1. سینما جامع همهی هنرها در زمان ماست و علّت پرداختن به آن در این وبگاه بیش از علاقهی شخصی، نگاهی است که میتوان از دریچهی آن به جهان کرد. نگاهی که گاه ابزار سلطه است و گاه تلاشی برای رهایی؛ گاهی کوششی برای بازخوانی گذشته است و گاهی احضار آینده.
۲. بیشتر اوقات شگفتی در برابر یک پدیده به جهل ما از ریشههای آن برمیگردد. مثلاً اکثر ایرانیان در برابر موسیقی چنین حالتی دارند که به نبود امکان آموزش عمومی در مدارس برمیگردد و اینگونه است که مشق نوجوانی با یک ساز در اتاق خوابش را با عنوانهایی عجیب و غریب توصیف میکنیم و یا از هنرنمایی بانویی که با نواختن و انگشتگذاری دیمی، ملودی سادهای را اجرا میکند، متحیّر میشویم. همهی این شگفتیها با آموزش نواختن یک ساز و نتخوانی در حدّ ابتدایی از بین میرود. این موضوع را داشته باشید تا بعد جدّیتر دنبال کنم، چه دربارهی موسیقی و چه سایر زمینهها. حادثهی یازده سپتامبر نیز تا ماهها به شدّت شگفت زدهام میکرد و تصویر برخورد آن دو هواپیما برایم معمّایی بود که با یافتن کلید بازگشایی آن، حالا دیگر آن احساس را ندارم.
3. هنرها همیشه پیشتر از دانش و فلسفه طلایهدار جنبشهای فکری و حرکتهای اجتماعی بودهاند. رنسانس بیش و پیش از فلسفه و دانش با نقّاشی و مجسّمهسازی آغاز شد. در ایران هم ادبیات گرچه از لحاظ زمانی تقریباً همزمان با تحوّلات بود ولی از لحاظ کیفی بسیار پیشتر از زمان حرکت میکرد( کاری که الآن نمی کند) امّا در این میان، حکایت سینما دیگر است. امروز سینما رسماً کنترل آینده را در دست گرفته و میتوان با اطمینان فراوان گفت که آینده بیش از آنکه مشابه تئوریهای متفکّران باشد، شبیه فیلمهای آیندهنگر امروز خواهند بود. به گمانم این جمله از اسپیلبرگ( یکی از آیندهسازان بزرگ سینما) باشد که: ببینید، امروز ِما چقدر شبیه فیلمهای چند دهه پیش علمی – تخیّلی شدهاست!
۴. کلید حلّ شگفتی انفجارهای یازده سپتامبر، یادآوری خیل فیلمهای زیرژانر هواپیمایی بود. قسمت بسیار زیادی از فیلمهای دو سه دههی اخیر سینمای آمریکا در یک هواپیمای مسافربری میگذرد و تعداد فیلمهایی که هواپیما با مشکل فرود مواجه میشود و یا خلبان به دلیلی کشته میشود و وظیفهی فرود به عهدهی فردی ناشی یا ناآگاه میافتد، واقعاً بسیار زیاد است. امروز شک ندارم که بعضی از همین فیلمها الهامبخش- یا وسوسهگر- حوادث یازده سپتامبر شدهاند. به موضوع نبود چنین فیلمهایی در ایران در یادداشتی با نام« چرا ما هری پاتر نداریم» پیشتر پرداخته بودم و در مورد فیلمهایی مانند « ماتریکس» یا «ک مثل کینخواهی» و امثال آنها هم به مناسبتهای گوناگون نوشتم. همهی فیلمها لزوماً دارای اندیشهای متفاوت نیستند یعنی فعّالانه مانند برادران واچفسکی به جهتگیری نمیپردازند و گاهی موضعی انفعالی دارند. این فیلمها ترسها و نگرانیهای جامعهی غربی از آیندهی فرضی- که میتواند همین الآن ما نیز باشد- را در قالب داستان و تصویر نشان میدهند. یکی از این فیلمها« تجاوز» است.
۵. فیلم روال آشنایی دارد که مبتنی بر مقدّمهچینی و گرهافکنی و اوج و گشایش است. داستان هم قبلاً به شکلهای متفاوت روایت شده است. یکی شدن همهی انسانها را با بازی کیدمن همین اواخر در کدبانوان استپفورد دیده بودیم. این بار امّا به جای روبوت شدن با ورود یک مادّهی مرموز فضایی و با توضیحات پزشکی خندهدار و حق به جانبی که قرار است باور کنیم، انسانها در یک دگردیسی به موجوداتی مطیع و بیاحساس تبدیل میشوند.
آنچه در فیلم خطر به حساب میآید از فضا وارد میشود و در پی یک سانحهی هوایی که معلوم است در کدام خاطره ریشه دارد و برخلاف بعضی فیلمها که این همانند شدن در خدمت منافع کس یا کسان خاصّی است، ظاهراً طبقهی حاکمی در این میان وجود ندارد. توضیحات فیلم گاهی بسیار ترسناک میشود خصوصاً جایی که همسر سابق دکتر بنل از فواید صلح در جهان میگوید، این جملات جوری چیده شدهاند که خود ِصلح و آرامش را به عنوان نشانهی گورستان شدن جهان بیان میکند و مطلبوبیّت جنگ به عنوان یکی از نشانههای اختیار به ذهن متبادر میشود. به عبارت دیگر، گویی فیلم میگوید بهتراست ما انسانهایی مختار ولی در حال جنگ باشیم تا انسانهایی بیاختیار ولی در حال صلح( و شقّ سوّمی وجود ندارد یعنی انسانهایی مختار ولی صلح طلب) نشان به این نشان که امضای پیمان عدم گسترش سلاحهای اتمی از سوی کرهشمالی درست در همین زمان از تلویزیون اعلان میشود.
در فیلمهای علمی تخیّلی ِکسی مثل اسپیلبرگ، آسمان نماد رهایی و موجودات ِخوبی بود که دست دوستی به سوی انسان دراز میکردند ولی وقتی خالق برخورد نزدیک از نوع سوّم، جنگ دنیاها را میسازد از دیگران چه انتظاری هست؟ آسمان در این فیلم هدیهای به انسان میدهد که از او نوعی زامبی ِانساننما میسازد.
در فیلمهای این چنینی داستان معمولاً به خوبی و خوشی به پایان میرسد ولی این بار آلودهشدگان در قرنطینه هستند و جریان فیلم، نیمهکاره رها میشود. باز هم سخت است که این موضوع را به واقعیّت ارجاع نداد و اینکه همین الآن کسانی هستند که در فکر خراب کردن دنیای جدید هستند؛ نابود نشدهاند و جایی در این جهان - در قرنطینه- به زیستن و تکثیر خود ادامه میدهند و لازم است که درست مانند بیمارانی که نیاز به معاینه و علاج دارند، با آنان برخورد شود و میدانیم که این درمان ممکن است اجباری و دردآور باشد ولی خوب، لازم و ضروری است؛ کسانی که گرچه از لحاظ ظاهر درست مانند ما انسانها هستند ولی میتوان مانند ناانسان با آنها برخورد کرد.
شعار فیلم که روی پوسترها نوشته شده، ترسآور است: نباید خوابید- یا غفلت کرد- نباید به کسی اعتماد کرد و نباید از خود احساسات نشان داد. معلوم نیست این شعاری برای در امان ماندن از دست آلودهشدگان در میان آنهاست یا دستورالعملی برای نابودی انسانهایی که از دید برخی،« دیگری» به حساب میآیند و باید« به هر نحوی که شده» درمان شوند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.