هوش جعلی

                                                                                                              جمعه ۳۱ امرداد ۱۴۰۴

پس از پررنگ‌شدن نقش فنّاوری در زندگی انسان هشدارهای زیادی از طرف اهل اندیشه و هنر داده شد که همزمان با ذوق‌زدگی از تحقًق رؤیای تسلّط بشر بر طبیعت، به عواقب این مسیر نیز بیندیشیم. هیچ امر بشری خالی از عیب و خلل نیست؛ حالا اگر فناوری بیش از حد بر زندگی انسان حاکم شود، با کمترین اشتباه ضرر و زیان احتمالی ممکن است بسیار بیش از چیزی باشد که در ابتدا به نظر می‌رسد.

 

پیرمردی که به دلیل سابقه‌ی بیماری توان تشخیص چت‌بات از انسان حقیقی را از دست داده بود،‌ حرف یک فرآورده‌ی هوش مصنوعی را که ادّعا کرده بود دختری واقعی است باور می‌کند و برای دیدن او به شهری دیگر می‌رود، در راه مصدوم می‌شود و در نهایت جان می‌سپارد (بیشتر: اینجا). بدون دسته‌گلی که این فراورده‌ی فناوری بشری به آب داد، مرگ این مرد رقم نمی‌خورد. نکته اینجاست که او خود را واقعی معرّفی کرد و با دادن آدرس معتبر مرد را برای دیدن خود ترغیب کرد. می‌بینید که گفتگو خیلی طبیعی به نظر می‌رسد و تازه دختر فرضی وضع سلامتی او را به بیماری پدرش هم تشبیه می‌کند. در حالی که دیپ‌فیکهای تولیدشده به درجه‌ای رسیده‌اند که تشخیص آن روزبه‌روز دشوارتر می‌شود، فردا این مکالمه به جای متنی می‌تواند تصویری باشد و حتّی جوانترها را هم فریب بدهد. 


چارلی چاپلین و هشدار او به عواقب زندگی مدرن حالا به نگرانی از خودسری هوش مصنوعی رسیده است. فرض کنید اشکال فوق که به مرگ این پیرمرد انجامید در یک هوش مصنوعی فوق مدرن رخ بدهد، چیزی مثل داستان تخیّلی آخرین قسمت مأموریّت غیرممکن که هوش مصنوعی (Entity) جهان را با خطر جنگ هسته‌ای روبه‌رو می‌کند. داستان فیلم خوب طرّاحی شده ولی خیلی آبکی به پایان می‌رسد. اگر هوش مصنوعی افساربریده به این سادگی گیر نیفتد چه؟

زیبایی آزادی است

جمله‌های سینمایی -۸۲                                                                                    شنبه ۲۵ امرداد ۱۴۰۴

The White Tiger 2021

بالرام: اقبال، آن شاعر بزرگ مسلمان، حق داشت وقتی نوشت: «لحظه‌ای که تشخیص بدهی چه چیز در این دنیا زیباست، دیگر برده نیستی.»

  

The Life of Chuck 2024

بعدها او درک تفاوت بین خواب و بیداری را از دست خواهد داد و وارد سرزمینی از درد و رنج خواهد شد که از خود خواهد پرسید: چرا خدا جهان را آفریده است؟ چیزی که او گهگاه به یاد خواهد آورد این است که چگونه ایستاد، کیفش را انداخت و شروع به تکان دادن خود با ریتم طبل‌ها کرد و خواهد اندیشید: به همین دلیل است که خدا جهان را آفریده است.

  

His Three Daughters 2023

کریستینا (در حالی که آواز می‌خواند و خواهرانش را دلداری می‌دهد): یک روز پنج جوجه اردک از خانه خیلی دور شدند. اردک مادر صدایشان کرد: «کواک، کواک، کواک، کواک.» اما فقط چهار جوجه اردک برگشتند.

  

The Verdict 1982

فرانک گالوین (پل نیومن): فرودستان. فرودستان باید کسی رو داشته باشن که براشون بجنگه. مگه حقیقت همین نیست؟

  

Zero Day 2025

جورج مالن: (رابرت دنیرو): «هر دیکتاتوری که به قدرت می‌رسه میگه زیر پا گذاشتن آزادی و قانون موقتیه ولی وقتی میره می‌دونی چی از خودش باقی می‌گذاره؟ گورستان و مخروبه. این یه داستان همیشگیه.» 

 


پیشین: دغدغه‌ی بهشت و جهنّم

تعزیه‌ی «مسافران»

                                                                                                            سه‌شنبه ۲۱ امرداد ۱۴۰۴

اگر قرار به بررسی اثری درباره‌ی تأثیرپذیری بهرام بیضایی از آیین تعزیه باشد، بیشتر افراد ممکن است به یاد فیلمنامه‌ی «روز واقعه» بیفتند ولی گذشته از نارضایتی بیضایی از کارگردانی این فیلمنامه، «مسافران» شاخص‌ترین کارش در این زمینه است. دیگر آثار بیضایی در سینما و تأتر نیز ملهم از شیوه‌ی روایت نمایش سنّتی ایرانی است نه فرنگی امّا نحوه‌ی روایت و ارجاع‌های پرشمار «مسافران» به تعزیه و واقعه‌ی کربلا آن را از دیگر آثار او نیز متمایز می‌کند.


آینه مهمترین عنصر فیلم است که قرار است از خانواده‌ای به خانواده‌ی بعد برسد. صرف‌نظر از نشانه‌شناسی اسطوره‌ای، در گفتمان دینی-شیعی انسان (کامل) آیینه‌ی خداست که او را بر صورت خود آفرید و خلیفه‌ی خود در ارض قرار داد. اینجا نیز در اوّلین نمای فیلم آیینه گرچه روی «زمین» است امّا «آسمان» را نشان می‌دهد.  آینه ملک کسی نیست؛ امانتی است که از نسلی به نسل بعد منتقل می‌شود. این آیینه که خود نماینده‌ی حقیقتی والاست، به نوبت چهره‌ی افراد را نیز در خود نشان می‌دهد و آنها را به خود می‌شناساند. اهمیّت آینه به حدّی است که حتّی اگر خودرو مسافران تصادف کرده باشد ولی آینه همراه آنان نباشد،‌ نشانه‌های عادی نمی‌تواند هویّت آنان را فاش کند مگر اینکه آینه همراه آنان باشد.

 

برعکس روایت متعارف سینمایی که ابتدا حالت طبیعی و عادی را نشان می‌دهد، سپس گره‌افکنی، آنگاه گره‌گشایی تدریجی و نهایتاً پایان فیلم است، اینجا قرار نیست بیننده -درست مانند تعزیه- از چیزی آگاه شود چون از پیش داستان را می‌داند؛ برای همین مهتاب رو به دوربین می‌گوید که آنان به مقصد نمی‌رسند و همه می‌میرند. این مرگ‌‌آگاهی نه تنها از خصایص تعزیه بلکه از ویژگی‌های حماسه‌ی کربلا نیز هست که امام چه در ابتدا و چه در ادامه‌ی سفر و حتّی شب واقعه پایان ماجرا را برای همراهان بیان می‌کند.

 

معرّفی عوامل و بازیگران تعزیه که به نوبت به صحنه می‌‌آیند و خود را معرّفی می‌کنند، در ابتدای «مسافران» نیز دیده می‌شود که مسافران تک‌تک رو به دوربین نام و مشخّصات خود را می‌گویند. خود واقعه‌ی کربلا حین سفر و در میان راه مدینه به کوفه اتّفاق می‌افتد و اینجا هم تصادف حین سفر و میان جادّه است. رویارویی همراهان امام حسین با لشکری بزرگ به تصادف اتوموبیل سواری با نفتکش تبدیل شده است. در تعزیه معمولاً لحظه‌ی اوج تراژدی یعنی شهادت امام حسین را نمی‌بینیم و این رخداد با بازگشت اسب بی‌سوار نشان داده می‌شود. در مسافران نیز اثری از لحظه‌ی تصادف نیست.

 

تبدیل سور به سوگ در بعضی از شاخه‌های فرعی داستان کربلا وجود دارد مانند داستان تمثیلی عروسی قاسم پیش از شهادت او. در برخی نسخه‌های تعزیه گریزی هم به انبیای پیشین و عروسی سلیمان و بلقیس زده می‌شود. این تفاوت بین سور و سوگ تلخی حادثه را دوچندان می‌کند. یکی از فرازهای تکان‌دهنده‌ی روایت کربلا حکایت نامه‌هایی است که برای حضرت فرستاده شد که به کوفه بیاید ولی خود نویسندگان به لشکر ابن زیاد پیوستند. بیضایی اینجا با نامه‌های عروسی که به نامه‌های سوگواری تبدیل می‌شوند به آن اشاره کرده است. به نامه‌رسان گفته می‌شود که این بار وظیفه‌ای متفاوت دارد و آن هم این است که نامه‌هایی که رسانده را باید پس بگیرد.


زمان در تعزیه واقعی نیست بلکه اسطوره‌ای است و گاه عقب و جلو می‌رود یا در یک بازه‌ی زمانی کوتاه اتفاق‌های زیادی می‌افتد. این نکته در فیلم رعایت شده که گرچه زمان «داستانی» فیلم حدود یا کمتر از یک شبانه‌روز است، رخدادهای بسیاری در این یک روز به وقوع می‌پیوندند. تصادف می‌شود، خبرش در روزنامه چاپ می‌شود، خانه‌ای که هنوز دارد رنگ می‌شود آماده‌ی عروسی سپس عزا می‌شود. ابتدای فیلم مهتاب با شوهرش بر سر زمان بگومگو دارند و مهتاب می‌گوید به ساعت خودش سر وقت است و جایی در فیلم ساعت دیواری به عقب کشیده می‌شود.

 

در پرده‌ی پایانی فیلم عزاداران درست مانند تماشاچیان تعزیه دور تا دور صحنه نشسته‌اند و افراد مختلف به میانه‌ی میدان می‌آیند و کلام خود را می‌گویند و می‌روند و تماشاچیان نیز در ابراز احساسات با آنان شریکند چون فقط بیننده نیستند، بخشی از نمایش‌اند. نفس تعزیه بلکه کلّ عزاداری حادثه‌ی کربلا بیش از سیزده قرن است که نه تنها آن حادثه بلکه تشیّع را زنده نگه داشته و گرنه آن رویداد مانند بسیاری از رخدادهای مشابه، ورقی از دفتر تاریخ بود؛ نه منبعی برای الهام می‌شد و نه انگیزه‌ای برای حرکتی جدید در هر زمان. پایان «مسافران» نیز بازگشت آینه است درست پس از آن که ماهرخ لباس عروسی را می‌پوشد و از ادامه‌ی سوگواری امتناع می‌کند و شریک مادربزرگی می‌شود که مرگ به معنای نابودی و پایان را انکار می‌کند. درست پس از این کار خاطره‌ی درگذشتگان تجسّد می‌یابد و به همراه آینه‌ای که قرار است حامل پیام خودشناسی باشد از راه می‌رسد و زندگی جای مرگ را می‌گیرد.

به بهانه‌ی «سوپرمن»

                                                                                                            پنجشنبه ۱۶ امرداد ۱۴۰۴

سری فیلمهای «سوپرمن» برعکس «بتمن»ها که به مدد کارگردانانی مثل کریس نولان و تیم برتون به سطحی متفاوت ارتقا یافته همچنان در رده‌ی فیلمهای عامه‌پسند صرف دسته‌بندی می‌شود. این بار امّا از دید بسیاری از تماشاگران -که هم شامل طرفداران فلسطین و هم بسیاری از اسرائیلی‌هاست- نویسنده و کارگردان ظاهراً سعی کرده که کمی از این سطح فراتر رود. بدون کندوکاو در نیّت سازندگان «سوپرمن» این سروصدا را از دو جنبه می‌توان بررسی کرد.

 

یکی اینکه آیا واقعاً شباهتی بین دو کشور متخاصم در فیلم با اسرائیل و غزّه هست یا نه؟ شباهتها خیلی زیادند. حتّی اگر جنگ غزّه را در نظر نیاوریم بد نشان دادن کشوری که متّحد امریکاست و به گفته‌ی رئیس‌جمهور نیمه‌دیوانه‌اش «اتحادی آهنین با امریکا» دارد در بخش عامه‌پسند هالیوود بی‌سابقه بلکه کمی بودار است (گنبد آهنین هم به کنار). بوراویا کشوری است که به همسایه‌ی بی‌دفاع خودش به بهانه‌ی نجات از دولتی استبدادی حمله می‌کند. این استدلال به علاوه‌ی روس‌بودن مهاجمان می‌توانست آدم را یاد جنگ با اوکراین بیندازد ولی شباهت مردم جرهانپور به عربها و مسلمانان، حمله به غیرنظامیان و آن ستاره‌ی هشت‌گوش پرچم بوراویا نمی‌گذارد. این نشانه‌ها به علاوه‌ی اشارات ریزتر در فیلم باعث شد که حتّی کنارگذاشتن باسم یوسف از پروژه به علّت دفاع از مردم فلسطین هم جلو برداشتهای رایج از فیلم را نگیرد.

 

نکته‌ی دوّم - جدای از خود فیلم و سازندگانش- تغییر فاحش فضای رسانه‌ای و افکار عمومی جهان علیه اسرائیل است که حتّی چند نماد و نشانه‌ی باربط یا بی‌ربط  در یک فیلم می‌تواند بهانه‌ای برای داغ‌شدن بحث دفاع از فلسطینیان بی‌دفاع شود. نوشتن و گفتن از فلسطین آرام‌‌آرام دارد به یک مد روشنفکری تبدیل می‌شود و حتّی بیان یک عبارت در یک سخنرانی به تشویق حضّار می‌انجامد. تعداد یهودیانی که در انتقاد از اسرائیل سخن می‌گویند روزبه‌روز بیشتر می‌شود و جدای از یک اقلیّت عقب‌مانده‌ی ایرانی احتمالاً ساکنان سرزمینهای اشغالی در آینده‌ی نزدیک تنها مدافعان سیاستهای دولت اسرائیل خواهند بود.

صبر استراتژیک نظام

                                                                                                             دوشنبه ۱۳ امرداد ۱۴۰۴

  

صبر استراتژیک یکی از مشخصه‌های سیاست خارجی رهبرنظام است که سالها آن را پی گرفته و اخیراً در نمازجمعه‌ی پس از ترور اسماعیل هنیّه نیز آن را بیان کرد. این صبر خیلی اوقات فرصتهای طلایی را از نظام ربوده ولی در برابرش در بسیاری از زمانها جلو ارتکاب اشتباهات مهلک را هم گرفته است خصوصاً وقتی شکستی جزئی یا کلّی در سیاست خارجی بر نظام تحمیل شده است. این روش گاهی حتّی آچمز نظام در جهان واقعی را در نظر تحلیلگران منطقه‌ای یا غربی رویکردی حساب‌شده جلو می‌دهد.

 

یکی از جملات قصار کیسینجر که چندی پیش آوردم این بود: «موقعیت چانه‌زنی طرف پیروز همیشه با گذشت زمان کاهش می‌یابد. تحقّق هر آنچه که در طول شوک شکست به دست نیاید، بعداً به طور فزاینده‌ای دشوار می‌شود.» دست‌کم سه مورد زیر درستی نظر کیسینجر را تأیید می‌کنند.

 

یک. انتظار ترامپ از حمله به ایران این بود که بلافاصله پس از آن شاهد تسلیم ایران و پذیرش توافقی دیکته‌شده از سوی امریکا باشد. اوّل اینکه ایران شکست را نپذیرفت (با دلایلی مانند نرسیدن اسرائیل به اهدافش همچون بروز آشوب در کشور، ادعای از بین نرفتن کامل توان توان هسته‌ای و ابهام درباره‌ی سرنوشت اورانیوم غنی‌شده و...) دوّم غنی‌سازی را پیش‌شرط هر مذاکره‌ی بعدی قرار داد، ادّعای خسارت کرد و در یک کلام فرصت برای تحمیل یک توافق که پرونده‌ی ایران هسته‌ای را به طور کامل برای غرب ببندد از دست رفت.

  
دو. پس از خسارتهای بی‌سابقه‌ی حزب‌الله در جنگ با اسرائیل امکان خلع سلاح آن از همیشه نزدیکتر بود ولی با گذشت زمان و واکنش‌نشان ندادن به تحریکات اسرائیل که همراه با نقض‌های مکرّر آتش‌بس بود، حزب‌الله ضعیف‌شده به حیات خود ادامه داد و حالا دیگر امکان خلع سلاح -حتّی به اعتراف منتقدان حزب‌الله- از هر زمانی دست‌نیافتنی‌تر است. پس از آتش‌بس گفته‌ شد که نود درصد توان موشکی و نظامی حزب‌الله از بین رفت، پس از مدّتی این آمار به هشتاد درصد تقلیل یافت و اخیراً در تحلیلی آمار هفتاد درصدی را مشاهده کردم و این در حالی است که هنوز شرایط برای کمک تسلیحاتی موثر به آنان فراهم نشده است.
 
سه. یکی از انتظارات پس از حمله‌ی اسرائیل به ایران حلّ مشکل غزّه بود. پنداشته می‌شد که حماس با تضعیف مهمترین حامی خود دست از لجبازی بردارد و توافق تحمیلی نتانیاهو را بپذیرد؛ امّا ایران -به گفته‌ی ترامپ و برخی منابع اطلاعاتی- به حماس گفت که در مذاکرات کوتاه نیاید و چنین هم شد. شاید اگر نتانیاهو دست از بلندپروازی برمی‌داشت و سیاست ِهمه یا هیچ خود را تعدیل می‌کرد، توافق در دسترس بود ولی او (و اساساً اسرائیل) هر قدر در تاکتیکهای کوتاه‌مدّت فوق‌العاده است ولی در برنامه‌ریزی بلندمدّت ضعیف عمل می‌کند، برعکس ایران. چنین بود که زمان برای اسرائیل پس از جنگ ۱۲ روزه از دست رفت.
  
نتانیاهو تصمیم به اشغال کامل غزّه گرفته که تقریباً به معنای از دست رفتن بقیّه‌ی گروگانهاست چون امکان ندارد که زنده به دست اسرائیل بیفتند. او دشمنان و منتقدانی سرسخت در اسرائیل دارد و خانواده‌ی گروگانها او را مقصّر اصلی مرگ عزیزانشان می‌دانند. تا کنون مختصر امکان توافقی برای بازگرداندن گروگانها بود امّا با ادامه‌ی جنگ دو راه بیشتر فراروی اسرائیلیان خواهان توافق نیست: کنارگذاشتن نتانیاهو به شکل مسالمت‌آمیز یا غیرمسالمت‌آمیز. نتانیاهو با برکناری منتقدان خود در هیئت حاکمه و دستگاه قضایی کاری می‌کند که کنار رفتن او به شکل دموکراتیک ناممکن شود و بسیاری در اسرائیل به این نتیجه برسند که حذف نتانیاهو تنها راه پایان جنگ است. نظر شخصی من که آن را به شکل مبهم در پایان ایمای قبل گفتم این است که به زودی شاهد پایان قهری داستان نتانیاهو خواهیم بود؛ نه فقط در سیاست بلکه از عرصه‌ی حیات.

پ.ن: ادامه‌ی فعالیّت حشد شعبی و تداوم حملات حوثی‌ها به کنار، صبر استراتژیک نظام در قبال سوریه نیز شایان ذکر است که فارغ از درگیری‌های قومیّتی داخل سوریه و تنش با اسرائیل به انتظار وقت مناسب نشسته است. سرنوشت جولانی -که دست دوستی به سوی اسرائیل دراز کرد و هر دو کشور را دارای دشمنان مشترک (ایران) خواند- نیز در چندماه آینده از دید من متفاوت با نتانیاهو نخواهد بود.

دشمن، خشکسالی و دروغ

حاشیه بر اخبار -۱۱۱                                                                                چهارشنبه ۹ امرداد ۱۴۰۴

  

سیّدعباس عراقچی: پرداخت غرامت از سوی امریکا پیش‌شرط هرگونه مذاکره‌ای خواهد بود

- سنگ بزرگ علامت نزدن است. خب لااقل معلوم شد که تصمیم «نظام» بر عدم مذاکره است و گرنه چنین پیش‌شرطی نمی‌گذاشت.

 

پنجاه نفر دیگر در انتظار دریافت غذا در غزّه کشته شدند

- کار از ابتذال گذشته،‌ به نظرم نوعی بی‌حسّی مطلق همه‌کس را در بر گرفته است چون مایت ایز رایت.

 

ادامه‌ی خشکسالی و فشار روی مردم برای کاهش مصرف

- در اینکه مصرف بهینه همیشه مطلوب است که شکّی نیست ولی دولتهای گوناگون سالها فرصت داشتند که روشهای آبیاری بخش کشاورزی را با داشتن سهم اصلی در مصرف آب بهبود ببخشند تا هم تبعات خشکسالی مهار شود و هم به بازیابی منابع آبی کمک شود. بخش اعظم آب کشاورزی در کانالهای آبیاری از بین می‌رود و تعداد چاههای غیرمجاز نیز تقریباً برابر با تمام چاههای کشاورزی است. وقتی سهل‌انگاری درباره‌ی حیاتی‌ترین مادّه در کشور این باشد، باید خود حکایت مفصّل خواند از این مجمل.


پس‌گرفتن لایحه‌ی «اخبار خلاف واقع» از سوی دولت

- پیش از این قوّه‌ی قضا با اتّهام «اشاعه‌ی اکاذیب» با هر کس که می‌خواست برخورد می‌کرد. دولتی‌کردن اقدام سابقه‌دار قضایی خبط بزرگی بود که با پس‌گرفتن آن به‌سادگی جبران نمی‌شود. البتّه هرقدر سوءاستفاده‌ی حکومت از این لایحه مذموم است،‌ مبارزه با انتشار اخبار کذب و شایعات از سوی آحاد جامعه لازم است. هر کس باید در قبال حرفی که می‌زند پاسخگو باشد امّا مشکل جایی پیش می‌‌آید که شاکی یک شهروند عادی و متّهم یکی از اعضای حکومت باشد.

 

غیاب نام ایران در فهرست کشورهای خواهان به رسمیّت شناختن فلسطین (راه‌کار دو کشوری)

- اگر انگیزه‌ی فعلی این کشورها برای پرداختن به این موضوع جنایات اخیر اسرائیل باشد، عامل دوّم بی‌گمان کوتاه‌کردن دست نظام ایران از منطقه است. مخالفت نظری ایران اهمیّت ندارد؛ نظام خیلی لطف کند عملاً کاری نکند که آب به آسیاب اسرائیل بریزد.

 

خطر تنش دوباره بین ایران و اسرائیل

در یک مقیاس گسترده‌تر باید به پیش از هفت اکتبر برگشت و نتانیاهو را در آستانه‌ی مرگ سیاسی به خاطر آورد. حماس به او کمک کرد که باز در قدرت بماند. حالا دوباره فشارها بر بی‌بی شروع شده است که شاید بخواهد برای رهایی از آن باز شیطنت کند. اگر ایران چندماه زبان بگزد و دندان روی جگر بگذارد،‌ دور نیست که اسرائیلی‌ها خود به حساب او برسند.

 

پیشین: راه‌رفتن روی طناب باریک

شلیک می‌کنم پس هستم

لحظه‌های سینمایی -۱۱                                                                                   پنجشنبه ۲ امرداد ۱۴۰۴

آمون لئوپولد گوث افسر اس‌اس اتریشی و فرمانده اردوگاه کار اجباری پلاشوف بود که پس از نمایش شخصیّت او در فیلم «فهرست شیندلر» به وسیله‌ی ریف فاینس شهرت زیادی یافت. به گفته‌ی مورّخان نمونه‌ی اصلی بسیار بی‌رحم‌تر از آن‌چیزی بود که در فیلم مشاهده می‌کنیم. تخلّفات او به حدّی رسید که همان زمان از ریاست اردوگاه برکنار شد. کشتن کمابیش تفریحی افراد به بهانه‌های واهی مانند کم‌کاری و مانند آن از ویژگی‌های بارز او بود. صحنه‌ی شلیک به زندانیان از بالکن محل سکونتش، از صحنه‌های فراموش‌نشدنی تاریخ سینماست.

  

در واقع وقتی قدرت فراوان با عدم نظارت و پاسخگویی همراه شود، حتّی امکان تبدیل افراد عادی به دژخیمان بی‌رحم هم وجود دارد.  در بسیاری از تغییرهای اجتماعی (مانند انقلاب ایران) که گاه فقط جای زندانی و زندانبان عوض می‌شود، بسیار دیده می‌شود که از زندانیان سابق رفتارهایی شبیه به زندانبانان سابق سر می‌زند (به یاد بیاوریم «قربانیان قربانیان» ادوارد سعید را). درباره‌ی تأثیر جایگاه در رفتار انسان تجربه‌ی ناخوشایند آزمایش استنفورد شایان ذکر است که فیلمی هم بر اساس آن ساخته شد. 

 

امروز آنچه در غزّه می‌بینیم فراتر از تصوّر و توقّع نسلی است که فکر می‌کند به درجه‌ای از پیشرفت و تمدّن رسیده چون در قرن بیست‌ویک زندگی می‌کند. کشتن کاملاً آگاهانه‌ی اهالی گرسنه‌ی غزّه به دست اسرائیلیان و پیمانکاران امریکایی بنیاد توزیع غذا با توجیه‌های خنده‌داری مانند زودتر آمدن برای دریافت غذا و جز آن انسان را به خنده که نه، به گریه می‌اندازد. این برنامه‌ی آگاهانه با هر هدفی که باشد (افزایش فشار اهالی غزّه بر حماس یا ترغیب آنان برای کوچ به سرزمینی دیگر یا...) زشت‌ترین وجه صهیونیسم هار ساکن در اراضی اشغالی را نشان می‌دهد. از آن بدتر سکوت اکثر سیاستمداران و واکنش ضعیف دیگران است که فقط به منافع دوروزه‌ی خود می‌اندیشند. درباره‌ی امیدبستگان ایرانی به کشوری که تجسّم توحّش روی کره‌ی زمین است نیز چیزی نگویم بهتر است. انتخاب بین گلوله و گرسنگی،‌ نامی است که سازمان ملل بر این نمایش گذاشته است.

  

کنشگر اسرائیلی نوشته که اگر فرزندی در ارتش اسرائیل دارید،‌ شاید والدین یک جنایتکار جنگی باشید. قید «شاید» اینجا بی‌معناست، هر گونه شرکت در یک نسل‌کشی لاجرم به ارتکاب جنایت جنگی می‌انجامد. فقط کسانی که در این دو سال با وقوف بر آنچه در این سرزمین می‌گذرد فلسطین اشغالی را ترک کردند،‌ حساب خود را از دیگر موجودات انسان‌نما جدا کردند. دیگران کم یا بیش شریک در جنایت‌اند.


پیشین: دوراهی انتخاب

ایماگویه‌های کیسینجر

                                                                                                                    جمعه ۲۷ تیر ۱۴۰۴

شاید دشمن آمریکا بودن خطرناک باشد، اما دوست آمریکا بودن مرگبار است.


آمریکا نه دوست دائمی دارد و نه دشمن دائمی، فقط منافع دارد.


مهم نیست چه چیزی حقیقت دارد، بلکه مهم این است که چه چیزی حقیقت پنداشته می‌شود.


مسائل بسیار مهم‌تر از آن هستند که به رای‌دهندگان واگذار شوند.

 

کار غیرقانونی را فوراً انجام می‌دهیم. کار خلاف قانون اساسی کمی طول می‌کشد.


حیف است که هر دو طرف نمی‌توانند ببازند. (در مورد جنگ ایران و عراق)

 

نظامیان حیوانات احمق و کودنی هستند که تنها به عنوان مهره در سیاست خارجی مورد استفاده قرار می‌گیرند. (در امریکا و نه ایران)


بیشتر اوقات ملت‌ها از گذشته درس نمی‌گیرند چه رسد به اینکه از آن نتایج درستی بگیرند.

 

امانوئل کانت در مقاله‌ی خود با عنوان «صلح پایدار» استدلال کرد که صلح پایدار سرانجام از یکی از دو راه بر جهان حاکم می‌شود: از راه بصیرت بشر یا از طریق درگیری‌ها و فجایعی آن‌چنان بزرگ که چاره‌ی دیگری برای بشریت باقی نگذاشته باشند. ما در چنین برهه‌ای هستیم.

 

از آنجا که پیچیدگی مانع انعطاف‌پذیری می‌شود، انتخاب‌های اولیه به ویژه بسیار مهم ‌اند.

 

واقعیت‌ها به ندرت به تنهایی خود را توضیح می‌دهند؛ اهمیت، تحلیل و تفسیر آنها - حداقل در دنیای سیاست خارجی - به زمینه و ارتباط آنها با دیگر مسائل بستگی دارد. (در تمام معرفت بشری اینگونه است)

 

در نهایت، صلح تنها با هژمونی (غلبه و استیلا) یا موازنه‌ی قدرت حاصل می‌شود.


تاریخ از راه قیاس آموزش می‌دهد و پیامدهای احتمالی موقعیت‌های مشابه را روشن می‌کند.

 

اگر تهران اصرار بر ترکیب سنّت امپراتوری پارسی را با شور و شوق اسلامی معاصر ادامه دهد، آنگاه برخورد با آمریکا -و دیگر شرکای مذاکره‌کننده‌اش- اجتناب‌ناپذیر است. به ایران نمی‌توان اجازه داد رویای حکومت امپراتوری را در منطقه‌ای با چنین اهمیت برای بقیه‌ی جهان محقق کند.

 

موقعیت چانه‌زنی طرف پیروز همیشه با گذشت زمان کاهش می‌یابد. تحقّق هر آنچه که در طول شوک شکست به دست نیاید، بعداً به طور فزاینده‌ای دشوار می‌شود.


یک رهبر لیاقت این نام را ندارد، مگر اینکه گاهی اوقات حاضر باشد تنها بایستد. 

 

 

پیشین: ایماگویه‌های تاگور

بردگان اشغالگران

یا: آرزواندیشی ویشی                                                                                       دوشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۴

  

وقتی بخش فارسی پروپاگاندای اسرائیل با نقد روزنامه‌نگاران، آزادیخواهان و فعالان سیاسی و اجتماعی ایران روبه‌رو شد،‌ پس از ایراد اتّهام به فقط بخشی از منتقدان خود یعنی اصلاح‌طلبان حکومتی چشم بر دیگر منتقدان خود بست گویی وجود ندارند. این رسانه اصلاح‌طلبان را در کنار نظام و نه مردم خواند بدون اینکه از خود بپرسد کدام مردم؟ همان مردمی که به تهییج رسانه‌ی شما برای ریختن در خیابان وقعی ننهادند یا چند نفری که برای شما عکس و صوت و فیلم فرستادند؟ وقتی تحلیلگر اسرائیلی خود از ایستادن مردم ایران در برابر تهاجم خارجی می‌گوید، تعریف شما از مردم چیست؟


دفاع از رسانه‌بودن وقتی دشوار می‌شود که دقّت کنیم بخشی از منابع آگاه این رسانه مثلاً چنان از نیروهای سایبری سپاه و نام افراد آنان با جزئیّات سخن می‌گوید که شکّی باقی نمی‌ماند گزارش را سرویس اطلاعاتی اسرائیل نوشته است. حتّی اتّکا به منابع آگاه هم برای خود ضوابطی دارد. از طرف دیگر منبع مالی ولخرجی‌های آنان دیر یا زود فاش خواهد شد؛ یعنی همانطور که معلوم شد پشت رپرتاژ-آگهی‌های آنان برای عربستان و دفاع از تجزیه‌طلبان عرب یک شاهزاده‌ی سعودی خوابیده است، حالا هم فریفتن دیگر خبرنگاران با حقوقهای آنچنانی و چشم‌بستن بر جنایات اسرائیل بی‌علّت نیست، پس چاره چیست؟ اعتراف به جواز همکاری با قدرت خارجی برای رهایی «وطن».

 

این نوشته به همان عارضه‌ی «تحلیلگر ارشد» مبتلاست یعنی خطابش فقط با اصلاح‌طلبان است و می‌گوید که «دفاع از «حکومت مستقر» به معنای دفاع از وطن نیست» خوب در این مسأله کسی شکّی ندارد امّا اکثریّت قاطع آزادیخواهان از همان ابتدا بسته به نوع گرایش و تفکّر خود بر مرزبندی با نظام ولایی تأکید و به رغم آن تهاجم بیگانه را محکوم کردند. پس مبنای این نوشته از اساس باطل است. همانطور که میرحسین موسوی گفت همبستگی مردم (که شامل گروههای سیاسی مخالف تجاوز در داخل و خارج نیز می‌شود) به معنای تأیید شیوه‌ی حکمرانان نیست. حامیان این شبه‌اندیشه‌ حتّی توان نام‌بردن از امثال پرستو فروهر و زهرا رهنورد را ندارند که با بیانیّه‌هایشان به جنگ جنگ‌افروزان رفتند چون پیامدی جز روسیاهی برای آنان ندارد. 


در عین حال بررسی چند مثال نقض این نوشته پر بیراه نیست. نویسنده می‌گوید که دفاع از «حکومت مستقر» به معنای دفاع از وطن نیست، اگر چنین بود، باید کسانی را که از طالبان در افغانستان، خلیفه داعش در سوریه و عراق، هیتلر در آلمان یا رژیم ویشی در فرانسه (و پایین‌تر: موسولینی در ایتالیا) حمایت کردند، نیز وطن‌پرست بدانیم. درباره‌ی جمله‌ی اوّل و اساسی این ادّعا در بند بالا نوشتم ولی بگذارید ببینیم مثالهای او تا چه حد برای نتیجه‌گیری او مفیدند.

 

تمام این مثالها حکومتها یا شبه‌حکومتهایی بودند که با حمله‌ی خارجی روبه‌رو شدند ولی با تفاوتهایی فاحش با نظام فعلی ایران. خلیفه‌ی داعش اصلاً حاکم بر یک سرزمین ملّی نبود و به «وطن» اعتقادی نداشت، یک عراقی شورشی بود که در سوریه و عراق مناطقی را تصرّف کرد و عملاً در برابر دو حکومت مستقر این منطقه ایستاد. هیتلر و موسولینی به خاطر اینکه حکومتهایی خودکامه و ضدّبشری بودند با تهاجم روبه‌رو نشدند بلکه پس از اینکه به کشورهای دیگر حمله کردند و سرزمینهای بسیاری را تصرّف کردند با واکنش متّفقین روبه‌رو شدند (امریکا تا مدّتها از دخالت در جنگ پرهیز می‌کرد تا زمانی که حمله‌ی ژاپن به پرل‌هاربر انگیزه‌ی لازم را به آن کشور داد). اگر چنین نبود، حمله به کشورهای آنان نیز نادرست بود و خود مردم آلمان و ایتالیا باید برای رهایی از حاکمان خودکامه‌ی خود آستین بالا می‌زدند و دست‌بالا باید از اپوزیسیون این دو کشور حمایت غیرنظامی می‌شد. طالبان در افغانستان نیز پس از خودداری از تحویل سران  القاعده که به امریکا حمله کرده بودند به هدف تهاجم امریکا تبدیل شد،‌ نه به‌خاطر نوع حکومت خود و شیوه‌ی رفتار با مردم. 

 

همانطور که می‌بینید نویسنده حتّی در آوردن چند مثال ناقابل هم ناتوان است ولی بامزّه‌ترین مثال او حکومت ویشی در فرانسه است. حکومت ویشی حکومت دست‌نشانده‌ی آلمان در فرانسه بود، یعنی خود برده‌ی اشغالگران بود، نه «حکومت مستقر» در فرانسه. نزدیک‌ترین مثال در تاریخ معاصر ایران به حکومتی که پس از اشغال در هماهنگی با اشغالگران بر سر کار آمد، شخص محمدرضا پهلوی بود که متفقین پس از اشغال ایران، پدرش را با استعفایی اجباری برکنار کردند و او را به جایش نهادند. بعدها نیز در برابر حکومت ملّی دکتر مصدّق به روایت اسناد و اعتراف خودشان دوباره او را روی کار آوردند. در واقع «پنجاه‌وهفتی‌ها» در برابر یک حکومت دست‌نشانده انقلاب کردند. نویسنده از «همکاری با قدرت خارجی» می‌گوید ولی آن قدرت خارجی -پس از سرنگونی فرضی- کسی را برای حکمرانی می‌پسندد که هماهنگ با خود باشد،‌ درست مثل حکومت ویشی. 

 

اگر اسرائیل به اعتراف نویسنده در پی اشغال خاک ایران نبود، پس آوردن مثال از کشورهایی که با حمله‌ی دیگران به خاکشان روبه‌رو شدند چه وجهی دارد؟ زمینه‌سازی برای حمله‌ی دوّم و شاید گسترده‌تر چون اوّلی نتیجه‌ی عکس داد. تحلیلگر ارشدی که ده‌ماه برای حمله‌ی اسرائیل زمینه‌چینی کرد حالا در آرزوی حمله‌ی دوّم قلم می‌زند. بعید می‌دانم کسی فریب آن «متأسّفانه‌»ی اوّل متن را بخورد، پروژه‌ی تازه است برای مخاطبانی با ضریب هوشی در حدّ خودش. حقیرترین عضو «ناسیونالیسم بردگان» شرف دارد به همه‌ی بردگان اشغالگران.

دوراهی انتخاب

لحظه‌های سینمایی -۱۰                                                                                        شنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۴

در فیلم «گرگ‌ وال‌استریت» که اسکورسیزی بر اساس زندگینامه‌ی جردن بلفورت ساخته، در میانه‌های ماجرا جردن بر سر یک دوراهی انتخاب قرار می‌گیرد. او که مهارتش در فروش سهام -که عملاً نوعی کلاهبرداری است- را در پوشش یک شرکت انجام داده، به شدّت زیر نظر پلیس است. اگر از کار کناره‌گیری کند و نوعی مصالحه با مقامات را بپذیرد، ثروتش را حفظ می‌کند و شرکت را به دیگران واگذار می‌کند امّا اگر ادامه دهد ممکن است بتواند فعالیّتهایش را گسترش دهد و سود بیشتری به دست بیاورد ولی با کمترین اشتباه دیر یا زود همه‌چیز را خواهد باخت. او برای اعلام کناره‌گیری خود از شرکت به میان کارکنانش می‌رود ولی ناگهان با خطبه‌ای غرّا می‌گوید که برای مبارزه آماده است و به این سادگی کنار نمی‌کشد. پایان داستان را هم که می‌دانید.

  

بسیاری از اوقات در زندگی انسان به یک دوراهی می‌رسد: یک‌راه حفظ موفقیّت محدود ولی باثبات فعلی و دیگری خیزبرداشتن به سوی یک موفقیّت بزرگتر ولی با خطر ریسک بالاست. جذّاب‌بودن هر دوپاره‌ی بخش دوّم بسیاری را به انتخاب آن وادار می‌کند. موفقیّت بزرگتر که به‌خودی‌خود فریبنده است و هیجان دلپذیر ریسک‌خواهی هم بخش بزرگی از طبیعت بشری است. نکته اینجاست که پس از شکست احتمالی انسان با این پرسش مواجه می‌شود که بهتر نبود فلان جا توقّف می‌کرد؟

  

پس از آغاز مذاکرات اخیر با امریکا به‌نظرم ایران در موقعیّت مشابهی قرار داشت: اوّل، توقّف غنی‌سازی انفرادی در برابر رفع تحریمهای عمده (طبعاً هر توافق مفروض جزئیّات بسیار بیشتری دارد). دوّم، ادامه‌دادن چانه‌زنی برای حفظ توأمان غنی‌سازی و رفع تحریمها. اگر چنین اتّفاقی می‌افتاد، قاعدتاً نباید حمله‌ی اسرائیل آغاز می‌شد. پس از حمله‌ی اسرائیل نوشتم که عراقچی بهتر است در گفتگوی چند روز آینده با ویتکاف شرکت کند و پیشنهادش را بپذیرد تا کار از این بدتر نشود. ایران چنین نکرد و حملات اسرائیل ادامه یافت و امریکا هم به آنها ملحق شد. حالا هم که ظاهراً چیزی برای نابودکردن باقی نمانده، پافشاری بر «موضع اصولی» رهاوردی جز ادامه یا بیشترشدن تحریمها ندارد. اگر ایران فعلاً حتّی از سر مصلحت‌اندیشی تاکتیکی مدّتی (مثلاً برای یک دهه) مطالبات حداکثری خود را رها کند تا اقتصادش جان بگیرد، بعدها شاید با توان بیشتری بتواند آنچه منهدم شد را احیا کند. بدون آن نه درآمدی در کار خواهد بود تا جلو نارضایتی مردم گرفته شود و نه نظامیان توان بازسازی و خرید تسلیحات لازم را خواهند داشت. الآن لحظه‌ی انتخاب است.

 

نکته‌ی اساسی: اگر دقّت کنید غرب با زیرکی طیّ سالیان دراز ایران را با دستاویز «صنعت بومی اتمی» به گوشه‌ی رینگ فرستاده است. هدف تغییر نظام است که با فشار کمرشکن اقتصادی حاصل می‌شود نه حمله‌ی نظامی. نظام ولایی هم با لجبازی بر سر این موضوع در دام آنها افتاده است. وقتش است از خواب بیدار شوند. داشتن صنعت اتمی، رکود اقتصادی و ضعف در دیگر شاخه‌های فناوری (به علّت تحریم و نبود سرمایه) یا رشد اقتصادی، شکوفایی در شاخه‌های گوناگون فناوری و پژوهشهای خلاقانه در مرز دانش در عین نداشتن صنعت اتمی؟ این هم بیانی دیگر از دوراهی انتخاب است. 


پیشین: هجو اخلاق کلیسایی

راه‌رفتن روی طناب باریک

حاشیه بر اخبار -۱۱۰                                                                                      پنجشنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۴

  

ولادیمیر پوتین: پیشنهاد طرّاحی یک سامانه‌ی پدافندی مشترک را به ایران دادیم ولی ایران رغبتی نشان نداد.

- نظامیان ایران هر اشتباهی داشته باشند، این یک قلم را خوب آمدند. آنان بازی دوسره‌ی روسیه در سوریه را به یاد داشتند که چطور اس۳۰۰ها هنگام حمله‌ی اسرائیل کار نمی‌کرد. 

 

ایلان ماسک می‌خواهد حزب سوّمی تأسیس کند

- از ایده تا انجام چنین ایده‌ای راه درازی است ولی با توجّه به گرایشهای ماسک و در صورت تأسیس چنین حزبی نامزدهای آن از سبد رأی جمهوریخواهان کم خواهند کرد پس دموکراتها باید خیلی راضی باشند.

   

تعلیق همکاری با آژانس از سوی ایران

- نفس کاهش همکاری به  انزوای بیشتر ایران می‌انجامد ولی در حالیکه خود امریکایی‌ها از میزان موفقیّت کارشان مطمئن نیستند، فرستادن بازرسان آژانس به آنجا برای دادن اطلاعات به خارج چقدر صلاح است؟ ترامپ گفته بود که اگر لازم باشد دوباره حمله می‌کنیم؛ خوب اگر واقعاً هنوز چیز برای نابودکردن باشد، دسترسی بازرسان به معنای یک حمله‌ی احتمالی دیگر است. اوضاع جوری است که به زحمت بتوان بین راههای پیش رو با قطعیّت از درستی یا نادرستی یک راه گفت.


وزیر خارجه آلمان: ایران باید به حوثی‌ها برای پایان‌دادن به حملاتشان فشار بیاورد.

- چرا؟ آنان مگر کاری جز انجام‌دادن «کار کثیف» به نیابت از ایران می‌کنند؟

  

مصاحبه‌ی پزشکیان با تاکر کارلسون

- مصاحبه چیزی بین روحیّات پزشکیان و مصلحت‌اندیشی سیاسی بود. خود پزشکیان خیلی اهل رجزخوانی و قلدربازی نیست و عملگرایی سیاسی فعلاً در تلاش برای ایجاد شکاف بین نتانیاهو و ترامپ است. اصولگرایان در شرایط مشابه احتمالاً تیغ را از رو می‌بستند و اصلاح‌طلبان نیز به رغم داشتن مبناهای متفاوت این‌جور جاها ادای انقلابی‌گری درمی‌آورند تا از آنان جا نمانند. پزشکیان هیچ‌کدام نیست. تأثیر توصیه‌های عراقچی به نظرم آشکار است. عراقچی در شرایط جنگی خیلی خونسردتر از آنچه فکر می‌کردم عمل کرد. فقط فکر کنید اگر ظریف بود چه قشقرقی راه می‌انداخت. 

 

سانسور حمله‌ی ایران به پنچ پایگاه نظامی اسرائیل از طرف آن کشور

نابودی یک سیستم راداری پیشرفته در پایگاه امریکا در قطر

- مورد اوّل را اگر کنار حمله به برخی مراکز تحقیقاتی و پالایشگاهها بگذاریم معلوم می‌شود که سوّمین وعده‌ی صادق تفاوت زیادی با دوّمین آن داشت و شاید باید احتمال درستی خبر پیش‌دستی اسرائیل در پیشنهاد آتش‌بس را جدّی گرفت. دوّمین مورد هم با آنچه ترامپ گفت تفاوت فاحشی دارد. البتّه موازنه بین حملات امریکا و ایران برقرار نیست ولی اگر توان نظامی دو طرف را بسنجید و آن را کنار از پیش اعلام‌شدن حمله‌ی ایران بگذارید می‌بینید که این حمله نیز با حمله به عین‌الاسد فرق زیادی داشت.

 

بیانیّه ۴۵۰ فعال مدنی برای تحریم رسانه‌ی فارسی اسرائیل

- کمی دیر است ولی خوب. دم خروس که از ابتدا معلوم بود ولی از زمان رویارویی اسرائیل با حزب‌الله،‌ ترور سیّدحسن نصرالله و نوشتن امثال این مقاله خود خروس هم بیرون آمد. با دیدن عنوان خواننده احتمال می‌دهد که شاید نوشته‌ی منشه امیر یا مئیر جاودانفر باشد ولی آنان هم آنقدر شعور داشتند که چنین نوشته‌ای را باید به یک رسانه‌ی اسرائیلی سپرد و نه رسانه‌ای که ادّعا دارد ایرانی است مگر اینکه دیگر تفاوتی باقی نمانده باشد.

  

امروز نوشتن درباره‌ی سیاست در ایران به راه‌رفتن روی یک طناب باریک می‌ماند؛ از یک‌طرف باید مراقب یک حکومت تک‌صدای غیردموکراتیک بود که با تمام پیشنهادهای اصلاح در داخل با عداوت برخورد کرده و جای دفاع از خود باقی نگذاشته و از طرف دیگر با تمام قوا در برابر تهاجم وحشیانه‌ی یک رژیم اشغالگر آپارتاید نسل‌کش ایستاد که سرانش محکومان دادگاههای بین‌المللی‌‌اند و در مقام مقایسه، هر حکومت خودکامه‌ای در جهان در برابر آنان روسفید می‌شود.

 

پیشین: کارنامه‌ی مردود اروپا

این مردم شگفت

                                                                                                               چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۴

  

پیش از جنگ ۱۲ روزه نیز بارها مردم ایران رفتاری خلاف انتظار از خود نشان داده بودند. «مردم» را اینجا به معنایی که معمولاً فعالان سیاسی استعمال می‌کنند به کار نمی‌برم. آنان از هر دسته و گروهی که باشند مردم -یا در بهترین حالت اکثریّت قاطع آنان- را موافق خود می‌خوانند. «مردم» اینجا یعنی گروهی که صدایش بر دیگر صداها غالب می‌شود و می‌توان با احتیاط آنان را دارای اکثریّت نسبی هم دانست.

  

در اعتراضات اخیر از سال ۹۶ تا ۱۴۰۱ بارها نخبگان منتقد و مخالف پس از جوّ غالب مردمی (که الزاماً همیشه مثبت یا مورد تأیید نگارنده نبود) واکنش نشان دادند. در جنبش سبز هم از جایی به بعد موج اعتراضات سران سبز را به دنبال خود کشاند و نه برعکس. در جنگ ۱۲ روزه امّا جاماندن نخبگان و فعالان اجتماعی و سیاسی از مردم نمود بسیار زیادی داشت. 

    

خود من پس از حمله‌ی اسرائیل به پدافند ایران و زمانی که طرفداران نظام خواهان انجام وعده‌ی صادق۳ بودند گفتم که رهبرنظام می‌داند که این‌بار شاید حمله‌ی بعدی طرف مقابل به زیرساختها باشد و مردم معترض جوری به خیابان بریزند که هزینه‌ی انجام حمله‌ی بعد ممکن است به بهای خود نظام تمام شود. حمله‌ی بی‌منطق و احمقانه‌ی اسرائیل از همان ابتدا با دادن گرای براندازی به مردم معترض بود که در اوجش دیگر با اهداف نظامی هم کاری نداشت و صداوسیما و به‌ویژه اوین را (آن هم بدون اخطار قبلی) هدف گرفت تا شاید نطفه‌ی شورشی بسته شود. رسانه‌ی خادم اسرائیل نیز در تهییج مردم و بزرگنمایی مقداری شعاردهی و چند پیام مردمی هر کار از دستش برآمد انجام داد.

 

واکنش مردم ولی ابتدا سکوت و بهت بود و کم‌کم مخالفت و خشم از حمله‌ی بیگانه صدای غالب شد به گونه‌ای که چهره‌های مشهوری که ابتدا با احتیاط به گونه‌ای موضع گرفته بودند که تساوی بین خودکامگی داخلی و تجاوز خارجی حفظ شود، لحنشان را در برابر تهاجم اسرائیل تندتر کردند تا از جوّ غالب جا نمانند.

 

سر فرصت باید نشست و بررسی کرد که چرا نخبگان و چهره‌های سرشناس تا این حد دیر، با تأخیر و کم‌اثر واکنش نشان دادند؛ چرا بعضی هیچ نگفتند و در یک کلام چرا پیشگامان از مردم جا ماندند آن هم در حالی که ابعاد موضوع واقعاً واضح بود. درباره‌ی دستاوردها و خسارات دو طرف می‌توان حرفها زد ولی به گمانم طرف مهاجم خودش هم انتظار تقویت گرایش ملّی‌گرایانه‌ی مردم را تا این حد نداشت. نتانیاهو فریب فضای مجازی را خورده بود؛ جایی که عدّه‌ای از جیره‌‌خورانش می‌توانند با چند کلیک فتح‌الفتوح کنند ولی تفاوت فضای حقیقی با فضای مجازی از زمین تا آسمان است.

 

نمی‌توان با قاطعیّت گفت ولی پرونده‌ی دخالت خارجی برای تغییر رژیم به گمانم تا حدّ زیادی بایگانی شده و این واقعیّت دستاورد مهمی برای آزادیخواهان ایران است. نظام حاکم دو جنگ با عراق و داعش را دوبار برای تقویت و استحکام قدرت خود به کار برد؛ یک‌بار در ابتدای انقلاب و یک‌بار پس از جنبش سبز. آینده را کسی ندیده ولی ممکن است این جنگ سوّمین جنگ با همان کارکرد باشد. لااقل در آینده‌ی نزدیک به گمانم امکان یک اعتراض اجتماعی گسترده مانند ۱۴۰۱ به تعویق افتاده است و باقی‌ماندن تهدید اسرائیل و امریکا آن را دورتر هم خواهد برد. بزرگترین بازنده‌ی این جنگ آن بخش از مخالفان نظام بودند که از تهاجم حمایت صریح یا ضمنی کردند. آنان اگر اندکی شعور داشته باشند متوجّه وزن اجتماعی خود شده‌اند و نباید بار دیگر «مردم» را همراه خود بخوانند.

 

پ.ن: گمان نکنیم که -جدای از سایبریهای ساکن سرزمینهای اشغالی- مزدوران داخلی و جاسوسان مستقر در ایران فقط کارشان فرستادن پهپاد و گرادادن اهداف بود؛‌ آنان برای سالها با اکانتهای مختلف آتش براندازی را گرم می‌کردند و می‌کنند. در مدّتی که در توییتر سابق بودم، متوجّه لغزشهای کلامی و قلمی برخی از براندازان می‌شدم که نشان می‌دادند چیزی بیش از یک مخالف ساده‌ی جمهوری اسلامی‌اند.

 

پ.ن۲: سیا و موساد از فناوری پیشرفته‌ای برای شنود،‌ ردیابی و تعیین اهداف خود بهره می‌برند؛‌ پس الزاماً هر هدف‌گیری محصول «نفوذ» نیست. این چیزی است که اتاق فکر نابالغ متجاوزان می‌خواهد به مردم بباوراند تا سستی ساختار سیاسی و نظامی را القا کند. بگذار رسانه‌ی فارسی اسرائیل خبر فرار سرداران سپاه به افغانستان را کار کند و اکانت موساد در اکس مدّعی شود که سپاهیان برای پیوستن به آنان سرودست می‌شکنند. هشیاربودن در برابر فریب‌خوردگان احتمالی به جای خود؛ بی‌جهت به هم بدگمان نشویم.

انتقامهای تکراری

                                                                                                                 دوشنبه ۲ تیر ۱۴۰۴

  

ایران چند دقیقه‌ی پیش به پایگاه «العدید» قطر با شش موشک حمله کرد. این حمله نسخه‌ی ضعیف‌تر حمله به «عین الأسد» عراق بود. «العدید» قبل از حمله‌ی امریکا به ایران تخلیه شده بود و امروز هم قطر اعلام کرده بود که آسمانش را بسته و پروازی از یا به آن صورت نمی‌گیرد؛ پس ایران حمله‌اش را به اطّلاع قطر -و نتیجتاً امریکا- رسانده بود تا با زدن یک پایگاه خالی هم ادای حمله به امریکا را دربیاورد و هم امریکا با ندادن تلفات بهانه‌ای برای مقابله به مثل نداشته باشد. اگر آنچه امریکا کرد را با آنچه ایران انجام داد مقایسه کنید متوجّه تفاوت مسئله می‌شوید؛ همانطور که شلیکهای نمایشی به عراق درصدی از فقدان سلیمانی را هم جبران نکرد. اینکه ایران می‌توانست کار دیگری بکند یا نه بحث دیگری است ولی به قول معروف کوه موش زایید، هیچ بازدارندگی مهمی به دست نیامد و امریکا هر وقت بخواهد باز هم می‌تواند حمله کند.

 

بر همین قیاس حملات ایران به اسرائیل نیز زمین تا آسمان با وعده‌ی صادق یک و دو فرق دارد ولی پایان ماجرا کجاست؟ عراقچی در روزهای ابتدایی جنگ گفت که در صورتی که اسرائیل حملاتش را متوقّف کند،‌ ایران نیز چنین خواهد کرد. اسرائیل پس از حمله‌ی امریکا گفت که کارش را کرده، تاسیسات هسته‌ای ایران نابود شده و جنگ می‌تواند همینجا پایان بپذیرد ولی ایران ادامه داد که نتیجه‌ای را امروز در تهران دیدیم. آیا ایران می‌تواند ضربه‌ای جبران‌ناپذیر به اسرائیل بزند؟ آیا می‌تواند جبهه‌ی مقابل را وادار کند که در ازای پذیرش آتش‌بس به ایران امتیاز بدهند یا ممکن است مسئله برعکس شود و ایران ضعیف‌شده مجبور به دادن امتیاز برای جلوگیری از حملات اسرائیل شود؟


آنچه در تبادل آتش میان ایران و اسرائیل می‌بینیم استفاده‌ی ایران از بیشتر توان موشکی خود و استفاده‌ی اسرائیل از بخش کوچکی از بانک اهداف خودش است؛ ادامه‌ی آتش‌بازی و فرسایشی‌شدن آن کمک چندانی به ایران نمی‌کند. از اینجا به بعد ایران میلیاردها دلار ضرر خواهد کرد که با توقّف جنگ و صرفه‌جویی می‌تواند آن را خرج خرید و ساخت پدافند مؤثّری بکند که در آینده آسمانش اینطور اتوبان هوایی دیگران نشود. برعکس بیانیّه‌ی نیروهای مسلّح «دوران بزن در رو» تمام نشده چون این نمایشی است که ما هر روزه داریم مشاهده می‌کنیم.

کارنامه‌ی مردود اروپا

حاشیه بر اخبار -۱۰۹                                                                                    جمعه ۳۰ خرداد ۱۴۰۴

اسرائیل برای اوّلین بار یک پایگاه بسیج را هدف قرار داد.

- این نیز در راستای رساندن پیام برای براندازان بالقوه است که موانع را داریم از جلو روی شما برمی‌داریم. در ضمن می‌دانید که عدّه‌ی بسیاری در ایران عضو بسیج‌اند که الزاماً نظامی هم نیستند. تهدید هدف قراردادن بسیج می‌تواند به یک قتل عام گسترده بینجامد، بسیار شبیه به ترورهای مجاهدین خلق در اوایل انقلاب که بیست‌هزار نفر کشته داد.

  

وزیر امور خارجه آلمان: لازم است که برنامه‌ی موشکی ایران نیز جزو مذاکرات هسته‌ای باشد.

- این حرف یک هفته پیش یک معنا داشت ولی حالا معنایی دیگر دارد. این یعنی با توجّه به تهدید بالفعل اسرائیل در آینده توان پاسخگویی را از ایران بگیرند که چیزی ورای زیاده‌خواهی و قلدری است و البتّه احدی در ایران به آن وقعی نخواهد گذاشت. 

 

صدراعظم آلمان و سپردن کار کثیف به اسرائیل

- درباره‌ی این گفته باید بیشتر نوشت ولی پیرامون این سخن و سخنان کمابیش مشابه دو کشور دیگر اروپایی باید گفت که متأسّفانه حتّی رعایت ظاهر و مراعات حقوق بین‌الملل را هم نکردند. آزادیخواهان از این پس حتماً باید به شکلی دیگر به ادّعای این کشورها نگاه کنند.


پیش از حمله: گروسی: آژانس نمی‌تواند صلح‌آمیز بودن برنامه‌ی هسته‌ای ایران را تضمین کند.

پس از حمله: گروسی: مدرکی درباره تلاش سازمان‌یافته‌ی ایران برای ساخت سلاح هسته‌ای وجود ندارد.

- وظیفه‌ی آژانس کدامیک است؛‌ اوّلی یا دوّمی؟ به نظرم جمله‌ی اوّل را درباره‌ی هر کشوری می‌توان گفت چون همیشه امکان‌ پنهان‌کاری وجود دارد. بنا بر اصل برائت باید جرم را ثابت کرد نه بیگناهی را.

 

کارشناس اینترنت رادیوفردا: بستن اینترنت برای جلوگیری از خیزش مردمی است.

- این حرف در صورتی درست بود که پیش از قطع اینترنت شاهد نشانه‌هایی از یک خیزش بودیم. پیش از این فقط در سال ۱۳۹۸ اینترنت قطع شد ولی پس از آن مدیریّت شرایط خیلی بهتر شد و در سال ۱۴۰۱ هم که خیزش بالا گرفت فقط شبکه‌های اجتماعی فیلتر یا بسته شدند. امروز (سه روز گذشته) هم قطع دسترسی نفوذی‌های اسرائیل در ایران به خارج و با یکدیگر و دشوارکردن ارتباط میدانی باعث این کار شده که تا حدودی مؤثّر هم بوده است چون استارلینک در مکانهای ثابت برای آنان در دسترس است ولی نه در میدان (البتّه فعلاً).

 

اوضاع وخیم و در آستانه‌ی فروپاشی اقتصادی ایران از دید تحلیلگران مستقل خارج از ایران

- حساب تحلیل‌گرانی که بلندگوی اسرائیل شده‌اند جدا، دیگران نیز درکی از شرایط فعلی درون ایران ندارند. من همیشه تقسیم‌بندی داخل-خارج ایران را در شناخت ایران و نسخه‌پیچی برای ایرانیان نقد کرده‌ام ولی حالا به نظر می‌رسد که تصوّر اوضاع بین ساکنان داخل و خارج (طبعاً از بین منتقدان نظام) بسیار زیاد شده است. دوستان ساکن خارج کمی احتیاط بیشتری به خرج بدهند، شاید اوضاع آنجورها هم که آنان فکر می‌کنند نباشد.


یکی از مصاحبه‌کنندگان خیابانی صداوسیما: من بی‌حجاب تا اون چادری همه پشتیبان نظام و رهبر هستیم.

- چه خوب ولی وقتی گردوخاک خوابید و برایت پیامک حجاب آمد یا ماشین گشت ارشاد در خیابان جلویت سبز شد هم همینطور حرف می‌زنی؟ از طرف دیگر حاکمان اندکی شعور خواهند داشت که رفتار گذشته‌ی خودشان را با بخشی از حامیان امروزشان تکرار نکنند؟

 

نظرسنجی صداوسیما: در شرایط فعلی به جواب نظامی اعتقاد دارید یا دیپلماسی و مذاکره؟

- فقط صداوسیما می‌تواند میان جنگ به فکر استفاده‌ی جناحی باشد. چرا گزینه‌ی سوّمی که پاسخ نظامی و تلاش دیپلماتیک توأمان باشد جزو گزینه‌ها نیست؟ چه کسی گفته این دو با هم تباین دارند و مردم ناچار به انتخاب یکی از آنهایند؟ (بعداً شاید فرصتی بیابم برای نوشتن درباره‌ی سطح ضعیف برنامه‌های صداوسیما در هنگامه‌ی جنگ که حاصل حذف نیروهای نخبه و بالاکشیدن چاپلوسان است)

 

پیشین: صلح؛ راهکار،‌ راهبرد و هدف

شعبده‌های رسانه‌ای اسرائیل‌زدگان

                                                                                                             چهارشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۴

با توجّه به دورخیز عظیم و چندساله‌ی اسرائیل برای امروز بد نیست نگاهی هم به بازیهای رسانه‌ای نماینده‌ی اسرائیل به زبان فارسی بیندازیم. پس از دست‌چین‌کردن و تحریف اخبار و ارائه‌ی «تحلیل‌»های کاملاً جهت‌دارانه از آنجا که نتیجه‌ی مورد نظر -خیزش مردمی پس از حمله‌ی اسرائیل- رخ نداد. این رسانه به بازی دیگری رو آورده است.


یکی از منابع رسانه‌ها «منبع آگاه» یا منبع اطلاعاتی است که بدون آوردن نامش، خبر خاصی را به طور ویژه در اختیار یک رسانه می‌گذارد. این نوع خبرها گرچه وثاقت کافی ندارند ولی گاهی در هیاهوی اتفاقات به شرط داشتن اعتماد به یک رسانه‌ی خاص و یقین از انجام وظیفه‌ی خبررسانی آن رسانه تا حدّی قابل اتکایند ولی فقط در همین حد و مثلاً نمی‌توان بر اساس چنین خبری تحلیلی جدّی انجام داد چه رسد به نتیجه‌گیری‌های یقینی.


حالا نگاهی می‌اندازیم به سیر بازیهای بازوهای نیابتی رسانه‌ای اسرائیل به زبان فارسی. سه نوع خبرسازی:



خبرسازی سراسر کذب


گاهی قراین اطراف یک خبر به گونه‌ای است که بدون بررسی منبع خبر به سادگی می‌توان دروغ‌بودن آن را آشکار کرد. برای نمونه یکی از این خبرها ادّعای تماس حجازی (رئیس دفتر خامنه‌ای) با روسیه برای پناهندگی است. 


زمانی یک مسئول در کشوری دچار بحران چنین می‌کند که سه حالت وجود داشته باشد. اوّل: کشور مرز زمینی با دشمن داشته باشد و ممکن باشد به دست نیروهای دشمن بیفتد. دوم: قیام داخلی رخ داده باشد و بیم اسیرشدن به دست مردم در کار باشد. سوم: شخص مورد نظر یکی از چهره‌های مهم نظامی و یا سیاسی و علمی (در مورد ما: مثلاً دانشمند هسته‌ای) باشد و از ترور خود بترسد. در دو حالت اول و دوم که چنین چیزی وجود ندارد و حجازی نیز اصلا شخص مهمی نیست که بخواهد برای اسرائیل هدف ترور باشد.

 

این خبر برای محک‌زدن ضریب هوشی مخاطبان طراحی شده و گویا هستند کسانی که چنین چیزهایی را باور کنند.



خبرسازی نیمه‌کذب


اینگونه اخبار شامل دو بخش است: بخش اوّل ریشه در واقعیّت دارد ولی بخش دوّم آن با یک احتمال نادرست تکمیل می‌شود که -برعکس حالت بالا به‌خاطر وجود بخش اوّل- درجه‌ی باورپذیری آن را بالا می‌برد. با توجّه به سابقه‌ی اسرائیل در زدن هواپیماهای مسافربری روی زمین مانند یمن،‌ ایران هواپیماهایش را از تهران به نقاط امن منتقل کرد. رسانه‌های خادم اسرائیل بلافاصله با انتشار تصویر پرواز هواپیماها تیتر زدند که در هنگامه‌ی جنگ حکومتیان ایران در حال فرار از تهرانند (گاهی به نقل از تماس یک «هموطن» به شیوه‌ی آشنای روزنامه‌ی کیهان). این موضوع که مسئولان ایران چمدانهایشان را بسته‌اند بلافاصله در سخنان رضا پهلوی و نتانیاهو هم منعکس شد تا ربط وثیق این سه ضلع خود را آشکارا نشان دهد.


خبرسازی غیرقابل اثبات


در شرایط فعلی خبردادن از شخص علی خامنه‌ای از راهی به جز مجاری رسمی اگر نه غیرممکن ولی نزدیک به محال است. در رسانه‌های فوق‌الذکر ابتدا خبری کار شد که وی حال‌وروز خوبی ندارد و اطرافیانش از دادن اخبار به وی خودداری می‌کنند تا رعایت حالش را کرده باشند. این خبر دارای معنای ضمنی رخنه‌ی اسرائیل در حلقه‌ی محافظان خامنه‌ای هم بود.

 

سپس خبری کار شد که خامنه‌ای اختیاراتش را به شورای عالی سپاه واگذار کرده است. در شرایط عادی اخباری از این دست از رسانه‌ای که بارها اعتبار منابعش را در گذر زمان ثابت کرده باشد، می‌تواند به عنوان یک احتمال در نظر گرفته شود امّا یک رسانه‌ی خبرساز هیچ بختی برای جلب اطمینان مخاطب دقیق و آگاه ندارد. جالب اینجاست که حتّی یک خبر از منبع آگاه در یک رسانه‌ی موثّق هم نمی‌تواند موضوع تحلیلهای کارشناسان قرار بگیرد ولی رسانه‌ای که بازوی اسرائیل است بر این اساس با کارشناسانش به بحث می‌نشیند که چرا چنین چیزی رخ داده و دامنه‌ی فروپاشی تا کجا رفته و...

 

شخصی که از دید رسانه‌ی خادم اسرائیل «تحلیل‌گر ارشد» هم هست برای تکمیل پروژه‌ی فوق می‌گوید که «حتّی صدام هم تا پیش از حمله امریکا قایم نشد». این حرف حتّی مرغ پخته را هم به خنده می‌اندازد چون صدام حسین و دو پسرش سالها از بدل استفاده می‌کردند و شخص صدام حتّی در حالت عادی به ندرت در انظار عمومی ظاهر می‌شد. صدام حتّی پیش از جنگ با ایران افراد را به شرطی به حضور می‌پذیرفت که همراه با روند ضدعفونی‌کردن و تعویض لباس بود چه رسد به بارها بازرسی بدنی یعنی کاری که ولادیمیر پوتین در زمان کرونا می‌کرد. دو بدل صدام و پسرش در جنگ زخمی هم شدند که در عراق جشنی راه انداختند که «سیّدالرئیس در میدان جنگ حاضر است ولی آخوندهای ایرانی کیلومترها پشت جبهه خود را مخفی کرده‌اند» در حالی که صدام از هزارتوی کاخ خود خارج نمی‌شد. 


دلیل این کار چیست؟ تحریک خامنه‌ای برای نشان‌دادن خود مانند برگزاری نمازی که به نمازجمعه‌ی نصر مشهور شد پس از ترور هنیه. این کار -به اضافه‌ی انتقاد مکّرر مصاحبه‌کنندگان با این شبکه از رفتن خامنه‌ای به پناهگاه- ترور او، بی‌سر شدن جمهوری اسلامی و ایجاد هرج‌و‌مرج منجر به براندازی را تسهیل می‌کند. این دیگر خطای کاری یا اشتباه گرفتن کار ژورنالیستی با عمل سیاسی نیست،‌ تبدیل‌شدن به بازوی اطلاعاتی-عملیاتی اسرائیل است. این کار از همان اتاق فرمانی نشأت می‌گیرد که نیروهای میدانی آن ستاد فرماندهی فراجا را با عنوان «بازوی اصلی سرکوب دیکتاتور ایران» هدف می‌گیرد تا به‌زعم خود سدّ راه براندازان را از پیش پای آنان بردارد.

 

پ.ن: در راستای نمایش ضریب هوشی تلویزیون فوق‌الذّکر امروز خبری کار شد که نایب‌رئیس کانون کامیونداران از نفوذی‌های اسرائیل در شوفرها گفته است که توانسته‌اند قطعات پهپاد و بمب را وارد کنند. بدون داشتن آلزایمر حاد می‌توان نتیجه گرفت که شوفرهای مورد نظر فقط قطعات وارد نکردند بلکه می‌توانستند اعتصاب هم راه بیندازند تا رسانه‌ی خادم اسرائیل تلاش کند از آن یک قیام مردمی بسازد و بپرسد «چرا نسل زد به اعتراضات صنفی وارد نمی‌شود؟» نکته اینجاست که اسرائیل فقط در صنف کامیونداران نفوذ نمی‌کند بلکه در صنف خبرنگار هم می‌تواند نفوذ کند. برخی «تحلیلگران» که شناخته‌شدن خود را مدیون حرکت اصلاحات و جنبش سبزند، این روزها بدجور با حضور در این شبکه در حال قمار روی اعتبار خودشانند. آنان در این قمار پیشاپیش باخته‌اند.

 

پ.ن۲: این یادداشت فقط به یک بخش از کار شبه‌رسانه‌ای این شبکه پرداخت و گرنه سیاهه‌ی سیاهی‌های آنان بسیار دراز است. برای نمونه شبکه‌های خود اسرائیل هم میزبان کارشناسانی است که مثلاً نتانیاهو را نقد می‌کنند. شبکه‌های اسرائیل دست‌کم اخبار عادی را بدون روتوش عرضه می‌کنند مثلاً خبر اسقاط پهپاد هرمس را در اصفهان به نقل از یک مقام نظامی اسرائیل بلافاصله پخش می‌کنند در حالیکه در همان حال یک ویدیوی موبایلی از یک «هموطن» در این شبکه منتشر می‌شود که همان پهپاد را پیش از سقوط نشان می‌دهد و اضافه می‌کند که «نمی‌تونن بزننش». فعالیّت این شبکه را می‌توان بین دو پرانتز مصاحبه با تروریستهای جدایی‌طلب عرب و بنیامین نتانیاهو خلاصه کرد.

جنگ سراسرباخت نتانیاهو

                                                                                                                دوشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۴

  

حالا کمی راحت‌تر می‌شود یادداشت پیشین را بسط داد و درباره‌ی گزینه‌های بردوباخت جنگ اخیر نوشت.

 

وجه نظامی


اسرئیل در صورتی برنده است که تمام توان موشکی،‌ هسته‌ای و نظامی ایران را فلج کند. ایران در صورتی برنده است که بتواند دستکم دو سه جنگنده‌ی اسرائیلی را بزند و اسیر بگیرد. ایران که تا کنون نتوانسته چنین بکند ولی همیشه امکان اشتباه هست و مثل اصابت اف۱۶ اسرائیل به دست نیروهای بشار اسد ممکن است رخ دهد. اسرائیل تا رسیدن به آن درجه راه زیادی دارد. بدون مداخله‌ی امریکا ازبین‌بردن تاسیسات هسته‌ای ممکن نیست، توان موشکی هم به رغم داشتن تلفات اثری از کاهش نشان نداده و قدرت نظامی ایران هم چندان به کار گرفته نشده که دلیل اصلی امکان نابودی آن به دست تجهیزات برتر اسرائیلی است.


به فرض که اسرائیل بتواند چنین کند،‌ در بلندمدّت نیروهای نظامی بازسازی می‌شوند و پذیرش غنی‌سازی صفر هم در آینده قابل بازنگری است؛ همانطور که یک دولت امریکا با ایران توافقی را امضا کرد و دولت بعد آن را زیر پا گذاشت. ایران می‌تواند این کار را بر اساس تاکتیک کوتاه مدّت یا همان خدعه‌ی معروف  انجام دهد.

 

درضمن شکار سران نظامی گرچه مؤثر است ولی ایران حزب‌الله یا حماس نیست و نیروهای نظامی دارای تجربه از زمان جنگ عراق بسیار زیادند. در این میان تنها فرمانده‌ی کاریزماتیک سلیمانی بود که نبودنش خلئی بزرگ ایجاد کرد ولی دیگران قابل جایگزینی‌اند.


وجه اجتماعی


ایران و اسرائیل با زدن شهرها و تأسیسات یکدیگر، طرف مقابل را وادار به تسلیم یا کوتاه‌آمدن کنند. دست اسرائیل در این باره بسته‌تر است چون ادّعای این رژیم حمایت از مردم ایران و تقاضای قیام مردمی است. هدف قراردادن آنها عملاً علّت اصلی حمله به ایران را از بین می‌برد. ایران در این زمینه کمی جلوتر است چون هر اسرائیلی را یک صهیونیست می‌داند و ابایی از هدف‌گرفتن شهروندان اسرائیلی ندارد. طبق اخبار با ادامه‌یافتن جنگ، نارضایتی از عملکرد نتانیاهو آرام‌آرام در حال رشد است. 


عملکرد گنبد آهنین و دیگر سامانه‌های اسرائیل در زمان وعده صادق۲ حدود ۹۵ درصد بود که با اضافه ‌شدن دو سامانه‌ی موشک تاد امریکایی قرار بود به حد صفر برسد ولی آمار این سپر چندلایه در ابتدای وعده‌ صادق ۳ به ۹۰ درصد کاهش پیدا کرد که با استفاده از موشکهای جدید ایران کمتر هم شد. نتانیاهو در خود اسرائیل درگیری داخلی زیادی دارد و ادامه‌ی این روند برایش ایجاد مشکل می‌کند. ضمن اینکه برخلاف دوره‌ی پیش موشکهای ایران پالایشگاه حیفا را به تعطیلی کشاندند و نیروگاه آنجا را زدند و خساراتی نیز به مراکز نظامی وارد کردند که به علّت سانسور خبری شدید قابل بررسی نیست.


وجه سیاسی


مهمترین هدف نتانیاهو از همان ابتدا ایجاد جو نارضایتی در ایران و برافروختن آتش اعتراضات مردمی علیه نظام بود که هیچ توفیقی در این باره به دست نیاورده است. یکی از رسانه‌های فارسی خارج که عملاً از ابتدای جنگ غزّه به عنوان یک رسانه‌ی اسرائیلی عمل می‌کند و با نوشتن مقالاتی از جمله «دلائل هفتگانه اسرائیل برای حمله به جمهوری اسلامی» تلاش کرد بر آتش جنگ بدمد -از مدتی پیش و حین اعتصابات کامیون‌داران می‌پرسید که چرا نسل زد به اعتراضات نمی‌پیوندند- حالا هم چند جرقه مانند دادن شعار در بالکن خانه را مدام بزرگ می‌کند ولی سودی ندارد چون نتانیاهو خودش باعث این امر شده است.


اینکه او اگر چکار می‌کرد تا به هدفش می‌رسید جواب دارد ولی طبعاً من تمایلی به نوشتن درباره‌ی آن ندارم امّا خود او، وزیر دفاع و رئیس‌جمهور اسرائیل کاری کردند که خلاف آن بود؛ یعنی تهدید به‌آتش‌کشیدن تهران یا ارعاب ساکنان آن و در نهایت خلوت‌کردن تهران اساساً امکان یک اعتراض مردمی را از بین برد. ضمن اینکه بیشتر قشر منتقد یا ناراضی نشان دادند که حسابشان از ویرانی‌طلبان جداست و به فرض که اعتراضی داشته باشند،‌ زمانش هنگامی نیست که ایران زیر حمله‌ی یک کشور بیگانه به ویژه اسرائیل باشد. با نظرداشت بخش آخر، زمان برخلاف محاسبات نتانیاهو می‌گذرد که فریب فضای مجازی و برخی رسانه‌های خارج که پنداشتند ایجاد تغییرات در ایران مانند ساختن یک برنامه و صحبت‌کردن با چند «کارشناس» دست‌چین‌شده است را خورد.

 

ایران با قبول بررسی پیشنهاد تازه‌ی ترامپ -که‌ آن را نهایی خوانده است- می‌تواند شکافی بین ترامپ و نتانیاهو بیندازد که جنگ را خیلی زودتر از آنچه تخمین زده می‌شود به پایان برساند. بروز این شکاف قریب‌الوقوع را به عنوان یک پیش‌بینی کوچک شخصی از من به یاد داشته باشید.

Real Time Web Analytics