انقلاب و تآتر




بسیاری از محدودیّتهای سینما مثل مکان فیلم‌برداری و- تا حدودی- هیئت زنان در تآتر به واسطه‌ی خصلت انتزاعی آن وجود ندارد. نمایشنامه‌های خوبی هم از نویسندگان ایرانی در دسترس هست که کار را آسان‌تر می‌کند ولی باز هم به جز کارهای فرمایشی کم‌بازدید، چیزی را نمی‌توان به عنوان گزارش تآتر ما از انقلاب دانست.


موانع دیگر مانند آنچه من « اکنون زدگی» نامیدم و ترس از دادن تفسیری متفاوت از انقلاب و واکنشی بودن کارها همچنان در تآتر هم وجود دارند. شاید کسی بگوید که کاری مانند« افرا» در زمان گذشته می‌گذرد که جوابش کمی نیاز به توضیح دارد.


    افرا یا روز می گذرد


هوشنگ گلشیری در مذمّت استفاده از« نماد پردازی» می‌گوید که این ترفند از آنجا که نماد را تنها به عنوان وسیله می‌بیند، به گونه‌ای هویّت مشخّص آنرا پایمال می‌کند و گرچه چیزی به دست آورده مانند رساندن یک پیام یا دادن یک شعار ولی این موضوع به قیمت از دست رفتن معنای حقیقی یک ماهیّت تمام شده است. نمادپردازی از خصوصیّات بارز شعر سنّتی ماست که همچنان در شعر نو تا دو سه دهه‌ی اخیر ادامه یافت. شب در شعر نیما بیش از آنکه« شب» باشد نماد دوران سیاه ظلم و استبداد است. او خود در توصیف« زردها بیخود قرمز نشدند» در شعر برف می‌گوید که منظورش گرایش چین آن زمان به کمونیسم است! شاملو با روی دادن انقلاب ملول شده بود و در فضای باز کوتاه مدّت پس از انقلاب نمی‌دانست چطور شعر بگوید. پس از ایجاد فضای بسته برای روشنفکران، شادمان به یکی از دوستانش گفت که( قریب به این مضمون): خوب حالا می‌توانیم برویم سر همان شعرهای خودمان. او آنچنان با نمادپردازی خو گرفته بود که بی‌آن حتّی نمی‌توانست شعر بگوید. چنین چیزی در شعراخوان هم هست ولی در شعر فروغ و سپهری نیست. شاید به قیاس سهراب که می‌گوید:« سنگ آرایش کوهستان نیست» بتوان گفت که کلمه و تصویر نیز ابزار و بازیچه‌ی پیام‌رسانی نیست.


گلشیری که خود از نمادپردازی پرهیز داده بود، در« شازده احتجاب» داستان را در دوران قاجار به پیش می‌برد ولی منظورش دوران پهلوی است. جریان قتل عامّ جدّ بزرگ را که توصیف می‌کند جایی به آسفالت خیابانها اشاره دارد که پرواضح است آن زمان خیابانها آسفالت نبوده‌اند و ممیّزان آن زمان هم متوجّه این کلمه نشدند. او به جای این کار، اگر واقعاً به آن دوران می‌پرداخت و« ظلم» را به کلمه در می‌آورد بی‌خواست ِاو داستان می‌توانست بر هر ظالمی منطبق شود چه دوران پهلوی و چه پیش از آن و حتّی در آینده. این را اضافه کنم که نیما و اخوان و گلشیری از آنجا که این کار خود را به اصطلاح« رو» انجام نداده‌اند و جا برای برداشتهای دیگر باز است، ارزش خود را همچنان حفظ کرده‌اند و می‌دانیم که گلشیری برای همین داستان لاغر چند گونی دست نویس دور ریخت و یک قفسه‌ی بزرگ از کتابهای مربوط به دوران قاجار را هم اضافه آورد که به یکی از مستشرقان بخشید ولی ایراد کار باقی است و نقاط ضعف و قوّت را باید با هم دید.


    داگویل، روایت انتزاعی فون تریه از شکل گیری آمریکا


بیضایی هم از این امر مستثنا نیست و در« روز واقعه» وقتی آن نصرانی را به حجله می‌برند، در جواب کسی که به او می‌گوید « حسین کسی است که بند از پای اسیران برداشت» می‌گوید:« آنانکه خود را پیرو حسین می‌دانند، چرا چون او نیستند؟» که به وضوح اشاره به دوران ما دارد. همو« در مرگ یزدگرد» جایی از زبان سوسن تسلیمی- میان گفتارهای یکسره پارسی سره- می‌گوید:« بزن به چاک» شاملو گله می‌کرد که آخه این چه طرز گفتارنویسی است؟ اینها که در تهران امروز نیستند؛ امّا بیضایی به یک معنا کار شاملو را اینجا انجام می‌دهد. یعنی با همین یک جمله- آنطور که خود بعدها گفت- می‌خواهد بگوید که ظاهر این کار متعلّق به صدر اسلام است ولی منظورش همین حالاست. بیضایی اگر همین جمله را هم نمی‌آورد، نفس واقع شدن این کار بین آمدن اسلام و مرگ یزدگرد و تقارن آن با آمدن انقلاب و مرگ شاهنشاهی( در سال 58) به خودی خود گویا بود و نیازی به تلاش مضاعف برای پیا‌م‌رسانی نبود. «افرا»هم از این مشکل برطرف نیست و به جای آنکه« واقعاً» به آن زمان بپردازد، آن بستر زمانی را بهانه‌ی توصیف اکنون می‌کند. برای تعبیر افرا باید به جای آن زمان، زمان حال را گذاشت و به جای شاهزاده‌ی قجری، سنّت به جا مانده از زمان پهلوی را. باز هم می‌دانم که تمام این نمادپردازی‌ها برای فرار از سانسور است و چه آن شاعران و چه گلشیری و و بیضایی می‌خواسته‌اند که ممیّزی را دور بزنند، امّا اشکال کار به جای خود باقی است و محدودیّت‌ها، نمی‌تواند ایرادها را توجیه کند. به جای دور زدن مشکل باید به آن پرداخت و راهی برای حلّ آن یافت و این راهی است که تا آزموده نشود، نتیجه نمی‌دهد. وقتی بازی با زمان جای روایت خطّی را در سینما و تآتر گرفته و واقعگرایی به معنای چند دهه‌ی پیش دیگر وجود ندارد و کسی مثل لارس فون تریه با استفاده از یک سالن، مقداری خط کشی و داستانی انتزاعی، تاریخ را باز می‌سازد، نبود امکانات و محدودیّتها نمی‌تواند عذر قابل قبولی باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics