تک‌درخت‌ها

                                                                                                         سه‌شنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۴

با یک گل بهار نمی‌شود ولی پیام‌آور هر بهاری همان گل اوّل است. ایستادن در برابر قدرت حاکم در یک کشور یا فلان جریان مخالف سیاسی یا استیلای رسانه‌ای یا حتّی افکار عمومی و فرهنگ توده، عقاید کهنه‌ی اجدادی و این روزها فضای مجازی نیاز به چیزی ورای دل و جرأت دارد، حتّی اگر با اشتباهاتی همراه باشد. تکروهایی هستند که این کار را می‌کنند و هزینه‌اش را هم می‌دهند.


بازنشر سخنان یکی از مسئولان اطلاعات سپاه درباره‌ی سیّدمصطفی تاجزاده گذشته از اینکه سطح تحلیل حضرات را نشان می‌دهد، بی‌شمار نکته‌ی دیگر از گعده‌های به‌اصطلاح امنیّتی‌ها را نیز افشا می‌کند. اینکه از بیرون بگویند روند قضایی درباره‌ی فعّالان سیاسی نمایشی بیش نیست یک چیز است و اینکه خودشان اذعان کنند چیز دیگر. تحلیلهای سرویسهای اطلاعاتی غربی می‌گفت که اطلاعات ایران آنقدر سرگرم رقبای داخلی شد که موساد هر کار دلش خواست کرد؛ نمونه می‌خواهید؟ همین حرفها. میزان دقّت و آینده‌نگری گوینده را نیز پس از گذشته سه سال می‌توان دریافت که آیا به اهدافش رسید یا نه.

 

به هر روی تاجزاده نشان داده که به موقع حرف می‌زند و به اندازه حرف می‌زند؛ نه گرفتار مصلحت‌اندیشی می‌شود و نه نقد حاکمان باعث می‌شود به آغوش بیگانه بیفتد. طبعاً از تمام جوانب هم به او حمله می‌شود. اصلاحاتی‌نماها او را به تندروی متّهم می‌کنند و براندازان او را بخشی از پروژه‌ی نظام می‌دانند. تکلیف «جبهه‌ی انقلاب» هم که مشخّص است. 

  

در میان سیل محکومیّت درنده‌خویی صهیونیست‌ها نقش دو گروه بارزتر است، یکی روزنامه‌نگارانی که با زبانی صریح آنچه باید گفته شود را می‌گویند و دیگر یهودیانی که جنایات هم‌کیشان* خود را افشا می‌کنند. آنا گاسپاریان فعال رسانه‌ای جوانی است که با لحنی بی‌سابقه به اسرائیل و دولت امریکا حمله می‌کند و به‌رغم تهدیدها پا پس نگذاشته است. تصوّر چنین زبان بی‌پروایی در امریکای یک دهه‌ی پیش غیرممکن بود. این رویکرد به دیگران نیز جرأت بالابردن صدای خود را می‌دهد.

   

هانا اینبیندر یکی از یهودیانی است که نسل‌کشی غزّه را محکوم کرده و به این کار ادامه می‌دهد. ارباب پلشتی‌ها یعنی نتانیاهو چطور می‌خواهد او را به «یهودستیزی»‌ متّهم کند؟ این برچسب مسخره هنوز هم کارکرد دارد و حتّی اروپائیان به ویژه آلمانی‌ها -که همیشه طرف اشتباه تاریخ ایستاده‌اند- تا همین امروز انتقادها از اسرائیل را با عناون یهودستیزی توصیف می‌کنند و متوجّه سقوط آزاد خود در پیشگاه تاریخ نیستند. اگر هم چرخشی در رفتار آنان به وجود آمده به برکت شبکه‌های اجتماعی،‌ بیدارشدن نسل جوان و هراس ِاز دست دادن قدرت در آینده است. همانطور که مسلمانان اخلاقاً وظیفه دارند اوّلین منتقدان افراط‌گرایی اسلامی باشند،‌ یهودیان نیز شایسته‌ترین گروه در مذمّت اسرائیلی‌اند که پشت نقاب یک قوم و دیانت پنهان شده و جنایت می‌کند.

  

حرفهای محسن نامجو را نیز درباره‌ی بخش فارسی پروپاگاندای اسرائیل لابد دیده‌اید. نقد امثال نامجو نیز مانند دو گروه فوق به خادمان یک رژیم آپارتاید وحشی که سرانش تحت تعقیب دیوان کیفری بین‌المللی‌اند با نقد نیروهای درون نظام تفاوت دارد. هرکسی می‌تواند در رؤیای تغییر آینده‌ی ایران شریک باشد جز کسانی که دست‌دردست کودک‌کشان و جنایت‌پیشگان گذاشته‌اند. اگر کسی احتمال بدهد که ضایعات و فضولات اصلاح‌طلبی آگاهانه دارند با رادیکال‌کردن کاذب براندازان و به گندکشیدن آنان از راه هم‌پیمانی با اسرائیل به نظام ولایی خدمت می‌کنند،‌ خیلی بیراه نمی‌گوید چون این میزان از بلاهت و خودفروشی واقعاً عادی به نظر نمی‌رسد. قرارندادن آنان پشت خط قرمز، امثال نرگس محمّدی را هم به عارضه‌ای دچار می‌کند که شیرین عبادی به آن مبتلا و به پیام‌دادن به نشست پهلوی‌پرستان ختم شد.

 

سالگرد جنبش مهسا خیلی آرامتر از سالهای قبل برگزار شد. گذشته از تلاش نیروهای امنیّتی، خرابکاری اسرائیل‌زدگان در یک‌سال گذشته آن هم در شرایطی که کشور هنوز در شرایط نه جنگ و نه صلح است به گمانم نقش اوّل را داشت. ابتدا باید از خظر توحّش خارجی و نوکرانشان مطمئن شد، سپس به متحجّران داخلی پرداخت. این توحّش به حدّی است که سکوت برخی از معدود خوشنامان مخالف نظام طیّ جنگ ۱۲روزه علامت سؤالی در برابر ادامه‌ی اعتماد به ‌آنان می‌گذارد.

   

  

عکس: حساب خاویر باردم از دیگر کسانی که نام بردم جداست. حالا حرف‌زدن درباره‌ی غزّه دارد تبدیل به مُد می‌شود ولی او (مانند معدود افرادی همچون راجر واترز) زمانی علیه اسرائیل سخن می‌گفت که واقعاً برایش هزینه داشت و برخی او را به قطع همکاری با کمپانی‌های هالیوودی تهدید می‌کردند. 

  

یهودیّت در داخل مرزهای سرزمین‌های اشغالی خیلی وقت است که از حالت دین خارج و به یک کالت جزمی ایدئولوژیک تبدیل شده است که فرق آشکاری با دیگر کنیسه‌های مستقل و گاه منتقد یا مخالف اسرائیل در دیگر نقاط جهان دارد. این بحثی است که جای دیگر باید به شکل مستقل به آن پرداخت.


تکمله: حمله به ستاره اسکندری که در حمایت از همکارانش سخن گفت، یکی دیگر از پدید‌ه‌هایی بود که می‌شد ذیل عنوان «تأمّلات بابلی» بسط داده شود. هیاهوی رسانه‌ای کسانی که سطح و شیوه‌ی بیان نقد یا مخالفت را هم خود تعیین می‌کنند باعث شده امثال اصغر فرهادی -درست یا نادرست- برای مدّتها سکوت پیشه کنند. سکوت چاره نیست باید -با هر مرام و عقیده‌ای- در برابر دو خطّ قرمز تحجّر داخلی و قدرت خارجی و ستون پنجمش ایستاد.

نقطه‌ی عطف دوحه

                                                                                                              جمعه ۲۱ شهریور ۱۴۰۴

پیش‌بینی من از شکاف بین نتانیاهو و ترامپ در زمان جنگ دوازده‌روزه مبتنی بر تفاوت بین تمایل ترامپ در فیصله‌دادن به جنگ با خواست نتانیاهو در یکسره‌کردن کار ایران بود. آنچه امّا جنگ را تمام کرد نه این مسئله بلکه ناامیدی اسرائیل از شورش مردمی و ادامه‌ی حملات ایران بود که نشان داد اگر ده تا بخورد یکی هم می‌زند و این با یکی از اهداف نتانیاهو که ترمیم بازدارندگی اسرائیل پس از هفت اکتبر بود همخوانی نداشت.

 

حمله به دوحه -تا اینجای کار- بارزترین نشانه از جنون حادّ نتانیاهوست که آشکار است درکی از پیامد تصمیم‌هایش ندارد. حمله به یکی از بزرگترین متحدان امریکا در منطقه که نقش میانجی را بین حماس و اسرائیل بازی می‌کند،‌ آن هم وسط مذاکرات حتّی اگر به قتل سران حماس می‌انجامید نیز اشتباهی بود که هزینه‌اش به مراتب بر فایده‌اش می‌چربید، چه رسد به حالا که چنین اتفاقی نیفتاده است. حالا آن شکافی که گفتم باید فعّال شود و همه (امریکا و متحدان اسرائیل) به این نتیجه برسند که اگر قرار است -صلح پیشکش،- اندک آرامشی در منطقه به دست آید، با وجود نتانیاهو نخواهد بود. 

 

قطر تجربه‌ی حمله‌ی ایران را هم داشت ولی آن حمله با اطّلاع قبلی و پس از تخلیه‌ی نیروهای امریکایی بود . تازه این در صورتی است که چراغ سبز ابتدایی قطر برای حمله را نپذیریم چون حمله به مثلاً پایگاه امریکا در اردن با توجّه به تفاوت روابط ایران با این دو کشور معقول‌تر بود. به هر روی زمزمه‌ی تشکیل نیروی واکنش سریع عربی -یا اسلامی که اوّلی محتمل‌تر است- آغاز فصل جدیدی در توازن قوای منطقه است که گرچه همچنان اسرائیل دست برتر را خواهد داشت ولی همگرایی عربی (در صورت تحقّق) به مراتب از «محور مقاومت» تعیین‌کننده‌تر خواهد بود.

 

اوّلین نشانه از دیوانگی نتانیاهو را پیش از این هم می‌شد تشخیص داد؛ جایی که به سوریه چه در ماجرای دروزی‌ها و چه پس از آن حمله کرد. جولانی از همان اوایل بارها به نداشتن مشکل با اسرائیل اذعان کرده بود و حتّی با بیان اینکه سوریه و اسرائیل دشمنان مشترک دارند (یعنی ایران) التماس صلح خود را به خفّت‌‌بارترین وجه ممکن ابراز کرد ولی باز هم مورد حمله قرار گرفت. پیامد طبیعی آن حملات این نتیجه‌گیری بود که اسرائیل برای کسانی که دست دوستی به سوی او دراز می‌کنند هم مصونیّت قائل نیست. با این وصف چگونه می‌شود با چنین کشوری پیمان صلح امضا کرد؟

  

ایران کجای معادلات است؟ معضل تهدید فعّال‌شدن مکانسیم ماشه اگر نبود،‌ ایران راضی‌ترین کشور منطقه بود. در واقع شاید دیپلماسی نظام بتواند از این جریان برای به تعویق‌انداختن این مکانیسم (پیشنهاد روسیه و چین) استفاده کند تا کشورهای اروپایی ترجیح بدهند فعلاً بحران تازه حل شود و بعد سر فرصت سراغ ایران بیایند. نظام هم که با بازگشت مشروط بازرسان موافقت کرده مجال بیشتری برای محاسبه داشته باشد. اگر نتانیاهو باز هم به خیره‌سری خود ادامه دهد چه‌بسا هدایای بیشتری نیز تقدیم نظام بکند. تمام اینها در صورتی است که نفی تشکیل یک کشور فلسطینی و تمایل اسرائیل برای الحاق کرانه‌ی باختری و غزّه را درون پرانتز بگذاریم، با سنگ بزرگی که نتانیاهو برداشته احتمال اینکه این سنگ بر سر خودش فرو بیاید خیلی بیشتر از زدن آن است. او درست گفت که خاورمیانه پس از هفت اکتبر دچار تغییری همیشگی خواهد شد ولی چگونگی این تغییر الزماً آن چیزی نیست که او تصوّر می‌کرد.

ایماگویه‌های والت ویتمن

                                                                                                           شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴

چهره‌ات را رو به آفتاب نگه دار... سایه‌ها پشت سرت خواهند افتاد.

  

شادمانی، نه در جای دیگر بلکه همین‌جا و نه زمانی دیگر بلکه همین الآن.

 

هر کار خواهی کن ولی بگذار شادی بیافریند.

 

من به بدی بدترینم ولی شکر خدا، به خوبی بهترینم.

 

«سادگی» هنر هنرها، شکوه بیان و درخشش نور واژه‌هاست.

 

درباره خدا بحث نکن؛ هرچه که در کلیسا، مدرسه یا هر کتابی به تو گفته شده دوباره بررسی کن، آن چه به روحت توهین می‌کند کنار بگذار.

 

من خدا را در هر چیزی می‌شنوم و می‌بینم، اما به هیچ وجه او را نمی‌فهمم.

  

یک نویسنده نمی‌تواند کاری ضروری‌تر و رضایت‌بخش‌تر از این برای انسان‌ها انجام دهد که صرفاً امکانات بی‌پایان روح خودشان را برایشان آشکار کند.

  

آیا فقط از کسانی که تو را تحسین کردند، با تو مهربان بودند و از تو حمایت کردند درس گرفتی؟ آیا از کسانی که در مقابل تو ایستادند و با تو به مجادله برخاستند درس‌های بزرگی نیاموختی؟

  

راه رسیدن به خرد با افراط و تفریط هموار شده است. نشانه‌ی یک نویسنده واقعی توانایی او در رازآلودکردن چیزهای آشنا و آشناکردن چیزهای شگفت است.

  

قفل‌ها را از درها باز کنید! خود درها را نیز از چارچوبشان برکنید!

 

از این پس من خوشبختی را نمی‌خواهم. من خود خوشبختی ام.


 

مرتبط: ناخدا! ناخدای من!

 

پیشین: ایماگویه‌های کیسینجر

به سیاست‌کشیدن

تأمّلات بابلی -۲                                                                                     چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۴۰۴

 

۱- سیاست از آنجا که عرصه‌ی اعمال قدرت است اگر ذاتاً هم شر نباشد، خواه‌ناخواه به سبب خطاپذیربودن انسان به شکل عرضی با شر آمیخته می‌شود. پس به «سیاست‌کشیدن» در این یادداشت چیزی است شبیه «به کثافت‌کشیدن».

 

۲- به سیاست‌کشیدن یعنی چیزی را که مستقیماً ربطی به سیاست ندارد به زور آلوده به آن بکنیم و بعد با سیستم ارزشی صفر و یکی خود به داوری درباره‌ی آن بنشینیم و حکمی معمولاً منفی صادر کنیم.

 

۳- تاریخچه‌ی هیاهوی گیجان بابلی در این یک مورد خاص خیلی طولانی است و من هم گهگاه نیشتر به جهل مشترک همج رعاع زده‌ام. سیاسی‌کردن تیم ملّی فوتبال یکی از آنها بود که جماعت سروصدایی راه انداختند که می‌شد مثلاً درباره‌ی تیم ملّی والیبال یا هر یک فعالیّتهای هنری و ورزشی ایران نیز راه انداخت. 

 

۴- از دید آستیگمات گلّه‌وار سیاست‌زدگان هر فعالیّت حتّی غیرسیاسی در ایران به نوعی به تداوم نظام کمک می‌کند که این روزها «سفیدشویی» هم به آن می‌گویند. این گلّه در زمان اکران فیلمهای کیارستمی در خارج چند نفری بودند که پلاکارد به دست می‌گرفتند و بیرون سالن نمایش می‌ایستادند و حالا زادوولد کرده‌اند و بیشتر شده‌اند.

 

۵- در سالهای انتهای حکومت پهلوی سینما تقریباً مرده بود.  فیلمهای هنری که یا مجال اکران چندان نداشتند یا درگیر سانسور بودند. فیلمفارسی‌ها نیز به شدّت افت کرده بودند و شکست پشت شکست می‌خوردند. با این حساب مثلاً «پیرپسر» که حتّی در زمان جنگ دوازده‌روزه تماشاگر داشت و به پدیده‌ی فیلمهای امسال تبدیل شد نقضی بر ایده‌ی به بن‌بست رسیدن همه‌چیز نیست؟

 

۶- همایون شجریان سالهاست که در پی اجرای خیابانی و همگانی است. از آنجا که اینجور کنسرتها معمولاً موسیقی پاپ ارائه می‌کنند،‌ ارائه‌ی موسیقی دستگاهی ایران در این رویداد می‌توانست نقطه‌ی عطفی در آشتی مردم با موسیقی اصیل ایرانی باشد.

 

۷- از زمانی که به یاد دارم کسانی بودند که عمر حکومت را حداکثر تا یکسال دیگر حدس می‌زدند. تایتانیک نظام ولی سالهاست که کج‌دار و مریز خودش را نگه داشته است. فرض کنیم که تایتانیک در حال غرق هم باشد، خوب با موسیقی غرق شود. چرا باید اجرای موسیقی را به بعد از غرق‌شدن موکول کرد؟ دیگر فعالیّتهای ورزشی، هنری و اجتماعی چطور؛ آنها هم سفیدشویی است؟

 

۸- اگر این کنسرت برگزار می‌شد تکلیف کسانی که به تماشا می‌آمدند (و هنوز می‌توانند بیایند، در میدان آزادی یا جای دیگر) چه؟ آنها «مردم‌» نیستند؟ چه کسی به وبزیان اسیر مجاز نمایندگی داده که از طرف مردم حرف بزنند؟ پسران و دخترانی که به ورزشگاههای فوتبال می‌روند، چطور؟

 

۹- هنر،‌ ادب،‌ ورزش و دیگر فعالیّتهای اجتماعی برای یک جامعه‌ی پویا و در حال پوست‌انداختن لازم است و نمی‌توان هیچکدام را به هیچ بهانه‌ای به حال تعلیق درآورد. حتّی یک جامعه‌ی در آستانه‌ی تغییر نیز نیاز به تمدّد اعصاب دارد. محمّدرضا شجریان در یکی از آخرین گفتگوهای خود گفت: «خود ِخواندن ترانه، ‌موسیقی ریتمیک و چهارمضراب یک نوع مبارزه و دفاع از جامعه در برابر چیرگی سیاست بوده است. ضمن اینکه مبارزه اجتماعی را پیش می‌بریم،‌ باید زمانهایی برای تازه‌شدن وجود داشته باشد. زمانهایی برای اینکه نگذاریم سیاست همه‌ی ساحتهای زندگی ما را در بر بگیرد.»

 

۱۰- هر وقت هیاهوی بابلیان راه افتاد اصل بر این است که هذیان‌گویی بی‌ارزشی بیش نیست مگر اینکه خلافش ثابت شود. 

  

پیشین: پنجاه‌ثانیه‌ای‌ها و فردوسی

ارزش تغییرهای کوچک

                                                                                                             یکشنبه ۹ شهریور ۱۴۰۴

Freedom Writers 2007

ارین گروول (هیلاری سوانک، خانم معلّمی که تلاش می‌کند شکاف نژادی را در کلاسش از بین ببرد):

من فهمیدم که اگه بتونی یک کلاس رو تغییر بدی، ‌می‌تونی یک جامعه رو تغییر بدی و اگه بتونی چند جامعه رو تغییر بدی می‌تونی دنیا رو تغییر بدی.

  

Cashback 2006

روزی روزگاری می‌خواستم بدونم عشق چیه؟ عشق همیشه هست اگه خودت بخوای باشه. اگه چشاتو باز کنی می‌بینی بین تک‌تک ثانیه‌های زندگیت داخل یه پوسته‌ی زیبا پنهان شده. اگه یک لحظه مکث نکنی ممکنه برای همیشه از دستش بدی.


Big Fish 2003

می‌گن وقتی عشق زندگیتو می‌بینی، زمان می‌ایسته، و این راسته.

 

North by Northwest 1959

پروفسور: جنگ جهنّمه آقای ثورنهیل،‌ حتّی اگه جنگ سرد باشه.

 

The Truman Show 1998

مجری از کریستف می‌پرسد: به نظر شما چرا ترومن (کسی که در یک دنیای ساختگی زندگی می‌کند) نتونسته تا به حال واقعیّت رو درباره‌ی خودش کشف کند.

کریستف: ما واقعیّت دنیا رو بر اساس اونچه به ما عرضه شده باور می‌کنیم.

 

بالا: عکس یادگاری هیلاری سوانک و بازیگران فیلم با معلّم واقعی یعنی ارین گروول و شاگردانش.

 

پیشین: زیبایی آزادی است

پنجاه ثانیه‌ای‌ها و فردوسی

تأمّلات بابلی -۱                                                                                         سه‌شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۴

۱- در عهد عتیق واژه‌ی «بابل» به معنی گیج‌شده آمده است. در کتاب آفرینش (۱۱:۹) آمده است که خدا به‌خاطر گمراهی بندگان، زبان واحد مردم را به هفتاد زبان در بابل تبدیل کرد و از این رو مردم در صحبت‌کردن با یکدیگر گیج شدند و از فهم یکدیگر درماندند. 

 

۲- به برکت اینترنت آنچه زمانی با شایعات دهان به دهان انجام می‌شد امروز با سرعت و شدّتی بیشتر درباره‌ی یک موضوع رخ می‌دهد. لویاتان مجازی با پرداختن به یک شخص،‌ اتّفاق یا موضوع آن را به طور کامل از زمینه‌ی خود خارج می‌کند و همهمه‌ای نامفهوم به جا می‌گذارد تا روزی دیگر و طعمه‌ای دیگر. از آنجا که درباره‌ی این هیاهو به زبان استدلال و تفصیل نمی‌توان حرف زد، بد نیست گهگاه نگاهی اشاره‌وار و کوتاه به این هیاهوها بیندازم و آینه‌ای در برابر گیج‌شده‌ها بگیرم.

 

۳- حساب دو موضوع را باید از هم جدا کرد: اوّل دو فیلم مجموعاً پنجاه دقیقه‌ای درباره‌ی شاهنامه و دوم یک کلیپ پنجاه ثانیه‌ای از آن پنجاه دقیقه. اوّلی را می‌توان ذیل دسته‌بندی انواع طنز و هزل و احیاناً لودگی دسته‌بندی کرد،‌ در باب نقد،‌ تقدّس و خط قرمزها سخن گفت و پیرامون موفقیّت یا شکستش نظر داد ولی پیرامون هیاهوی کسانی که فقط پنجاه ثانیه از آن را دیده‌اند حرف خاصّی نمی‌شود زد. این نوشته عمدتاً به گروه دوّم می‌پردازد.

 

۴- اگر نظرهای ذیل دو کلیپ را دیده باشید،‌ دو جور نظر زیر آن دو ویدئو -پیش از حذف- بود. اوّل نظرهایی که اوایل زمان بارگذاری آن ویدئوها بود که کسانی پسندیده بودند و کسانی خیر. دوم اکثر نظرها که در دو سه روز آخر گذاشته شده بود و بیشتر حول شغل مادر کمدین و ارتباطش با مردان محل می‌چرخید و احیاناً خود او را هم دنبال‌کننده‌ی آن پیشه می‌دانستند. 

 

۵- پنجاه‌ثانیه‌ای‌ها ربطی به ملّی‌گرایی داخلی پس از جنگ دوازده‌روزه ندارند. زبان،‌ ادب و نوع نظرهای بخشی از آنان بیشتر شبیه وطن‌پرستان حامی مهاجمان جنگ دوازده‌روزه است و گروهی هم رسواپرهیزان همرنگ جماعت‌اند.

 

۶- اهل اندیشه و ادب که وارد این بحث شدند یا می‌شوند، باید حساب خود را از سروصدای عوامانه‌ی پیرامون این موضوع -و موضوعات مشابه- جدا کنند.

 

۷- همراهی دستگاه قضا با هیاهوزدگان هم طنزی بود به مراتب مضحک‌تر از اصل برنامه. اگر فردوسی برای دستگاه قضا مهم است، بهتر است اجازه بدهند منع نصب مجسمه‌ی او در دانشگاه مشهد برداشته شود. 

 

۸- نیازی نیست که به سابقه‌ی طولانی هزل در زبان فارسی و بزرگانی مانند عبید و سعدی اشاره کنم. حتّی شوخی با شعر شعرای بزرگ سابقه‌ی طولانی دارد؛ بهترین مثالش دیوان اطعمه‌ی ابواسحاق شیرازی و دیوان البسه‌ی نظام‌الدین محمود قاری است (دانلود از اینجا). البتّه این نقیضه‌ها خود آثاری ادبی‌اند همچنان که زینب موسوی لااقل ادّعا دارد که کار کمدی می‌کند ولی پنجاه ثانیه‌ای‌ها هنری جز بی‌هنری ندارند.

 

۹- نیازی نیست که اکتفا به پنجاه ثانیه از دو برنامه را مشت نمونه‌ی خروار بدانیم؛ شک نکنید که پنجاه‌ثانیه‌ای‌ها از جواب‌دادن به ساده‌ترین پرسشها درباره‌ی خود شاهنامه درمی‌مانند، نه شخصیّتهای آن را می‌شناسند و نه حکایتهایش را.

 

۱۰- دیده‌شدن،‌ لایک، تابوشکنی، طرح مجدّد مرزهای نقد و طنز و... هر نیّتی که پشت این کار بود، برآیند ماجرا خیلی هم بد نشد. جایی خواندم یکی از کتابفروشان گفته بود که پس از قضایای اخیر فروش شاهنامه دوبرابر شده است. از پنجاه‌ثانیه‌ای‌ها انتظار خواندن خود شاهنامه نیست؛‌ شاید این خلاصه به نثر بتواند کمکی به آنان بکند.

 

مرتبط: بازخوانی فردوسی، حکیم پاژ، علی‌نامه

هوش جعلی

                                                                                                              جمعه ۳۱ امرداد ۱۴۰۴

پس از پررنگ‌شدن نقش فنّاوری در زندگی انسان هشدارهای زیادی از طرف اهل اندیشه و هنر داده شد که همزمان با ذوق‌زدگی از تحقًق رؤیای تسلّط بشر بر طبیعت، به عواقب این مسیر نیز بیندیشیم. هیچ امر بشری خالی از عیب و خلل نیست؛ حالا اگر فناوری بیش از حد بر زندگی انسان حاکم شود، با کمترین اشتباه ضرر و زیان احتمالی ممکن است بسیار بیش از چیزی باشد که در ابتدا به نظر می‌رسد.

 

پیرمردی که به دلیل سابقه‌ی بیماری توان تشخیص چت‌بات از انسان حقیقی را از دست داده بود،‌ حرف یک فرآورده‌ی هوش مصنوعی را که ادّعا کرده بود دختری واقعی است باور می‌کند و برای دیدن او به شهری دیگر می‌رود، در راه مصدوم می‌شود و در نهایت جان می‌سپارد (بیشتر: اینجا). بدون دسته‌گلی که این فراورده‌ی فناوری بشری به آب داد، مرگ این مرد رقم نمی‌خورد. نکته اینجاست که او خود را واقعی معرّفی کرد و با دادن آدرس معتبر مرد را برای دیدن خود ترغیب کرد. می‌بینید که گفتگو خیلی طبیعی به نظر می‌رسد و تازه دختر فرضی وضع سلامتی او را به بیماری پدرش هم تشبیه می‌کند. در حالی که دیپ‌فیکهای تولیدشده به درجه‌ای رسیده‌اند که تشخیص آن روزبه‌روز دشوارتر می‌شود، فردا این مکالمه به جای متنی می‌تواند تصویری باشد و حتّی جوانترها را هم فریب بدهد. 


چارلی چاپلین و هشدار او به عواقب زندگی مدرن حالا به نگرانی از خودسری هوش مصنوعی رسیده است. فرض کنید اشکال فوق که به مرگ این پیرمرد انجامید در یک هوش مصنوعی فوق مدرن رخ بدهد، چیزی مثل داستان تخیّلی آخرین قسمت مأموریّت غیرممکن که هوش مصنوعی (Entity) جهان را با خطر جنگ هسته‌ای روبه‌رو می‌کند. داستان فیلم خوب طرّاحی شده ولی خیلی آبکی به پایان می‌رسد. اگر هوش مصنوعی افساربریده به این سادگی گیر نیفتد چه؟

 

پ.ن: این خبر را هم می‌شود در راستای مطلب فوق دید.

زیبایی آزادی است

جمله‌های سینمایی -۸۲                                                                                    شنبه ۲۵ امرداد ۱۴۰۴

The White Tiger 2021

بالرام: اقبال، آن شاعر بزرگ مسلمان، حق داشت وقتی نوشت: «لحظه‌ای که تشخیص بدهی چه چیز در این دنیا زیباست، دیگر برده نیستی.»

  

The Life of Chuck 2024

بعدها او درک تفاوت بین خواب و بیداری را از دست خواهد داد و وارد سرزمینی از درد و رنج خواهد شد که از خود خواهد پرسید: چرا خدا جهان را آفریده است؟ چیزی که او گهگاه به یاد خواهد آورد این است که چگونه ایستاد، کیفش را انداخت و شروع به تکان دادن خود با ریتم طبل‌ها کرد و خواهد اندیشید: به همین دلیل است که خدا جهان را آفریده است.

  

His Three Daughters 2023

کریستینا (در حالی که آواز می‌خواند و خواهرانش را دلداری می‌دهد): یک روز پنج جوجه اردک از خانه خیلی دور شدند. اردک مادر صدایشان کرد: «کواک، کواک، کواک، کواک.» اما فقط چهار جوجه اردک برگشتند.

  

The Verdict 1982

فرانک گالوین (پل نیومن): فرودستان. فرودستان باید کسی رو داشته باشن که براشون بجنگه. مگه حقیقت همین نیست؟

  

Zero Day 2025

جورج مالن: (رابرت دنیرو): «هر دیکتاتوری که به قدرت می‌رسه میگه زیر پا گذاشتن آزادی و قانون موقتیه ولی وقتی میره می‌دونی چی از خودش باقی می‌گذاره؟ گورستان و مخروبه. این یه داستان همیشگیه.» 

 


پیشین: دغدغه‌ی بهشت و جهنّم

تعزیه‌ی «مسافران»

                                                                                                            سه‌شنبه ۲۱ امرداد ۱۴۰۴

اگر قرار به بررسی اثری درباره‌ی تأثیرپذیری بهرام بیضایی از آیین تعزیه باشد، بیشتر افراد ممکن است به یاد فیلمنامه‌ی «روز واقعه» بیفتند ولی گذشته از نارضایتی بیضایی از کارگردانی این فیلمنامه، «مسافران» شاخص‌ترین کارش در این زمینه است. دیگر آثار بیضایی در سینما و تأتر نیز ملهم از شیوه‌ی روایت نمایش سنّتی ایرانی است نه فرنگی امّا نحوه‌ی روایت و ارجاع‌های پرشمار «مسافران» به تعزیه و واقعه‌ی کربلا آن را از دیگر آثار او نیز متمایز می‌کند.


آینه مهمترین عنصر فیلم است که قرار است از خانواده‌ای به خانواده‌ی بعد برسد. صرف‌نظر از نشانه‌شناسی اسطوره‌ای، در گفتمان دینی-شیعی انسان (کامل) آیینه‌ی خداست که او را بر صورت خود آفرید و خلیفه‌ی خود در ارض قرار داد. اینجا نیز در اوّلین نمای فیلم آیینه گرچه روی «زمین» است امّا «آسمان» را نشان می‌دهد.  آینه ملک کسی نیست؛ امانتی است که از نسلی به نسل بعد منتقل می‌شود. این آیینه که خود نماینده‌ی حقیقتی والاست، به نوبت چهره‌ی افراد را نیز در خود نشان می‌دهد و آنها را به خود می‌شناساند. اهمیّت آینه به حدّی است که حتّی اگر خودرو مسافران تصادف کرده باشد ولی آینه همراه آنان نباشد،‌ نشانه‌های عادی نمی‌تواند هویّت آنان را فاش کند مگر اینکه آینه همراه آنان باشد.

 

برعکس روایت متعارف سینمایی که ابتدا حالت طبیعی و عادی را نشان می‌دهد، سپس گره‌افکنی، آنگاه گره‌گشایی تدریجی و نهایتاً پایان فیلم است، اینجا قرار نیست بیننده -درست مانند تعزیه- از چیزی آگاه شود چون از پیش داستان را می‌داند؛ برای همین مهتاب رو به دوربین می‌گوید که آنان به مقصد نمی‌رسند و همه می‌میرند. این مرگ‌‌آگاهی نه تنها از خصایص تعزیه بلکه از ویژگی‌های حماسه‌ی کربلا نیز هست که امام چه در ابتدا و چه در ادامه‌ی سفر و حتّی شب واقعه پایان ماجرا را برای همراهان بیان می‌کند.

 

معرّفی عوامل و بازیگران تعزیه که به نوبت به صحنه می‌‌آیند و خود را معرّفی می‌کنند، در ابتدای «مسافران» نیز دیده می‌شود که مسافران تک‌تک رو به دوربین نام و مشخّصات خود را می‌گویند. خود واقعه‌ی کربلا حین سفر و در میان راه مدینه به کوفه اتّفاق می‌افتد و اینجا هم تصادف حین سفر و میان جادّه است. رویارویی همراهان امام حسین با لشکری بزرگ به تصادف اتوموبیل سواری با نفتکش تبدیل شده است. در تعزیه معمولاً لحظه‌ی اوج تراژدی یعنی شهادت امام حسین را نمی‌بینیم و این رخداد با بازگشت اسب بی‌سوار نشان داده می‌شود. در مسافران نیز اثری از لحظه‌ی تصادف نیست.

 

تبدیل سور به سوگ در بعضی از شاخه‌های فرعی داستان کربلا وجود دارد مانند داستان تمثیلی عروسی قاسم پیش از شهادت او. در برخی نسخه‌های تعزیه گریزی هم به انبیای پیشین و عروسی سلیمان و بلقیس زده می‌شود. این تفاوت بین سور و سوگ تلخی حادثه را دوچندان می‌کند. یکی از فرازهای تکان‌دهنده‌ی روایت کربلا حکایت نامه‌هایی است که برای حضرت فرستاده شد که به کوفه بیاید ولی خود نویسندگان به لشکر ابن زیاد پیوستند. بیضایی اینجا با نامه‌های عروسی که به نامه‌های سوگواری تبدیل می‌شوند به آن اشاره کرده است. به نامه‌رسان گفته می‌شود که این بار وظیفه‌ای متفاوت دارد و آن هم این است که نامه‌هایی که رسانده را باید پس بگیرد.


زمان در تعزیه واقعی نیست بلکه اسطوره‌ای است و گاه عقب و جلو می‌رود یا در یک بازه‌ی زمانی کوتاه اتفاق‌های زیادی می‌افتد. این نکته در فیلم رعایت شده که گرچه زمان «داستانی» فیلم حدود یا کمتر از یک شبانه‌روز است، رخدادهای بسیاری در این یک روز به وقوع می‌پیوندند. تصادف می‌شود، خبرش در روزنامه چاپ می‌شود، خانه‌ای که هنوز دارد رنگ می‌شود آماده‌ی عروسی سپس عزا می‌شود. ابتدای فیلم مهتاب با شوهرش بر سر زمان بگومگو دارند و مهتاب می‌گوید به ساعت خودش سر وقت است و جایی در فیلم ساعت دیواری به عقب کشیده می‌شود.

 

در پرده‌ی پایانی فیلم عزاداران درست مانند تماشاچیان تعزیه دور تا دور صحنه نشسته‌اند و افراد مختلف به میانه‌ی میدان می‌آیند و کلام خود را می‌گویند و می‌روند و تماشاچیان نیز در ابراز احساسات با آنان شریکند چون فقط بیننده نیستند، بخشی از نمایش‌اند. نفس تعزیه بلکه کلّ عزاداری حادثه‌ی کربلا بیش از سیزده قرن است که نه تنها آن حادثه بلکه تشیّع را زنده نگه داشته و گرنه آن رویداد مانند بسیاری از رخدادهای مشابه، ورقی از دفتر تاریخ بود؛ نه منبعی برای الهام می‌شد و نه انگیزه‌ای برای حرکتی جدید در هر زمان. پایان «مسافران» نیز بازگشت آینه است درست پس از آن که ماهرخ لباس عروسی را می‌پوشد و از ادامه‌ی سوگواری امتناع می‌کند و شریک مادربزرگی می‌شود که مرگ به معنای نابودی و پایان را انکار می‌کند. درست پس از این کار خاطره‌ی درگذشتگان تجسّد می‌یابد و به همراه آینه‌ای که قرار است حامل پیام خودشناسی باشد از راه می‌رسد و زندگی جای مرگ را می‌گیرد.

به بهانه‌ی «سوپرمن»

                                                                                                            پنجشنبه ۱۶ امرداد ۱۴۰۴

سری فیلمهای «سوپرمن» برعکس «بتمن»ها که به مدد کارگردانانی مثل کریس نولان و تیم برتون به سطحی متفاوت ارتقا یافته همچنان در رده‌ی فیلمهای عامه‌پسند صرف دسته‌بندی می‌شود. این بار امّا از دید بسیاری از تماشاگران -که هم شامل طرفداران فلسطین و هم بسیاری از اسرائیلی‌هاست- نویسنده و کارگردان ظاهراً سعی کرده که کمی از این سطح فراتر رود. بدون کندوکاو در نیّت سازندگان «سوپرمن» این سروصدا را از دو جنبه می‌توان بررسی کرد.

 

یکی اینکه آیا واقعاً شباهتی بین دو کشور متخاصم در فیلم با اسرائیل و غزّه هست یا نه؟ شباهتها خیلی زیادند. حتّی اگر جنگ غزّه را در نظر نیاوریم بد نشان دادن کشوری که متّحد امریکاست و به گفته‌ی رئیس‌جمهور نیمه‌دیوانه‌اش «اتحادی آهنین با امریکا» دارد در بخش عامه‌پسند هالیوود بی‌سابقه بلکه کمی بودار است (گنبد آهنین هم به کنار). بوراویا کشوری است که به همسایه‌ی بی‌دفاع خودش به بهانه‌ی نجات از دولتی استبدادی حمله می‌کند. این استدلال به علاوه‌ی روس‌بودن مهاجمان می‌توانست آدم را یاد جنگ با اوکراین بیندازد ولی شباهت مردم جرهانپور به عربها و مسلمانان، حمله به غیرنظامیان و آن ستاره‌ی هشت‌گوش پرچم بوراویا نمی‌گذارد. این نشانه‌ها به علاوه‌ی اشارات ریزتر در فیلم باعث شد که حتّی کنارگذاشتن باسم یوسف از پروژه به علّت دفاع از مردم فلسطین هم جلو برداشتهای رایج از فیلم را نگیرد.

 

نکته‌ی دوّم - جدای از خود فیلم و سازندگانش- تغییر فاحش فضای رسانه‌ای و افکار عمومی جهان علیه اسرائیل است که حتّی چند نماد و نشانه‌ی باربط یا بی‌ربط  در یک فیلم می‌تواند بهانه‌ای برای داغ‌شدن بحث دفاع از فلسطینیان بی‌دفاع شود. نوشتن و گفتن از فلسطین آرام‌‌آرام دارد به یک مد روشنفکری تبدیل می‌شود و حتّی بیان یک عبارت در یک سخنرانی به تشویق حضّار می‌انجامد. تعداد یهودیانی که در انتقاد از اسرائیل سخن می‌گویند روزبه‌روز بیشتر می‌شود و جدای از یک اقلیّت عقب‌مانده‌ی ایرانی احتمالاً ساکنان سرزمینهای اشغالی در آینده‌ی نزدیک تنها مدافعان سیاستهای دولت اسرائیل خواهند بود.

صبر استراتژیک نظام

                                                                                                             دوشنبه ۱۳ امرداد ۱۴۰۴

  

صبر استراتژیک یکی از مشخصه‌های سیاست خارجی رهبرنظام است که سالها آن را پی گرفته و اخیراً در نمازجمعه‌ی پس از ترور اسماعیل هنیّه نیز آن را بیان کرد. این صبر خیلی اوقات فرصتهای طلایی را از نظام ربوده ولی در برابرش در بسیاری از زمانها جلو ارتکاب اشتباهات مهلک را هم گرفته است خصوصاً وقتی شکستی جزئی یا کلّی در سیاست خارجی بر نظام تحمیل شده است. این روش گاهی حتّی آچمز نظام در جهان واقعی را در نظر تحلیلگران منطقه‌ای یا غربی رویکردی حساب‌شده جلو می‌دهد.

 

یکی از جملات قصار کیسینجر که چندی پیش آوردم این بود: «موقعیت چانه‌زنی طرف پیروز همیشه با گذشت زمان کاهش می‌یابد. تحقّق هر آنچه که در طول شوک شکست به دست نیاید، بعداً به طور فزاینده‌ای دشوار می‌شود.» دست‌کم سه مورد زیر درستی نظر کیسینجر را تأیید می‌کنند.

 

یک. انتظار ترامپ از حمله به ایران این بود که بلافاصله پس از آن شاهد تسلیم ایران و پذیرش توافقی دیکته‌شده از سوی امریکا باشد. اوّل اینکه ایران شکست را نپذیرفت (با دلایلی مانند نرسیدن اسرائیل به اهدافش همچون بروز آشوب در کشور، ادعای از بین نرفتن کامل توان توان هسته‌ای و ابهام درباره‌ی سرنوشت اورانیوم غنی‌شده و...) دوّم غنی‌سازی را پیش‌شرط هر مذاکره‌ی بعدی قرار داد، ادّعای خسارت کرد و در یک کلام فرصت برای تحمیل یک توافق که پرونده‌ی ایران هسته‌ای را به طور کامل برای غرب ببندد از دست رفت.

  
دو. پس از خسارتهای بی‌سابقه‌ی حزب‌الله در جنگ با اسرائیل امکان خلع سلاح آن از همیشه نزدیکتر بود ولی با گذشت زمان و واکنش‌نشان ندادن به تحریکات اسرائیل که همراه با نقض‌های مکرّر آتش‌بس بود، حزب‌الله ضعیف‌شده به حیات خود ادامه داد و حالا دیگر امکان خلع سلاح -حتّی به اعتراف منتقدان حزب‌الله- از هر زمانی دست‌نیافتنی‌تر است. پس از آتش‌بس گفته‌ شد که نود درصد توان موشکی و نظامی حزب‌الله از بین رفت، پس از مدّتی این آمار به هشتاد درصد تقلیل یافت و اخیراً در تحلیلی آمار هفتاد درصدی را مشاهده کردم و این در حالی است که هنوز شرایط برای کمک تسلیحاتی موثر به آنان فراهم نشده است.
 
سه. یکی از انتظارات پس از حمله‌ی اسرائیل به ایران حلّ مشکل غزّه بود. پنداشته می‌شد که حماس با تضعیف مهمترین حامی خود دست از لجبازی بردارد و توافق تحمیلی نتانیاهو را بپذیرد؛ امّا ایران -به گفته‌ی ترامپ و برخی منابع اطلاعاتی- به حماس گفت که در مذاکرات کوتاه نیاید و چنین هم شد. شاید اگر نتانیاهو دست از بلندپروازی برمی‌داشت و سیاست ِهمه یا هیچ خود را تعدیل می‌کرد، توافق در دسترس بود ولی او (و اساساً اسرائیل) هر قدر در تاکتیکهای کوتاه‌مدّت فوق‌العاده است ولی در برنامه‌ریزی بلندمدّت ضعیف عمل می‌کند، برعکس ایران. چنین بود که زمان برای اسرائیل پس از جنگ ۱۲ روزه از دست رفت.
  
نتانیاهو تصمیم به اشغال کامل غزّه گرفته که تقریباً به معنای از دست رفتن بقیّه‌ی گروگانهاست چون امکان ندارد که زنده به دست اسرائیل بیفتند. او دشمنان و منتقدانی سرسخت در اسرائیل دارد و خانواده‌ی گروگانها او را مقصّر اصلی مرگ عزیزانشان می‌دانند. تا کنون مختصر امکان توافقی برای بازگرداندن گروگانها بود امّا با ادامه‌ی جنگ دو راه بیشتر فراروی اسرائیلیان خواهان توافق نیست: کنارگذاشتن نتانیاهو به شکل مسالمت‌آمیز یا غیرمسالمت‌آمیز. نتانیاهو با برکناری منتقدان خود در هیئت حاکمه و دستگاه قضایی کاری می‌کند که کنار رفتن او به شکل دموکراتیک ناممکن شود و بسیاری در اسرائیل به این نتیجه برسند که حذف نتانیاهو تنها راه پایان جنگ است. نظر شخصی من که آن را به شکل مبهم در پایان ایمای قبل گفتم این است که به زودی شاهد پایان قهری داستان نتانیاهو خواهیم بود؛ نه فقط در سیاست بلکه از عرصه‌ی حیات.

پ.ن: ادامه‌ی فعالیّت حشد شعبی و تداوم حملات حوثی‌ها به کنار، صبر استراتژیک نظام در قبال سوریه نیز شایان ذکر است که فارغ از درگیری‌های قومیّتی داخل سوریه و تنش با اسرائیل به انتظار وقت مناسب نشسته است. سرنوشت جولانی -که دست دوستی به سوی اسرائیل دراز کرد و هر دو کشور را دارای دشمنان مشترک (ایران) خواند- نیز در چندماه آینده از دید من متفاوت با نتانیاهو نخواهد بود.

دشمن، خشکسالی و دروغ

حاشیه بر اخبار -۱۱۱                                                                                چهارشنبه ۹ امرداد ۱۴۰۴

  

سیّدعباس عراقچی: پرداخت غرامت از سوی امریکا پیش‌شرط هرگونه مذاکره‌ای خواهد بود

- سنگ بزرگ علامت نزدن است. خب لااقل معلوم شد که تصمیم «نظام» بر عدم مذاکره است و گرنه چنین پیش‌شرطی نمی‌گذاشت.

 

پنجاه نفر دیگر در انتظار دریافت غذا در غزّه کشته شدند

- کار از ابتذال گذشته،‌ به نظرم نوعی بی‌حسّی مطلق همه‌کس را در بر گرفته است چون مایت ایز رایت.

 

ادامه‌ی خشکسالی و فشار روی مردم برای کاهش مصرف

- در اینکه مصرف بهینه همیشه مطلوب است که شکّی نیست ولی دولتهای گوناگون سالها فرصت داشتند که روشهای آبیاری بخش کشاورزی را با داشتن سهم اصلی در مصرف آب بهبود ببخشند تا هم تبعات خشکسالی مهار شود و هم به بازیابی منابع آبی کمک شود. بخش اعظم آب کشاورزی در کانالهای آبیاری از بین می‌رود و تعداد چاههای غیرمجاز نیز تقریباً برابر با تمام چاههای کشاورزی است. وقتی سهل‌انگاری درباره‌ی حیاتی‌ترین مادّه در کشور این باشد، باید خود حکایت مفصّل خواند از این مجمل.


پس‌گرفتن لایحه‌ی «اخبار خلاف واقع» از سوی دولت

- پیش از این قوّه‌ی قضا با اتّهام «اشاعه‌ی اکاذیب» با هر کس که می‌خواست برخورد می‌کرد. دولتی‌کردن اقدام سابقه‌دار قضایی خبط بزرگی بود که با پس‌گرفتن آن به‌سادگی جبران نمی‌شود. البتّه هرقدر سوءاستفاده‌ی حکومت از این لایحه مذموم است،‌ مبارزه با انتشار اخبار کذب و شایعات از سوی آحاد جامعه لازم است. هر کس باید در قبال حرفی که می‌زند پاسخگو باشد امّا مشکل جایی پیش می‌‌آید که شاکی یک شهروند عادی و متّهم یکی از اعضای حکومت باشد.

 

غیاب نام ایران در فهرست کشورهای خواهان به رسمیّت شناختن فلسطین (راه‌کار دو کشوری)

- اگر انگیزه‌ی فعلی این کشورها برای پرداختن به این موضوع جنایات اخیر اسرائیل باشد، عامل دوّم بی‌گمان کوتاه‌کردن دست نظام ایران از منطقه است. مخالفت نظری ایران اهمیّت ندارد؛ نظام خیلی لطف کند عملاً کاری نکند که آب به آسیاب اسرائیل بریزد.

 

خطر تنش دوباره بین ایران و اسرائیل

در یک مقیاس گسترده‌تر باید به پیش از هفت اکتبر برگشت و نتانیاهو را در آستانه‌ی مرگ سیاسی به خاطر آورد. حماس به او کمک کرد که باز در قدرت بماند. حالا دوباره فشارها بر بی‌بی شروع شده است که شاید بخواهد برای رهایی از آن باز شیطنت کند. اگر ایران چندماه زبان بگزد و دندان روی جگر بگذارد،‌ دور نیست که اسرائیلی‌ها خود به حساب او برسند.

 

پیشین: راه‌رفتن روی طناب باریک

شلیک می‌کنم پس هستم

لحظه‌های سینمایی -۱۱                                                                                   پنجشنبه ۲ امرداد ۱۴۰۴

آمون لئوپولد گوث افسر اس‌اس اتریشی و فرمانده اردوگاه کار اجباری پلاشوف بود که پس از نمایش شخصیّت او در فیلم «فهرست شیندلر» به وسیله‌ی ریف فاینس شهرت زیادی یافت. به گفته‌ی مورّخان نمونه‌ی اصلی بسیار بی‌رحم‌تر از آن‌چیزی بود که در فیلم مشاهده می‌کنیم. تخلّفات او به حدّی رسید که همان زمان از ریاست اردوگاه برکنار شد. کشتن کمابیش تفریحی افراد به بهانه‌های واهی مانند کم‌کاری و مانند آن از ویژگی‌های بارز او بود. صحنه‌ی شلیک به زندانیان از بالکن محل سکونتش، از صحنه‌های فراموش‌نشدنی تاریخ سینماست.

  

در واقع وقتی قدرت فراوان با عدم نظارت و پاسخگویی همراه شود، حتّی امکان تبدیل افراد عادی به دژخیمان بی‌رحم هم وجود دارد.  در بسیاری از تغییرهای اجتماعی (مانند انقلاب ایران) که گاه فقط جای زندانی و زندانبان عوض می‌شود، بسیار دیده می‌شود که از زندانیان سابق رفتارهایی شبیه به زندانبانان سابق سر می‌زند (به یاد بیاوریم «قربانیان قربانیان» ادوارد سعید را). درباره‌ی تأثیر جایگاه در رفتار انسان تجربه‌ی ناخوشایند آزمایش استنفورد شایان ذکر است که فیلمی هم بر اساس آن ساخته شد. 

 

امروز آنچه در غزّه می‌بینیم فراتر از تصوّر و توقّع نسلی است که فکر می‌کند به درجه‌ای از پیشرفت و تمدّن رسیده چون در قرن بیست‌ویک زندگی می‌کند. کشتن کاملاً آگاهانه‌ی اهالی گرسنه‌ی غزّه به دست اسرائیلیان و پیمانکاران امریکایی بنیاد توزیع غذا با توجیه‌های خنده‌داری مانند زودتر آمدن برای دریافت غذا و جز آن انسان را به خنده که نه، به گریه می‌اندازد. این برنامه‌ی آگاهانه با هر هدفی که باشد (افزایش فشار اهالی غزّه بر حماس یا ترغیب آنان برای کوچ به سرزمینی دیگر یا...) زشت‌ترین وجه صهیونیسم هار ساکن در اراضی اشغالی را نشان می‌دهد. از آن بدتر سکوت اکثر سیاستمداران و واکنش ضعیف دیگران است که فقط به منافع دوروزه‌ی خود می‌اندیشند. درباره‌ی امیدبستگان ایرانی به کشوری که تجسّم توحّش روی کره‌ی زمین است نیز چیزی نگویم بهتر است. انتخاب بین گلوله و گرسنگی،‌ نامی است که سازمان ملل بر این نمایش گذاشته است.

  

کنشگر اسرائیلی نوشته که اگر فرزندی در ارتش اسرائیل دارید،‌ شاید والدین یک جنایتکار جنگی باشید. قید «شاید» اینجا بی‌معناست، هر گونه شرکت در یک نسل‌کشی لاجرم به ارتکاب جنایت جنگی می‌انجامد. فقط کسانی که در این دو سال با وقوف بر آنچه در این سرزمین می‌گذرد فلسطین اشغالی را ترک کردند،‌ حساب خود را از دیگر موجودات انسان‌نما جدا کردند. دیگران کم یا بیش شریک در جنایت‌اند.


پیشین: دوراهی انتخاب

ایماگویه‌های کیسینجر

                                                                                                                    جمعه ۲۷ تیر ۱۴۰۴

شاید دشمن آمریکا بودن خطرناک باشد، اما دوست آمریکا بودن مرگبار است.


آمریکا نه دوست دائمی دارد و نه دشمن دائمی، فقط منافع دارد.


مهم نیست چه چیزی حقیقت دارد، بلکه مهم این است که چه چیزی حقیقت پنداشته می‌شود.


مسائل بسیار مهم‌تر از آن هستند که به رای‌دهندگان واگذار شوند.

 

کار غیرقانونی را فوراً انجام می‌دهیم. کار خلاف قانون اساسی کمی طول می‌کشد.


حیف است که هر دو طرف نمی‌توانند ببازند. (در مورد جنگ ایران و عراق)

 

نظامیان حیوانات احمق و کودنی هستند که تنها به عنوان مهره در سیاست خارجی مورد استفاده قرار می‌گیرند. (در امریکا و نه ایران)


بیشتر اوقات ملت‌ها از گذشته درس نمی‌گیرند چه رسد به اینکه از آن نتایج درستی بگیرند.

 

امانوئل کانت در مقاله‌ی خود با عنوان «صلح پایدار» استدلال کرد که صلح پایدار سرانجام از یکی از دو راه بر جهان حاکم می‌شود: از راه بصیرت بشر یا از طریق درگیری‌ها و فجایعی آن‌چنان بزرگ که چاره‌ی دیگری برای بشریت باقی نگذاشته باشند. ما در چنین برهه‌ای هستیم.

 

از آنجا که پیچیدگی مانع انعطاف‌پذیری می‌شود، انتخاب‌های اولیه به ویژه بسیار مهم ‌اند.

 

واقعیت‌ها به ندرت به تنهایی خود را توضیح می‌دهند؛ اهمیت، تحلیل و تفسیر آنها - حداقل در دنیای سیاست خارجی - به زمینه و ارتباط آنها با دیگر مسائل بستگی دارد. (در تمام معرفت بشری اینگونه است)

 

در نهایت، صلح تنها با هژمونی (غلبه و استیلا) یا موازنه‌ی قدرت حاصل می‌شود.


تاریخ از راه قیاس آموزش می‌دهد و پیامدهای احتمالی موقعیت‌های مشابه را روشن می‌کند.

 

اگر تهران اصرار بر ترکیب سنّت امپراتوری پارسی را با شور و شوق اسلامی معاصر ادامه دهد، آنگاه برخورد با آمریکا -و دیگر شرکای مذاکره‌کننده‌اش- اجتناب‌ناپذیر است. به ایران نمی‌توان اجازه داد رویای حکومت امپراتوری را در منطقه‌ای با چنین اهمیت برای بقیه‌ی جهان محقق کند.

 

موقعیت چانه‌زنی طرف پیروز همیشه با گذشت زمان کاهش می‌یابد. تحقّق هر آنچه که در طول شوک شکست به دست نیاید، بعداً به طور فزاینده‌ای دشوار می‌شود.


یک رهبر لیاقت این نام را ندارد، مگر اینکه گاهی اوقات حاضر باشد تنها بایستد. 

 

 

پیشین: ایماگویه‌های تاگور

بردگان اشغالگران

یا: آرزواندیشی ویشی                                                                                       دوشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۴

  

وقتی بخش فارسی پروپاگاندای اسرائیل با نقد روزنامه‌نگاران، آزادیخواهان و فعالان سیاسی و اجتماعی ایران روبه‌رو شد،‌ پس از ایراد اتّهام به فقط بخشی از منتقدان خود یعنی اصلاح‌طلبان حکومتی چشم بر دیگر منتقدان خود بست گویی وجود ندارند. این رسانه اصلاح‌طلبان را در کنار نظام و نه مردم خواند بدون اینکه از خود بپرسد کدام مردم؟ همان مردمی که به تهییج رسانه‌ی شما برای ریختن در خیابان وقعی ننهادند یا چند نفری که برای شما عکس و صوت و فیلم فرستادند؟ وقتی تحلیلگر اسرائیلی خود از ایستادن مردم ایران در برابر تهاجم خارجی می‌گوید، تعریف شما از مردم چیست؟


دفاع از رسانه‌بودن وقتی دشوار می‌شود که دقّت کنیم بخشی از منابع آگاه این رسانه مثلاً چنان از نیروهای سایبری سپاه و نام افراد آنان با جزئیّات سخن می‌گوید که شکّی باقی نمی‌ماند گزارش را سرویس اطلاعاتی اسرائیل نوشته است. حتّی اتّکا به منابع آگاه هم برای خود ضوابطی دارد. از طرف دیگر منبع مالی ولخرجی‌های آنان دیر یا زود فاش خواهد شد؛ یعنی همانطور که معلوم شد پشت رپرتاژ-آگهی‌های آنان برای عربستان و دفاع از تجزیه‌طلبان عرب یک شاهزاده‌ی سعودی خوابیده است، حالا هم فریفتن دیگر خبرنگاران با حقوقهای آنچنانی و چشم‌بستن بر جنایات اسرائیل بی‌علّت نیست، پس چاره چیست؟ اعتراف به جواز همکاری با قدرت خارجی برای رهایی «وطن».

 

این نوشته به همان عارضه‌ی «تحلیلگر ارشد» مبتلاست یعنی خطابش فقط با اصلاح‌طلبان است و می‌گوید که «دفاع از «حکومت مستقر» به معنای دفاع از وطن نیست» خوب در این مسأله کسی شکّی ندارد امّا اکثریّت قاطع آزادیخواهان از همان ابتدا بسته به نوع گرایش و تفکّر خود بر مرزبندی با نظام ولایی تأکید و به رغم آن تهاجم بیگانه را محکوم کردند. پس مبنای این نوشته از اساس باطل است. همانطور که میرحسین موسوی گفت همبستگی مردم (که شامل گروههای سیاسی مخالف تجاوز در داخل و خارج نیز می‌شود) به معنای تأیید شیوه‌ی حکمرانان نیست. حامیان این شبه‌اندیشه‌ حتّی توان نام‌بردن از امثال پرستو فروهر و زهرا رهنورد را ندارند که با بیانیّه‌هایشان به جنگ جنگ‌افروزان رفتند چون پیامدی جز روسیاهی برای آنان ندارد. 


در عین حال بررسی چند مثال نقض این نوشته پر بیراه نیست. نویسنده می‌گوید که دفاع از «حکومت مستقر» به معنای دفاع از وطن نیست، اگر چنین بود، باید کسانی را که از طالبان در افغانستان، خلیفه داعش در سوریه و عراق، هیتلر در آلمان یا رژیم ویشی در فرانسه (و پایین‌تر: موسولینی در ایتالیا) حمایت کردند، نیز وطن‌پرست بدانیم. درباره‌ی جمله‌ی اوّل و اساسی این ادّعا در بند بالا نوشتم ولی بگذارید ببینیم مثالهای او تا چه حد برای نتیجه‌گیری او مفیدند.

 

تمام این مثالها حکومتها یا شبه‌حکومتهایی بودند که با حمله‌ی خارجی روبه‌رو شدند ولی با تفاوتهایی فاحش با نظام فعلی ایران. خلیفه‌ی داعش اصلاً حاکم بر یک سرزمین ملّی نبود و به «وطن» اعتقادی نداشت، یک عراقی شورشی بود که در سوریه و عراق مناطقی را تصرّف کرد و عملاً در برابر دو حکومت مستقر این منطقه ایستاد. هیتلر و موسولینی به خاطر اینکه حکومتهایی خودکامه و ضدّبشری بودند با تهاجم روبه‌رو نشدند بلکه پس از اینکه به کشورهای دیگر حمله کردند و سرزمینهای بسیاری را تصرّف کردند با واکنش متّفقین روبه‌رو شدند (امریکا تا مدّتها از دخالت در جنگ پرهیز می‌کرد تا زمانی که حمله‌ی ژاپن به پرل‌هاربر انگیزه‌ی لازم را به آن کشور داد). اگر چنین نبود، حمله به کشورهای آنان نیز نادرست بود و خود مردم آلمان و ایتالیا باید برای رهایی از حاکمان خودکامه‌ی خود آستین بالا می‌زدند و دست‌بالا باید از اپوزیسیون این دو کشور حمایت غیرنظامی می‌شد. طالبان در افغانستان نیز پس از خودداری از تحویل سران  القاعده که به امریکا حمله کرده بودند به هدف تهاجم امریکا تبدیل شد،‌ نه به‌خاطر نوع حکومت خود و شیوه‌ی رفتار با مردم. 

 

همانطور که می‌بینید نویسنده حتّی در آوردن چند مثال ناقابل هم ناتوان است ولی بامزّه‌ترین مثال او حکومت ویشی در فرانسه است. حکومت ویشی حکومت دست‌نشانده‌ی آلمان در فرانسه بود، یعنی خود برده‌ی اشغالگران بود، نه «حکومت مستقر» در فرانسه. نزدیک‌ترین مثال در تاریخ معاصر ایران به حکومتی که پس از اشغال در هماهنگی با اشغالگران بر سر کار آمد، شخص محمدرضا پهلوی بود که متفقین پس از اشغال ایران، پدرش را با استعفایی اجباری برکنار کردند و او را به جایش نهادند. بعدها نیز در برابر حکومت ملّی دکتر مصدّق به روایت اسناد و اعتراف خودشان دوباره او را روی کار آوردند. در واقع «پنجاه‌وهفتی‌ها» در برابر یک حکومت دست‌نشانده انقلاب کردند. نویسنده از «همکاری با قدرت خارجی» می‌گوید ولی آن قدرت خارجی -پس از سرنگونی فرضی- کسی را برای حکمرانی می‌پسندد که هماهنگ با خود باشد،‌ درست مثل حکومت ویشی. 

 

اگر اسرائیل به اعتراف نویسنده در پی اشغال خاک ایران نبود، پس آوردن مثال از کشورهایی که با حمله‌ی دیگران به خاکشان روبه‌رو شدند چه وجهی دارد؟ زمینه‌سازی برای حمله‌ی دوّم و شاید گسترده‌تر چون اوّلی نتیجه‌ی عکس داد. تحلیلگر ارشدی که ده‌ماه برای حمله‌ی اسرائیل زمینه‌چینی کرد حالا در آرزوی حمله‌ی دوّم قلم می‌زند. بعید می‌دانم کسی فریب آن «متأسّفانه‌»ی اوّل متن را بخورد، پروژه‌ی تازه است برای مخاطبانی با ضریب هوشی در حدّ خودش. حقیرترین عضو «ناسیونالیسم بردگان» شرف دارد به همه‌ی بردگان اشغالگران.

دوراهی انتخاب

لحظه‌های سینمایی -۱۰                                                                                        شنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۴

در فیلم «گرگ‌ وال‌استریت» که اسکورسیزی بر اساس زندگینامه‌ی جردن بلفورت ساخته، در میانه‌های ماجرا جردن بر سر یک دوراهی انتخاب قرار می‌گیرد. او که مهارتش در فروش سهام -که عملاً نوعی کلاهبرداری است- را در پوشش یک شرکت انجام داده، به شدّت زیر نظر پلیس است. اگر از کار کناره‌گیری کند و نوعی مصالحه با مقامات را بپذیرد، ثروتش را حفظ می‌کند و شرکت را به دیگران واگذار می‌کند امّا اگر ادامه دهد ممکن است بتواند فعالیّتهایش را گسترش دهد و سود بیشتری به دست بیاورد ولی با کمترین اشتباه دیر یا زود همه‌چیز را خواهد باخت. او برای اعلام کناره‌گیری خود از شرکت به میان کارکنانش می‌رود ولی ناگهان با خطبه‌ای غرّا می‌گوید که برای مبارزه آماده است و به این سادگی کنار نمی‌کشد. پایان داستان را هم که می‌دانید.

  

بسیاری از اوقات در زندگی انسان به یک دوراهی می‌رسد: یک‌راه حفظ موفقیّت محدود ولی باثبات فعلی و دیگری خیزبرداشتن به سوی یک موفقیّت بزرگتر ولی با خطر ریسک بالاست. جذّاب‌بودن هر دوپاره‌ی بخش دوّم بسیاری را به انتخاب آن وادار می‌کند. موفقیّت بزرگتر که به‌خودی‌خود فریبنده است و هیجان دلپذیر ریسک‌خواهی هم بخش بزرگی از طبیعت بشری است. نکته اینجاست که پس از شکست احتمالی انسان با این پرسش مواجه می‌شود که بهتر نبود فلان جا توقّف می‌کرد؟

  

پس از آغاز مذاکرات اخیر با امریکا به‌نظرم ایران در موقعیّت مشابهی قرار داشت: اوّل، توقّف غنی‌سازی انفرادی در برابر رفع تحریمهای عمده (طبعاً هر توافق مفروض جزئیّات بسیار بیشتری دارد). دوّم، ادامه‌دادن چانه‌زنی برای حفظ توأمان غنی‌سازی و رفع تحریمها. اگر چنین اتّفاقی می‌افتاد، قاعدتاً نباید حمله‌ی اسرائیل آغاز می‌شد. پس از حمله‌ی اسرائیل نوشتم که عراقچی بهتر است در گفتگوی چند روز آینده با ویتکاف شرکت کند و پیشنهادش را بپذیرد تا کار از این بدتر نشود. ایران چنین نکرد و حملات اسرائیل ادامه یافت و امریکا هم به آنها ملحق شد. حالا هم که ظاهراً چیزی برای نابودکردن باقی نمانده، پافشاری بر «موضع اصولی» رهاوردی جز ادامه یا بیشترشدن تحریمها ندارد. اگر ایران فعلاً حتّی از سر مصلحت‌اندیشی تاکتیکی مدّتی (مثلاً برای یک دهه) مطالبات حداکثری خود را رها کند تا اقتصادش جان بگیرد، بعدها شاید با توان بیشتری بتواند آنچه منهدم شد را احیا کند. بدون آن نه درآمدی در کار خواهد بود تا جلو نارضایتی مردم گرفته شود و نه نظامیان توان بازسازی و خرید تسلیحات لازم را خواهند داشت. الآن لحظه‌ی انتخاب است.

 

نکته‌ی اساسی: اگر دقّت کنید غرب با زیرکی طیّ سالیان دراز ایران را با دستاویز «صنعت بومی اتمی» به گوشه‌ی رینگ فرستاده است. هدف تغییر نظام است که با فشار کمرشکن اقتصادی حاصل می‌شود نه حمله‌ی نظامی. نظام ولایی هم با لجبازی بر سر این موضوع در دام آنها افتاده است. وقتش است از خواب بیدار شوند. داشتن صنعت اتمی، رکود اقتصادی و ضعف در دیگر شاخه‌های فناوری (به علّت تحریم و نبود سرمایه) یا رشد اقتصادی، شکوفایی در شاخه‌های گوناگون فناوری و پژوهشهای خلاقانه در مرز دانش در عین نداشتن صنعت اتمی؟ این هم بیانی دیگر از دوراهی انتخاب است. 


پیشین: هجو اخلاق کلیسایی

Real Time Web Analytics