1. مدیران برجسته کارشان در ساختارهای شکلگرفته هم متفاوت از دیگراناست چه رسد به کشورهایی که فردگرایی هنوز حرف اوّل و آخر را میزند. غلامحسین کرباسچی در شهرداری تهران و بیژن نامدار زنگنه در وزارت نفت نمونهای از این مدیران طراز اوّل بودند که تنها با رفتن آنها فقدانشان حس شد؛ و البتّه محسن صفایی فراهانی.
2. صفایی فراهانی را خاتمی به هاشمی طبا« تحمیل» کرد. هاشمی طبا از مدیران دورهی هاشمی رفسنجانی بود که در دولت او بُر خورده بود. توسّل به استخاره در عزل و نصب افراد و دخالت در امور فدراسیونها از کارهای منفی او و انتخابی کردن ریاست فدراسیونها از کارهای مثبت او بود. صفایی را با بیمیلی پذیرفت تا جای یکی از مدیران ورّاج و کم عرضهی فوتبال را بگیرد. همو پس از کنارهگیری صفایی از خداخواسته از آن استقبال کرد.
3. امروز که صحبت از مربّیان خارجی هست و پس از گذشت این همه سال در فهرست نامزدان مربّیگری تیم ملّی به جز سانتینی، مربّی همطراز ایویچ و بلاژویچ یافت نمیشود. این را گفتم تا یادمان نرود آن زمان صفایی فراهانی چه کرد. صعود به جامهای جهانی ِنوجوانان و جوانان، ساختن کمپ تیم ملّی، به راه انداختن لیگ حرفهای و بسیاری اقدامهای ساختاری- که کمابیش در دورهی دادکان ادامه یافت- از یادگارهای اوست.
3. دادکان گفته بود که پس از جام جهانی میرود چه تیم ملّی نتایج خوبی بگیرد چه بد. وقتی کسی را که دارد با پای خود می رود با لگد به بیرون میاندازی یعنی داری عقدهگشایی میکنی، یعنی باید برای مداوا به روانکاو مراجعه کنی. آدم سالم چنین عملی از او سر نمیزند.
4. اگر دادکان استعفا میکرد الآن مدّتها بود که تکلیف فدراسیون و مربّی تیم ملّی معلوم شده بود. علیآبادی دو بار، یک بار با برکناری بیمنطق دادکان و دیگربار با دورخیز برای تصاحب پست ریاست فدراسیون، فوتبال ایران را با بحران روبه رو کرد. پیشتر از وقایع این یکی دو روزه در این باره نوشته بودم.
۵.آنچه در این برنامه حال به هم زن و تأسّف بار بود، تملّق پشت تلفنیها برای رؤسای خود و به کار بردن نامها و القاب دهن پر کن برای آنان بود. هر دو از به صحنه آمدن حماقت بار علیآبادی با نام انجام تکلیف یاد میکردند. تکلیف را ما پیش از این در امور دینی شنیده بودیم و نمیدانستیم که احمدی نژاد به مقام مرجعیّت هم رسیده است. اگر در ساختار اداری دستوری هم باشد وظیفه است آنهم در چارچوب مقرّرات. تصاحب پست رئیس فدراسیون فوتبال جزو وظایف علیآبادی نبود که موظّف به انجام آن باشد چه رسد به مکلّف.
5. هاشمی و آخوندی یک جا را درست میگفتند و آن هم این بود که صفایی و دوستانش که داریوش مصطفوی را برکنار کردند چرا خود مربّی را نمیآورند. بله به نظر من هم آنها میتوانستند این کار را بکنند ولی با محوّل کردن آن به افراد سازمان خواستند انفعال و بیعرضگی آنها را به افکار عمومی نشان دهند. اگر همهی کارها به خوبی و خوشی پیش می رفت، شاید همه گذشته را فراموش میکردند؛ خصوصاً ما ایرانی جماعت که در فراموش کردن گذشته استادیم ولی با افتضاح برنامهی نود همه- از عروسکهای خیمه شببازی احمدی نژاد تا دوزاری نویسان روزنامهای که از صفایی و خبیری انتقاد میکردند و باقی مردم- این چند ماهه را فراموش نخواهند کرد.
6. یک خبر خوش: امیر عابدینی مصاحبه کرده و گفته که این دو نفر هم خیلی امیدوار نباشند که رئیس باقی خواهند ماند [ یکی که از خودشان است و دیگری هم اگر هنری داشت در فدراسیون تنیس روی میز نشان میداد]. ما میتوانیم در مجمع پس از دو ماه کار آنان را بررسی و در صورت لزوم برکنارشان کنیم. امیدوارم دورهی دو ماههی آنان هم بگذرد و کار به دست فرد کارکشتهای مانند آجورلو سپرده شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.