روشنفکری سیاست زده -2



۳. گنجی با گفتن «اینک وقت آن است که نگاهی دقیقتر به اصل مدّعا بیندازیم» با تفصیل بیشتری وارد بحث می شود. ابتدا در مقدّمه‌ای می‌گوید که مسیحیان قائل به تجسّد خداوند در کالبد عیسای مسیح شده‌اند و بنا بر روایت قرآن، موسی با خداوند در وادی طوی بدون حجاب و واسطه سخن گفته است و پیامبر اسلام هم با واسطه‌ی جیرئیل با خداوند سخن گفته است.


حاشیه‌ی ۳: درباره‌ی این فراز از سخن گنجی دو نکته به نظرم می‌رسد:


الف. چرا آقای گنجی برای نشان دادن نوع رابطه‌ی موسی- که از دین دیگری است- به قرآن ارجاع داده است ولی برای نشان دادن نوع رابطه‌ی مسیح و خدا( که از دید قرآن رابطه‌ی خدا- بنده است) عقیده‌ی مسیحیان را بیان کرده و نظر قرآن را نیاورده است؟ ایشان یا متفکّری است که با اسلوب درون دینی در اعتقاداتش تعقّل می‌ورزد و یا چون ناظری بی‌طرف آرای دیگران را گزارش می‌کند؛ امّا او در نوشتار خود، گاهی به این و گاهی به آن متمایل می‌شود. عدم رعایت نظم فکری و انسجام نظری که دیروز گفتم همین جاست.


ب. گنجی اصرار دارد که بگوید رابطه‌ی پیامبر اسلام و خداوند« تنها» با واسطه‌ی جبرییل بوده است. ولی این نظر اسلام نیست و قرآن درباره‌ی چگونگی رابطه‌ی خداوند با بشر سه صورت را بیان کرده است: 1- ارتباط بی‌واسطه، 2- ارتباط از ورای حجاب و3- ارتباط توسّط یک ملک( شوری- 51) در تفسیر المیزان این سه وجه به خوبی شرح داده شده و در بحث روایی هم احادیثی آورده شده که پیامبر اسلام، از نوع خاصّی از رابطه با خدا بدون واسطه‌ی جبرئیل، سخن گفته است. چرا گنجی تنها یکی از این سه مورد را بیان می کند؟ واضح است که با ارتباط بی‌واسطه، بسیاری از ادّعاهای سروش و استدلال‌های گنجی از بین می‌رود. تسلّط آقای گنجی را در کلام اسلامی و اعتقادات دیگر ادیان که دیروز ملاحظه کردید، این هم از امروز که ایشان حتّی از آیات صریح و بسیار معروف قرآن و احادیث مربوط به آن هم آگاهی ندارد. چرا بدون یادگیری مقدّمات، دست به نظریّه‌پردازی می‌زنیم و چرا من و شما چنین کسانی را با چنین اشتباههای فاحشی به عرش می‌رسانیم؟


۴. گنجی در ادامه، اوّلین بند از استدلال تفصیلی خود را بیان می‌کند که:« پروژه عقلانی کردن معتقدات دینی قادر به اثبات آموزه‌های دینی نیست. معقول‌سازی معتقدات، حداکثر کاری است که فیلسوفان و متکلمان انجام می‌دهند.»


حاشیه‌ی ۴: از دید ایشان دو جور می‌توان با آموزه‌های دینی برخورد علمی داشت یکی مانند عالمان سنّتی که در پی اثبات این آموزه‌ها هستند و دیگری کسانی مثل ایشان که معتقدند این آموزه‌ها اثبات عقلی نمی‌پذیرند و باید اینها را معقول کرد. حالا دوباره به دو جمله‌ی ایشان دقّت کنید؛ جای فاعل دو جمله باید عوض شود. جمله‌ی اوّل: از دید امثال ایشان این فیلسوفان و متکلّمان هستند که قادر به اثبات آموزه‌های دینی نیستند و پروژه‌ی عقلانی کردن معتقدات دینی( یعنی ایشان و دوستانشان) از ابتدا به دنبال اثبات آنها نیستند که حالا ما قضاوت کنیم که آیا قادر بوده‌اند یا نه. جمله‌ی دوّم: معقول‌سازی معتقدات، حدّاکثر کاری است که امثال ایشان انجام می‌دهند و گرنه فیلسوفان و متکلّمانی چون ملّاصدرا، طباطبایی و مطهّری که قائل به امکان اثبات این آموزه‌ها هستند. این نمونه‌ای از بی‌نظمی گفتاری ایشان است که باعث می‌شود از راه رسیدگان، متوجّه لغزشهای ایشان نشوند و منتقدان هم در برخورد با تناقض‌های نهفته در کلامش سردرگم شوند.  


این تفاوت قائل شدن بین اثبات و معقول‌سازی، شبیه همان حاشیه‌روی‌های بی‌دلیل گنجی در بحث تکافؤ ادلّه‌ی دیروز بود. غرض او، دفاع از قرائت سروش و همفکران ایشان است، چه بگویی او فلان عقیده را به درستی اثبات می‌کند چه بگویی معقول‌سازی او بهتر- یا قابل‌پذیرش‌تر- است. بحث اثبات‌پذیری یا اثبات‌ناپذیری آموزه‌های دینی ، بحث درازدامنی است که جای طرح آن اینجا نیست و تنها فایده‌ی بیان آن این است که از قطعیّت علم دینی بکاهیم و آنرا به موجّه نشان دادن فلان عقیده فروکاهیم. از دید گنجی، ادیان- تو بخوان دین و بی‌دینی- که به تکافو ادلّه رسیده‌اند و عقاید هم که اثبات‌ناپذیرند و ما فقط« رنگ» تعقّل به آنها می‌زنیم. اینان ناغافل از قطعیّتی به قطعیّت دیگر می‌گریزند ؛ از قطعیّت اثبات عقیده‌ای دینی مانند نزول کامل و بی‌خدشه‌ی وحی به قطعیّت رجحان معقول‌سازی بر اثبات عقاید؛ وگرنه چرا معقول‌سازی سروش بهتر از اثبات طباطبایی است؟ ملاک ترجیح آن بر این چیست؟


إن شاءالله فردا بحث را با حاشیه زدن بر ادامه‌ی بحث گنجی به اتمام خواهم رساند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.