محذورات ارجاع به مطهّری



دوست عزیز جناب رضایی مقاله‌ای در رادیو زمانه نوشته‌ است که نگاهی به نکات طرح شده در نوشتار محمّد قوچانی در مجلّه‌ی شهروند امروز است. از آنجا نکات اساسی مقاله‌ی ایشان مبتنی بر نقد منطق صوری است که من پیشتر با توسّل به یکی دو مثال نشان دادم که درافتادن با علمی ریشه‌دار، نیاز به کمر بستنی محکم‌تر از این دارد نه اکتفا به کلّی‌گویی، آنها را اینجا تکرار نمی‌کنم؛ فقط اشاره‌هایی به این مقاله خواهم داشت.


1. علم سرزمین ندارد. فیزیک انگلیسی و نجوم ایتالیایی نداریم. طبّ فرانسوی یا منطق یونانی هم نداریم. این مسأله اگر فهمش در گذشته دشوار بود، امروز که به قول مک‌لوهان در دهکده‌ای کوچک زندگی می‌کنیم، دیگر واضح است. ملاک قضاوت درباره‌ی یک دانش یا سخن یا عقیده« درستی» و«نادرستی» آن است نه خودی و غیر خودی، یونانی و اسلامی بودن آن. تکرار هزارباره‌ی عبارت «علم منطق ملحدانه‌ی یونانی» امتیازی برای عقیده‌ای نیست. مثال می‌آورم: منطق صوری می‌گوید: دو مقدّمه‌ی حسین انسان است و هر انسانی فانی است، نتیجه می‌دهد: حسین فانی است. این ملحدانه است؟ بسیار خوب، نوع مؤمنانه‌ی آن را بگویید تا ما یاد بگیریم. این مثال خوب نیست؟ مثالی بزنید که نقش منفی الحاد یا یونانی بودن را در آن به ما نشان دهد. آقای بنی صدر یکی دو مثال ناروشن زد که من نشان دادم که از دید من چقدر ساده‌باورانه است.


۲. منطق را ابن سینا در آغاز اشارات تعریف می‌کند به ابزاری که مراعات آن ذهن را از خطا در فکر حفظ می‌کند و فکر را انتقال از دانسته‌های یقینی و ظنّی انسان به آنچه در ذهن حاضر نیست می‌داند. آن چنان که می‌بینید، او بسیار پیشتر از دریافت وحی‌مانند دقیقه‌ی شریفه‌ی استرآبادی، اشاره می‌کند که منطق تنها ابزار استنتاج فکری بر اساس« دانسته‌هاست» اگر دانسته‌ها درست بودند، به علاوه‌ی رعایت منطق نتیجه‌ی درست می‌دهند و اگر دانسته‌ها نادرست بودند، رعایت دقیق منطق انسان را به نتیجه‌ی درست نمی‌رساند. منطق شرط لازم رسیدن به حقیقت هست ولی کافی نیست. مثلاً: اکوان، دیو است و هر دیوی دروغ‌گوست نتیجه می‌دهد منطقاً که: اکوان دروغ‌گوست. این قضیّه از لحاظ صورت درست ولی در واقع نادرست است. چون مقدّمات آن نادرست‌اند.


۳. در نقد کتاب منطق صوری آقای بنی صدر فراموش کردم که بگویم، بسیاری – یا اکثر- موارد طرح شده‌ توسّط ایشان، گرچه در مخالفت با منطق صوری ارسطویی است ولی عیناً در منطق جدید – از فرگه به بعد- نیز وجود دارد. منطق جدید نافی منطق قدیم نیست بلکه صورت متکامل آن است. اصل عدم تناقض در منطق جدید نیز وجود دارد و هر منطقی حتّی منطق جدید، صوری است. هر منطقی تنها می‌تواند صورت استنتاج را تصحیح کند ولی طریقه‌ی رسیدن به خود مقدّمات را روشهای علمی معیّن می‌کنند. منتقدان اگر واقعاً دور از شعاردادن به فکر استدلال درست هستند باید بدانند که منطق جدید را هم مانند منطق کلاسیک یا ارسطویی در برابر خود دارند و آن را نیز باید نقد کنند و راه جایگزین نشان دهند.


۴. ارجاعهای یک مقاله باید روشن و هدفمند باشند. ارجاع اوّل این مقاله به غزّالی، یونانی ستیز مشهور است که علم منطق را ناموحّدانه می‌داند و خود در پی ابداع منطقی جدید برمی‌آید که فقط نامها را عوض می‌کند و همان مسائل را با نام دیگری تکرار می‌کند. ارجاعهای این مقاله یا به امثال غزّالی است که باعث رکود فلسفه و تعقّل در جهان اسلام شد یا یکی دو نویسنده‌ی عرب. ارجاع به یک نوشته‌ی ساده‌ی آنها جایی در مقاله با این تعبیر آمده است که: تأثیر منطق و متافیزیک یونانی «فی‌الجمله» مورد پذیرش مورّخان اصول و منطق اسلامی است. الفاظ معانی خود را دارند «فی‌الجمله» یعنی اکثر. ارجاعی ساده به یکی از کتابهای هم‌عقیدگان با نویسنده، از کجا به اکثریّت مورّخان منطق و فقه مربوط می‌شود؟ حالا بماند که اگر ملاک درستی اکثریّت است که دلیلی برای مخالفت با منطق و اصول اسلامی باقی نمی‌ماند. برای هر عقیده‌ای می‌توان پیروی یافت و ارجاع به نویسندگان گمنام،‌ نمی‌تواند قرینه‌ای بر قوّت استدلال باشد. درباره‌ی ارجاع‌ها به مطهّری نیز در پایان خواهم نوشت.


۵. اینکه هر درختی را باید از میوه‌هایش شناخت، در عالم علم، صد درصد کارایی ندارد ولی اندکی ما را به مقصود نزدیک می‌کند. جا دارد که نویسنده از خود بپرسد چرا آنانی که به دقیقه‌ی شریفه رسیدند و مخالف منطق شدند همیشه سر از تحجّر و جمود فکری درآوردند؟ از ابن تیمیّه و محمّد بن عبدالوّهاب( موسّس وهّابیّت) گرفته تا اخباریانی که جمود بر ظاهر آیات و احادیث را جایگزین تعقّل و رسیدن به نتایج جدید فقهی کردند تا مکتب تفکیک معاصر که هنوز نویسنده به آنان نپرداخته و احتمالاً پس از آگاهی از اینکه میان آنها نیز می‌توان مخالف منطق یافت، به آنان نیز در آینده ارجاع دهد. این همه برای چه؟ مخالفت با منطق چه چیزی به ما اضافه می‌کند و چرا مخالفان منطق در طول تاریخ هرگز نتوانسته‌اند آن منطق توحیدی فرضی- که هرگز یافت می‌نشود- را بیابند و منطق ملحدانه را فروافکنند؟ چند صدسال فرصت تاریخی کافی نیست؟


۶. هر علمی دارای گزاره‌های درست و نادرست است، همین طور مجموعه اندیشه‌های یک متفکّر. ارسطو نیز مانند هرکس از این امر مستثنی نیست. این دلیل نمی‌شود که به دلیل موحّد نبودن ارسطو یا عقیده‌ی او در باب برده‌ها و زنان، تمام منطق یا دستاوردهای فلسفی او را انکار کنیم. اگر اینگونه است یک متفکّر به من نشان دهید که دارای نقاط ضعف نباشد تا نتوان کلّ اندیشه‌ی او را زیر سؤال برد. اگر به فرض کس یا کسانی روابط برده و ارباب یا زن و مرد را به خلقت آنان برگردانند، ربطی به دیگر افکار آنان ندارد. «این موارد» نادرستند و برای نشان دادن نادرستی دیگر موارد، باید استدلال دیگری آورد.


۷. نقد علمی باید متوجّه متنی علمی باشد. نوشته‌ی قوچانی نوشته‌ای ژورنالیستی است نه علمی که نقد علمی برتابد. بماند که جز نامی از این مقاله‌ی شهروند امروز در ادامه‌ی نوشتار آقای رضایی ارجاعی به آن نمی‌یابیم تا بدانیم ایشان با کجای مقاله مشکل دارند. آسیب‌شناسی انقلاب ۵۷ که بالای نوشتار نوشته‌ شده به کجای این مقاله مربوط است و اصلاً عنوان مقاله یعنی چه؟ اخباری‌گری هنوز معنا دارد، یعنی می‌توان اخباری بود؟ یعنی قابل بررسی است؟ یعنی چه؟ برای دیدن عقاید مخالفان منطق در جهان اسلام توصیه می‌کنم به کتاب « ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام» نوشته‌ی دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی مراجعه شود. ایشان از صفحه‌ی هفتاد به بعد جلد اوّل، به مخالفان منطق پرداخته است و از صد و چهار به بعد به استرآبادی. دینانی مبرّزترین استاد فلسفه‌ی اسلامی دانشگاههای ایران و یکی از معدود افراد مسلّط بر فلسفه‌ی اسلامی در حال حاضر است. آنجا منابع مخالفان منطق بهتر و دقیق‌تر معرّفی شده است تا نیازی به ارجاع به یکی دو نویسنده‌ی متوسّط نباشد.


۸. ارجاعهای این نوشتار به مطهّری برایم بسیار عجیب بود. چگونه در مقاله‌ای که لحنی به نسبت مهربان با اخباریان دارد می‌توان به یک اصولی تمام عیار ارجاع داد و گفتار او را به عنوان تأییدی بر کلام خود آورد؟ مطهّری در جای جای نوشته‌های خود مانند همین چند سطری که در مقاله‌ی آقای رضایی آمده، اخباریان را گروهی خشک‌مغز و دچار جمود فکری دانسته است. انتقاد اخیر او در آخرین سطور مشخّصاً به اخباریان برمی‌گردد و تأثیرگرفتن آنان از امثال ابن تیمیّه. انتقاد او از فقه حاضر هیچ ربطی به منطق ندارد و بیشتر به وضعیّت اجتماعی و گوشه‌گیری فقها و عدم شجاعت آنان و فقدان ارتباط با علوم جدید می‌داند. او یکی از منطق‌دانان و فیلسوفان عالم تشیّع بود که همین ابزارها او را قادر ساخت آن‌چنان پرفروغ بدرخشد و فرهنگ‌سازی کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.