چند نکته‌ی مثبت ناقابل

اسکار ۲۰۲۵ -۴                                                                                         دوشنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۳

مروری کوتاه بر فیلمهای اسکاری یا نزدیک به آن. 

 

اتاق بغلی

آلمودووار داستان زنی را بازگو می‌کند که بر اثر سرطان در آستانه‌ی مرگ است و خود می‌خواهد به استقبال آن برود پس از دوستش می‌خواهد که کنار او باشد تا هر روز صبح که دید در اتاقش بسته است،‌ بداند کار تمام است و مقدمات مراسم پس از مرگ را انجام دهد. فیلم هیچ اوج و فرودی ندارد. وقتی کنش و واکنشی در کار نیست لااقل شخصیّتها باید جذابیت داشته باشند که ندارند. فیلم بر اساس یک رمان ساخته شده ولی به نظرم تأثیرپذیری از «طعم گیلاس»‌ کیارستمی آشکار است ولی آن کجا و این کجا.

نکته مثبت: موسیقی این فیلم نشان می‌دهد که حتّی یک فیلم متوسّط هم با موسیقی فاخر سنگین‌تر به نظر می‌‌آید. در ضمن یک کات/جامپ کات درجه‌یک در فیلم هست که حین تلاش برای متقاعدکردن دوست قهرمان فیلم برای همراهی او از کافه به داخل خانه می‌پریم. خیلی موجز و عالی.

  

چلنجرز

مثلث عشقی به اضاقه‌‌ی تنیس. فیلم اشتباه مهلکی دارد که داستان را از انتها آغاز می‌کند و ما فرصت دیدن و تجربه‌ی جدایی بین دو رفیق قدیمی را با ورود یک دختر به زندگی آنان از دست می‌دهیم. چرا؟ از کارگردانش بپرسید. بازی دو پسر خوب ولی زندایا متوسّط است. به نظرم برای یادآوری به او کمی دیر شده ولی بین ستاره‌بودن و بازیگربودن مرز آشکاری هست. برقراری رابطه با معشوق قدیمی در شب مسابقه بیش از حد «امریکایی» و مضحک است. «پایان باز» فیلم از آن مضحک‌تر.

نکته‌ی مثبت: با اولین شلیک توپ تنیس به نزدیکای دوربین، سرمان را می‌دزدیم. به یاد «ورود لوکوموتیو قطار به ایستگاه لسیوته»

  

درد واقعی

جسی آیزنبرگ فیلم ساخته؛ باریکلا به ایشان. وقتی فیلم اولت را می‌سازی باید هرچه در توان داری نشان دهی و او به عنوان یک یهودی سفری به اردوگاه آشویتس را رو کرده و دیگر هیچ. فیلم به زحمت به نود دقیقه می‌رسد (یا نمی‌رسد). واقعاً جای پرسش دارد که تا کی صرف اشاره به کوره‌های آدم‌سوزی می‌تواند ضمانت حضور یک فیلم در مراسم و جشنواره‌ها شود؟ چه نکته‌ای در فیلمنامه هست که نامزد شده و بازیگر نقش دوم چه چیزی بیش از همتایان خود در دیگر فیلمها دارد؟

نکته‌ی مثبت: ندارد. شاید هم داشته باشد و آن هم اهمیّت یافتن سوراخ دعا در موفقیّت یک فیلم است.

  

آنورا

یک پسر خرپول روسی از یک دختر لپ‌دنسر خوشش می‌‌آید و سر خود با او ازدواج می‌کند ولی خانواده‌اش عقد آنان را باطل می‌کنند و پسر هم مقاومتی نمی‌کند. گفتم شاید خود فیلم بیش از این خلاصه داستان باشد که نخل طلا را برده ولی نبود. صحنه‌ی پایانی مثلاً قرار است لایه‌ی معنایی دیگری به فیلم ببخشد؟ نمی‌بخشد. فیلم خوش‌ساخت است و بازیها خوبند ولی وقتی فیلمی قدر می‌بیند و بر صدر می‌نشیند باید چیزی بیش از اینها داشته باشد.

نکته‌ی مثبت: کمدی روسی. یعنی وقتی روس‌ها به نظر خودشان عادی رفتار می‌کنند ولی رفتار نرمال آنها از دید دیگر ملل خنده‌دار است.

  

امیلیا پرز

فیلمی است که می‌توانست خیلی بهتر باشد. فیلم تغییر جنسیّت یک مرد تبه‌کار مکزیکی به زن است و تغییری که در او و جهان پیرامونش می‌دهد؛ پر از موسیقی و آواز. سوراخ دعا هم دارد و آن هم پرداختن به موضوع تراجنسیّتی‌هاست. با وجود اینها پس اهمیّت‌باورپذیری داستان چه می‌شود؟ همسر مانیتاس واقعاً پس از تغییر جنسیّت او را نمی‌شناسد؟ آن هم در حالی که از قصد او باخبر بوده و تغییرات جسمی او را پیشتر دیده است؟ بدن را می‌توان دستکاری کرد ولی «نگاه» را چطور می‌توان جراحی کرد؟ اگر فرایند تغییر جنسیّت پس از حادثه‌ی ساختگی و برای فرار از پلیس بود و با همسر خود فقط یک برخورد کوتاه داشت،‌ شاید می‌توانست قابل قبول باشد. در ضمن سرنوشت فیلم در اسکار نیز با یافتن نوشته‌های پیشین بازیگر فیلم در شبکه‌های اجتماعی درباره‌ی مسلمانان و عربها در اسپانیا کمی به خطر افتاده است.

نکته‌ی مثبت: اگر گرتا گرویگ رئیس هیئت داوران جشنواره‌تان باشد،‌ می‌توانید انتظار هر چیزی را داشته باشید.

  

پیشین: عکسینه‌ی سیّال هستی

۲ نظر:

  1. بدن را می‌توان دستکاری کرد ولی «نگاه» را چطور می‌توان جراحی کرد؟
    👏👏👏

    پاسخحذف
  2. خوب با این اوصاف معلوم شد که ایدئولوژی صرف بال هنر نیست و چه بسا ترمزش بشود، و هنرمندان «این جناح» همان کیفیتی را نشان داده‌اند که سیاستمدارانشان (هریس و شرکا). ببینیم کاپیتان آمریکاس سیاه‌پوست هفته‌ی بعد چه می‌کند. :)

    پاسخحذف

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics