباط را زمانبر و دشوار میکرد، امکان حصول توافق را به بنبست رساند که حتّی علیاکبر ولایتی را شاکی کرد. جلیلی یکی از کسانی بود که لغو قرارداد کرسنت را بیاهمیّت دانست که به محکومیّت ایران در دادگاههای بینالمللی و ضرر و زیان و هدر رفت منابع ایران انجامید و هنوز هم عضو همان شوراست.
این «دولت در سایه»ی دوّم نه تنها مختص رژیمهای پارلمانی که مختص هیچ رژیم دیگری در جهان نیست؛ متاعی است که جز در انبان حکومت ولایی یافت نمیشود، در پشت تمام تصمیم گیریهاست بیآنکه جوابگو باشد؛ میتواند تمام موارد مثبت را به نام خود بنویسد و از پذیرفتن مسئولیّت موارد منفی شانه خالی کند. جلیلی فقط یکی از اعضای این دولت حجیم شبحآساست که از معجزات ولایت مطلقهی فقیه به شمار میرود.
مثنوی و انبربهدستان ولایی
سهشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۳
انتخابات ۴۰۳ و دوقطبی نوین
شنبه ۹ تیر ۱۴۰۳
بخش عمدهی انتخابات دیروز قابل انتظار ولی نتیجه با شگفتیهای کوچکی نیز همراه بود.
یک. مشارکت زیر چهلدرصدی -بدون هیاهومحوری و جوزدگی- حتماً جواب منفی به نظام است. کاملاً قابل حدس است که بدون پزشکیان و حمایت خاتمی و کروبی و ظریف از او، مشارکت زیر سی درصد میرفت. به عبارتی دیگر حرکت انتحاری نظام (یا حتّی اکل میته) با تأیید صلاحیّت پزشکیان جواب نداد و آرای انتخابات مجلس تنها چنددرصد بالا رفت. البتّه این نه هنوز یک نه قاطع نیست چون نشان داد که به اصطلاح دود کمی از کنده بلند میشود امّا به گمانم این آخرین تیر در ترکش اصلاحطلبان بود: افزایش پنجدرصدی آرا. این کجا و حماسهی «تکرار» کجا؟
دو. یک تحلیل قدیمی دربارهی انتخابات در ایران میگوید که حدود یکسوّم رأیدهندگان همیشه رأی میدهند که پایگاه ثابت اصولگرایانند و مشارکت هر قدر بالاتر رود به آرای اصلاحطلبان اضافه میشود. انتخابات جمعه نشان داد که کمتر از نیمی از پایگاه ثابت اصولگرایان به پزشکیان رأی دادهاند که این روند در ادامهی ریزش نیروهای وفادار به نظام است چون این ریزش تدریجی است و مثلاً کسی از انتهای طیف اصولگرایی ناگهان به براندازی نمیرسد.
سه. کانالهای هوادار قالیباف عکس برگهی رأی رهبرنظام را منتشر کردند که نام قالیباف قابل رؤیت بود. نحوهی پاسخگویی عضو دفتر رهبری نشان داد که تصویر جعلی نیست چون آن را انکار نکردند فقط گفتند که این کار غیرقانونی است. اگر ملاک رأی به نامزدها را افکار و سابقهی آنها بدانیم، رهبرنظام باید به این نتیجه برسد که زیر سه میلیون و چهارصدهزار نفر از رأیدهندگان و حدود ۵/۵ درصد از مردم ایران از لحاظ فکری به او نزدیکند.
چهار. پورمحمّدی آرایی نه فقط کم بلکه تحقیرآمیز دریافت کرد. نمیتوان هم از اعدام دفاع کرد و هم دم از مهر و محبّت زد. زدن حرفهای تند و «اصلاحطلبانه» هم جواب نداد. اینکه تنها روحانی بین نامزدها چنین رأیی دریافت میکند برای روحانیّتی که همیشه معتقدان سنّتی خود را داشته خیلی معنادار است. این نیز در ادامهی بند دو است که پایگاه سنّتی اصولگرایان در حال تغییر شدید است.
پنج. رأی نه و نیم میلیونی جلیلی در کنار اکثریّت خاموش (ترکیبی از بیتفاوتی و تحریمی) نشان میدهد که جامعه در حال دوقطبیشدن روزافزون است. دیگر دعوا بین اصلاح و اصول نیست بلکه دعوای آینده بین تندروی و براندازی خواهد بود و این بسیار هشداردهنده است. در انتخابات ۹۶ تلاش شد تا از رئیسی هیولا ساخته شود امّا جلیلی نه تنها یک احمدینژاد دوّم بلکه به مراتب خطرناکتر و دگمتر است. احمدینژاد اصلاً فکری در سر نداشت؛ او یک فرصتطلب مردمفریب بود ولی جلیلی حامل یک شبهاندیشهی تاریک است که جمهوری اسلامی را به پایان نزدیک میکند.
این یک هفته تعیین میکند که قشر خاکستری، ناامید و بیتفاوت چقدر از لاک خود بیرون میآید و چقدر از رأیدهندگان به قالیباف الزاماً به «جبههی انقلاب» تعلّق بیقیدوشرط دارند. نتیجهی روز جمعه نشان خواهد داد که نوع کنش انتخاباتی مردم در هفتسال گذشته تا چه حد تغییر کرده است. پزشکیان کار زیادی در مقام رئیسجمهور از دستش برنمیآید ولی انصافاً تصوّر جلیلی در جایگاه ریاستجمهوری یک کابوس به تمام معنا خواهد بود.
راهبرد بهینهی نظام
پنجشنبه ۷ تیر ۱۴۰۳
راهبرد بهینه (Optimal Strategy) مجموعهای مشخًص از مراحلی است که پیروی از آنها به برد در یک بازی میانجامد. مثلاً در بازی دوز اگر آغازکننده باشید، همیشه با انجام یک سری حرکات خاص میتوانید برنده باشید. یکی از معمّاهای لاینحل، یافتن راهبرد بهینهی شطرنج است که تعداد حرکات بسیار زیادی دارد و حلکردن خود بازی تا کنون حتّی از ابرکامپیوترها و هوش مصنوعی نیز برنیامده است.
بازی انتخابات در ایران یک راهبرد بهینه و برد-برد برای نظام است چون یا الف (بهاصطلاح جبههی انقلاب) برنده میشود یا ب (کسی جز آنها):
الف. حاکمیّت یکدست میشود و دوران رئیسی یا ابتدای احمدینژاد تکرار میشود.
ب. گروهی که مدّعی تفاوت با گزینهی الف هستند روی کار میآیند که مثلاً دوران روحانی یا خاتمی تکرار میشود.
(اینجا با کمی تفصیل گفتم که هر دو راه در اصل تفاوت عمدهای ایجاد نمیکنند)
اگر خوب دقّت کنید، راه سوّمی که بتواند به مقصدی جز پایان دورهی خاتمی یا روحانی بینجامد وجود ندارد. دورهی روحانی پسرفتی به نسبت دورهی خاتمی بود و به فرض که گزینهی ب فعلی روی کار بیاید، پسرفتی به نسبت دورهی روحانی خواهد داشت. پس نظام در هر دو صورت برنده است، البتًه در ظاهر.
جامعه امّا راه خودش را میرود. در سال ۷۸ اعتراضات دانشجویی در دوران خاتمی اتّفاق افتاد و در سالهای ۹۶ و ۹۸ در دورهی روحانی و خیزش مهسا هم که برای بار اوّل زنگ خطر را برای نظام در دورهی رئیسی به صدا درآورد؛ پس ترکخوردن ساختار نامنعطف قدرت از سالها پیش آغاز شده و با آمدن هر کدام از گزینهها این نارضایتی مهار نخواهد شد چون هر تغییری فقط در سطح اتّفاق میافتد.
پ.ن: میدانم که ساختار جامعه بسیار پیچیدهتر از بازی دوز یا حتّی شطرنج است. این یادداشت را بر اساس استدلال دودوتا چهارتای عقل سلیم نوشتم و گرنه یک رویداد نامنتظر مثل مرگ رهبر یا مانند آن میتواند بازی را عوض کند. چند ماه پیش چه کسی انتظار مرگ رئیسی را داشت؟ حالا هم طرّاح بازی انتخابات، خود یکی از مهرههای بازی سرنوشت است و مثل بسیاری از حاکمان منطقه و جهان ممکن است خیلی سادهتر از آنچه میپنداریم کیش و مات شود.
سهراهی پزشکیان
سهشنبه ۵ تیر ۱۴۰۳
اینکه پزشکیان بتواند چه تفاوت معناداری را در رفتار نظامی که تمام اهرمهای اجرایی آن در اختیار رهبرش است ایجاد کند بر من پوشیده است امّا با کنار گذاشتن مسائل حقوق بشری و مطالبات اجتماعی جوانان و زنان و مواردی از این دست، کمترین امر مورد انتظار بهبود شرایط اقتصادی است. این امر جز با رفع تحریمهای ناشی از سرگرمیهای اتمی ایران امکان ندارد. در واقع ایران در حالی تحریم است که به گفتهی خود به استفادهی صلحآمیز هستهای متعهّد است. خب چرا باید تحریم باشد؟ پاسخ یک بازی لج و لجبازی با امریکاست که میراث دوران ترامپ است و جز با مذاکره قابل حل نیست. مذاکره هم امر غریبی نیست چون باقری کنی مدتهاست که مشغول مذاکره با آنهاست. حالا خامنهای با مذاکره با امریکا مخالفت کرده (یعنی مذاکرهای که مذاکرهکننده کسی جز یکی از بستگانش یا یکی دیگر از خودیها باشد) تکلیف پزشکیان چیست؟ سه راه پیش روی اوست:
یک. خودش را به کوچهی علی چپ بزند و مثل دوران روحانی که خامنهای چیزی میگفت و تیم ظریف طبق نظر خود عمل میکرد، حالا هم سعی کنند همان کار را بکنند. امّا آیا تکرار آن بازی ممکن است؟ نه پزشکیان شخصیّت حقیقی روحانی را دارد و نه ممکن است اجازه داده شود که ظریف و امثال او بار دیگر به سیاست خارجی برگردند. تکرار سیاست چانهزنی از بالا و فشار از پایین از هر زمان دیگر دشوارتر است.
دو. پزشکیان در آخرین گفتگوی زنده به مردم بگوید که من برای تغییر شرایط به ویژه اوضاع اقتصادی و معیشتی شما آمدم، بر اساس سیاست نه شرقی نه غربی. حالا که سیاست نگاه به شرق اجازه نمیدهد که طبق منافع کشور عمل کنم و دشمنی با امریکا تبدیل به یک هدف شده ولو به قیمت رفتن اکثریّت مردم زیر خط فقر، بر اساس احترام به نظر ولی فقیه و برای ایجاد عدم تقابل درون نظام از نامزدی انصراف میدهم تا نظام خود عاقبت ادامهی این مسیر را به چشم خود ببیند و تجربه کند.
سه. پزشکیان اعلام کند که دو سیاست وجود دارد، یکی نه شرقی نه غربی یعنی تحت سیطرهی شرق و غرب نرفتن و طبق منافع با هر دو رابطهی محدود و تعریفشده داشتن و دیگری نگاه به شرق که به وضعیّت فعلی انجامیده است یعنی تحریم گسترده و فروش با ضرر و تخفیف اجباری نفت به چین و باقی ماجرا. انتخابات پیش رو یک رفراندم است بین این نگاه و آن نگاه، با پیروزی فرضی من دیگر مواففان آن نگاه نمیتوانند ادّعا کنند که همراهی «مردم» را دارند و به این دیدگاه باید اجازهی تجربه و عمل داده شود.
پزشکیان تا اینجا هیچ ایدهی تازهای نداشته و خبرسازترین مناظرههایش به دو نمایش ظریف و فاضلی برمیگردد که هیچکدام از آن دو نمایش به او ربطی نداشتند. این انفعال و بیبرنامگی و امید به رأی جوانانی که حافظهی تاریخی ندارند، او را به جایی نمیرساند حتّی اگر انتخابات را ببرد. اگر ببازد هم که تیر خلاصی بر شقیقهی اصلاحات خواهد بود.
انواع نوابیغ
جمعه ۱ تیر ۱۴۰۳
حدود دو دهه از انتشار مقالهی «نوابیغ» میگذرد. این نوشته به قلم عفت چهرهگشا و سیّدعبادالله محمودیان به معرّفی و بررسی رفتار کسانی میپردازد که با اندک آشنایی با ریاضیّات مدّعی یک نوآوری بزرگ یا حلّ معمّا یا مسألهای تاریخی هستند. این نوشته به مرور جایگاهی کلاسیک پیدا کرده و در بسیاری از زمینهها مورد ارجاع قرار گرفته و بسیاری از متخصّصان دیگر رشتهها نیز «جانا سخن از زبان ما میگویی» گویان به استقبال آن رفتهاند. با اینکه نوشته طنز نیست ولی خیلی از جاهای آن به زحمت میتوان جلو خندهی خود را گرفت.
شاید شنیده باشید که فلان «پروفسور» ایرانی فرمول اعداد اوّل را کشف کرده یا حتّی شخصی مدّعی شده که عدد پی ۳/۱۵ است و همهی محاسبات ریاضیدانان پیش از این اشتباه بوده است امّا اینکه خبرگزاری کتاب ایران با چنین فردی مصاحبهی غیرانتقادی کند دیگر از آن حرفهاست. (اگر کسی یک سری مصاحبهی انتقادی با این تیپ آدمها مثلاً برای انتشار در یوتیوب انجام دهد واقعاً جا دارد)
در سطحی نازلتر تولید انرژی هستهای در زیرزمین و اختراع دستگاه کرونایاب مشت نمونهی خروار چنین دیدگاهی است که به بخشهای جعلی طبّ سنّتی یا اسلامی هم تسرّی مییابد. این افراد خیلی نگران دزدیدهشدن ایدههایشان هستند و طرحهایشان را حتّی به کمپانیهای بزرگ ولو به قیمت ده میلیارد دلار هم نمیفروشند. شمای خواننده هر دانشی داشته باشید لابد در زمینهی تخصّصی خود «نیمپز»هایی که ادّعاهای بزرگ دارند را سراغ دارید.
اینها در علومی است که یا با برهان ریاضی یا محک تجربه سروکار دارند؛ وضع در دانشهایی که به سادگی راستیآزمایی نمیشوند بسیار وخیمتر است. استادی میتواند مدّعی تفلسف باشد و سالها صحبت از خدای پسپریروز و پسفردا کند و شاگرد تربیت کند و پس از مرگش بنیاد حکمت به نامش تشکیل دهند. بسیاری از تحلیلهای رسانهای در زمینههای اجتماع و سیاست خیلی راحت در این چارچوب قرار میگیرند. افراد به تناسب گرایشهای سیاسی و ایدئولوژیک خود هرچه میخواهند مینویسند و هر اتّفاقی را دال بر درستبودن دیدگاه خود میبینند.
این روزها شاهد «رقابت» چند تن از نامزدهای ریاستجمهوری هستیم که چندتایشان از بزرگترین نوابیغ سیاسیاند. آنان با اینکه خود بخشی از نظام سیاسی دو سه دههی گذشتهاند به گونهای سخن میگویند که انگار تازه از خارج آمدهاند که منتقد وضع موجودند. آنان راههای کمابیش ساده برای مشکلات پیچیده و ریشهدار دارند و میتوانند در مدّت زمان نهچندانبلند شرایط اقتصادی را کن فیکون کنند و نابرابریها را کاهش دهند. طنز جایی بالا میگیرد که برخی از آنان هم منتقدند، هم خود را دنبالهرو شهید رئیسی میدانند که کشور را سه سال اداره کرد و به جایی رساند که آنان به آن نقد دارند.
کسی که اختراعش را دهمیلیارد دلار هم نفروخت عاقبت به عنوان کارگر ساده در یک گاوداری مشغول به کار شد امّا نوابیغ سیاسی از پستی به پست دیگر میروند و نام نمایش بلاهت خود را «رقابت انتخاباتی» میگذارند.
جنگل نوین جهانی
حاشیه بر اخبار -۱۰۰ شنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۳
حجّت کریمی: اگر جزئیّات مذاکره با استقلال را بگویم، بیرانوند باید چادر سرش کند.
- لازم نیست که به میزان شناعت چنین ناادبیات جنسیّتزدهای اشاره شود. کمی فشار لازم است تا ضدّاندیشهای که چادر سر مجید توکّلی میکند، در مقام یک مدیر نیز شباهت به جنس دیگر را نشانهی تحقیر بداند؛ با این تفاوت که کمی شستهرفتهتر از لات چالهمیدانی است که میگوید «از زن کمترم اگر...». چنین کسانی مدیران سطح بالای ورزشی این مملکت بودهاند و احتمالاً خواهند بود و طبعاً کمیتهی «اخلاق» اصلاً نیازی نمیبیند که مانند حساسیّت به «لهجه» اینجا واکنش نشان دهد.
جلاییپور: با این انتخابات براندازی به حاشیه میرود و اصلاحات جان دوباره میگیرد.
- فقط در صورتی که مشارکت دوبرابر انتخابات مجلس و پزشکیان برنده شود و گرنه اگر میزان مشارکت بالا برود ولی پزشکیان برنده نشود، براندازی باز هم به حاشیه میرود ولی فقط «نظام» برنده است و اصلاحطلبانی که همیشه در صورت داشتن یک نامزد واقعی برنده بودهاند، شکست میخورند و اگر میزان مشارکت خیلی بالا نرود و رتبهی پزشکیان از دوّم هم پایینتر باشد، نه تنها راهی برای اصلاحطلبان گشوده نمیشود که همان روزنه هم بسته میشود. شرکت در این انتخابات یکجورهایی مانند قمار سیاسی است.
جلیلی: عقبماندگیهای چندصدساله را در چندسال جبران میکنیم.
- سیر حوادث در ایران هر قدر هم واپسگرایانه باشد، نباید به احمدینژاد برسد. او هنگام نامنویسی باز هم گفت که «شرایط با چهار اقدام عوض خواهد شد امّا نمیگویم»! تا یادمان نرود که چه ابلهی نظرنزدیک ایزدنشان بود ولی جلیلی با سخنانی مانند همین نشان میدهد که احمدینژاد یک شخص نیست، یک مکتب است.
حمید نوری/عبّاسی در ازای مبادله با چند زندانی سوئدی به ایران برگشت.
به من گفتهاند اینقدر نگو «دیدید گفتم؟» ولی با این حال: «دیدید گفتم؟». وقتی حرملهای مانند اسدالله اسدی را حین ارتکاب چند جرم همزمان مانند سوءاستفاده از مصونیّت دیپلماتیک و تلاش برای ایجاد انفجار در یک کشور اروپایی مبادله کردند، این دلقک که چیزی نیست. همانطور که پیشتر هم عرض کردم این مبادلهها نظام مقدّس را در راهی که پیش گرفته مصمّمتر میکند.
تفتیش مقرّ مجاهدین خلق در فرانسه پس از آزادی یک زندانی فرانسوی
نیازی به یادآوری نظر نگارنده دربارهی «مجاهدین» نیست امّا علّت همزمانی این کار با آزادی زندانی فرانسوی از جنس بند بالاست. این گونه دادوستدها را کنار جنگ اوکراین و سرگردنهگیری حوثیها اگر بگذاریم به این نتیجه میرسیم که از نظم نوین جهانی وارد جنگل نوین جهانی شدهایم. نظام ولایی ادامهی بقا در این جنگل را خوب بلد است.
پیشین: فرق هاشمی و خاتمی
محذوفان مهندسی ۴۰۳
سهشنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۳
فهرست نامزدها چند گروه -و نه فقط شخص- محذوف دارد. روند تأیید صلاحیّتها قاعدهی عقلایی ندارد، برای ردّصلاحیّت اشخاص میتوان به این مورد و آن مورد اشاره کرد امّا پشت حذف یک گروه حتماً دلایل کلانتری نهفته است.
اوّلین گروه کسانیاند که در گذشته با رهبر یا منتسبان وی زاویه داشتند از احمدینژاد تا حقانیان و اصلاحطلبانی مانند محمود صادقی که خیلی اهمیّتی ندارد چون احتمالاً خودشان هم میدانند که سهمشان از این انتخابات فقط همان پنج دقیقهی پشت میکروفون بود.
گروه دوّم لاریجانیهایند که نمایندهی آنها یعنی علی -احتمالاً برای بار آخر- حذف شد. روند کنارگذاشتن لاریجانیها از زمان احمدینژاد آغاز شده بود. آنان آرام آرام به یک گروه مافیایی قدرتمند شبیه شده بودند که دو برادر رئیس دو قوّه بودند و برادران دیگر همه مناصب بالایی در اختیار داشتند و برادر روحانی سودای رهبری هم در سر داشت. فکر میکنم نظام یک برنامهی قدم به قدم را برای حذف آنان دنبال کرد و یکی یکی هر کدام با شیوهای کنار گذاشته شدند، از عزل از منصب و ردّ صلاحیّت تا انتشار فیلم مخفی، شایعهسازی و بازی رسانهای. صادق تنها باقیمانده است که به گمانم منتظرند خودش بفهمد و مانند انصرافش از حضور در شورای نگهبان، از مجمع تشخیص مصلحت -مثلاً به بهانهی تمرکز روی کارهای علمی و...- کنار بکشد. در یک نظام بسته هیچ گاه یک گروه یا خاندان نباید بیش از حد قدرت بگیرد.
گروه سوّم از همه مهمترند چون هنوز اهمیّت حذف آنها بررسی نشده است. دورهی سهسالهی رئیسی برای رهبر مانند دورهی اوّل احمدینژاد برای بود. او تعابیری از رئیسی و دولت او دارد که بیسابقه است و با کشتهشدن او این تعابیر مبالغهآمیزتر هم شد. حالا سه وزیر دولت طلایی رئیسی ردّصلاحیّت شدهاند. بذرپاش، مرتضوی و اسماعیلی هم دارای معیارهای سختگیرانهی اعتقادی و التزامی حکومت ولاییاند و هم منصبی در حدّ وزارت دارند و مدیریّت کلان را تجربه کردهاند، چرا آنها را کنار گذاشتند و حدّاقل یکی از آنان را تأیید نکردند؟ طبعاً بحث به ویژگیهای فردی آنها بر نمیگردد.
وزارت اطلاعات همین دولت باید بیشترین همکاری را برای تأیید صلاحیّت آنها میکرد. چون جوانب امر از نظر من خیلی مبهم است وارد بازی حدس و گمان نمیشوم ولی همین وزارت اطلاعات (که البتّه در درجهی اول منتخب رهبر است، سپس رئیسجمهور) و حذف حسین طائب نزدیک به فرزند رهبر پس از افتضاحهای اطلاعاتی و امنیّتی در جدال با موساد و سیا، شاید راهنمایی به جواب مسئله باشد. من در «پیشلرزههای آینده» پیرامون جدال بین جناحهای رئیسی و قالیباف یادداشتی نوشتم که برای کسانی که دنبال ابهامهای سقوط بالگرد رئیسیاند شاید جالب باشد.
حلقهی واسط بین بخش دوّم و سوّم نوشته خبری است که تازگی پخش شده است. لاریجانیها «گیت» زیاد داشتهاند امّا اوّلین آنها به انتخابات ۷۶ و افشای مذاکرات جواد لاریجانی با نیک براون برمیگردد که در آن لاریجانی به معاون وزیر خارجه انگلیس اطمینان میدهد ناطق نوری فرد قابل اطمینانی برای تنظیم روابط با غرب است. خبر جدید هم تقریباً همان محتوا را دارد با این تفاوت که قالیباف روحانی نیست امّا بهترین فرد برای پر کردن خلأ پس از مرگ خامنهای معرّفی میشود. فقط فرض کنید چیزی مثل این دربارهی یک اصلاحطلب منتشر میشد!
نگاهی به نقشهی «مهندسان» انتخابات
یکشنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۳
جنّتی گفته بود که ما مهندس نیستیم و انتخابات را مهندسی نمیکنیم امّا کیست که باور کند؟ من در نوشتهی پیش خیلی مختصر سه احتمال را پیشبینی کردم که -بر خلاف انتظار من- اوّلی درست از کار درآمد. چرا؟
یک. «مهندسان» از آنچه فکر میکردم عاقلترند و فهمیدهاند که حذف کامل اصلاحطلبی یکی از عوامل اعتراضات گسترده در ششسال گذشته بوده است. حذف اصلاحطلبی به طرفداران نظام نیفزود بلکه مخالفان و براندازان را بیشتر کرد. شاید در ظاهر مناصب انتخابی و انتصابی یکدست شدند ولی نظام برای بار اوّل پس از دههی شصت خطر سقوط را حس کرد. البتّه حضور پزشکیان در فهرست این انتخابات لزوماً به این معنا نیست که قرار است اصلاحطلبان سهمی در قدرت داشته باشند ولی دست کم چراغ سبزی است به آنان که با تبلیغات برای نامزد خود تنور انتخابات را داغ کنند.
به گمانم مهندسان خوب میدانند که پس از سه اعتراض گسترده در کشور و تغییر ذائقهی سیاسی بخش عظیمی از مردم، خاتمی دیگر آن خاتمی نیست که بتواند با «تَکرار» پیروز انتخابات را تعیین کند ولی خاتمی هیچ هم نیست و بین بخشی از مردم محبوبیّت دارد. پس اگر بتواند درصدی از مردم را هم پای صندوقها آورد غنیمت است. آرای هشداردهندهی مشارکت در انتخابات اخیر (بیست درصد برای تهران و سیوچند درصد برای کشور) نادانترین افراد را هم قانع میکند که نظام با بحران مشروعیّت عمیقی روبهرو شده و حالا نیاز است که بتواند با برگزاری یک انتخابات لااقل متوسّط باز هم مثل قدیم ادّعا کند که «رأی مردم، رأی به نظام بود».
دو. فرض را بر این بگذاریم که احتمال پیروزی پزشکیان در انتخابات جدّی باشد؛ این امر قطعاً برای نظام و رهبرش فاجعه نیست. او بارها با دولتهای اصلاحطلب کار کرده و توان مهار آنان را دارد. آنان رابطه با جهان خارج را بهبود میبخشند و در داخل هم با بهکارگیری تکنوکراتها سروسامانی به اقتصاد میدهند و نظام را از سیاهچالهای که رئیسی با بیکفایتی خود در آن انداخت درمیآورند.
یکی از فرمولهای همیشه امتحان پسدادهی نظام، کار ولایت مطلقهی فقیه با دولتی نهچندان همسو است. در این حالت تمام پیشرفتها به رهبر و همهی ناکارآمدیها به دولت ارجاع داده میشوند. رهبرنظام یکبار خبط کرد و احمدینژاد را بالا کشید؛ محمود با بیکفایتی خود خامنهای را چنان در خطر انتقاد مردم قرار داد که هرآنچه اعتبار نزد اقشار وفادار به جمهوری اسلامی از ابتدای انقلاب جمع کرده بود، یکجا باخت. با چرخش احمدینژاد در دورهی دوّم، رهبر باز به همان فرمول قدیمی برگشت ولی جز تندروان دوآتشه دیگر کسی به او اعتماد مجدّد نکرد. در دورهی رئیسی هم همان برنامه فاجعه آفرید، با این تفاوت که احمدینژاد با تقلّب برنده شد و رئیسی با حذف کامل همهی رقبا. حاصل انتصابات ۱۴۰۰ چه بود؟ هدف اصلی نارضایتی مردم در سه سال گذشته باز هم خامنهای شد و نه دولت رئیسی.
حالا فرض کنیم که پزشکیان بتواند به عنوان رئیسجمهور نهم انتخاب شود، فرمولی که در گذشته بارها کارآمدی خود را برای حفظ نظام اثبات کرده بود، باز هم به کار گرفته خواهد شد؛ به ویژه اینکه یک مجلس سرتاپا اصولگرا، شورای نگهبان و بیشمار اهرمهای رهبرنظام اجازه نمیدهند که دولت دست از پا خطا کند؛ تازه در صورت بروز اعتراضات جدید، دولت را میتوان سیبل کرد تا نظام و رهبر پشت آن مخفی شوند.
به گمان من از دید مهندسان در دو حالت فوق (پلن ای و بی) به ترتیب ارجحیّت، قالیباف و پزشکیان برنده میشوند و دوقطبی بین آنها خواهد بود. نکات بیشتری دربارهی انتخابات هست که به تدریج خواهم نوشت.
فرق هاشمی و خاتمی
حاشیه بر اخبار -۹۹ سهشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳
ترکیب نامزدهای ریاست جمهوری
- به نظرم نظام از ابتدا -به ویژه پس ازغافلگیری مرگ رئیسی- برای انتخابات تدبیری نداشته است ولی در تأیید صلاحیّتها برنامهاش را آشکار میکند. یعنی از بین سه گزینهی اصولگرایان همسو و یکی دو اصلاحطلب (برای داغ کردن تنور انتخابات و ترمیم پایگاه اجتماعی از دست رفته) و یک نامزد هدف و چند نامزد تزئینی (تکرار تجربهی رئیسی) و چند نامزد اصولگرا (امر بینابین) یکی را انتخاب خواهد کرد. هرگونه گمانهزنی پیش از تأیید نامزدها بیهوده است ولی آخری محتملتر است.
اسرائیل و امریکا گفتند که در سقوط رئیسی دخالتی نداشتند
- آنقدر این دو کشور در مقدّرات چندسالهی اخیر ما دخالت داشتهاند که حالا با هر اتّفاقی مدام باید بگویند که ما نبودیم! یکجورهای ایران فعلی شبیه ایران پس از جنگ جهانی دوّم و «کار کار انگلیساس» شده.
زنان تنها در جنگل از برخورد با مردان بیشتر از خرسها میترسند
- واقعاً؟! فکر میکردم اوضاع خراب باشد ولی نه تا این حد. تازه این در ممالک راقیه است.
ترافیک سنگین جاده چالوس در جهت مخالف مرقد سیّدروحالله خمینی
احضار رئیس صنف قنادان برای انتشار این آمار: فروش قنادیها از آخر اردیبهشت تا ۵ خرداد ۵۸ درصد افزایش داشته است.
- دو نمونه از رفراندم مدنی. اینها را مقایسه کنید با حرفهای جمیله علمالهدی که «تشییع رئیسی رأی مجدّد به جمهوری اسلامی بود.»
حضور گرتا گرویگ به عنوان رئیس هیئت داوران در جشنواره کن
- ایشان به جز ساختن یک فیلم پرفروش و چند نامزدی در اسکار چه کرده؟ فرهادی با دوبار بردن اسکار فقط عضو هیئت داوران بود. به نظرم اگر نام کن را به کِن (Kennes) تغییر دهند بهتر باشد.
محمدصادق جوادی حصار در گفتوگو با روزنامه اعتماد: نقل است که رهبری فرمودند فرق آقای هاشمی و آقای خاتمی این است که آقای هاشمی میآمد اینجا مینشست و هرچه میگفتیم، میگفت چشم و بعد که بیرون میرفت کار خودش را میکرد؛ اما آقای خاتمی میآمد اینجا کلی بحث میکرد و چانه میزد، اما آخر همان کاری را که گفته بودیم انجام میداد.
- گفتهی «رهبری» را باید با آب طلا نوشت. یعنی پس از آن جملهی قصار «باید گریست به حال جامعهای که حتّی احتمال کسی مثل بنده در آن مطرح شود» صادقانهترین و درستترین حرف دوران زمامداریش است. ناگفته پیداست که «سیاستمدار» یعنی هاشمی و دربارهی خاتمی هم چیزی نگویم بهتر است.
پیشین: نان و کیک ولایی
حیدری-نعمتیگری در فوتبال
شنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۳
من در حد توان از پشتپردهبینی و نیّتخوانی در مسائل اجتماعی و سیاسی دوری کردهام ولی گاهی برخی نشانهها قراینی بر وجود بعضی طرح و برنامههایند که ندیدنشان نوعی سادهلوحی به نظر میرسد. اینجا بحث من فوتبالی و در مورد قهرمانی و اشتباهات داوری نیست؛ دربارهی جوّ مسمومی است که برای چندماه فضای ورزش، اجتماع و البتّه ذهن نوجوانان و جوانان را اشغال کرد.
نکونام که با دادن تعهّد و حذف پستهای اعتراضی مجوّز حضور در استقلال را گرفت از ابتدای فصل جنگی علنی ابتدا علیه تیمهای رقیب، بعد مدیریّت باشگاه و در انتها تمام ارکان فدراسیون راه انداخت حتّی وقتی با چند امتیاز صدرنشین لیگ بود. کاری به درستی این روش که برگرفته از رفتار سرمربّی مورد علاقهاش یعنی کارلوس کیروش بود ندارم امّا چرا کمیتهی انضباطی و فدراسیون کاری نکرد که او را متوقّف کند؟ او که در انتهای لیگ دوپلو حرف زدن را کنار گذاشت و داوران، رئیس فدراسیون و هیئت رئیسه را علناً به تبانی متّهم کرد، در نهایت با مقداری جریمهی مالی روبهرو شد که معلوم نیست پرداخت شود یا نه. برداشت من از شیوهی برخورد با او بود که ارادهای جدّی برای متوقّف کردن او، مربّیان تیمش و چند بازیکن خاص اصلاً وجود نداشت. چرا؟ به اینها «کارشناسان» استقلالی که در صداوسیما علیه ارکان فدراسیون مصاحبههای آنچنانی کردند را اضافه کنید.
هنگام جام ملّتهای آسیا برداشت عمومی این بود که نظام با تمرکز روی فوتبال میخواهد جوّ منفی داخل کشور را بشکند؛ اگر آن زمان نتوانست چنین کند، بیگمان در طول لیگ گذشته توانست. نمیگویم که نکونام با اشارهی دیگران چنین کرد ولی آن دیگران (تعهّدبگیران) از این جنگ زرگری راه افتاده حتماً استقبال کردند وگرنه ساکت کردن او برای آنها به سادگی یک آب خوردن بود. تاج خیلی راحت میتوانست به نکونام بگوید که ادامهی این روند ممکن است او را به سرنوشت گلمحمّدی دچار کند خاصّه الآن که ریاست باشگاه استقلال دست علیعسکری است. تاج امّا به جایش او را به ملاقات با خود دعوت کرد تا نکونام بعد از آن جلسه دوباره حرفهایش را در کنفرانس مطبوعاتی با شدّت و حدّت بیشتری تکرار کند. سخنان علی خسروی پیرامون رجوع افرادی از نزدیکنان نکونام به او و تصاویر دوربینهای مداربسته هم به کنار.
نکونام از ابتدا اینگونه نبود. شاید خیلیها ندانند که آن دستبندهای سبز در بازی با کره در هنگامهی جنبش سبز را نکونام به بازیکنان تیم ملّی داد ولی افراد تغییر میکنند؛ مثل نیما نکیسا که جوانیاش را همه دیدند و حالا سعی میکند یک علیرضا دبیر دیگر شود. قاعدتاً اگر شعوری حرفهای در باشگاه استقلال حاکم بود، این مربّی پرحاشیه را کنار میگذاشت و فرهاد مجیدی را برمیگرداند تا بتواند هم در لیگ ایران و هم در آسیا حرفی برای گفتن داشته باشد ولی انگار قرار است یک فصل جنگ اعصاب دیگر در راه باشد چون صلاح در این است که اذهان جوانان مشغول حواشی خودساخته شود تا یادشان برود گویا مسائل مهمتری هم در کشور هست که درخور توجّه باشد.
دکترین نوین هستهای
یکشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۳
سخنان کمال خرّازی دربارهی تغییر دکترین هستهای ایران برای بار اوّل نبود که گفته میشد؛ گذشته از حرفهای فلّهای برخی نمایندگان مجلس یا امثال حسین شریعتمداری که نباید جدّی گرفته شوند، برای بار اوّل سیّدمحمود علوی که ابتدا وزیر اطّلاعات نظام و سپس روحانی بود، چنین گفت. پس از برخی اعتراضها خرّازی حرف خود را تکرار کرد تا معلوم شود گفتن حرفهایی خلاف آن فتوای کذایی خامنهای از سوی مشاور او تصادفی نیست. حالا عراقچی نیز همین موضوع را پیش کشیده تا همه مطّلع شوند که اصل ماجرا از کجا آب میخورد. چند نکته:
۱- قبلاً هم من هم دیگران گفته بودیم که به فرض صوری (تقیّه یا توریه) نبودن آن فتوا، تغییر آن تحت عنوان تغییر شرایط زمان و مکان خیلی دشوار نیست بنابراین آن فتوا را نباید بیش از حد جدّی گرفت.
۲- راهبرد ایران در برابر دولت بایدن مبتنی بر رویکرد تهاجمی به جای تعاملی بوده است. به اعتراف روحانی دولت بایدن آمادهی بازگشت به برجام در ازای گفتگو بر سر مسائل منطقهای بود ولی رهبرنظام نپذیرفت تا تحریمها باقی بمانند. حالا هم در عمّان دربارهی مسائل منطقهای مذاکره میکنند و هم برجام اعتباری ندارد و تحریمها باقی است؛ همان سیاست چوب و پیاز یا باخت-باخت سابق.
۳- رهبرنظام هم در پستهای انتصابی و هم با اعمال نفوذ در پستهای ظاهراً انتخابی، از میان طیف نیروهای وفادار به نظام، اصولگرایان متمایل به خود را بالا کشیده است ولی وقتی نوبت گرهگشایی میرسد چارهای ندارد که به اصولگرایان معتدل یا حتّی بخش محافظهکار اصلاحطلبان مراجعه کند. خوب به اسمهای بالا و مسئولیّتهای گذشتهی آنان دقّت کنید: علوی، خرّازی، عراقچی و دست آخر شمخانی. نوعی لجبازی با یک گرایش سیاسی که قبلاً رأی اکثریّت را هم با خود داشت.
۴- ساختار سیاسی فعلی ایران به اندازهی کافی مبهم و غیرشفّاف هست به گونهای که وجود دولت پشتپرده (شاخههای پرشمار بیت رهبری)، ارگانهای اقتصادی منصوب رهبر و نهادهای متعدّد موازی امکان قضاوت دربارهی بخشهای مسئول را به طور کامل از بین برده است. حالا و با ادّعای مسئولیّت شمخانی در پروندهی هستهای این معضل شکل فجیعتری به خود میگیرد چون او پس از کناررفتن از دبیری شورایعالی امنیّت ملّی مسئولیّتی ندارد تا به او اجازه دهد در پروندهی هستهای دخالت کند. رهبرنظام از فروردین ماه امسال، هم به بیعرضگی امیرعبداللهیان پی برده بود و هم به بیکفایتی باقری کنی پس شمخانی را سراغ پرونده فرستاده است. ویترین باید مال ارادتمندان و قوموخویشان باشد و کار را کس دیگری انجام دهد، مثل تجدید رابطه با عربستان.
۵- در راستای همان رویکرد تهاجمی که گفتم ایران غنیسازی را به حدّی بالا برده که برگشت از این مسیر حتّی به فرض بازگشت بیقیدوشرط دولت بایدن به برجام بسیار بعید به نظر میرسد. تغییر دکترین هستهای فقط برای مردم ایران بدبختی بیشتر به بار میآورد. از تولید بمب و اوّلین آزمایش هستهای تا ساخت کلاهک اتمی راه درازی است و تازه ایران با «وعدهی صادق» نشان داد که چقدر در تواناییهای موشکی خود اغراق کرده بود. شاید چند موشک از صد موشک بتوانند از سپر حفاظتی اسرائیل بگذرند ولی ایران توانایی تولید صد کلاهک ندارد و چند موشک معدود -به فرض اینکه تا آن زمان کل تأسیسات هستهای ایران از بین نرفته باشد- نمیتوانند خطری برای اسرائیل داشته باشند. برای دیگران سخت نیست که با دیدن عملکرد نیروهای نیابتی ایران با اتّکا به چند پهپاد و موشک معمولی به این نتیجه برسند که ایران اتمی را باید به هر قیمت متوقّف کرد. بمب اتمی سلاحی برای استفادهنکردن است؛ بیش از اینکه به ایران ایمنی ببخشد این کشور را با خطر تهاجم بیگانه مواجه میسازد و ایران را تبدیل به کره شمالی بلکه ژاپن زمان جنگ جهانی دوم میکند.