مقایسهی دو نوشتار
« دوستدار شما»ی عزیز در بخش نظرات یادداشت دیروز مطلبی را نوشتند که احساس کردم شرح و بسط بیشتری میخواهد. با تکرار اعلان استقبال ایمایان از هرگونه نقد با هرگونه لحن و تشکّر از کسانی که هرگاه مطلبی به ذهنشان میرسد بی تفاوت رد نمیشوند، چند نکته را به تفکیک مینویسم.
1. بله من هم موافقم که وارد بحث سیستم حکومتی مناسب شدن کمحاصل است امّا به اشاره این را بگویم که من در این بحث و هر بحث دیگری دو سویهی انتزاعی- فکری و خارجی- عملی را در نظر میگیرم و سعی میکنم بین آنها پلی بزنم. پس در بحث از سیستم حکومتی یا نظام اقتصادی یک طرف انسان، اختیار، انتخابگری و حقّ مالکیّت اوست و یک طرف فایدهی عملی این نظریّهها. اگر بحثی در مرحلهی نظر عالی بود ولی مدام نتایج بدی به بار آورد، نمیتوان به آن تکیه کرد و به عکس به موفّقیّت عملی و محدود یک ایده که از لحاظ نظری قابل دفاع نیست نمیتوان غرّه شد. در مطالب این وبگاه بیشتر از بحثهای نظری و انتزاعی به سویهی عملی و ملموس آن نظر داشتهام که اقتضای مکان و مقام و مخاطب است. گرچه طبق آنچه گفتم- به فرض محال- روزی به این تنیجه برسم که روش ریش سفیدی کارآمدتر است و نظامی برپا میکند با گرسنه و بیکار کمتر و عدل و داد و امکانات بیشتر، مرعوب مدرنبازی و مد روزبودن نخواهم بود و از آن دفاع خواهم کرد، فعلاً میتوان بنا را بر آن گذاشت که به قول شما من طرفدار چنین نظام دموکراتیکی هستم.
2. چنانکه در یادداشت دیروز میبینید من اصلاً به قضاوت دربارهی نظام حزبی نپرداختم بلکه باز فایدهای عملی را مدّنظر داشتم. من گفتم که باید سیستمی طرّاحی کرد که هرکسی مسؤول پیامد اعمال خودش باشد و در نظام فعلی هرکس میتواند کاستیها را به گردن دیگری بیاندازد و این اصلاً درست نیست. آنچه هم در مقالهی روز تاسوعا نظام اقتصادی اسلام گفتم منظورم اقتصاد خرد بود نه کلان.
3. در مورد آنچه من در مقالهی« مسلمانان...» نوشتم نیز خلاصهی آن بخش این بود که ما به عنوان متدیّن با عقل، لزوم دینداری را میفهمیم( فعلاً با بی دینان کاری ندارم خودمان را عرض می کنم) و طبق همین عقل هم باید به این دین اعتماد کنیم و ایمان بیاوریم. از جانب دیگر از آنجا که این دین از خدای حکیم مطلق سرچشمه گرفته پس مطابق عقل است. این عقل، عقل کاملی است که در نفس الأمر و واقع هست و نه عقل من و شما. به همین دلیل هم بود که در بحث با دوستی وقتی از «عقل» نام برد من از او پرسیدم کدام عقل؟ پس اگر چیزی به عقل« ما» درست نیامد باید سعی کنیم حکمت آنرا بفهمیم و به عقل مطلق نزدیکتر شویم، نه آنکه دین را به قوارهی عقل ناکامل خود درآوریم که در آن صورت دین خدا نیست و دین دست ساز من و شماست.
4. نه، من معتقد به کپیبرداری از تمام افعال آن زمان نیستم و بحث اصلی من از اینجا شروع میشود: ما در دین لااقل سه ساحت داریم. یکی قرآن و حدیث و سیرهی پیامبر و امامان، دوّم اجتهاد عالمان دین بر اساس ساحت اوّل و سوّم فهم من و شما از آنها. من و شما در اعتقادات که باید به خود متّکی باشیم پس میماند فقه. عدّهای به نام اخباریان میخواستند ساحت دوّم را حذف کنند و گفتند که: ما چه کارهایم که بخواهیم حکم خدا را بفهمیم؟ ما کجا و دانستن فلسفهی احکام کجا؟ اینان علم اصول فقه- و برخی از آنها منطق- را نمیپذیرفتند و اخبار و احادیث را جلو رو میگذاشتند و به آن عمل میکردند. از دید اینان حکم همان حکم هزاروچهار صد سال پیش بود. امّا اصولیان و عقلگرایان با مبارزات بسیاری توانستند لزوم اجتهاد را به کرسی بنشانند. آنها گفتند که در هر عملی ما چند حدیث متناقض داریم از کجا بفهمیم کدام درست است؟ بسیاری از اعمال اقتضای آن زمان بوده و الآن لازم نیست آن طور باشد و...
5. با در نظر داشتن مطلب بند پیش، آشکار میشود که مخالفت من با چون و چرا در احکام، خطاب به غیر مجتهدان بود نه عالمان دین. ببین دوست من یک وقت شما رفتهای مقدّمات علم فقه را پشت سرگذاشتهای و حالا مانند آقای خمینی میگویی که حرمت شطرنج به این دلیل بوده که آن زمان تنها- یا بیشتر- برای قمار استفاده میشده و با از بین رفتن آن صورت و ورزش شدن آن، دیگر حرام نیست. یا موسیقی به این دلیل حرام بوده که با آن اشعار نامناسب خوانده میشده و اعمال منافی عفّت انجام میگرفته ولی حالا که می توان با آن معنویّات را تبلیغ کرد، چرا حلال نباشد؟ آقای صانعی هم – صرف نظر از میزان قدرت علمی او- حکم به یکی بودن دیهی زن و مرد و حرام بودن ازدواج دوّم مرد بدون اجازهی زن و بلوغ دختر پس از نه سالگی و همراه با علایم بلوغ داده است. اینها برداشت عالمان دین است و همین جا بگویم که عالم دین شدن هم در انحصار کسی نیست و هر که خواست میتواند برود و یاد بگیرد. اجتهاد هم نیاز به اجازه ندارد و در صورت خواندن مقدار مطلب مورد نیاز اگر کسی توانست حکم را استنباط کند میتواند حکم صادر کند( نمونهای از آزادی در روش آموزش). آنچه من نهی کردم مخاطبان این وبگاه بود که مجتهد نیستند ولی بنا به تبلیغات مد روز شاید به این هوس بیفتند که با احکام مخالفت کنند. خانم مهرانگیزکار صورتی از آنچه لازم است به نظر ایشان در سیستم قضایی ایران تغییر کند، نوشته بود و اضافه کرده بود که یا خودتان با همین سازوکارهای مذهبی درستش کنید یا بفرمایید کنار و کار را به دیگران واگذارید. تغییر احکام با نظر مجتهد است نه فشار و چانهزنی و پسندروز بودن. من با این گونه حرفها مخالفم. پس فرق است بین اجتهاد مجتهدان در احکام- به هر نتیجهای رسید، برسد- و اظهارنظر نابجای غیرمتخصّصان.
۶. برای مثال روش حکومتی ایران صرفاً بر اساس اجتهاد سیّد روح الله خمینی است که دامنهی ولایت فقیه را از سرپرستی صغار و مجانین تا ولایت بر همهی مردم تعمیم داد که آن هم بر اساس حدیث است. حدیثی هست که فقها را وارث امامان میداند در چیزهایی از جمله:« حکم». اجتهاد ایشان این است که حکم یعنی حکومت. مجتهد دیگری شاید حکم را به معنای داوری و قضاوت- نه حکومت- بداند و او هم اجتهاد خودش را دارد. مردم ایران فعلاً این فرد و اجتهادش را پسندیدهاند و عقیدهی مخالف او هم محترم است و مخالفت او هم از سر دلیل و بنا بر روایات دینی است و از زمین تا آسمان فرق دارد با مخالفت کسی که چون نظر ایشان را مخالف دموکراسی غربی میداند، آنرا رد میکند. آنچه مثال زدم دو نوع مخالف- یکی بجا و روشمند و دیگری نابجا و غیرروشمند- با مهمترین نظریّهی فقهی ِمورد انتقاد امروز ایران بود؛ باقی احکام را میتوان قیاس از آنچه گفتم گرفت.
امیدوارم توانسته باشم عقیدهی خود را که به اختصار: لازم دیدن ِبازفهمی متون دینی توسّط عالمان دین- که طبقهای انحصاری نیست- و مخالفت با چون و چرا در این احکام از جانب کسانی که تخصّصی در این باره ندارند را بیان کنم. اگر نکتهای به نظر دوستان میرسد بگویند تا استفاده کنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.