شادی رؤیاهای نافرجام

جمله‌های سینمایی -۷۷                                                                                  سه‌شنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۳

Fly Me to the Moon 2024

بعد از خرابکاری در صحنه‌ی فرود قلابی بر ماه که به پخش اجباری فرود واقعی انجامید:

مو برکس: شکست فوق‌العاده‌ای بود!


The Rings of Power 2024


گندالف: وقت مهاجرت خیلی سخته که بدونی چی برداری و چه چیزایی رو جا بگذاری.


Patton 1970


ژنرال جرج اسمیت پاتن: حالا می‌خوام اینو به خاطر بسپری که هیچ حرومزاده‌ای نتونسته با مردن برای وطنش جنگ رو برنده شه بلکه برای بردن‌ جنگ کاری کرده تا یک حرومزاده‌ی احمق و بدبخت دیگه‌ برای کشورش بمیره.


Tulsa King 2024


دوایت منفردی: زمین، منظومه شمسی و کل جهان بر اساس این قانون می‌چرخه که هرکسی،‌ هرجا و هر موقع باید بتونه دیگران رو بابت هرچیزی مقصّر بدونه تا خودش رو از مسئولیّت مبرّا کنه.


The Bridges of Madison County 1995


رؤیاهای قدیم رؤیاهای خوبی بودن؛ به نتیجه نمی‌رسیدن ولی خوشحالم که اونا رو داشتم. 

 

پیشین: قدرت پذیرش

اسرائیل در برابر انسانیّت

حاشیه بر اخبار -۱۰۲                                                                                       جمعه ۱۳ مهر ۱۴۰۳



جاسوس ایرانی محل اختفای نصرالله را فاش کرد

برعکس منابع آگاه امریکایی که برآیند سخنانشان معمولاً چیز به دردخوری است، اسرائیلیان در دادن اطلاعات متناقض، ‌اشتباه و جهت‌دار به رسانه‌ها ید طولایی دارند. از ترور فخری‌نژاد تا هنیّه منابع گوناگون چند جور حرف زدند تا اصل ماجرا پنهان بماند. این خبر هم بیشتر ضدّاطلاعات به نظر می‌رسد. البتّه در داشتن نفوذی انسانی کمابیش شکّی نیست ولی ایرانی‌بودن آن برای خراب‌کردن رابطه‌ی ایران و لبنان است.

 

سخنرانی رضا پهلوی و ترامپ در نشست شورای اسرائیل-آمریکا در واشنگتن

تا پیش از وقایع چندسال اخیر هر وقت حرف از باقیمانده‌ی پهلوی‌ها می‌شد معقول‌ترین کار بدرقه‌کردن گوینده با یک لبخند خالی بود. همای سعادت امّا بر سر رضا پهلوی نشست به گونه‌ای که خودش هم باورش نمی‌شد ولی آن را با اشتباهات فجیع از بین برد. از سال ۸۸ تا الآن هر معترضی که از ترس جمهوری اسلامی به اسرائیل نزدیک شد از چاله به چاه افتاد و همه‌ی اعتبار خود را خرج کرد. این را هر کسی که وجدان داشته باشد و بویی از انسانیّت برده باشد درک می‌کند.

 

بوریس جانسون: نتانیاهو در حمام شخصی من شنود کار گذاشت

در مسابقه‌ی توحّش و سبعیّت بسیاری از سران پیشین اسرائیل رقبای خوبی برای نتانیاهو به شمار می‌‌آیند مثل آریل شارون ولی ویژگی خاص نتانیاهو آمیختن کمدی با تراژدی است؛ یک دلقک-دژخیم که از دل فیلمهای دلهره‌آور هالیوود به بیرون پرتاب شده باشد.

 

ترور مجری زن تلویزیون سوریه

حمله هدفمند به مأموران امداد و نجات و کشتن دهها تن از آنان در لبنان

این اخبار را کنار کشتن فلّه‌ای غیرنظامیان در کرانه باختری، غزّه، لبنان و سوریه بگذارید، دیگر مشروع‌بودن هدف‌قراردادن افراد نظامی برای رقبای اسرائیل به طور کامل از بین رفته است. اگر مجری یا خبرنگار یا پزشک و پرستار هدف قرار بگیرند، هدف‌گرفتن نمونه‌های اسرائیلی یا طرفدار اسرائیل هم می‌تواند مقابله به مثل تلّقی شود نه اینکه این کار برای یک‌طرف مجاز باشد -یا با هیچ واکنشی روبه‌رو نشود- و برای طرف دیگر خیر.

 

احتمال حمله به خامنه‌ای در حسینیه یا مصلّی

فرض کنید خامنه‌ای را در چندر روز گذشته می‌زدند یا همین فردا بزنند، چطور می‌شود؟ حکومت ولایت فقیه سقوط می‌کند؟ خیر، فقط خامنه‌ای که در انتهای عمر خود به سر می‌برد تبدیل به شهید می‌شود و شخص دیگری جایش را می‌گیرد. آن شخص هم هر کس باشد تفاوت اتوریته و اقتدارش با خامنه‌ای از تفاوت خامنه‌ای با خمینی بیشتر نخواهد بود.


نماینده اسرائیل منشور سازمان ملل را پاره کرد

اسرائیل دبیرکل سازمان ملل را عنصر نامطلوب و ورودش را ممنوع اعلام کرد

اسرائیل کشوری بنا شده بر اساس ترور، ‌اشغالگری و آپارتاید است. تا نتواند با رقبای خود به آشتی برسد، وارد کردن هر گونه آسیب به آنها فقط آنان را به شکل موقّت به عقب می‌راند ولی اساس اعتراض حفظ می‌شود. به اعتراضات اروپا و امریکا نگاه کنید؛ هیچ‌گاه در چند دهه‌ی گذشته شاهد این جوّ غیراسرائیلی نبوده‌ایم. شعار «از نهر تا بحر» تا یک‌سال پیش عمدتا از دهان اکثر فلسطینیان و برخی مدافعان تندرو آنان شنیده می‌شد و حالا این شعار همه‌جا پراکنده شده است. اسلحه هیچگاه نمی‌تواند در برابر انسانیّت قد علم کند. 

 

پیشین: جهان‌بینی ضدّ دینی

سه گام تا آزمایش هسته‌ای ایران

                                                                                                              چهارشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۳


برخی کارشناسان نظامی از هر دو گروه خادمان و منتقدان نظام پس از حمله‌های دیشب متفق‌القول گفتند که به اوّلین آزمایش هسته‌ای ایران نزدیک می‌شویم. به نظر من هنوز راه درازی در پیش داریم که دست‌کم دارای سه مرحله است:

  

یک. ادامه‌ی حملات به پایگاههای نظامی

  

هنوز اسرائیل جوابی به ایران نداده ولی اجمالاً دستاورد حملات دیشب برای نظام یکی خارج‌شدن از «بن‌بست استراتژیک»ی بود که تحلیلگران می‌گفتند. این بن‌بست به معنای آچمزشدن و بی‌عملی تحمیلی بود و نه مثلاً حملات ناموفّق یا کم‌توانی نظامی. دیگر اینکه ایران در حملات دیشب با موشکهای هایپرسونیک خود از سامانه‌های گنبد آهنین،‌ فلاخن و پیکان رد شد برعکس دفعه‌ی پیش که موشکها رهگیری شدند و فقط برخی به نقاط خالی از سکنه خوردند. این موشکها امّا با جنگ الکترونیک منحرف شدند و به طور دقیق به اهداف اصابت نکردند.

  

در جنگها هر دوطرف از یکدیگر می‌‌آموزند. برای نمونه در اوکراین برخی تسلیحات غربی فقط در ابتدا به روسیه ضربه‌ زدند (مثل موشک‌اندازها و رادارهای هیمارس) ولی به تدریج روسها قلق‌ آنها را یافتند و خنثی کردند. در رویارویی ایران و اسرائیل نیز این پیشرفت در مرحله‌ی بعد ممکن است با استفاده از چند عامل دقیق‌تر شود: کم‌کردن زمان اخطار حمله تا خود حمله (دیروز از عصر رسانه‌ها می‌گفتند که حمله‌ی ایران نزدیک است)، پیشرفت در جنگ الکترونیک و استفاده از سیستم‌های هدف‌یابی روسی و چینی،‌ استفاده از توانایی ماهواره‌های روسی و روکردن موشکهایی که هنوز معرّفی نکرده‌اند. این در صورتی است که اسرائیل در جواب فقط به پایگاههای نظامی حمله کند که به احتمال قریب به یقین اینگونه خواهد بود.


دو. حمله به مراکز اقتصادی 

  

حمله به مراکز اقتصادی مثل نیروگاهها یا پالایشگاهها گام بعدی است که به احتمال زیاد به این زودی رخ نخواهد داد چون به علّت گستردگی جغرافیایی هدف‌گیری آنها با موشکهایی که به خطا بروند هم خسارت‌بار است. اگر اسرائیل آنطور که برخی سناتورهای امریکایی و فعالان مجازی اسرائیل گفته‌اند مثلاً خارک را بزند،‌ خود را در معرض حمله‌ی مشابه قرار داده است (مراکز هسته‌ای در ایران فعلاً جزو هدفهای غیرنظامی دسته‌بندی می‌شوند). اسرائیل و امریکا دارند روی رهگیری موشکهای هایپرسونیک کار می‌کنند ولی هنوز به آنجا نرسیده‌اند پس ایران با در نظر گرفتن پارامتر خطا در محل اصابت هنوز این امکان را دارد و می‌تواند مراکز اقتصادی اسرائیل را بزند. ایران هشت‌سال با عراق در جنگ بوده و تجربه‌ی حمله به مراکز نفتی و اقتصادی خود را دارد؛ این اسرائیل است که چنین چیزی را تجربه نکرده و در صورت وقوع آوازه‌ی ضربه‌ناپذیری خویش را بیش از پیش در خطر می‌بیند.

 

سه. حمله به مناطق شهری

  

استفاده از بمب اتمی خواه‌ناخواه به معنای سوزاندن تروخشک با هم و خسارت انسانی وسیع است و این کاری است که اسرائیل در مقیاس بسیار کوچکتر یک‌سال است در غزّه و لبنان انجام می‌دهد و تلفات غیرنظامیان بسیار بیشتر از نظامیان است. موشکهای دیشب اگر به مرکز تل‌آویو هدفگیری می‌شدند خسارت انسانی بالایی را به بار می‌‌آوردند. ایران به سادگی به طرف چنین کاری نخواهد رفت و اگر برود می‌تواند ادّعا کند که موشکها به طرف مراکز نظامی هدفگیری شدند ولی جنگ الکترونیک اسرائیل باعث شد که به خطا بروند و در مراکز جمعیّتی فرود بیایند. تازه خود اسرائیل مدّتهاست به غیرنظامیان حمله می‌کند. چنین گزینه‌ای از رفتن به طرف سلاح اتمی کمتر زیان‌بار است.

  

می‌بینید که هنوز خیلی مانده که ایران به طرف کره‌شمالی‌شدن پیش برود و دست به آزمایش هسته‌ای بزند.

 

سه نکته‌ی مرتبط:

  

یک. طبق آخرین برآوردها حملات ایران به سه پایگاه نظامی اسرائیل بود که موشکها به مقر موساد اصلاّ برخورد نکردند، وضعیّت هاتزریم نامشخّص است، به نواتیم برخورد کردند ولی منجر به آتش‌سوزی نشد، به پایگاه تل‌نوف برخورد کردند و یک مورد آتش‌سوزی رخ داد؛ کمی پیشرفت به نسبت دفعه‌ی پیش. در نظر داشته باشیم که گذشته از ضعفهای نیروی نظامی ایران، اسرائیل در کوچک‌شمردن حملات رقبای خود ید طولایی دارد.

 

دو. هدف اسرائیل کشاندن پای امریکا به ماجراست که از یک‌طرف سیاست بایدن دورماندن از چنین کاری است و در پیامی به ایران گفته بود که در صورت حمله پاسخ اسرائیل قوی‌تر خواهد بود و نه پاسخ ما. از طرف دیگر معروف است که رؤسای جمهور امریکا در ماههای پایان دوره‌ی خود برای جلب افکار عمومی معمولاً کاری خلاف عادت انجام می‌دهند. شاید بایدن زیر فشار اسرائیل و برای تضمین پیروزی هریس مدّت کوتاهی جمهوریخواه شود و دست از تماشا بردارد.

 

سه. دیشب قرار بود بازی فوتبال تراکتور و نماینده هند برگزار شود که هندی‌ها به بهانه‌ی حالت جنگی ایران نیامدند. حالا تصوّر کنید تأثیر انتشار تصویر تماشاگران سپاهان که حین بازی و در ورزشگاه با دست به موشکهای ایران اشاره می‌کنند. آفرین به این وقت‌شناسی!

جام زهر کوچک

                                                                                                                   یکشنبه ۸ مهر ۱۴۰۳


عمده‌ی تمرکز تحلیلگران در این یک روز، بحث پیرامون آینده‌ی حزب‌الله و نظام حاکم بر ایران بوده است. طبعاً مخالفان نظام کارآمدی حزب‌الله را تمام شده یا رو به زوال می‌بینند و آن را مقدّمه‌ای بر کاهش نفوذ منطقه‌ای ایران و تنهاماندن نظام در برابر مردم می‌دانند. منتقدان معتدل‌ نظام امّا (مانند مهدی نصیری) با داشتن مشترکاتی در کلیّات با آنان پیشنهاد هم می‌دهند که اگر نظام عاقل باشد مثلاً باید چنین و چنان کند. مختصری پیرامون دو جام زهری که نصیری می‌گوید:

    

جام زهری که آیت‌الله خمینی گفت به معنای پذیرش یک‌ تنه‌ی مسئولیّت آتش‌بس و دست‌کشیدن از شعار سرنگونی صدّام و آزادی مردم عراق بود که برای هشت‌سال چون‌وچرا در آن روا نبود و جوانان مردم را پس از دو سال دفاع مشروع و آزادسازی خرمشهر به جبهه‌ها می‌فرستاد و طبعاً با پذیرش آتش‌بس دست‌کم شش سال کوبیدن بر طبل جنگ بی‌معنا می‌شد. حالا و در زمان ما نفوذ منطقه‌ای ایران شامل یمن،‌ عراق، سوریه، لبنان و تا حدودی فلسطین می‌شود. حمله‌ی پریروز صدمه‌ای اساسی به یکی از این ارکان وارد کرد که تازه خیلی زود است که آن را به معنای پایان هیمنه‌ی حزب‌الله بدانیم. حوثی‌های یمن هنوز تقریباً هر کار بخواهند می‌کنند و به تنهایی میلیاردها دلار ضرر را به اقتصاد جهانی وارد کرده‌اند و ماجراجویی آنان در دریای سرخ ادامه دارد. ایران با تعلیق تهدید آنان سعودی را وادار کرد تا به اجبار با نظام از در دوستی درآید تا بتواند برنامه‌های عمرانی خودش را جلو ببرد. عراق پاتوق ایرانیان است و محل دورزدن تحریمها. امریکا به‌زودی از عراق بیرون خواهد رفت و سوریه نیز به طور کامل تحت سیطره‌ی ایران است. اینکه انتظار داشته باشیم ایران تمام این دستاوردها را با ترور نصرالله رها کند خیالی خوش بیش نیست.

   

جام زهر دوّم از این هم نامحتمل‌تر است. در بند بالا اگر نظام به وضعی برسد که بین بقا یا دست‌کشیدن از نیروهای نیابتی مجبور شود یکی را برگزیند، ممکن است چنین کند ولی پذیرش رفراندم برای نظام به معنای برگزاری مراسم ختم خودش است. اینکه منتقدان نظام خواهان اصلاحات ساختاری باشند و پیشنهاد رفراندم بدهند یک مسئله است و اینکه نظام آن را بپذیرد مسئله‌ای دیگر. اگر اندک احتمالی باشد که در یک جهان موازی چنین اتفاقی رخ دهد، در خیزشی شدیدتر از خیزش مهسا خواهد بود که نظام با خطر سقوط مواجه شود نه حالا که به زور سرنیزه آرامشی نسبی بر کشور حاکم شده است.

 

یک جام زهر کوچک هست که فعلاً اوضاع را از بدترشدن برای نظام ایران نجات می‌دهد و آن هم آتش‌بس یک‌طرفه‌ی حزب‌الله به اسرائیل و در صورت لزوم عقب‌نشینی به ماورای رودخانه‌ی لیتانی و جایگزینی آنان در منطقه با نیروهای ارتش لبنان است. بهانه‌ی اسرائیل برای حمله به حزب‌الله امنیّت شمال اسرائیل و فراهم‌کردن مقدمات بازگشت آنجاست، با این کار بهانه از دست اسرائیل گرفته می‌شود و حزب‌الله فرصت بازسازی خواهد داشت. البتّه حالا نتانیاهو خودش را در آستانه‌ی فتحی بزرگ می‌بیند و بعید است که به سادگی تن به چنین کاری بدهد امّا با فشارهای بین‌المللی و قول ایران به خودداری از ورود در ماجرا شاید بتوان کاری کرد. این عقب‌نشینی مصلحتی است و به ایران و حزب‌الله امکان تجدید قوا می‌دهد. حتّی اگر این کار مستلزم رهاکردن موقّت فلسطینیان، توافق با اسرائیل و تمرکز بر فعالیّتهای سیاسی باشد، بهتر از تداوم حملات اسرائیل و انهدام باقیمانده‌ی حزب‌الله است. این انتخاب بین مرگ و زندگی جایی است که نوشیدن جام زهر را موجّه و معقول می‌کند.

پایان نصرالله،‌ ادامه‌ی حزب‌الله

                                                                                                                      جمعه ۶ مهر ۱۴۰۳


حزب‌الله هنوز کشته‌شدن سیّدحسن نصرالله را تأیید نکرده است ولی با توجّه به قراین و اعلام رسمی اسرائیل احتمال زنده‌بودن او خیلی کم است. چه شد که کار به اینجا رسید؟

 

بیشتر تحلیلهای منتقدان اسرائیل از حمله‌ی پارسال حماس به اسرائیل شامل ستایش از شکل حمله، غافلگیری و گروگانگیری از یک‌سو و نکوهش قتل عام غیرنظامیان از سوی دیگر می‌شد. این قتل عام بی‌سابقه که ناشی از دستیابی غیرمنتظره به حریفی ظاهراً شکست‌‌ناپذیر بود، به تدریج به عکس اهداف حماس تبدیل شد تا جایی که برخی فرماندهان حماس در مصاحبه‌ها می‌گفتند که فکر نمی‌کردند اسرائیل اینطور بی‌پروا به غزّه حمله کند. گرچه حماس نابودشدنی نیست و به فرض شکست قاطع باز هم از نو ساخته می‌شود ولی بخش نظامی آن در آینده‌ی نزدیک و متوسّط از کار افتاده و سنوار هم به زحمت از دام اسرائیلیان در آینده جان سالم به در ببرد.

 

حزب‌الله با درگیرکردن خویش در قضایای لبنان خود را در معرض حملات اسرائیل قرار داد. گویا عکس‌العمل اسرائیل در حد جنگ سی‌وسه روزه برآورد می‌شد که حمله و عقب‌نشینی اسرائیل را در پی داشت. اسرائیل امّا حالا چند تغییر اساسی کرده است: 

 

یک. نفوذ انسانی و احاطه‌ی اطلاعاتی این کشور در لبنان به مقدار بی‌سابقه‌ای افزایش یافته است به گونه‌ای که به زحمت بتوان جایی را خارج از دسترس اطلاعاتی آن تصوّر کرد. ترور حدود هفتاد فرمانده حزب‌الله این سازمان را از لحاظ نیروی انسانی زبده دچار فقر کرده است و بر تصمیمهایش اثر خواهد گذاشت. انفجار بی‌سیم‌ها و دیگر ابزار ارتباطی تراژدی دیگری بود که به سردرگمی بیشتر این گروه انجامید و به گمان من هنوز مین‌های عمل‌نشده‌ی دیگری باقی مانده است.

  

دو. اسرائیل تا پیش از این تحت شرایطی برخی معاهدات و کنوانسیون‌های بین‌المللی یا توافق با هم‌پیمانان خود را رعایت می‌کرد ولی این‌بار گرچه در ظاهر با امریکا  و غرب رایزنی می‌کند ولی در نهایت کار خودش را می‌کند. به عبارت واضحتر دیگر هیچ خط قرمزی برای خود متصوّر نیست. اسرائیل با در امان بودن از هرگونه پاسخگویی بین‌المللی با توجّه به احتیاط چین و نقش رو به تضعیف روسیه دلیلی نمی‌بیند که ترسی از عواقب کارهایش داشته باشد.

  

سه. ایران نشان داده که -گذشته از آسیب‌پذیربودن در برابر حملات اسرائیل و باخت در تقریباً تمام رویارویی‌های چندسال اخیر- توان و تمایل به ورود جنگ با اسرائیل را ندارد. اینکه این بی‌میلی از روی حزم و دوراندیشی است یا ناتوانی نیز جای تأمّل دارد. ایران می‌داند که امروز ِلبنان فردای ایران خواهد بود و حتّی در صورت عدم همکاری امریکا و کشورهای غربی در جنگ احتمالی بین دو کشور ایران و اسرائیل آسیبهای ایران به مراتب بیشتر خواهد بود و زمینه‌ی ایجاد نارضایتی اجتماعی و شاید شورش را فراهم می‌کند. ایران در صورتی می‌توانست به اسرائیل لطمه بزند که مانند همین کشور اهداف سیاسی و نظامی را هدف قرار دهد و مسئولیّت نپذیرد. این کار نیاز به داشتن احاطه‌ی اطلاعاتی دارد که ایران فاقد آن است. گزارشها از احتمال کشته‌شدن عبّاس نیلفروشان به همراه هاشم صفی‌الدین هم اشاره کرده‌اند. نکته اینجاست که ایران در حالی به درخواست کمک حزب‌الله با استدلال حضور پزشکیان در نیویورک جواب رد داد که نتانیاهو از همان‌جا دستور حمله به نصرالله را صادر کرد.

 

هدف اسرائیل بازگرداندن غرور و امنیّت از بین رفته پس از حملات حماس است که سه مرحله دارد. اوّل کوتاه‌مدّت است که با حمله به غزّه آغاز شد و بر خلاف انتظار آنها در زمانی کم موفّق نبود. با اینکه حماس تقریباً فلج شده است ولی از بین رفتن کامل آن با وجود حضور بسیاری از سران و نیروهای آن آن در خارج از غزّه محتمل نیست.

   

هدف میان‌مدّت اجبار حزب‌الله به عقب‌نشینی از جنوب لبنان است. اسرائیل می‌داند که حزب‌الله نابودشدنی نیست ولی تضعیف‌شدنی چرا. ترور نصرالله و سران حزب‌الله می‌تواند این سازمان را به یک دوره‌ی کمون موقّت برای بازسازی خود ببرد و شاید هم این بار اسرائیل حمله‌ی زمینی محدود دیگری را برای ایجاد منطقه‌ی حائل بین لبنان و اسرائیل امتحان کند.


در بلندمدّت هم هدف دیگر به گمانم کشیدن پای ایران است تا با تکرار غزّه و لبنان در ایران،‌ این کشور را مجبور به عقب‌نشینی از سوریه کند که البتّه بسیار بعید به نظر می‌رسد. در این مرحله اشتباه ایران گرفتارشدن در دامی است که اسرائیل پهن کرده است. ایران اگر قصد صدمه‌زدن به اسرائیل را دارد باید از روش خود اسرائیل برای نفوذ، آسیب‌رسانی و به عهده‌نگرفتن مسئولیّت آن پیروی کند؛ با بالابردن توان اطلاعاتی نه حمله‌ی نظامی؛ با کار روی کرانه‌ی باختری در کوتاه‌مدّت، ارتباط با فلسطینیان ساکن سرزمین‌های اشغالی در میان‌مدّت و گشودن جبهه‌ای جدید از اردن در بلندمدّت.

امروز لبنان، فردا کجا؟

                                                                                                          پنجشنبه ۲۹ شهریور ۱۴۰۳


یکی از متخصّصان امریکایی می‌گفت: آیا لبنانی‌ها می‌دانند که فردا ممکن است کدام دستگاهشان منفجر شود؟ در واقع اگر انفجارها محدود به پیجرها بود می‌شد امیدوار بود که عملیّات نفوذ اسرائیل به دستگاههای ساخت مجارستان خاتمه یابد ولی انفجار بی‌سیم‌ها،‌ لپ‌تاپ‌ها و رایانه‌ها دیگر کار پروژه‌ای در پنج‌ماه پیش نیست و خبر از تلاش گسترده‌ی اسرائیل طیّ سالها برای کارگذاری وسایل شنود و انفجار در تمام دستگاههای الکترونیکی حزب‌الله دارد. مثلاً در صورت عدم تعویض این وسایل ممکن است فردا دوربین فیلمبرداری جلو سیدحسن نصرالله هنگام سخنرانی او منفجر شود. این تازه بخشی از ماجراست.

   

پیش از این ایران دست‌کم دو بار با تصریح یا در پرده به دستکاری وسایل و تجهیزات خود اعتراف کرده بود. اوّل پس از انفجار نطنز بود که به رغم برخی تحلیل‌ها مبنی بر حمله از بیرون خودشان می‌گفتند که بمب در برخی تجهیزات هسته‌ای پیش از ورود به کشور جاسازی شده بود و به هنگام نیاز فعّال‌سازی و منفجر شد. 

  

بار دوّم پس از چند بار شکست ایران برای فرستادن ماهواره به فضا، جواد ظریف در یک مصاحبه گفت که اختلال و انفجار در پرتاب موشک حامل ماهواره احتمالاً کار امریکاست. جدای از ارسال سیگناهای متداخل و جنگ الکترونیکی، دستکاری و جاسازی در قطعات وارداتی بخشی از آن خرابکاری می‌توانست باشد.

  

حالا سؤال اینجاست: اسرائیلی که با این دقّت ورود وسایل الکترونیکی به لبنان را ردگیری می‌کند، آیا برنامه‌ی مشابهی برای ایران ندارد؟ حزب‌الله حریف اصلی اسرائیل است یا ایران؟ می‌دانیم که بسیاری از قطعات به‌کاررفته در پهپادها و موشکهای ایران ساخت کشورهای دیگر است. برای نمونه اوکراین و متحدان غربی‌اش پهپادهای شاهد ایران را کاملاً بررسی و نام شرکتها و کشورهای سازنده‌ی آن قطعات را هم اعلام کرده‌اند. خوب حالا فرض کنید که فقط بخشی از انبوه پهپادهای داخل ایران و موشکهای ذخیره‌شده در شهرکهای زیرزمینی سپاه آلوده باشند. حتّی تصوّر آن نیز برای نظام وحشتناک است. شاید این نوشته تا پیش از رخدادهای اخیر به نظر بدبینانه یا حتّی خیالبافانه می‌آمد ولی با وقایع چند روز گذشته هیچ احتمالی بعید نیست.

دیگ جوشان خاورمیانه

                                                                                                         چهارشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۳


سه واقعه‌ی پیاپی در چند روز اخیر رویارویی اسرائیل و «محور مقاومت» را به مرحله‌ی تازه‌ای رساند. ابتدا حمله‌ی کماندوهای اسرائیلی به حومه‌ی مصیاف سوریه و تأسیساتی بود که در دل کوه بنا شده بود تا از حملات هوایی در امان باشد. برعکس معادلات مقاومتی‌ها که معمولاً یک یا دو مجهولی است،‌ محاسبات طرف مقابل بسیار پیچیده است؛ به گونه‌ای که اگر موانع بر سر راه یک هدف هر قدر هم زیاد باشند با تمهیدهای دقیق یکی یکی را بر طرف می‌کنند و به آن می‌رسند. برای ورود هلیکوپتر به خاک سوریه -که قاعدتاً هدف آسانی برای ضدّهوایی است- تمام تهدیدهای زمینی ابتدا بر طرف شدند، راههای مواصلاتی نیز تخریب شدند و سپس کماندوها با خیال راحت وارد تأسیسات شدند،‌ انفجار را انجام دادند و احتمالاً چند نفر از کارکنان ارشد آنجا (سوری یا ایرانی) را با خود بردند. 

 

حمله‌ی موشکی حوثی‌ها شاید به نظر امر مهمّی نیاید ولی خراش‌انداختن به چهره‌ی رقیبی بسیار توانمند برای آنان یک پیروزی است. در واقع این ایران است که دارد موشکهایش را برای گذر از لایه‌های دفاعی اسرائیل امتحان می‌کند. فرود این موشک نشان می‌دهد که در یک حمله‌ی غافلگیرانه از ایران اوضاع خیلی هم شبیه آنچه در «وعده‌ی صادق» دیدیم نخواهد بود. اسرائیل الآن در داخل،‌ شمال و جنوب وضعیّتی نیمه‌جنگی دارد و خروج از آن در آینده‌ی نزدیک محتمل نیست.

 

انفجار پیجرهای حزب‌الله و شرکا بی‌سابقه‌ترین عملیّات اسرائیل در لبنان بود که ظاهراً در جواب اقدام به ترور یکی از فرماندهای امنیّتی اسرائیل اتّخاذ شد. از بین بردن این پیجرها ادامه‌ی استفاده از آنها را برای ردگیری اعضای حزب‌الله از بین برد و این موضوع نیاز به علّتی بیش از آنچه نوشتم دارد. گویا اسرائیل بر اساس قراینی حدس زده بود که ممکن است اقدام آنها در آلوده‌کردن این پیجرها لو برود و بر سر دوراهی ادامه‌ی استفاده یا انفجار آنان راه دوّم را انتخاب کرد. این انفجارها یک پیام دیگر هم دارد و آن هم اینکه دامنه‌ی نفوذ فنّی و انسانی به درون ساختار حزب‌الله در حدّی است که به رغم از بین رفتن پیجرها باز هم احاطه‌ی اطلاعاتی اسرائیل حفظ خواهد شد.


به احتمال قریب به یقین مین‌های منفجرنشده و نفوذهای علنی‌نشده‌ی زیادی همچنان در ساختار دفاعی مقاومت و ایران وجود دارد. فراموش نکنیم که تلفن سلیمانی در آخرین سفرش ساخت صاایران، مجهّز به سیستم رمزگذاری و مخصوص او بود ولی با وجود این امریکایی‌ها او را آن به آن زیر نظر داشتند. در برابر ضعف تکنولوژیکی، نقطه‌ی قوّت ایران روی‌آوردن به منابع انسانی در خاک فلسطین است. اسرائیل به وضوح از رخنه‌ی ایران در کرانه‌ی باختری خشمگین است و این مسئله چیزی نیست که به سادگی قابل حل و فصل باشد. شرایط منطقه مطلقاً قابل پیش‌بینی نیست و چشم‌انداز هیچ‌گونه آرامشی که نوید صلح یا حتّی آنش‌بسی موقّت را بدهد به چشم نمی‌خورد.

  

پ.ن: گفتم که مین‌های عمل‌نکرده باز هم هست. این بار رادیو، موبایل و رایانه‌ها هم منفجر شدند. تمام این مدّت اعضای حزب‌الله با خود بمب‌هایی حمل می‌کردند که کلیدش در اسرائیل بود. در حالی‌که ارتباط اعضای حزب‌الله با یکدیگر کاملاً مختل شده، کاملاً محتمل است که اسرائیل بخواهد از آب گل‌آلود ماهی بگیرد و جبهه‌ی جدیدی در شمال باز کند.

زندانبانان آینده

                                                                                                            سه‌شنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۳


در زمان اصلاحات بحثی درگرفته بود بر سر تقدّم توسعه‌ی فرهنگی بر توسعه‌ی سیاسی و اجتماعی. این تقدّم، تقدّم زمانی نیست یعنی ابتدا این بعد آن؛‌ تقدّم ذاتی است یعنی تا سطح فرهنگ جامعه فرق نکند هر تغییری در اجتماع سطحی است و لاجرم موقّت و ممکن است اوضاع به شکل سابق یا حتّی بدتر برگردد. توسعه‌ی فرهنگی نیز مبتنی بر تغییر از درون است؛‌ انسانها باید از قید و بند سنّتها، تقلیدها، جزم‌ها و خودمحوری‌ها رها شوند. آزادگی سنگ‌بنای آزادی است و نه به عکس. در غیر این صورت برای مثال در انقلابها جای زندانی و زندانبان عوض می‌شود ولی زندان باقی می‌ماند. بررسی عاقبت انقلاب ۵۷ و بهار عربی برای نمونه بد نیست.

 

با خیزش ژینا بخت به عدّه‌ای رو کرد که خودشان هم فکر نمی‌کردند جز زدن حرفهای تکراری در رسانه‌های زنجیره‌ای خارج کاری داشته باشند ولی چند نفر آدم حتّی توان تشکیل یک جمع محدود با هدف کمک به ایجاد تغییری ملموس در جامعه را هم نداشتند. خیلی سخت است که فکر کنیم این گروه متشتّت و طرفدارانشان توان مدیریّت هر گونه حرکت اجتماعی را در «فردای آزادی»‌ داشته باشند. یکی بحث وکالت را پیش کشید،‌ طرفداران این یکی به دیگری حمله کردند و همفکران سوّمی اختلافات پنجاه‌سال قبل را پیش کشیدند و به روی هم اسلحه کشیدند. 

  

به فضای مجازی نپردازیم نیز بهتر است. از ولایتمداران و نظام‌زدگان که انتظاری نیست ولی گروههای مخالف نظام یا به‌اصطلاح برانداز چنان نمایشی از دریدگی،‌ انگ‌ و اتّهام‌زنی و شایعه‌سازی راه انداختند که به قول دوستی آدم ترجیح می‌دهد از اژدهای هفت‌سر به اژدهای سه‌سر پناه ببرد. یکی از آنان به کنایه نوشته بود که «براندازان بدند چون فحش می‌دهند» نه عزیز، فعلاً کاری جز فحش‌دادن از بعضی‌ها  برنمی‌‌آید،‌ معلوم نیست اگر قدرتش را داشته باشد چه‌ها خواهد کرد.


یادداشت فائزه هاشمی نیشتری بود بر زخم آزادی‌خواهی‌‌نمایی و استبدادطلبی. به گمانم هر حاشیه‌ای بر این نوشته‌ی تلخ نالازم است چون خودش حیّ و حاضر است و اندیشه‌ی خواننده را به داوری می‌طلبد. زیدآبادی به درستی نوشته که نوشتن چنین یادداشتی شجاعتی ورای به چالش‌کشیدن مخوف‌ترین حکومتها می‌خواهد. متأسّفانه در اکثر مواردی که مصلحت‌گرایی به جای حقیقت‌گرایی نشست، حاصل چیزی جز به مسلخ‌بردن حقیقت نبود.

 

سالها پیش بهاره هدایت یکی دو یادداشت خلاف جریان اصلی منتقدان نظام نوشت که بازخوانی‌شان بد نیست (یک و دو). جدای از تغییر موضع او به عنوان عضو جنبش سبز، منظورم جنبه‌ی نقد از خود این دو نوشته است. البتّه با تغییر محتوای فکری ایشان -که حق او و هر کس دیگر است- روش او نیز عوض شد چنان‌که در انتخابات اخیر به جای تلاش بیشتر برای اثبات موضع خود (شرکت‌نکردن در انتخابات) به نفی موضع دیگران (اباذری و صمیمی) پرداخت. اینطور است که نقش‌ها عوض می‌شود. یک‌بار دیگر یادداشت فائزه هاشمی را بخوانیم.

  

پ.ن: دقّت کنید که چه تعداد از رسانه‌های خارج حاضر به انعکاس یادداشت خانم هاشمی ـآن هم عمدتاً به شکل انتشار بخش‌هایی از آن- شدند. این تفاوت رسانه‌ی آزاد است با «رسانه‌ی من،‌ اسلحه‌ی من».

شوخی با رؤیای امریکایی

                                                                                                          یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۳


بحث حکومت امریکا و استخدام هالیوود برای اهداف خود بحثی طولانی است که کتابها و مطالب زیادی درباره‌ی آن نوشته شده است. با قید احتیاط میگویم که نه آنگونه است که سیاست به طور کامل صنعت سینما در امریکا را در قبضه داشته باشد و نه آن را به حال خود رها کرده است به ویژه در موضوعاتی که به امنیّت یا خاطره و غرور ملّی آنها مربوط باشد؛ ‌چیزی بینابین. نمونه‌ی ضعیف آن آرگو (اشغال سفارت امریکا) و نمونه‌ی خوب آن اپنهایمر (استفاده از بمب اتم).

  

از ابتدای نمایش فرود فضانوردان امریکا بر ماه در سال ۱۹۶۹ شایعات زیادی بود که آنچه پخش شد حاصل کارگردانی یک صحنه‌ی ساختگی روی زمین به وسیله‌ی کوبریک یا شخصی در حدّ او بود. بعضی‌ها تا همین حالا چنین عقیده‌ای دارند. اخبار نیمه‌موثّقی امّا می‌گویند که واقعاً برنامه‌ی جایگزینی برای این سفر پیش‌بینی شده بود که در صورت شکست نمایش فرود فضانوردان به جایش پخش شود ولی آنچه پخش شد واقعی بود. نظر من این است که این فیلم آماده‌کردن ذهن مردم امریکا برای پذیرش روایت دوّم است البتّه آنگاه که وقتش برسد.

  

بخش اعظم داستان فیلم «Fly me to the Moon» تخیّلی است. یعنی داشتن برنامه برای پخش‌کردن صحنه‌ی قلابی و دخالت مسئول ناسا برای نشان‌دادن حقیقت و غیره. بیشتر جنبه‌‌های فیلم در یک کلام «مضحک» است که به نظر کاملاً تعمّدی می‌‌آید. چنینگ تیتوم همینی است که می‌بینید ولی اسکارلت جوهانسون بازیگر باهوشی است و آگاهانه مسخره‌بازی در می‌‌آورد. داستان فیلم اضلاع بی‌معنای زیادی دارد: ناسا عمراً برای تبلیغات دنبال یک کلاه‌بردار جزء نمی‌رود یا برای کارگردانی فیلم جعلی، یک کارگردان درب‌وداغان فیلمهای تبلیغاتی را استخدام نمی‌کند. در این گونه موارد قاعدتاً ناسا دنبال اصل جنس می‌رود نه نمونه‌های بنجل. به اینها کارگردانی باسمه‌ای یک کارگردان با فیلمهای بد و شکست‌خورده را هم اضافه کنید.

  

این ابسورد آگاهانه برای شوخی با تحقّق رؤیای امریکایی به فروش چهل میلیونی یک فیلم با بودجه صد میلیون دلار انجامید که به گمانم از دید «کارگردانان» اصلی ارزشش را داشت تا ضربه‌گیر فاش‌شدن احتمالی داشتن برنامه‌ی جایگزین برای آن شو عظیم باشد. در فیلم گفته می‌شود که تمام اسناد باید از بین بروند ولی ته دلم می‌گوید که این هم احتمالاً یکی از آدرس‌های غلط فیلم است و شاید روزی فیلمی از آن فرود قلابی نیز پخش شود؛ فرودی که قرار نبود پخش زنده باشد بلکه پیشتر فیلم‌برداری شده و حاضر و آماده بود نه اینکه همزمان با فرود واقعی باشد تا مثلاً یک گربه‌ی شیطان بتواند آن را به هم بزند! 

 

مرتبط: کافر؛ پارودی درباره‌ی «آیرن»

همنشینی با بایزید

                                                                                                                جمعه ۱۶ شهریور ۱۴۰۳

زاهد و عارف

زاهد راستین آن است که چون در او بنگری هیبت او تو را بگیرد و چون ازو جدا شوی کار بر تو سهل آید و عارف آن باشد که چون در او بنگری هیبت او تو را بگیرد و چون ازو جدا شوی همچنان در هیبت او باشی.


خلق و حق

هر که بر خلق گشاده‌تر به خدای نزدیکتر.

 

معصیت ِطاعت

توبه از معصیت یکی و توبه از طاعت هزار.

در طاعتها آفاتی نهفته است که نیازی به جستجوی معاصی نیست.


تمیز بین خلایق

اگر اهل بهشت در بهشت در نعیم‌اند و اهل دوزخ در دوزخ در عذاب؛ تو اگر در این میان تمییزی دهی از دایره‌ی توکل بیرون آمده‌ای.


آینه‌های خالق

هر که در خلق به خلق نگرد دشمن ایشان شود و هر که در خلق به خالق نگرد بریشان رحمت آرد.


دفتر روشنایی، م.شفیعی کدکنی، ترجمه‌ی «کتاب النّور» محمّد بن علی سهلگی

 

پیشین: همنشینی با شمس

جهان‌بینی ضدّدینی

حاشیه بر اخبار - ۱۰۱                                                                                   شنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۳


برکناری رئیس دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی و عزل رئیس پلیس لاهیجان

- کارهایی مانند این لااقل در ظاهر به معنای پذیرش اشتباه است و احتمال واکنش اجتماعی را کاهش می‌دهد و گرنه چه کسی است که نداند سوءرفتار با متّهمان بازداشتی سابقه‌ی طولانی دارد و در استانهایی مانند کردستان امری عادی است که با تهدید خانواده و دفن جسد بدون اطلاع آنان لاپوشانی می‌شود.

نظام امّا هرگاه احساس اقتدار کرد، هیچ‌گونه اشتباهی را نپذیرفت و به دروغ و سناریوسازی رو آورد چوبش را هم خورد. در حادثه‌ی قتل مهسا امینی نیز هر گونه مسئولیّت پلیس انکار شد،‌ دوربینهای مداربسته جمع شد، بحث سابقه‌ی بیماری او را پیش کشیدند، خبرنگاران جستجوگر واقعیّت را بازداشت کردند و باقی ماجرا. آیا اینها را به حساب ضعف نسبی نظام پس از انتخابات خلوت قبل و حوادث ۴۰۱ بگذاریم یا زبانم لال کمی از گذشته درس گرفته‌اند؟

 

عراقچی: تخاصم بین ایران و امریکا به‌خاطر جهان‌بینی متفاوت است.

- خیلی خوشحال شدیم که دانستیم آقایان جهان‌بینی هم دارند! بعد «نگاه به شرق» حاصل نزدیکی جهان‌بینی شما به چین و روسیه است؟ گزارش سازمان ملل درباره‌ی جنایت علیه بشریّت در استان مسلمان‌نشین سین‌کیانگ چین را خوانده‌اید؟ جهان‌بینی شما به اشغالگر ظالم و قاتل در اوکراین چه‌جور نزدیکی دارد که با آموزه‌های «دینی» شما بسازد؟ این جهان‌بینی حتّی شبه‌دینی هم نیست بلکه ضدّدینی است.

 

محکوم‌شدن حسین شنبه‌زاده به دوازده‌سال  زندان

- برای همان یک نقطه؟ می‌بینید که بخش قضایی انتصابی خارج از دولت منتخب همچنان به همان رویّه ادامه می‌دهد. البتّه پنج‌سالش قابل اجراست و بقیّه‌اش هم ممکن است در کشاکش اعتراض به حکم دادگاه و جز آن مانند حکم توماج صالحی آب برود؛ هدف ترساندن منتقدان است نه اجرای «قانون». 

   

خبرنگاری که برای نشان‌دادن حفره‌ی امنیّتی ساختمان یک وزارتخانه را برای فروش گذاشت، با شکایت مهرداد بذرپاش و تقدیر فرزانه صادق روبه‌رو شد.

- تفاوت روش مرسوم وابستگان نظام و عمل طبق عرف بین‌المللی همینجاست؛ پیامدهای روش اوّل را نیز در جامعه و تلقّی مردم نسبت به نظام می‌توانیم ببینیم. تا اینجا تفاوتهای دولت دوّم در حد مسائل تبلیغاتی است امّا به عرصه‌ی عمل‌ درآوردن آن بسیار دشوار به نظر می‌رسد.

  

محمود صادقی: ۱۵۰۰ استاد در دولت قبل به خاطر اظهارنظرهایشان با مشکل مواجه شدند.

این مورد و موارد اوّل و پیشین به خوبی عیار دولت قبل را نشان می‌دهد. این همان دولتی است که رهبرنظام آن را سرمشق دولت جدید دانسته و رئیسش را با امیرکبیر مقایسه کرده است! بازگرداندن استادان اخراجی می‌تواند اوّلین کار ملموس دولت جدید باشد. البتّه داد کیهان از همین الآن به هوا بلند شده است.


پیشین: جنگل نوین جهانی

ایماگویه‌های تولستوی

                                                                                                            چهارشنبه ۷ شهریور ۱۴۰۳

اگر می‌خواهی شاد باشی، پس باش.

 

احترام اختراع شد تا جای خالی عشق را پر کند.

 

اگر کسی را دوست داری یعنی آنچه هست را دوست می‌داری نه آنچه می‌پسندی باشد.

 

«نادرست» حتّی با باور اکثریّت به آن باز هم نادرست است.

 

دوست‌داشتن یکی از عزیزان، دوست‌داشتنی انسانی است ولی دشمن را جز با عشقی الهی نمی‌توان دوست داشت.

 

تمام تنوّع،‌ زیبایی و شکوه حیات در سایه‌روشن‌هاست.

 

پادشاهان بردگان تاریخند.

  

شادکامی تمثیل است و بدبختی داستان.

 

اندوه محض امکان ندارد درست مثل شادی محض.

 

ملالْ حاصل ِدر آرزوی ِآرزوداشتن است.

 

تاریخ می‌توانست خیلی شگفت‌انگیز باشد، اگر واقعاً راست بود.

 

برای کشف اقیانوسهای نو باید شهامت ترک ساحل آرام خود را داشته باشیم؛‌ این جهانْ جهان ِتغییر است نه تقدیر.  

  

پیشین: ایماگویه‌های ظفرنامه

قدرت پذیرش

جمله‌های سینمایی -۷۶                                                                                پنجشنبه ۱ شهریور ۱۴۰۳

Shirley 2024

شرلی چیزم به دستیارش: رابرت یک توصیه بهت بکنم؟ هیچ‌وقت شکسته‌نفسی نکن. شکسته‌نفسی آدمای موفّق یه جور تکبّر به نظر می‌‌آد.

  

How to Marry a Millionire 1953

فردی: واقعاً فکر می‌کنی که پول حتماً خوشحالت می‌کنه.

پولا (مریلین مونرو): خب نه ولی حتماً افسرده‌م هم نمیکنه!

 

Vivre sa vie 1962

هر قدر یه نفر بیشتر حرف بزنه، کمتر باید حرفاشو جدّی گرفت.

 

Lawless 2012

پذیرفتن حقیقت از بیان حقیقت سخت‌تره.

  

Game of Thrones 2011- 2016

تیریون لنیستر: وقتی نقاط ضعفت رو بپذیری، دیگه کسی نمی‌تونه از آنها علیه‌ تو استفاده کنه.

 

Daddio 2023

راننده تاکسی (شان پن) به دختری که سوار کرده و می‌گوید با مردی متأهّل رابطه دارد نصیحت می‌کند:

هیچ‌وقت بهش نگو عاشقتم چون رابطه‌تون خراب میشه. اون عشق رو می‌خواد از زبون مادرش، زنش یا بچه‌هاش بشنوه نه تو. اونم عاشقت نیست فقط چون زنش سنش بالا رفته و چاق شده باهات رابطه داره. هیچ‌وقت بهش نگو عاشقتم... مثل خودکشی می‌مونه. 

  

پیشین: گناه بی‌تفاوتی

کودتای ۲۸ مرداد

                                                                                                                 شنبه ۲۷ امرداد ۱۴۰۳


پارسال در جوابی کوتاه به نوشته‌ای درباره‌ی تشکیک در کودتا خواندن انتخابات ۸۸، یادداشتی نوشتم. با اینکه پیرامون کودتای ۲۸ مرداد هم مطالبی خوبی نوشته شد ولی مختصر یادآوری نکات برجسته‌ی حقوق‌دانانی که معتقدند به کودتابودن رخداد ۲۸ مرداد نیز خالی از فایده نیست. مخالفان کودتاخواندن عزل مرحوم مصدّق چند استدلال دارند:

   

در متمّم قانون اساسی مشروطه اختیارات زیادی به شاه داده شده از جمله امکان قانون‌گذاری و جز آن.

- همان‌جا این امکان مقیّد به تأیید مجلسین شده است. یعنی شاه به تنهایی نمی‌توانسته که قانون وضع کند مگر از راه تصویب در مجلس یا حکمی صادر کند مگر وزرا آن را امضا کنند.

 

قانون اساسی مشروطه درباره‌ی عزل نخست‌وزیر به دست شاه ساکت است پس کار شاه خلاف قانون نبود.

- آن‌چنان که از خود واژه‌ی «مشروطه» برمی‌‌آید این جنبش و قانونی که بر اساس آن نوشته شد برای مشروط‌ و قانونی‌کردن قدرت مطلقه‌ی شاه بود. وقتی اختیاری به صراحت به شاه داده نمی‌شود یعنی آن را ندارد (این مشکل به شکلی دیگر در تفسیر قانون اساسی جمهوری اسلامی هم هست). از آن گذشته متمّم‌های ۳۵، ۴۴ و ۶۴ قانون اساسی مشروطه تصریح می‌کنند که شاه امکان اعمال قدرت مستقیم در کشور را ندارد.

 

شاه امکان انحلال مجلس را از مجلس مؤسّسان دریافت کرد پس امکان عزل نخست‌وزیر را نیز به طریق اولی داشت.

- نتیجه‌ی آخر از مقدّمه‌ی اوّل حاصل نمی‌‌آید. شاه این اختیار را پس از ترور خود دریافت کرد ولی از آن استفاده نکرد و در واقع مصدّق پیش از انحلال مجلس از شاه خواست که چنین کند ولی او نپذیرفت که اگر می‌پذیرفت مشکل قانونی کمتری برای برخورد با مصدّق داشت.

   

رفراندم در قانون اساسی مشروطه نیامده و مصدّق کاری خلاف قانون کرد.

- شاه خود ده سال بعد برای «انقلاب سفید» رفراندم برگزار کرد. چگونه می‌توان گفت که کار شاه قانونی بود ولی کار مصدّق قانونی نبود؟ اگر کار مصدّق قانونی نبود پس مجلس هفدهم نیز منحل نشده بود.


کشور در غیاب مجلس در نوعی فترت به سر می‌برد و شاه امکان عزل نخست‌وزیر را برای رفع آن داشت.

الف. به فرض درست‌بودن این استدلال، فرمان عزل نخست‌وزیر در ۲۲ یا ۲۳ مرداد صادر شد و مجلس در ۲۵ مرداد منحل شد پس حکم شاه قانونی نبود. 

ب. انحلال مجلس زمانی قانونی می‌شد که شاه آن را امضا می‌کرد ولی شاه سه ماه بعد یعنی در ۲۸ آبان آن را امضا کرد.

ج. درخواست رفراندم مصدق دارای دو بخش بود: یکی انحلال مجلس و دیگری ادامه‌ی کار دولت تا تشکیل مجلس جدید. ۹۹ رأی‌دهندگان به هر دو رأی دادند و شاید دلیل استنکاف شاه از امضای فرمان انحلال مجلس نیز همین بود چون تلویحاً مهر تأییدی می‌شد بر امکان ادامه‌ی کار دولت تا تشکیل مجلس هجدهم.

د. مصدّق از مجلس اختیارات ویژه گرفته بود که تا دی‌ماه ۳۲ ادامه می‌یافت. یا باید مدّت آن منقضی می‌شد یا مجلس جدید آن را از مصدّق بازپس می‌گرفت.

   

تمام این بحثها جایی است که ما کودتا را اقدام شاه علیه نخست‌وزیر بدانیم (یا ندانیم) ولی با انتشار اسناد بایگانی وزارت امور خارجه امریکا به صراحت به نقش این کشور در برگزاری «کودتای نظامی» در کشور با هماهنگی با برخی روحانیان،‌ نظامیان و صاحب‌منصبان کشور پرداخته شده و ریز مبالغ پرداختی به آنان نیز آمده است؛ عملیّاتی به نام «تی‌پی آژاکس» یا از بین برنده‌ی حزب توده. به بیان دیگر خود شاه نیز مهره‌ای بی‌اختیار در بازی امریکا بود و بهترین نشانه‌اش هم نامه‌ی سفیدامضای عزل مصدّق بود که بعد متن آن نوشته شد و در هیچ‌یک از اسناد دربار نیز ثبت و ضبط نشد پس شاه نقش اساسی در رویدادهای ۲۵ و ۲۸ مرداد نداشت. با تصریح به این آشکاری که طرّاح کودتا خود در اسنادش به آن معترف است (و بعدها وزیر امور خارجه‌شان مادلین آلبرایت سپس اوباما نیز به آن اعتراف کردند) دیگر بحث از ریز مفاد قانون اساسی مشروطه و متمّم‌هایش کمی بی‌معنا به نظر می‌رسد.

 

پ.ن: یک نکته از قلم افتاد: مهرماه پارسال سی‌آی‌ای برای اوّلین‌بار نقشش در کودتا علیه دکتر مصدّق را پذیرفت. هنوز البتّه تا انتشار اسناد کامل‌تر راه درازی باقیمانده ولی این نکته را که آنچه علیه دکتر مصدّق رخ داد کودتایی غیردموکراتیک بود همه پذیرفته‌اند جز دلبستگان رژیم گذشته و تک و توک افرادی که بدشان نمی‌‌آید یکی از واضحات تاریخ معاصر را انکار کنند.

فاز سوم پسا«انتخابات»

                                                                                                              یکشنبه ۲۱ امرداد ۱۴۰۳


عادت نظام این است که پس از یک «انتخابات» با نتیجه‌ی نامطلوب به نوعی از باعث و بانیان آن زهرچشم بگیرد. بدترین برخورد با دولت خاتمی بود که -طبق آنچه ابتدا حدس زده می‌شد و بعدها تأیید هم شد- دادگاهی‌کردن کرباسچی و معاونانش بود. پخش دادگاه از کرباسچی قهرمان ساخت و نتیجه‌ی مورد نظر حاصل نشد. مرحله‌ی بعد قتلهای زنجیره‌ای و ترور حجاریان بود. در زمان روحانی گذشته از برخی بازداشتها و احکام قضایی، راه‌اندازی و تشدید گشت ارشاد بخشی از این عقده‌گشایی بود. زنانی که طعمه‌ی گشت ارشاد -به ویژه مأموران زن- می‌شدند از آنان می‌شنیدند که «حالا برید به روحانی رأی بدید!».

 

فاز سوّم برخورد با دولت نامطلوب این است که به‌اصطلاح گربه دم حجله کشته شود؛‌ یعنی ترکیب کابینه به گونه‌ای چیده شود که خوش‌بین‌ترین رأی‌دهندگان نیز بدانند رأی آنان به رئیس‌جمهور به زحمت به انتخاب سه وزیر منجر شده و نه بیشتر. طبق نوشته‌ی ظریف فقط سه وزیر گزینه‌ی اوّل شورای راهبردی بودند (با حدس و گمان می‌شود گفت که عراقچی، ظفرقندی و فرزانه صادق)، هفت وزیر گزینه‌های چندم بودند و ۹ وزیر اصلاً در فهرست نبودند. حتّی بدبین‌ترین فرد به سازوکار انتخاب وزرا -با لحاظ دخالت خامنه‌ای- می‌توانست بگوید که برای حفظ ظاهر هم که شده مثلاً علوی جایگزین خطیب شود (به ویژه پس از افتضاح امنیّتی اخیر) و شهرام ایرانی که منصوب رهبرنظام در نیروی دریایی ارتش است بتواند وزیر دفاعی از اهل سنّت شود تا لااقل به بخشی از شعارهای انتخاباتی عمل شود. نه اینکه چند نفر از کابینه‌ی رئیسی و چند تا از نوچه‌های قالیباف وارد کابینه شوند.

 

پزشکیان بدون ظریف، آذری جهرمی و کار تشکیلاتی اصلاح‌طلبان محال بود رأی بیاورد.  شاید استعفای شبانه‌ی ظریف مانند آن استعفای کم‌رنگ پیشین قبول نشود ولی اصل مسئله سر جای خود باقی است که همیشه در ایران وضع از آنچه فکر می‌کردیم خرابتر می‌شود. حسام آشنا کوتاهی روحانی را به گردن اعتراضات ۹۶ انداخت که درست نبود چون تقصیر چهارسال پیش از آن را توجیه نمی‌کرد. روحانی در دوره‌ی انتخابات چیزی گفت و جور دیگر عمل کرد. پزشکیان در قیاس با روحانی وعده‌ی کمتری هم داد ولی تا اینجا به همان اندک نیز عمل نکرده است. نظام که پزشکیان را برای گرم‌کردن تنور انتخابات فرستاد دفعه‌ی بعد با این ترفند هم نمی‌تواند مردم را پای صندوق بیاورد.

هجو اخلاق کلیسایی

لحظه‌های سینمایی -۹                                                                                   جمعه ۱۹ امرداد ۱۴۰۳

مراسم افتتاحیّه‌ی المپیک دوباره بحث بین مرز، تلمیح و اشاره به یک اثر هنری از یک‌سو و نقد، شوخی یا توهین به یک عقیده و مذهب را مطرح کرد. همانطور که می‌دانیم به سادگی نمی‌توان حد فاصل بین مفاهیم فوق را ترسیم کرد چون از یک‌طرف امری درونی است و از یک سو بیرونی. خیلی مختصر درباره‌ی دفاع طرّاح آن صحنه‌ی معروف شبیه به «شام آخر» مسیح بگویم که حتّی اگر نداشتن نیّت توهین را مفروض بگیریم ولی الهام‌نگرفتن از آن خیلی معقول به نظر نمی‌رسد. این تابلو یکی از معدود تابلوهایی است که صغیر و کبیر،‌ عام و خاص آن را دیده‌اند و طرّاحی یک صحنه درست شبیه به آن بدون الهام‌‌گیری ممکن نیست. اگر قرار است -آن‌چنان که خود گفتند- این افتتاحیّه نمایشگر تساهل باشد،‌ آن تساهل بدون ارجاع به منبع الهام غیرممکن است.
  
اگر اینجا کار با یک جواب دیپلماتیک خاتمه یافت امّا معروفترین شوخی، نقد یا حتّی هجو این تابلو با واکنش شدید کلیسا و مسیحیان مواجه شد. صحنه‌ی بالا از فیلم «ویریدیانا»ی لوییس بونوئل است که در آن به تندی اخلاق کلیسایی دست انداخته می‌شود. داستان فیلم مفصّل است ولی مهمترین بخش آن را می‌توان -به قول حافظ- حکایت معتبرشدن گدایان نامید. تقدیس فقر و فقرا بدون درنظر گرفتن اینکه متأسّفانه چه‌بسا فقر اقتصادی به فقر فرهنگی می‌انجامد محلّ تأمّل است و باید در هر گونه کمک‌کردن به فرودستان ظرفیّت آنان را نیز در نظر داشت. 
  
بازسازی ایرانی «ویریدیانا»‌ فیلم «بانوی» مهرجویی است که درست به همین دلیل -و دلایل دیگر- توقیف شد. در هنگامه‌ی انقلاب کوخ‌نشینان علیه کاخ‌نشینان شخصی درباره‌ی تصرّف عمارت یکی از ثروتمندان به دست فرودستان فیلم ساخته بود که معنای استعاری آن آشکار است. فیلم بونوئل امّا خیلی ژرف‌تر است چون برعکس معنویّت مهرجویی که رنگ‌وبوی آسیای شرقی دارد، ویریدیانا راهبه‌ای در آستانه‌ی ورود رسمی به کلیساست؛‌ از جانب دیگر خود ویریانا نیز در پایان هدف طمع همین جماعت قرار می‌گیرد. فیلم ابایی از نشان‌دادن و هجو تمام نمادهای مسیحیّت ندارد؛ از تاج خار، صلیب و تثلیث تا آهنگهای فیلم مانند «هاله‌لویا»ی هندل. صحنه‌ی بالا هم نقد مسیحیّت است هم تفکّر چپ که اساس خود را بر دفاع از فرودستان نهاده است البتّه به شیوه‌ای که خودشان صلاح بدانند. بونوئل البتّه خود مارکسیست است ولی آثار هنری به ویژه شاهکارها گاه از سازنده‌ی خود فراتر می‌روند.
   
Real Time Web Analytics