شعبده‌های رسانه‌ای اسرائیل‌زدگان

                                                                                                             چهارشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۴

با توجّه به دورخیز عظیم و چندساله‌ی اسرائیل برای امروز بد نیست نگاهی هم به بازیهای رسانه‌ای نماینده‌ی اسرائیل به زبان فارسی بیندازیم. پس از دست‌چین‌کردن و تحریف اخبار و ارائه‌ی «تحلیل‌»های کاملاً جهت‌دارانه از آنجا که به نتیجه‌ی مورد نظر -خیزش مردمی پس از حمله‌ی اسرائیل- رخ نداد. این رسانه به بازی دیگری رو آورده است.


یکی از منابع رسانه‌ها «منبع آگاه» یا منبع اطلاعاتی است که بدون آوردن نامش، خبر خاصی را به طور ویژه در اختیار یک رسانه می‌گذارد. این نوع خبرها گرچه وثاقت کافی ندارند ولی گاهی در هیاهوی اتفاقات به شرط داشتن اعتماد به یک رسانه‌ی خاص و یقین از انجام وظیفه‌ی خبررسانی آن رسانه تا حدّی قابل اتکایند ولی فقط در همین حد و مثلاً نمی‌توان بر اساس چنین خبری تحلیلی جدّی انجام داد چه رسد به نتیجه‌گیری‌های یقینی.


حالا نگاهی می‌اندازیم به سیر بازیهای بازوهای نیابتی رسانه‌ای اسرائیل به زبان فارسی. سه نوع خبرسازی:



خبرسازی سراسر کذب


گاهی قراین اطراف یک خبر به گونه‌ای است که بدون بررسی منبع خبر به سادگی می‌توان دروغ‌بودن آن را آشکار کرد. برای نمونه یکی از این خبرها ادّعای تماس حجازی (رئیس دفتر خامنه‌ای) با روسیه برای پناهندگی است. 


زمانی یک مسئول در کشوری دچار بحران چنین می‌کند که سه حالت وجود داشته باشد. اوّل: کشور مرز زمینی با دشمن داشته باشد و ممکن باشد به دست نیروهای دشمن بیفتد. دوم: قیام داخلی رخ داده باشد و بیم اسیرشدن به دست مردم در کار باشد. سوم: شخص مورد نظر یکی از چهره‌های مهم نظامی و یا سیاسی و علمی (در مورد ما: مثلاً دانشمند هسته‌ای) باشد و از ترور خود بترسد. در دو حالت اول و دوم که چنین چیزی وجود ندارد و حجازی نیز اصلا شخص مهمی نیست که بخواهد برای اسرائیل هدف ترور باشد.

 

این خبر برای محک‌زدن ضریب هوشی مخاطبان طراحی شده و گویا هستند کسانی که چنین چیزی‌هایی را باور کنند.



خبرسازی نیمه‌کذب


اینگونه اخبار شامل دو بخش است: بخش اوّل ریشه در واقعیّت دارد ولی بخش دوّم آن با یک احتمال نادرست تکمیل می‌شود که -برعکس حالت بالا به‌خاطر وجود بخش اوّل- باورپذیری آن را بالا می‌برد. با توجّه به سابقه‌ی اسرائیل در زدن هواپیماهای مسافربری روی زمین مانند یمن،‌ ایران هواپیماهایش را از تهران به نقاط امن منتقل کرد. رسانه‌های خادم اسرائیل بلافاصله با انتشار تصویر پرواز هواپیماها تیتر زدند که در هنگامه‌ی جنگ حکومتیان ایران در حال فرار از تهرانند (گاهی به نقل از تماس یک «هموطن» به شیوه‌ی آشنای روزنامه‌ی کیهان). این موضوع که مسئولان ایران چمدانهایشان را بسته‌اند بلافاصله در سخنان رضا پهلوی و نتانیاهو هم منعکس شد تا ربط وثیق این سه ضلع خود را آشکارا نشان دهد.


خبرسازی غیرقابل اثبات


در شرایط فعلی خبردادن از شخص علی خامنه‌ای از راهی به جز مجاری رسمی اگر نه غیرممکن ولی نزدیک به محال است. در رسانه‌های فوق‌الذکر ابتدا خبری کار شد که وی حال‌وروز خوبی ندارد و اطرافیانش از دادن اخبار به وی خودداری می‌کنند تا رعایت حالش را کرده باشند. این خبر دارای معنای ضمنی رخنه‌ی اسرائیل در حلقه‌ی محافظان خامنه‌ای هم بود.

 

سپس خبری کار شد که خامنه‌ای اختیاراتش را به شورای عالی سپاه واگذار کرده است. در شرایط عادی اخباری از این دست از رسانه‌ای که بارها اعتبار منابعش را در گذر زمان ثابت کرده باشد، می‌تواند به عنوان یک احتمال در نظر گرفته شود امّا یک رسانه‌ی خبرساز هیچ بختی برای جلب اطمینان مخاطب دقیق و آگاه ندارد. جالب اینجاست که حتّی یک خبر از منبع آگاه در یک رسانه‌ی موثّق هم نمی‌تواند موضوع تحلیلهای کارشناسان قرار بگیرد ولی رسانه‌ای که بازوی اسرائیل است بر این اساس با کارشناسانش به بحث می‌نشیند که چرا چنین چیزی رخ داده و دامنه‌ی فروپاشی تا کجا رفته و...

 

شخصی که از دید رسانه‌ی خادم اسرائیل «تحلیل‌گر ارشد» هم هست برای تکمیل پروژه‌ی فوق می‌گوید که «حتّی صدام هم تا پیش از حمله امریکا قایم نشد». این خبر حتّی مرغ پخته را هم به خنده می‌اندازد چون صدام حسین و دو پسرش سالها از بدل استفاده می‌کردند و شخص صدام حتّی در حالت عادی به ندرت در انظار عمومی ظاهر می‌شد. صدام حتّی پیش از جنگ با ایران افراد را به شرطی به حضور می‌پذیرفت که همراه با روند ضدعفونی‌کردن و تعویض لباس بود چه رسد به بارها بازرسی بدنی یعنی کاری که ولادیمیر پوتین در زمان کرونا می‌کرد. دو بدل صدام و پسرش در جنگ زخمی هم شدند که در عراق جشنی راه انداختند که «سیّدنا القائد در میدان جنگ حاضر است ولی آخوندهای ایرانی کیلومترها پشت جبهه خود را مخفی کرده‌اند» در حالی که صدام از هزارتوی کاخ خود خارج نمی‌شد. 


دلیل این کار چیست؟ تحریک خامنه‌ای برای نشان‌دادن خود مانند برگزاری نمازی که به نمازجمعه‌ی نصر مشهور شد پس از ترور هنیه. این کار -به اضافه‌ی انتقاد مکّرر مصاحبه‌کنندگان با این شبکه از رفتن خامنه‌ای به پناهگاه- ترور او، بی‌سر شدن جمهوری اسلامی و ایجاد هرج‌و‌مرج منجر به براندازی را تسهیل می‌کند. این دیگر خطای کاری یا اشتباه گرفتن کار ژورنالیستی با عمل سیاسی نیست،‌ تبدیل‌شدن به بازوی اطلاعاتی-عملیاتی اسرائیل است. این کار از همان اتاق فرمانی نشأت می‌گیرد که نیروهای میدانی آن ستاد فرماندهی فراجا را با عنوان «بازوی اصلی سرکوب دیکتاتور ایران» هدف می‌گیرد تا به‌زعم خود سدّ راه براندازان را از پیش پای آنان بردارد.

 

پ.ن: در راستای نمایش ضریب هوشی تلویزیون فوق‌الذّکر امروز خبری کار شد که نایب‌رئیس کانون کامیونداران از نفوذی‌های اسرائیل در شوفرها گفته است که توانسته‌اند قطعات پهپاد و بمب را وارد کنند. بدون داشتن آلزایمر حاد می‌توان نتیجه گرفت که شوفرهای مورد نظر فقط قطعات وارد نکردند بلکه می‌توانستند اعتصاب هم راه بیندازند تا رسانه‌ی خادم اسرائیل تلاش کند از آن یک قیام مردمی بسازد و بپرسد «چرا نسل زد به اعتراضات صنفی وارد نمی‌شود؟» نکته اینجاست که اسرائیل فقط در صنف کامیونداران نفوذ نمی‌کند بلکه در صنف خبرنگار هم می‌تواند نفوذ کند. برخی «تحلیلگران» که شناخته‌شدن خود را مدیون حرکت اصلاحات و جنبش سبزند، این روزها بدجور با حضور در این شبکه در حال قمار روی اعتبار خودشانند. آنان در این قمار پیشاپیش باخته‌اند.

 

پ.ن۲: این یادداشت فقط به یک بخش از کار شبه‌رسانه‌ای این شبکه پرداخت و گرنه سیاهه‌ی سیاهی‌های آنان بسیار دراز است. برای نمونه شبکه‌های خود اسرائیل هم میزبان کارشناسانی است که مثلاً نتانیاهو را نقد می‌کنند. شبکه‌های اسرائیل دست‌کم اخبار عادی را بدون روتوش عرضه می‌کنند مثلاً خبر اسقاط پهپاد هرمس را در اصفهان به نقل از یک مقام نظامی اسرائیل بلافاصله متنتشر می‌کنند در حالیکه در همان حال یک ویدیوی موبایلی از یک «هموطن» در این شبکه منتشر می‌شود که همان پهپاد را پیش از سقوط نشان می‌دهد و اضافه می‌کند که «نمی‌تونن بزننش». فعالیّت این شبکه را می‌توان بین دو پرانتز مصاحبه با تروریستهای جدایی‌طلب عرب و بنیامین نتانیاهو خلاصه کرد.

جنگ سراسرباخت نتانیاهو

                                                                                                                دوشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۴

  

حالا کمی راحت‌تر می‌شود یادداشت پیشین را بسط داد و درباره‌ی گزینه‌های بردوباخت جنگ اخیر نوشت.

 

وجه نظامی


اسرئیل در صورتی برنده است که تمام توان موشکی،‌ هسته‌ای و نظامی ایران را فلج کند. ایران در صورتی برنده است که بتواند دستکم دو سه جنگنده‌ی اسرائیلی را بزند و اسیر بگیرد. ایران که تا کنون نتوانسته چنین بکند ولی همیشه امکان اشتباه هست و مثل اصابت اف۱۶ اسرائیل به دست نیروهای بشار اسد ممکن است رخ دهد. اسرائیل تا رسیدن به آن درجه راه زیادی دارد. بدون مداخله‌ی امریکا ازبین‌بردن تاسیسات هسته‌ای ممکن نیست، توان موشکی هم به رغم داشتن تلفات اثری از کاهش نشان نداده و قدرت نظامی ایران هم چندان به کار گرفته نشده که دلیل اصلی امکان نابودی آن به دست تجهیزات برتر اسرائیلی است.


به فرض که اسرائیل بتواند چنین کند،‌ در بلندمدّت نیروهای نظامی بازسازی می‌شوند و پذیرش غنی‌سازی صفر هم در آینده قابل بازنگری است؛ همانطور که یک دولت امریکا با ایران توافقی را امضا کرد و دولت بعد آن را زیر پا گذاشت. ایران می‌تواند این کار را بر اساس تاکتیک کوتاه مدّت یا همان خدعه‌ی معروف  انجام دهد.

 

درضمن شکار سران نظامی گرچه مؤثر است ولی ایران حزب‌الله یا حماس نیست و نیروهای نظامی دارای تجربه از زمان جنگ عراق بسیار زیادند. در این میان تنها فرمانده‌ی کاریزماتیک سلیمانی بود که نبودنش خلئی بزرگ ایجاد کرد ولی دیگران قابل جایگزینی‌اند.


وجه اجتماعی


ایران و اسرائیل با زدن شهرها و تأسیسات یکدیگر، طرف مقابل را وادار به تسلیم یا کوتاه‌آمدن کنند. دست اسرائیل در این باره بسته‌تر است چون ادّعای این رژیم حمایت از مردم ایران و تقاضای قیام مردمی است. هدف قراردادن آنها عملاً علّت اصلی حمله به ایران را از بین می‌برد. ایران در این زمینه کمی جلوتر است چون هر اسرائیلی را یک صهیونیست می‌داند و ابایی از هدف‌گرفتن شهروندان اسرائیلی ندارد. طبق اخبار با ادامه‌یافتن جنگ، نارضایتی از عملکرد نتانیاهو آرام‌آرام در حال رشد است. 


عملکرد گنبد آهنین و دیگر سامانه‌های اسرائیل در زمان وعده صادق۲ حدود ۹۵ درصد بود که با اضافه ‌شدن دو سامانه‌ی موشک تاد امریکایی قرار بود به حد صفر برسد ولی آمار این سپر چندلایه در ابتدای وعده‌ صادق ۳ به ۹۰ درصد کاهش پیدا کرد که با استفاده از موشکهای جدید ایران کمتر هم شد. نتانیاهو در خود اسرائیل درگیری داخلی زیادی دارد و ادامه‌ی این روند برایش ایجاد مشکل می‌کند. ضمن اینکه برخلاف دوره‌ی پیش موشکهای ایران پالایشگاه حیفا را به تعطیلی کشاندند و نیروگاه آنجا را زدند و خساراتی نیز به مراکز نظامی وارد کردند که به علّت سانسور خبری شدید قابل بررسی نیست.


وجه سیاسی


مهمترین هدف نتانیاهو از همان ابتدا ایجاد جو نارضایتی در ایران و برافروختن آتش اعتراضات مردمی علیه نظام بود که هیچ توفیقی در این باره به دست نیاورده است. یکی از رسانه‌های فارسی خارج که عملاً از ابتدای جنگ غزّه به عنوان یک رسانه‌ی اسرائیلی عمل می‌کند و با نوشتن مقالاتی از جمله «دلائل هفتگانه اسرائیل برای حمله به جمهوری اسلامی» تلاش کرد بر آتش جنگ بدمد -از مدتی پیش و حین اعتصابات کامیون‌داران می‌پرسید که چرا نسل زد به اعتراضات نمی‌پیوندند- حالا هم چند جرقه مانند دادن شعار در بالکن خانه را مدام بزرگ می‌کند ولی سودی ندارد چون نتانیاهو خودش باعث این امر شده است.


اینکه او اگر چکار می‌کرد تا به هدفش می‌رسید جواب دارد ولی طبعاً من تمایلی به نوشتن درباره‌ی آن ندارم امّا خود او، وزیر دفاع و رئیس‌جمهور اسرائیل کاری کردند که خلاف آن بود؛ یعنی تهدید به‌آتش‌کشیدن تهران یا ارعاب ساکنان آن و در نهایت خلوت‌کردن تهران اساساً امکان یک اعتراض مردمی را از بین برد. ضمن اینکه بیشتر قشر منتقد یا ناراضی نشان دادند که حسابشان از ویرانی‌طلبان جداست و به فرض که اعتراضی داشته باشند،‌ زمانش هنگامی نیست که ایران زیر حمله‌ی یک کشور بیگانه به ویژه اسرائیل باشد. با نظرداشت بخش آخر، زمان برخلاف محاسبات نتانیاهو می‌گذرد که فریب فضای مجازی و برخی رسانه‌های خارج که پنداشتند ایجاد تغییرات در ایران مانند ساختن یک برنامه و صحبت‌کردن با چند «کارشناس» دست‌چین‌شده است را خورد.

 

ایران با قبول بررسی پیشنهاد تازه‌ی ترامپ -که‌ آن را نهایی خوانده است- می‌تواند شکافی بین ترامپ و نتانیاهو بیندازد که جنگ را خیلی زودتر از آنچه تخمین زده می‌شود به پایان برساند. بروز این شکاف قریب‌الوقوع را به عنوان یک پیش‌بینی کوچک شخصی از من به یاد داشته باشید.

اهداف جنگ نتانیاهو

                                                                                                                  جمعه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴

  

این جنگ نتانیاهوست و نه فقط اسرائیل؛ حتّی اگر تندروترین بخش آن را هم در نظر بگیریم. در کنار معضل اتمی ایران و اساساً خود رژیم اسرائیل‌ستیز ایران، دو عامل دیگر نیز در انجام این اقدام و زمان‌بندی آن موثّر بود. یکی جنگ بی‌پایان در غزّه که بی‌هدف دنبال می‌شود، نه تغییری ملموس در وضع گروگانها رخ می‌دهد و نه حماسی که در تونلها گیر افتاده تن به تسلیم می‌دهد و این نسل‌کشی آشکار باعث تشدید فشار جهانی روی اسرائیل شده است. دوّم مشکل داخلی نتانیاهو با احزاب مخالف است. اینها همه روی هم به اضافه‌ی تمام رویدادهای یکی دوسال اخیر دستگاه نظامی اسرائیل را وادار به چنین کاری کرده که البتّه رفتن بایدن و آمدن ترامپ نیز در آن بی‌تأثیر نبوده است.

 

یک

تحلیلهای ابتدایی از تلاش اسرائیل برای برهم‌زدن توافق ایران و امریکا در آستانه‌ی برگزاری دور ششم می‌گفتند که تا حدّی درست است ولی نهایت آن کجا بود؟ یعنی به فرض که توافقی صورت نپذیرد، مگر وضع در چندسال گذشته چطور بود و آیا نبود توافق بین ایران و امریکا تهدید را از اسرائیل دور کرد یا ایران را از سلاح اتمی باز داشت؟

 

دور شدن ایران و امریکا از توافق اگر همراه با حمله‌ی نظامی می‌شد (که شده است) ممکن بود و هست که ایران را به واکنشی شدیدتر وادارد مثلاً خروج از ان‌پی‌تی یا رفتن به سوی تولید سلاح اتمی. تحریک بیشتر یک نظام افسارگسیخته تا چه حد می‌توانست یا می‌تواند که خطر جنگی گسترده‌تر را از منطقه دور کند؟ اینها همه پرسشهایی بی‌جواب است.

 

دو

هدف دوّم -که در گفتگوی برخی مقامهای اسرائیلی به آن اشاره شده است- پذیرفتن توافق از سوی ایران است ولی چه توافقی؟ توافقی شبیه به لیبی که اساساً هرگونه توان اتمی را از ایران بگیرد و شاید با وقایع امروز شامل توان موشکی ایران نیز بشود. 


شاید بخردانه‌ترین کنشی که الآن از سوی ایران انتظار می‌رود -بدون اینکه گرفتار احساسات‌گرایی بشویم- این است که نمایندگان ایران به مسقط بروند و آخرین پیشنهاد امریکا را بپذیرند که حتّی نزدیک مدل لیبی هم نیست. ولی چه این امر رخ دهد (که با جوّ ایجادشده در ایران نزدیک به غیرممکن است) و چه حتّی اگر ایران «صلح امام‌حسن»وار توافقی شبیه تسلیم را بپذیرد، این امر موقّتی و برای خرید زمان خواهد بود که مثلاً ده سال دیگر دوباره کار خود را شروع کنند. پس این هم برای اسرائیل راه چاره نیست.


سه

تا زمانی که نظامی در ایران روی کار است که هدف اصلی خود را نابودی اسرائیل قرار داده همین آش است و همین کاسه. کاری که حملات اسرائیل کرد، کم‌کردن اعتماد قشرهای مردّد و خاکستری به اقتدار نظام و بیشترشدن احتمال تغییر از داخل است امّا در برابر افرادی از همین قشر ممکن است تحت تأثیر گرایش‌های وطن‌دوستانه قرار بگیرند و در هنگامه‌ی حملات خارجی نوک پیکان انتقاد را از داخل بردارند.


آنچه می‌تواند قبح حملات اسرائیل را بیش از این کند، رفتن نظام به سوی بند دوّم و نوعی توافق با امریکاست هرچند از دید تندروان داخلی به معنای تسلیم باشد. از دید من نتانیاهو اطمینان زیادی دارد که ایران چنین نکند تا دست او برای حملات بیشتر باز باشد. آیا در ایران چنین دوراندیشی و فراستی وجود دارد؟

معصومیّت و شرارت

                                                                                                          چهارشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۴

یک

چندی پیش یکی از هم‌‌دبستانی‌های سابق را در فضای مجازی پس از گذر سالها دیدم. بی‌هیچ اغراق آیتی از خباثت و پلیدی بود و در آزاردادن دیگران هیچ کم نمی‌گذاشت. آزار و اذیّتهای او به حدّی رسید که بچّه‌ها مجبور شدند اتّهام بچه‌ننه‌بودن و نامردی و این‌جور چیزها را به جان بخرند و والدین را در جریان بگذارند. پس از آن تا حدّی احتیاط می‌کرد و در مدرسه و اطراف شرش کم شد ولی همچنان باید مراقب کوچه‌پس‌کوچه‌ها می‌بودیم.

 

پزشک شده و کتاب ترجمه و تألیف کرده است. خانواده‌ی آن زمانش هم از لحاظ فرهنگی خانواده‌ی متوسّطی بود و جوری نبود که رفتارش را فقط پای تربیت نادرست بگذاریم. این مثال شخصی -که شاید برای خواننده برخی افراد را در گذشته‌ی خود تداعی کند- همیشه این پرسش را برای نگارنده زنده نگه می‌دارد که گرچه معصوم‌دانستن ابتدایی کودکان همچنان امری بهداشتی است و تمرکز روی تعلیم و تربیت راهکاری کاربردی است ولی این واقعاً تمام ماجراست؟

دو

سریال «نوجوانی» که این اواخر بحث‌برانگیز شد درباره‌ی اتّهام قتل پسری در آستانه‌ی نوجوانی است؛ نه کاملاً رها از کودکی و نه کاملاً آمخته به جوانی. چهار قسمت مینی‌سریال به شیوه‌ی یکپارچه فیلم‌برداری شده یعنی قطعی در میان نیست که آن را از لحاظ بصری جذّاب می‌کند ولی دست راوی را در کنکاش بیشتر زوایای ماجرا می‌بندد. در عین حال قسمت سوّم که صحبت نوجوان با روانشناس قضایی است بسیار دیدنی از کار درآمده. اینکه بازیگران بزرگسال با داشتن سابقه‌ی تآتر بتوانند یک ساعت با تداوم بازی کنند جای تعجّب ندارد ولی بازیگر کودک سریال عالی بازی می‌کند و مدام تغییر حس می‌دهد.

 

دوستان او که چاقو در اختیارش گذاشتند نیز دانش‌آموزانی معمولی‌اند و نه ترک تحصیل‌کرده و مثلاً تبهکار. از دید من نقطه‌ی ثقل داستان بیش از دوران نوجوانی روی فضای نوظهور مجازی بود که هم دسترسی افراد را به یکدیگر آسانتر کرده، هم امکان مزاحمت و تحریک احساسی را. چاقو که در اختیار باشد و خلوت و یار بی‌وفا، مقداری انگیزش احساسی لازم است تا فاجعه صورت بگیرد که آتش تند نوجوانی آن را به سادگی در اختیار می‌گذارد.

سه

برعکس مورد بالا دختران چاقوکش وطنی پدری را به سادگی می‌کشند. این جنایت شاید باعث شود که با تعمیم قتل زنان و دختران آن را به سادگی گردن ساختار جامعه نیندازیم چون هم در جامعه‌ی ما پسران و مردان با انگیزه‌ی سرقت کشته می‌شوند و هم در جامعه‌های دیگر دختران و زنان. دخترکان قاتل را هم معلول جامعه و حکومت زن‌ستیز دانستن دیگر بحث را از حدود متعارف خارج می‌کند و نظر نویسنده را به یک تک‌گویی همیشه برحق تبدیل می‌کند.

 

گذشته از کسانی که فضای مجازی امکان انتشار ذهنیّات آنان را به سادگی فراهم کرده روی سخنم با جامعه‌شناسانی است که با تکیه بر چند خبر جنایی، از جامعه‌ی در حال فروپاشی می‌گویند. در اینکه جامعه‌ی ایران وضع مناسبی ندارد شکّی نیست ولی چند خبر بخش حوادث رسانه‌ها دوستان را به این نتیجه رسانده؟ اتّفاقاتی بسیار مهیب‌تر در ایران فعلی رخ داده که با نبود فضای مجازی -در سه دهه‌ی قبل مثلاً- رسانه‌ای نشده است. تفاوت مسأله فقط بزرگنمایی این اخبار در شبکه‌های اجتماعی است (بیست‌سال پیش تصوّر انعکاس خبر گم‌شدن دو دختربچه که بعد معلوم می‌شوند از خانه قهر کرده و به خانه‌ی دوستشان رفته‌اند در رسانه‌های خارج بسیار مضحک بود). فکر کنم نیازی به آوردن مثال از جوامع غربی که جنایاتی بسیار دهشتناک‌تر از این در آنها رخ می‌دهد نباشد. این به معنای کم‌اهمیّت‌بودن این اخبار یا کم‌فایدگی بررسی ریشه و علل آنها نیست؛ تعمیم چند حادثه به کل ساختار جامعه بیشتر یک عمل سیاسی است تا تحلیل اجتماعی. 

چهار

 ماریو بارگاس یوسا رمان کوتاهی دارد به نام «در ستایش نامادری». جنسیّت،‌ مذهب و سیاست همیشه دستمایه‌های اصلی ادبیات برای نقد جامعه بوده‌اند ولی این داستان -گرچه اروتیک است- امّا تکیه‌گاهش کنکاش مفهوم معصومیّت آلفونسیتو است؛‌ کودک تازه‌بالغی که شوری بی‌پروا به مادرخوانده‌اش دارد. ابتدای داستان کنجکاوی او کودکانه به نظر می‌رسد ولی به تدریج به تمنّای جسمی و در انتها به فاجعه ختم می‌شود.

 

در داستان تقصیر (اگر استعمال این واژه درست باشد) به جای اینکه مانند داستان «شازده احتجاب» گلشیری با طرف بزرگسال باشد، با کودک حکایت است که با رندی نامادری‌اش را وارد معرکه می‌کند، برایش دردسر می‌تراشد و در انتها رهایش می‌کند. با آخرین دیالوگ آلفونسو به مستخدمه‌ی خانه می‌فهمیم مثل اینکه شیطانک داستان می‌خواهد همچنان ماجراجویی خودش را ادامه دهد.


کلاژ چند خبر و روایت فوق شاید بتواند خواننده را به تأمّل وادارد که فلسفه‌ی اعمال انسانی بسیار چندبعدی‌تر از آن است که با یکی دوعامل تحلیل شود و -جدای از سیاسی‌نویسان که هر اتفاقی را دستمایه‌‌ی تسویه‌حساب می‌کنند- اختیار انسانی نباید در انتهای صف قرار بگیرد و عوامل محیطی حرف اوّل و آخر را بزنند. درضمن، دیدگاهی که به دنبال بهبود است با دیدگاه انتقام‌‌خواه و تقصیرجوی تفاوت فاحشی دارد. به کدام دسته تعلّق داریم؟

صلح؛ راهکار،‌ راهبرد و هدف

حاشیه بر اخبار -۱۰۸                                                                                  سه‌شنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۴

پزشک مستقر در محل توزیع غذای غزّه: این یک قتل‌عام تمام‌عیار است.

- اسرائیل روشی کمابیش ثابت در برخورد با رویدادها و به‌ویژه خطوط قرمز دارد. ابتدا با احتیاط کمی پا را فراتر می‌گذارد و آن را انکار می‌کند و در صورت اثبات آن را حاصل اشتباه فردی می‌داند، بعد اگر واکنشی درخور ندید کمی جلوتر می‌‌آید و آن را در مقیاسی بزرگتر تکرار می‌کند و اخبار منتشرشده را بزرگنمایی می‌خواند و بعد بیشتر و وسیع‌تر عمل می‌کند و خود را ملزم به هیچ‌گونه پاسخگویی نمی‌داند و اندک منتقدان هم‌پیمان خود را با بدترین اتهام‌ها می‌نوازد. این الگو در حمله به سوریه،‌ لبنان،‌ ایران و اخیراً غزّه تکرار شده و به احتمال قریب به یقین ادامه خواهد یافت. سؤال اینجاست که مرز نهایی کجاست؟ شاید اینجا.

 

دو دانشجوی دکتری: علیرضا بیرانوند و ریحانه مبینی.

- تفاوت جنجال فوتبال با دوومیدانی مادر ورزشها، لافزنی با تلاش شخصی، پول زیاد با دستمزد ناچیز و در نهایت مردان با زنان.

 

محمد حبیبی: اعتصاب کامیون‌داران، بلوغ جامعه، خطای اپوزیسیون. 

- همانطور که یک کاربر شبکه‌ی اجتماعی ممکن است فکر کند تغییر جامعه مثل جذب فالوور و باندبازی ساده و دست‌یافتنی است، یک خبرنگار یا فعال سیاسی که «تحلیل» خود را مبتنی بر مقدار ناچیزی تاریخچه‌ی موضوعات و چند تشبیه دم دستی با قاطعیّت بیان می‌کند ممکن است فکر کند که تأثیرگذاری بر افکار عمومی چیزی در همین مایه‌هاست. اگر قرار بود ترجیع «مردم این را نمی‌خواهند و آن را می‌خواهند» جواب دهد برای حکومت ولایی جواب می‌داد که حالا چریکهای روبه‌دوربین همان عبارت را با تغییر «این» و «آن» بیان می‌کنند.


روحانی: در فروردین ۱۴۰۰ فقط امضای عراقچی مانده بود تا توافق شود.

 - گفتن این حرفها الآن سودی ندارد جز اینکه بی‌کفایتی گوینده را نشان می‌دهد. بله، گروهی هستند که مانع هرگونه توافق بین ایران و غربند. در گذشته بارها با عملیات برون‌مرزی و فشارهای داخلی از کم‌شدن تنشها ممانعت کردند و حالا هم مأمورانی را که اخیراً دستگیر شدند به انگلیس فرستادند. نکته اینجاست که تو با داشتن سابقه‌ی طولانی در امور اجرایی و امنیّتی چرا نتوانستی جلو موش‌دواندن آنها را بگیری؟


عربستان: اسرائیل با جلوگیری از ورود هیئت عربی به کرانه‌ی باختری، مخالفت خود با صلح را نشان داد.

- نتانیاهو در پاسخ مکرون که تشکیل اسرائیل را حاصل قطعنامه‌ی سازمان ملل دانسته بود گفت که اسرائیل را جنگ ایجاد کرد نه قطعنامه. با بررسی تاریخچه‌ی اسرائیل می‌بینیم که هرجا مخالفان اسرائیل جنگی را به این کشور تحمیل کردند یا تسلیم وسوسه‌ی جنگ‌طلبی اسرائیل شدند در نهایت به گسترش مرزهای این کشور کمک کردند و به‌عکس هر وقت آرامش حاکم شد پیشرفتهایی برای فلسطینیان به دست آمد. فتح و عرفات این را خیلی زود فهمیدند، جمال عبدالناصر همینطور ولی حماس،‌ حزب‌الله و ایران با اشتباهات مکرّر خود به بقای اسرئیل کمک کردند. صلح فقط هدف نیست بلکه استراتژی و تاکتیک هم می‌تواند باشد.

 

پیشین:‌ دنیای وارونه‌ی وارونه

خوب،‌ بد،‌ زشت، پناهی

                                                                                                                دوشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۴

یک

یک‌ ماه پیش از رخداد خرداد هشتادوهشت، جعفر پناهی «تولد سینمای زیرزمینی ایران» را اعلام کرد و شرکت فیلم «کسی از گربه‌های ایرانی خبر ندارد» به کارگردانی بهمن قبادی در کن را تبریک گفت. سالها گذشت و به برکت دوربین‌های جدید، امکانات نوین،‌ سینمای دیجیتال و اینترنت پرسرعت امکان فیلمسازی بدون مجوّز بیش از پیش فراهم شد و فیلمهای بسیاری ساخته شدند،‌ به جشنواره‌ها رفتند و جایزه گرفتند تا رسیدیم به «یک تصادف ساده» که یکی از مهمترین جوایز سینمای جهان را ببرد و پناهی را کنار کیارستمی و فرهادی قرار دهد.


احمد زیدآبادی در ادامه‌ی روند رو به افول خود خطاب به پناهی -گویی با فردی تازه‌کار سروکار دارد- نوشته که جایزه در توانایی‌های انسان تغییر محیّرالعقولی ایجاد نمی‌کند. بله، یک جایزه‌ی جهانی، فیلم یا فیلمساز را بهتر نمی‌کند ولی به او توانایی ایفای نقشی بسیار بیشتر می‌دهد به گونه‌ای که از یک متکّلم وحده به متکلّم جمع بدل می‌شود؛ تا دیروز فقط خودش را نمایندگی می‌کرد ولی از امروز توانایی گسترش افکار و ایده‌ها و گرفتن دست دیگران و بالاکشیدن آنها را خواهد داشت. کاری که کیارستمی با بسیاری از جمله پناهی کرد و امیدواریم پناهی از این به بعد چنین کند.


دو

نوزده سال پیش پناهی جوابی نوشت به نقد احمد طالبی‌نژاد که به فیلم «آفساید» ایرادهایی گرفته بود که الآن برخی به فیلم تازه‌ی او می‌گیرند. هنوز بسیاری از نکته‌هایی که پناهی نوشته تروتازه‌اند و به کار می‌‌آیند؛‌ متأسّفانه بسیاری هنوز در حد همان نقد طالبی‌نژاد درجا می‌زنند یا حتّی پس‌رفت کرده‌اند. این بخش از نوشته‌اش بیش از بخشهای دیگر خواندنی است: «وقتی فیلم می‌سازم هرگز به این فکر نمی‌کنم که فیلم سانسور می‌شود یا نمی‌شود، فروش می‌کند یا نمی‌کند، خوشایند مسؤولان، مخاطب، منتقد، جشنواره‌ی داخلی یا خارجی، دوست و دشمن قرار می‌گیرد یا نه. اگر اینگونه باشد آن فیلم دیگر فیلم من نیست و می‌دانم که این کار خطرناکیست و می‌تواند زندگیم را به آتش بکشد. خوب، بد، زشت هرچه هستم، این من هستم.»

 

«آفساید» آن سال به اسکار نرفت با اینکه مسئولان سونی پیکچرز خواهان اکران دست‌کم یک‌هفته‌ای آن در ایران شده بودند تا فیلم بتواند نامزد اسکار شود و بخت آن را برای بردن جایزه زیاد دانسته بودند ولی تنگ‌نظری مسئولان حکومتی و -بدتر از آن- خودی‌های سینما مانع شد. سیروس الوند همان زمان حرفهایی زده بود که من خیلی مختصر درباره‌اش نوشتم.


سه

پس از سیزده‌سال دوباره باید بنویسم که به اسکار، به کن به جشنواره‌ها ایراد می‌گیرند که سیاسی‌اند؛ من می‌پرسم: «چه چیزی سیاسی نیست؟» در هر کنش اجتماعی و حتّی فردی ما ردّپای سیاست دیده می‌شود. اینکه فیلم به سیاست بپردازد یا تحت تأثیر آن قرار بگیرد، تلاش برای اصلاح‌گری داشته باشد یا موج‌سواری کند البتّه بحث دیگری است که تکلیف آن را نقد خواص، استقبال عام و گذر زمان مشخّص خواهد کرد.

 

برای سالها صندلی خالی پناهی غیاب بخش معترض اجتماع ایران را در جشنوارها به رخ می‌کشید ولی حالا من ترجیح می‌دهم حضور دوباره‌ی او را نمادی از تغییر پس از جنبش مهسا ببینم،‌ آتشی که از زیر خاکستر بیرون آمده و خودنمایی می‌کند. از ته قلب امیدوارم -طبق نقل قولی که بالاتر آوردم- او به توصیفی که از خود می‌کند پایبند بماند. هنرمند نباید جز از خود از کسی سفارش بپذیرد حتّی از دوستان، همفکران و به‌ویژه جوّ غالب اجتماع. این کار بسیار بسیار دشوارتر از آن چیزی است که در ابتدا به نظر می‌‌آید.

دغدغه‌ی بهشت و جهنّم

جمله‌های سینمایی -۸۱                                                                                      جمعه ۲ خرداد ۱۴۰۴

Hacks S04E07

دبرا: من به هیچ چی اعتقاد ندارم.

ایوا: نمیشه. هرکسی بالاخره یه اعتقادی داره. مثلا وقتی بمیریم چی میشه؟

دبرا: به بهشت که اصلاً اعتقاد ندارم ولی جهنم باید حتماً باشه که متجاوزا و قاتلا و جنایتکارا اونجا مجازات بشن!


The Persion Version 2023

دکتر به زنی که همسرش بیمار است می‌گوید که اعلام ورشکستگی کند.

زن: ما ایرانی هستیم، ما ورشکسته نمی‌شیم.


All Is True 2018

ویلیام شکسپیر: بهترین راه برای شروع نویسندگی اینه که شروع کنی به نوشتن.


Bonhoeffer 2024

دوست بونهوفر: رایش انجیل جدیدی چاپ کرده که عیسایش آریایی است و به جای ده فرمان، دوازده‌فرمان دارد.

بونهوفر از رو می‌خواند:... یازده: از پیشوا و اربابت اطاعت کن. دوازده: خون (نژاد) و آبرویت را پاک نگه دار.


The Ice Storm 1997

جنی (سیگورنی ویور) با بن (کلوین کلاین) رابطه دارد. بن مشغول ورّاجی در مورد خودش است.

جنی: بن... داری حوصله‌مو سر می‌بری. یه دونه شوهر دارم، یکی دیگه لازم ندارم.

 

پیشین: خرد، آرامش و شهامت

بازخوانی فردوسی

                                                                                                         پنجشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴

  

به مناسبت ۲۵ اردیبهشت نگاهی بیندازیم به چند بیت منسوب به فردوسی. از دو راه می‌توان به اصالت ابیات مورد مناقشه به فردوسی -یا هر شاعر دیگری- پرداخت، یکی نسخه‌شناسی و دوّمی نقد محتوای آنهاست.

 

بسی رنج بردم در این سال‌ سی    عجم زنده کردم بدین پارسی


دو دیدگاه مثبت و نافی این بیت هست که بیت را متعلق به فردوسی می‌دانند یا نمی‌دانند. بحث نسخه‌شناسی مفصّل است و اجمالاً باید گفت که در برخی نسخه‌های متأخر هست گرچه عمده‌ی نسخ قدیم چنین بیتی را ندارند؛ پس تا اینجا دست بالا با نافیان آن است. امّا از لحاظ محتوایی برخی صرف بودن واژه‌ی «عجم» (به معنای گنگ و الکن) را برای نفی این بیت از فردوسی کافی می‌دانند. جناب کزّازی هم می‌گوید که کاربرد این واژه در آن زمان رایج بوده و بر فردوسی حرجی نیست که چنین گفته باشد.

 

خوب به نظرم استادان ادب یک‌مقدار فردوسی را دست‌کم گرفته‌اند. به فرض اثبات انتساب این بیت به فردوسی،‌ معنای آن کاملاً دقیق است. فردوسی واژه‌ی «عجم» را آگاهانه و به شکلی کنایه‌آمیز به کار برده است. یعنی من گویشورانی که زبان خود را آرام آرام فراموش کرده‌اند و با لغات عربی سخن می‌گفتند و مرده، گنگ یا عجم شده بودند، دوباره زنده و پارسی‌گو کردم. اگر فردوسی در زمان ما می‌زیست شاید واژه‌ی عجم را درون گیومه می‌گذاشت تا معنایش روشن‌تر شود. به گمانم این شیرین‌کاری معنایی، تا حدودی جبران ضعف  در نسخه‌‌شناسی را می‌کند و می‌توان صدور آن را از فردوسی محتمل دانست.

 

چو ایران نباشد تن من مباد   بدین بوم و بر زنده یک تن مباد

  

مصراع دوّم قطعاً جعلی است و معنایی ناپسند دارد. مصرع اوّل هم به شکلی دیگر در شاهنامه است که معنایی متفاوت دارد. در داستان رستم و سهراب، هُجیر اسیر می‌شود و زیر فشار سهراب حاضر نیست هویّت رستم را لو بدهد و با خود می‌گوید که اگر قرار باشد گودرز و فرزندان او نباشند، همان بهتر که من نیز نباشم. «چو گودرز و هفتاد پور گزین/ همه پهلوانان با آفرین/ نباشد به ایران تن من مباد/ چنین دارم از موبد پاک یاد» مصرع اوّل از بیت دوّم دستکاری شده و معنایی کاملاً متفاوت یافته است.

 

اگر سر به سر تن به کشتن دهیم    از آن به که کشور به دشمن دهیم

  

این بیت به این شکل در شاهنامه است: «اگر سر به سر تن به کشتن دهیم    به آید که گیتی به دشمن دهیم»

این بیت از زبان سپاهیان افراسیاب به او گفته می‌شود تا او را به جنگ با رستم ترغیب کنند و «دشمن» در این بیت یعنی ایرانیان. معنای بیت صرف نظر از گوینده‌ی آن قابل تحسین است امّا اینکه رجزخوانی دشمنان خویش را خودمان به کار ببریم جای تأمّل دارد.

 

چنین گفت پیغمبر راستگوی        ز گهواره تا گور دانش بجوی

 

این بیت مشهور در هیچ‌کدام از نسخه‌های معتبر شاهنامه نیست و جاعلان ظاهراً به قصد قربت یکی از احادیث نبوی را از زبان فردوسی سروده‌اند.

 

زن و اژدها هر دو در خاک بِه      جهان پاک ازین هر دو ناپاک به

 

این بیت فقط در یک نسخه‌ی نامعتبر چاپ هند بوده که به تدریج به دیگر نسخه‌ها راه یافته است پس از فردوسی نیست امّا یک نکته‌ی مهم درباره‌ی ابیات ظاهراً زن‌ستیزانه‌ی شاهنامه هست که باید به آن توجّه کرد. بسیاری از منتقدان به صرف محتوای این ابیات در برابر آن موضع می‌گیرند و سرودن آن را لایق فردوسی نمی‌دانند در حالیکه در نسخه‌های معتبر شاهنامه‌ اشعار ناپسندی که درباره‌ی زنان باشد هم هست. نکته اینجاست که این اشعار از زبان شخصیّتهای شاهنامه گفته می‌شود نه خود فردوسی. اینکه فلان شخصیّت شاهنامه (مثلاً افراسیاب) درباره‌ی زنان فلان مطلب را بگوید به فردوسی ربطی ندارد و او باید راوی بی‌طرف سخنان آنها باشد. در واقع شخصیّتهای منفی شاهنامه با بدگویی درباره‌ی زنان به بهترین نحوی سرشت و منش خود را نشان می‌دهند و اگر جز این بود عجیب بود.

 

با گذشت‌وگذاری کوتاه چند بیت از بسیار بیت مجعول یا مشکوک را برگزیدم. به گمانم گرچه در بررسی و تصحیح نسخه‌ها دستاوردهایی داشته‌ایم ولی در تحلیل محتوایی و بازخوانی اشعار هنوز راه درازی در پیش داریم؛ برای نمونه مثال اوّل و آخر را دوباره ملاحظه کنید.

ولایت و ولی‌شناسان

                                                                                                            جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴

  

خیلی وقت پیش به مناسبتی این نقل قول از علامه طباطبایی را آوردم که گفت در دوران پهلوی، سکولاریسم حاکم بر سیاست و جامعه لااقل یک خوبی داشت و آن هم اینکه دیگر کسی با دراویش و صوفیه و عرفا کاری نداشت و توانستند با آزادی نسبی فعالیّت کنند. به گمانم آن مرحوم فکر نمی‌کرد که روزگاری امر برعکس شود و حتّی به شاگردان باواسطه‌ی ایشان هم برسد.

 

طباطبایی شاگردان علمی زیادی داشت ولی شاگردان سلوکی ایشان (عرفان عملی) فقط دو نفر بودند که یکی از آنها از نیمه‌ی راه به عراق و نزد استاد دیگری رفت (علامه طهرانی) و فقط یکی باقی ماند یعنی شیخ علی پهلوانی تهرانی (سعادت‌پرور). بسیاری از تقریرات عرفانی طباطبایی مثل شرح حافظ و گلشن اسرار به قلم پهلوانی است. یکی از شاگردان سعادت‌پرور آقای حمیدرضا مروّجی سبزواری است که فقه و اصول را نزد آقایان وحید خراسانی و تبریزی خوانده و فلسفه را نزد جوادی آملی و حسن‌زاده آملی تحصیل کرده است. ایشان پس از اتمام تحصیلات به سبزوار بازگشت و حلقه‌ی درس خود را تشکیل داد ولی پس از مدّتی با ممانعت‌هایی از طرف نظام روبه‌رو شد که بالاخره به خلع لباس و تبعید ایشان انجامید. پس از دوره‌ی تبعید گمان بر این بود که دیگر دست از سر ایشان بردارند ولی در اسفندماه گذشته دوباره دستگیر شد. این خبر به دلیل شیوه‌ی سلوک و روش بی‌هیاهوی زندگی وی به جز در یکی دو سایت حقوق بشری جایی انعکاس نیافت.


نوع اتهامات و شیوه‌ی برچسب‌زنی قشریان به دگراندیشان کاملاً آشناست. همینطور است اعتراف‌گیری اجباری از متهمان مانند این مورد که بارها تکرار شده و جر همفکران خودشان کسی را اقناع نمی‌کند؛ البتّه مروّجی در همین گفتار کوتاه هم با زیرکی حرف خودش را می‌زند. خود ایشان از منتقدان گروههای نوظهور مانند عرفان حلقه است و جلسه‌ی مفصلی هم با برخی مربیان این حلقه برگزار کرده است که نوع برخوردش با افراد مخالف فکری را می‌توانید اینجا ببینید.

 

برای شناخت افراد بهترین راه رجوع به آموزه‌های آنهاست نه انتسابهای مشکوک اصحاب قدرت. خوشبختانه دروس مفصل مروّجی در دسترس همه است و اینجا می‌توانید آنها را تماشا کنید. بیش از صد جلسه درس منازل‌السائرین و حدود دویست جلسه تفسیر مثنوی مولوی برای معرفی هر کسی کافیست (یکی از اتهامهایش تدریس مثنوی در مسجد در ماه رمضان بوده است). برخی وبلاگهای شاگردان و سایت شخصی او هم مسدود شده امّا بایگانی آن در وب موجود است. ایشان اگر مثل استادش بنا بر تقیه داشت کارش به اینجا نمی‌کشید گرچه جور از حبیب خوشتر کز مدّعی رعایت.

ایماگویه‌های تاگور

                                                                                                          پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴

ایمان پرنده‌ای است که سحرگاهان نور را حس می‌کند و می‌خواند در حالیکه آسمان هنوز تاریک است.

 

خرد کوچک مثل آب درون لیوان است: روشن، شفاف و خالص. خرد بزرگ مثل آب دریاست: تیره،‌ رازآلود و نفوذناپذیر.

 

میهن‌پرستی آخرین پناهگاه روحی من نیست. آخرین پناه من انسانیّت است. من شیشه را به قیمت الماس نمی‌خرم و تا زمانی که زنده‌ام نمی‌گذارم که میهن‌‌پرستی بر انسانیّت پیروز شود.

 

ستاره‌ها ترسی ندارند که مثل کرم شب‌تاب به نظر بیایند.

  

دوستی واقعی مثل چراغ مهتابی است؛ وقتی همه‌جا تاریک باشد بهتر می‌درخشد. 

  

زیبایی همان واقعیّت است وقتی از دید عشق دیده شود.

 

وقتی به جهان آمدی گریستی و همه با شعف لبخند زدند؛‌ هنگام رفتن لبخند بزن تا همه برایت بگریند.

 

آنکه درختی می‌کارد که می‌داند هرگز در سایه‌اش نخواهد نشست،‌ تا حدودی معنای زندگی را دریافته است.

 

در هر اثر هنری هنرمند بیشتر خودش را آشکار می‌کند تا موضوع اثر را.

 

نیروانا افروختن شمع نیست؛ خاموش‌کردن آن است وقتی صبح فرا می‌رسد.

   

  

پیشین: ایماگویه‌های نیچه

کیک نخورده، عیش ناتمام

                                                                                                               جمعه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۴

۱

شعارها چکیده و خلاصه‌ی خواسته‌های اجتماعی‌اند که به خودی خود بد نیستند. شعار خوب داریم و شعار بد، شعاری که بوی مرگ می‌دهد و شعاری که نوید زندگی، شعاری که به سمت درست تاریخ اشاره می‌کند و شعاری که به سمت اشتباه. نکته مهم اینجاست که شعارها صریح‌اند و در تقابل‌اند با ابهام و ایهامی که ذات هنر است. اثر هنری -اینجا: ‌فیلم- یک نمای بیرونی دارد که نوک کوه یخ است و باقیمانده سهم تماشاگر است که آن را تخیّل و تعقّل کند. هرچه بخش باقیمانده بزرگتر و چندلایه‌تر، فیلم زیباتر و ماندگارتر. 

۲

ساختار سیاسی بلکه فرهنگ اجتماعی ایران پر از تابوهاست. به چالش‌کشیدن یک یا چندتا از آنها به سادگی می‌تواند یک اثر هنری را مورد توجّه کوتاه‌مدّت قرار دهد ولی برای فیلم‌شدن یک فیلم به چیزهایی بسیار بیشتر نیاز است. برای درک اینکه فلان فیلم چه چیز بیش از تابوشکنی دارد کافی است فکر کنیم که این فیلم در سرزمینی ساخته می‌شد که آن تابوها وجود نداشتند، آنگاه باز هم صرف وقت برای تماشایش می‌ارزید؟ زنی میانسال خواستار رابطه با یک مرد (ظاهراً هر مردی) است و پس از یک یا چند ناکامی (مثلاً نانوایی) راننده‌ای را به خانه دعوت می‌کند. مرد پس از چند ناپرهیزی از جمله خوردن چیزهایی که برایش ضرر دارد، افراط در شرابخواری و اضافه‌کردن ویاگرا به محتویات معده‌اش می‌میرد و جسدش روی دست زن می‌ماند. بیش از این چه؟ 

۳

کل فیلم روی بازی لیلی فرهادپور می‌چرخد که بازی -یا نابازی- او مناسب لحن فیلم و کاری است که می‌خواهد بکند. نشست ماهانه‌ی زنان سالمند نیز بانمک از کار درآمده و باید خسته‌نباشیدی گفت به اسماعیل محرابی که در هشتادسالگی (در فیلم: هفتادساله) همچنان سرحال است و می‌زند و می‌رقصد و انرژی می‌دهد. فیلم صحنه‌هایی دارد که چندان واقعی نیستند مثل گیردادن گشت ارشاد به دخترک در پارک که حتّی در زمان ساخته‌شدن فیلم هم چنین پوششی به دستگیری نمی‌انجامید. زن سنّتی نیست ولی دخترش از اینکه دوست مرد دارد تعجّب می‌کند (پاکبان پارک) و ویاگرا خریدن مرد هم که لطیفه‌ی بانمکی است. سازندگان فیلم آگاهانه و با در نظرداشتن پیامدهایش آن را ساخته‌اند که ظاهراً به اهداف خود رسیدند ولی چه بهتر که دفعه‌ی بعد به چیزی بیش از تابوشکنی فکر کنند و داستانی تعریف کنند که جایی برای تفسیرهای متنوّع باز بگذارد و با مرگ هم تمام نشود.

 

پ.ن: این یادداشت فضای مجازی را پس از مرگ یوسا نقد می‌کند. از دید من کاربران عادی گناهی ندارند باید -مانند نقل قولی که از شفیعی کدکنی می‌شود- تیغ نقد را متوجّه خواص کرد. برای نمونه این نوشته خواننده را با ردیف‌کردن نامهای فیلسوفان و نقل قول از آنها مبهوت می‌کند ولی اساس استدلال آن متوقّف بر این است که راننده برای خریدن قرص «قلب» به داروخانه رفته و چون وقت نکرده آن را بخورد، می‌میرد. طبعاً بدون شرح.

دنیای وارونه‌ی وارونه

حاشیه بر اخبار -۱۰۷                                                                                   شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۴

وزیر خارجه عمان: مذاکرات شتاب گرفته و می‌توان انتظار رویدادی غیرمنتظره را داشت.

- هنوز که چیزی قطعی نیست ولی از «ترامپ بیاد تا آخوندها بروند» رسیدیم به مذاکراتی که شتاب گرفته است. بهاری‌بودن آب‌وهوای سیاست همیشه به رفتن اسد و آمدن جولانی نیست؛‌ گاهی هم بایدن سختگیر می‌رود و ترامپ آسانگیر می‌‌آید. ایزدنشان در خلوت از خودش بپرسد که اگر در زمان تیلرسون با ترامپ مذاکره می‌کرد،‌ حال و روزش الآن چقدر تفاوت داشت.

  

عراقچی: برجام دیگر برای ما کافی نیست.

- چندی پیش تصوّر گفتن این حرف از طرف یک مقام ایرانی بیشتر شبیه شوخی بود. برجامی که ترامپ از آن خارج شد چون فکر می‌کرد به ایران امتیاز زیادی داده شده کجا و این برجام که طرف ایرانی می‌گوید بیشتر از آن می‌خواهیم کجا؟ فعلاً به تماشای برعکس‌شدن امور جهان نشسته‌ایم.

 

یک ماه پیش، وزیر خزانه‌داری امریکا: اگر ایرانی بودم همه‌ی پولم را به ارز تبدیل می‌کردم.

یک ماه بعد: قیمت دلار از ۱۰۵ هزار تومان -فعلاً- به ۸۱ هزار تومان رسیده است.

- می‌بینید حتّی آقای وزیر هم از پدیده‌ی وارونگی در عالم سیاست بی‌خبر است و گرنه می‌گفت: من اگر ایرانی بودم هرچه ارز داشتم زودتر می‌فروختم.

 

دیدار وزیر دفاع عربستان با خامنه‌ای و پیشنهاد گسترش روابط

- افراد دو طرف که همان افراد چند سال قبل‌اند ولی تفاوت دیدگاه از زمین تا آسمان است. واقعیّات جهان خارج به جای خود،‌ ذهنیّت اشخاص حرف اوّل و آخر را در مناسبات بین انسانها می‌زند. هر تغییری از خود آغاز می‌شود.

  

امضای تفاهم‌نامه‌ی شرکت نزدیک به بابک زنجانی با راه‌آهن ایران.

- این البتّه از آن تغییرهای فوق‌الذکر نیست ولی به هرحال دنیایی فاصله است بین حکم اعدام و ضبط و مصادره‌ی اموال تا تفاهم و همکاری.


اد شیرن و آهنگ «عزیزم».

- در راستای وارونگی دنیا: حالا که نتوانستیم از دنیا پاپ سنگین وارد کنیم و از خالتور رها شویم، خالتور را به دنیا صادر کردیم.

 

پیشین:‌ سرکنگبین‌ها و صفراها

ولایت احمدآقا

                                                                                                            دوشنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۴

  

ابراهیم یزدی در این گفتگوی خیلی مهم که بسیاری از مسائل اوّل انقلاب و جنگ را آشکار می‌کند جایی می‌گوید که چندبار تلاش کرده با آیت‌الله خمینی درباره‌ی لزوم پایان‌دادن به جنگ دیدار کند ولی سیّداحمد خمینی مانع می‌شده است. تا اینکه خود آیت‌الله خواستار دیدار با یزدی شده و به پسرش می‌گوید که او را به حضورش بیاورد. یزدی می‌گوید: «احمدآقا به من تلفن زد و گفت که آقا می‌خواهند شما را ببینند، می‌گویند که فلانی چرا با ما قهر کرده است. گفتم نه، من با کسی قهر نکرده‌ام. اگر شما بگذارید، ایشان را می‌بینم. وقتی به جماران رفتم، اولین حرفی که احمدآقا قبل از دیدار با امام به من گفت این بود که به آقا نگویید من نمی‌گذاشتم تو بیایی ایشان را ببینی!»

 

روایت دست اوّل بالا، مشت نمونه‌ی خروار کارکرد احمد خمینی در بیت رهبری بود. چندسطر پایین‌تر مصطفی چمران هم شامل همین ممانعت از ملاقات می‌شود. در گفتگوی فوق کروبی و هاشمی هم گاهی شریک او می‌شوند ولی بازیگر نقش اوّل احمدآقاست. از یک‌دهه‌ی اوّل انقلاب اطلاعات بسیار اندکی در دسترس است ولی همین اندک هم نشان می‌دهد که با توجّه به فصل‌الخطاب‌بودن نظرات رهبر وقت، اطرافیانش سعی می‌‌کردند با محدودکردن اطلاعاتی که به او می‌رسد یا حتّی دادن اطلاعات کذب* بر داوری او اثر بگذارند. البتّه این مسئله به هیچ‌وجه نافی مسئولیّت شخص سیّدروح‌الله خمینی در تصمیم‌هایی که گرفت نمی‌شود. فقط نمونه‌ی فوق را ملاحظه کنید؛ تغییر تصمیم درباره‌ی ادامه‌ی جنگ به تنهایی می‌توانست مانع‌ کشته‌شدن صدهاهزار ایرانی و دریافت میلیاردها دلار غرامت شود امّا به جایش چه شد؟

  

انتشار جلسه‌ی دوّم ملاقات هیئت مرگ با مرحوم منتظری شرح و توصیف زیادی نمی‌خواهد. در توصیف اطلاعات کم ما از پشت‌پرده‌ی وقایع در سالهای ابتدای انقلاب همین بس که به‌رغم تحقیق‌های فراوان درباره‌ی تابستان ۶۷ تا امروز -جز در خاطرات شفاهی مکتوب منتظری- منبع دیگری تصریح نکرده بود که نامه‌ی دوّمی هم برای اعدام کمونیستها از خمینی گرفته شده بود که احتمالاً مانند اوّلی به خط و انشای احمد بوده است. کارگزاران نظام تلاش می‌کردند که آن اعدامها را به عملیات مجاهدین ربط دهند و از پاسخگویی درباره‌ی چپ‌های اعدام‌شده طفره می‌رفتند یا حتّی انکار می‌کردند که اینجا تمام دروغ‌ها برملا می‌شود. اهمیت این روایت صدای شخص منتظری است و حاضرانی که به گفته‌های او اعتراض نمی‌کنند که یعنی مهر تأیید بر آنها می‌زنند.

  

در منابع زیادی تصریح شده که خامنه‌ای با اعدامها مخالف بوده و اینجا نیز منتظری می‌گوید که با نیّری دعوا کرده است. رئیس‌جمهور وقت عضو گروهی بود که در نهایت خمینی تصمیم‌گیری درباره‌ی ادامه‌ی اعدامها را به آنها واگذار کرد و مخالفت آنها به توقّف اعدامها انجامید تا احمدآقا نتواند به عدد ۱۰هزار نفری که آرزو داشت برسد. امّا نکته اینجاست که خامنه‌ای بعدها تغییر موضع می‌دهد و از آنجا که نفع نظام را در توجیه و مشروع‌دانستن آن می‌دانست، سخنانی در تأیید آن هم گفت. نمونه‌ی کوچکی از مصلحت‌سنجی‌های رهبر بعد نظام که به کرّات در کارنامه‌ی او دیده می‌شود و خود حکایت مفصلّی است.

  

*درباره‌ی اطّلاعات کذب‌دادن به رهبر به یاد بیاوریم سخنان ترکان را درباره‌ی دروغهای کوچک و راست بزرگ که به همّت هاشمی به جنگ پایان داد. امروز امّا کسی نبود که راست بزرگ را به رهبر فعلی بگوید که فکر می‌کرد نیروی نظامی مقتدری دارد و این را در جواب ظریف هم گفت. لازم بود دو درگیری بین اسرائیل و ایران رخ دهد تا رهبرنظام بفهمد که سپاه نه تنها نمی‌تواند به اسرائیل لطمه‌ای بزند بلکه از خودش هم نمی‌تواند دفاع کند و همین ایران را پای مذاکره با امریکا آورد.

مذاکرات عمان ۲

                                                                                                            سه‌شنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۴

  

۱- گمان می‌کنم هیچ واقع‌گرایی شک نداشته باشد که خروج ترامپ از برجام هیچ ربطی به نامناسب‌بودن آن نداشت؛ او در ابتدای دوره‌ی اوّل ریاست‌جمهوری خود فقط به دنبال تخریب میراث اوباما بود،‌ از قوانین داخلی تا توافق‌های خارجی. اگر همان توافق را خود ترامپ به دست آورده بود، تا سالها از آن به عنوان یک موفقیّت یاد می‌کرد. 

  

۲- تا اینجا محتوای کلام ترامپ بسیار بیش از آنکه به ضرر جمهوری اسلامی باشد، به ضرر اسرائیل و دوستان ایرانی این کشور است. اسرائیل به دنبال عدم مذاکره با ایران، برچیده‌‌شدن کامل تاسیسات هسته‌ای، محدودشدن حداکثری توان نظامی ایران، ادامه‌ی حملات نظامی به ایران و بقای تحریمها علیه ایران بود و دوستان ایرانی‌اش به دنبال سقوط نظام فعلی. ترامپ با دادن پیشنهاد مذاکره با ایران نتانیاهو را وادار به پذیرش آن کرده درحالیکه او همیشه دولتهای دموکرات را برای مذاکره با ایران نکوهش می‌کرد. ترامپ گفته که با بخش غیرنظامی صنعت هسته‌ای ایران مشکلی ندارد در حالیکه نتانیاهو مدام مدل لیبی را تکرار می‌کند. ترامپ ایران را تهدید به حمله کرده ولی مشروط به عدم توافق در حالیکه نتانیاهو خودش را برای حمله‌ی بعدی آماده می‌کرد و گویا برای به هم نخوردن توافق احتمالی به توصیه‌ی امریکا مجبور است صبر کند.

  

۳- الگوی مخالفت ابتدایی خامنه‌ای با مذاکره و مذاکره‌ی متعاقب با امریکا در برجام هم تکرار شد ولی آن زمان روحانی بر سر کار بود؛ همین مخالفت با مذاکره در زمان احمدی‌نژاد و رئیسی عملاً ایران را به جایگاه فعلی رساند و اگر الآن جلیلی بر سر کار بود ممکن بود که فاتحه‌ی نظام ولایی خوانده شود. آغاز مذاکرات به خودی خود تا اینجا بزرگترین دستاورد پزشکیان خواهد بود گرچه همراهی عقلای اصولگرا و امثال سرلشکر باقری را نیز به همراه داشته است. 

  

۴- رفتار ترامپ بر سر تعرفه‌ها درس خوبی پیرامون روانشناسی اوست. تصمیمهای خلق‌الساعه، تنبیه هرکسی که در برابر او بایستد و ارفاق به کسانی که اعتراض نکنند. اگر نظام در گفتگوها بخواهد رجزخوانی‌های پشت بلندگوی خامنه‌ای را تکرار کند عاقبتش مشخّص است. برعکس اگر بتواند خود را همراه نشان دهد،‌ چه بسا بتواند موفقیت بزرگی را به دست آورد. حفظ قسمتهای عمده‌ی تاسیسات هسته‌ای و برداشتن تحریمها هم غرور نظام را حفظ می‌کند و هم رونقی به اقتصاد ایران می‌دهد.

  

۵- دعوای اصلی بر سر موضوعات غیرهسته‌ای ایران است یعنی ادامه‌ی حمایت از نیروهای نیابتی، ایجاد محدودیّت در توان نظامی و -شاید- تجدیدنظر در ایده‌ی نابودی اسرائیل. اینجاست که هنر مذاکره‌کنندگان خود را نشان خواهد داد. تفاوت این مذاکرات با مذاکرات سابق این است که اوّلاً تهدید نظامی پشت آن است و ثانیاً دوماه بیشتر نباید طول بکشد. طرف ایرانی اگر بخردانه عمل کند، بهترین پیشنهاد ممکن را از طرف مقابل «به اختیار» خواهد پذیرفت و گرنه باید بدترین پیشنهاد را پس از حمله‌ی محتمل از سر اجبار قبول کند. 

سین هفتم - سفر به قطب جنوب

                                                                                                         چهارشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۴

در راستای سفر خطیر یکی از دولتمردان به قطب جنوب نظر برخی افراد را جویا شدیم:


اقتصاددان انقلابی: برخلاف سیستم‌های استکباری که عدالت در آنها توزیع ثروت است،‌ ما از ابتدای انقلاب عدالت را تقسیم فلاکت معنا کردیم. حالا که نمی‌شود و شایسته نیست که همه کاخ‌نشین بشوند، باید همه کوخ‌نشین شوند. 

 

روحانی انقلابی: وقتی خود پیامبر می گوید «الفقر فخری» تو بیجا می‌کنی که به قطب سفر می‌کنی. کدامیک از ائمّه به قطب سفر کردند؟ آدم وقتی کاپشن نزار رئیس‌جمهور را می‌بیند دلش قرص می‌شود که عدالت انقلابی هنوز طرفدار دارد.

 

احمدی‌نژاد: از خالی‌بندی معاونت پارلمانی رئیس‌جمهور شاد و شارژ شدم. خوشبختانه راهم همچنان ادامه دارد. بعد از دیدن کاپشن‌پوشی پزشکیان،‌ بهترین خبری بود که می‌شنیدم. خوشحالم که پزشکیان بر اساس کاپشن‌اندیشی فقط به عدم ساده‌زیستی او اشاره کرد و نه چاخان‌پردازی‌اش.

   

لقمان حکیم: پسرم ادب از بی‌ادبان بیاموز مثلاً اگر حسین شریعتمداری به تو بگوید «دست مریزاد» به درستی کرده‌ات شک کن.

  

«جامعه‌شناس‌»شناس: قطب جنوب یک مکان نیست بلکه یک رخداد است. انجماد جامعه‌ای است که جامعه‌شناسش انشانویسی مسخره را با تحلیل اشتباه می‌گیرد. در ایران ۴۰۴ جامعه‌شناس آن کسی است که برای نوشتن یک نامه به دادسرا احضار می‌شود.

 

کارشناس امنیّتی سپاه: وجود دو مسافر اسرائیلی در کشتی کنار دبیری به چه معناست؟ هنوز برایتان جای شک است که چه کسانی اسماعیل هنیه و سیدحسن نصرالله را لو دادند؟

 

کارشناس نظامی ارتش: با توجّه به حمله‌ی قریب‌الوقوع برای انهدام جزیره‌ی دیه‌گو گارسیا، وجود یک منبع اطلاعاتی در جنوب می‌تواند ما را در این امر یاری دهد. 

 

مولای متقیان: به مسعود پزشکیان بگویید که ساده‌زیستی انتخاب شخصی من برای زندگی بوده و هرگز آن را بر کسی تحمیل نکردم. خط قرمز من جایی بود که کسی به حق دیگران تعدّی می‌کرد، نه اینکه افراد با اموال خود چه می‌کنند.

    

سرلشکر باقری: همانطور که قبلاّ گفته‌ام با توجّه به اینکه از سواحل مکران تا قطب جنوب هیچ خشکی وجود ندارد ما می‌توانیم طبق قوانین بین‌المللی در بخشی از قطب جنوب ادعای مالکیت داشته باشیم. سفر به بخشی از ایران عزیزمان که از پاره‌ی اصلی دور افتاده می‌تواند اقدامی راهبردی در راستای جنگ ترکیبی دانش‌بنیان باشد.

  

کاربر شبکه‌ی اجتماعی: قبلاً جنجال‌هایی از این دست فقط در اینستا و تویتر بود،‌ امّا با تلاش شبانه‌روزی خود توانستیم کل ایران را تبدیل به یک شبکه‌ی اجتماعی بزرگ کنیم. شعار همه‌ی ایرانیان از این پس خواهد بود: من هم یک پنگوئن هستم.

    

سعدی علیه‌الرّحمه: خانه‌ از پای‌بست ویران است؛ خواجه در بند نقش ایوان است.  


پ.ن: بعدها وقتی ابرهای بلاهت از آسمان مملکت کنار بروند، روزی کسانی به این هیاهوهای مسخره خواهند خندید.

سین ششم - سرزمین دیگری نیست

                                                                                                             دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۴۰۴

جایی که واژه‌ها کم می‌آورند، تصویر می‌تواند پس پرده‌ی واقعیّت را نشان دهد یا افشا کند. چگونه درباره‌ی تصاویر مستندی که جدال بین حقیقت و واقعیّت را نشان می‌دهد می‌توان چیزی نوشت؟

  

یک گروه از آدمهای سبز و آدمهای زرد (به تعبیر فیلم) در سرزمین فلسطین تصمیم گرفتند که فیلمی بسازند و حکایت تلخ تخریب «مسافر یطا» را به عنوان استعاره‌ای از خود فلسطین به همه نشان بدهند. اگر راهی به صلح در این سرزمین باشد، همدستی و دوستی زردها و سبزهاست به امید روزی که آپارتاید رنگی در آن سامان از بین برود و رنگها انسانها را مرزبندی نکنند.

  

ورزشکاران توصیفی از بعضی تیم‌ها دارند که می گویند «به بردن عادت کرده‌اند» یا «به باختن عادت کرده‌اند» امّا در این فیلم تعبیر دیگری از بازنده ارائه می‌شود. جانمایه‌ی فیلم جایی است که باسل به یووال می‌گوید باید به باختن عادت کرد یعنی از زمین‌خوردن نترسید و دوباره ایستاد. گرچه حرف خوبی است امّا متأسّفانه طرف مقابل هم به بردن عادت کرده و یکی از آنها در اواخر فیلم به یووال می‌گوید برو مقاله‌ات را بنویس. یعنی ما کار خودمان را می‌کنیم، هرقدر  شما بنویسید و فیلم بسازید.*

 

فیلم تصویر عریانی از قانون جنگل جهانی است که یکی چون «می‌تواند»، هر کاری می‌کند. در همین یکی دو روزه اخباری از حمله به غزّه منتشر شد که دهها نفر شامل کودکان و زنان و سالمندان کشته شدند ولی اینها انگار فقط مقداری عددند که برای همه عادی شده‌اند. نوعی کرختی و بی‌حسّی بر همه حاکم شده که اجازه می‌دهد اشغالگری راهش را با تهوّر ادامه دهد. در حالی که درباره‌ی هر مهملی که در هالیوود ساخته می‌شود نقد یا مطلبی در وب فارسی هست، پیرامون این فیلم چقدر نوشته شد؟

  

پس از حضور در جشنواره‌ی برلین، یووال آبراهام یهودی متّهم به یهودستیزی شد! تو خود حکایت مفصّل بخوان از این مجمل. هکرهای آلمانی که صفحه‌ی جشنواره را هک کردند درباره‌ی سیاستمداران وطنشان نوشتند که همیشه در طرف اشتباه تاریخ بوده‌اند. لابد سخنان وزیر خارجه‌ی نادان آلمان را درباره‌ی شرمسارنبودن از کمک به تسلیح اسرائیل به یاد دارید. همین که فیلمی در محکومیّت اشغالگری اسرائیل در اسکار جایزه می گیرد یعنی فضا با دو دهه‌ی پیش خیلی فرق کرده است پس خیلی هم جای ناامیدی نیست گرچه فیلم به رغم موفقیّت در جشنواره‌های گوناگون هنوز در امریکا پخش‌کننده ندارد.

  

پیام اصلی فیلم برای نگارنده دیدن میل به زندگی ساکنان «مسافر یطا» بود که تحت بدترین شرایط با کمترین بهانه می‌خندیدند و بازی می‌کردند و می‌رقصیدند. گمان می‌کنم وقتی میان جهنّم اشغال بتوان ایستاد و خندید، تکلیف ما کناره‌نشینها مشخّص است.

  

*البتّه طرف مقابل خیلی هم در زمینه‌ی فرهنگی بیکار نیست. نگاه کنید که در چند سال اخیر مثلاً درباره‌ی ایران چند فیلم و سریال اسرائیلی ساخته شد یا چند کارگردان اسرائیلی فیلمی راجع به ایران ساختند؟ این البتّه موضوع جداگانه‌ای است.

Real Time Web Analytics