بررسی پاسخ به نقد -2



پیش از این درباره‌ی نقد منطق صوری نوشته‌ام و چند مثالی را که آورده بودند، نقد کردم. مثال‌ها در علوم استدلالی و انسانی، حکم آزمایش را برای علوم تجربی دارند. با پرداختن دقیق به نمونه‌های واقعی و تحلیل آنهاست که می‌توان به قوّت نظریّه‌ای پی برد و گرنه احتمال افتادن به ورطه‌ی کلّی‌گویی بسیار زیاد است.


دیروز من نظرم را درباره‌ی دانسته‌ها و تلاش برای فهم نو بیان کردم، اینجا هم می‌گویم که نه تنها منطق که فلسفه و همه‌ی مقبولات ما، ابزار ما برای فهم جهان‌اند. البتّه این نافی آن نیست که این ابزار مدام در حال تغییر و تکامل باشد. پس ما با ابزار ذهنی خود جهان را درک می‌کنیم و هم از اصلاح آن غافل نیستیم. نظریّه موازنه عدمی نیز برای آقایان رضایی و بنی صدر، ابزاری برای فهم است.  هر ابزاری هم از آنجا که اقتضائات خود را دارد، چیزهایی را به ما تحمیل می‌کند ولی ما ناچاریم که برای نگریستن به جهان، از آنها سود ببریم و زمانی می‌توانیم آنها را فروگذاریم که بهتر از آنها بیابیم. من نه از تأثیر منطق بر یافته‌ها غافل بوده‌ام و نه منطق در طول تاریخ دست نخورده باقی مانده است. پس از ارسطوییان و رواقیّون، ابن‌سینا نوآوری‌های جالبی در منطق کرده است که یکی از مقاطع مهم تکامل علم منطق است. منطق، یک مجموعه‌ی سخت و غیرقابل تکامل نیست که با ما هرکار بخواهد بکند و انسان هم آنقدر ناتوان نیست که نتواند روش تفکّر خود را بهبود بخشد. ملّاصدرا نه به اندازه‌ی ابن سینا ولی در حدّ خود کمکهایی به منطق کرده است و آنرا تکامل بخشیده است. یکی از نوآوری‌های او اضافه کردن شرط نهم به شروط تناقض بین دو قضیّه است که اشاره‌ای به آن در بررسی نقد منطق صوری کردم و جوابی نیافت( و نخواهد یافت). این موضوع از آنجا که بسیار فنّی است حتّی در نوشته‌ی مطهّری هم نیامده و به کتابهای مشروح‌تر واگذار شده است. فکر کنم کمی درباره‌ی نحوه نگاه خود به علم منطق و اینکه آیا همراه با ساده‌انگاری یا تحویلی‌نگری هست یا نه توضیح دادم. پس، از تقسیم‌های پنج‌گانه‌ی آقای رضایی وقراردادن آقای بنی صدر و دوستانشان بر تارک اندیشه‌ی بشری بی هیچ کلامی می گذرم که مشک آن است که ببوید نه آنکه عیّار بگوید.


بهترین راه نشان دادن تفاوت نگاه‌ها اتّخاذ موضع روشن و مرزبندی اندیشگی است. یکی از مهمترین نقطه‌های تفاوت نحوه‌ی استدلال من با آقای رضایی، اینجاست که ایشان می‌گوید:« مهم این نیست که با منطق صوری دو فقیه و یا دو مرجع یکی با ولایت فقیه مخالف می‌شود و یکی طرفدار سرسخت آن می‌شود...» اتّفاقاً بسیار مهم است و اگر بتوانیم همین جا به یک همزبانی برسیم خیلی مفید خواهد بود.


می‌دانیم و می‌دانید که یکی از نمایندگان پارلمان هلند فیلمی ساخته است و اسلام را مرادف خشونتهای فرقه‌های وهّابی و گروه‌های تندرو دانسته است، یعنی خصلت « برخی» مسلمانان را به همه‌ی آنها و نفس اسلام تعمیم داده است. بهترین نوع مواجهه با او گفتن این امر است که در مقابل اینان مسلمانان بسیاری هستند که از این روشها تنفّر دارند و گزینه‌های دیگری هم برای معرّفی اسلام هست. اسلام اگر این بود و آیاتی که می‌گویی اگر این معنا را که به ذهن تو و بن لادن رسیده داشت، همه‌ یا بیشتر عالمان مسلمان اینگونه بودند. اینجا هم می‌گویم اگر منطق صوری به گونه‌ای روشمند منجر به نظریّه ولایت فقیه می‌شود( آن چنان که آقای بنی‌صدر می‌گوید) پس اکثریّت فقهای طول تاریخ چرا به این نظریّه نرسیده‌اند؟ یا باید به این سؤال من پاسخ مناسب داد یا در ورطه‌ی سفسطه فروغلطید چون هر نمونه‌ی خلفی را که من از این پس بیاورم با یک« مهم نیست» روبه رو خواهد شد. این « مهم نیست» به نظر من خیلی مهم است.


پس چه مهم است؟ ایشان می‌گوید:« مهم این است که جامعه با آلوده شدن به روحیه کاسبکارانه، محاسبه دو دو تا چهار تا در تمام امور زندگی، تعمیم سود و زیان کردن چیزها در تمام وجوه زندگی، به شدت از عقلانیت ابزاری تأثیر گرفته و آن را در عمل و در زندگی به کار می‌گیرد.» اگر به تقسیم‌بندی پنج‌گانه‌ی خود ایشان نگاه کنید، عقلانیّت ابزاری را دوره‌ی دوّم پس از عقلانیّت تعریفی- تقسیمی( ارسطو) نامیدند و همه‌ی بحث ما نیز تأثیر پذیری جامعه‌ی ما از منطق صوری ارسطویی است ولی اینجا می‌گویند که ما از « عقلانیّت ابزاری»- که برای توصیف دوره‌ی مدرن استفاده کردند- تأثیر گرفته‌ایم. این هم تناقض نیست یا هست ولی مهم نیست؟


اعتراف می‌کنم که رابطه‌ی ظاهربینی حاکمان ایران و اسلامی کردن ظواهر و غفلت از باطن جامعه با منطق صوری را نفهمیدم. من به عنوان کسی که دوران اصلاحات مجلّه یا روزنامه‌ای را نخوانده نگذاشتم چطور ممکن است که آن مقالات که مرا به خواندن آن ارجاع داده‌اند، ندیده باشم؟ فرق است بین کسانی که در آن شرایط اصلاحات را برای ایران بهتر از انقلاب می‌دانستند با نتیجه‌گیری بنی‌صدر. بحث آقای بنی صدر بحث منطقی بود و می‌خواستند به خیال خود تناقض موجود بین دو گزاره را رفع کنند که من گفتم با اندکی منطق‌دانی کسی این حرف را نمی‌زند. منتقد ابتدا باید نشان دهد که موضوع نقد را می‌شناسد و بعد آن را نقد کند. ایشان در آنجا انواع اشتباهها در توضیح منطق صوری را ارائه می‌دهد، طبیعی است که کسی نقد ایشان را جدّی نخواهد گرفت.


ایشان می‌افزاید:« تمام تلاش این روش شناختی این است که با مشابهتی  که در باره صورت قضایا ملاحظه می کند، حکم در باره ماده آنها صادر کند. مثلا بگوییم مردم به نظام جمهوری اسلامی 99 درصد رای داده اند و یا به اسلامیت نظام رای داده اند، اما با این تفسیر بخواهیم هر مهملی را که توی ذهن ما به نام اسلام وجود دارد، مجوز خود را از آراء اولیه مردم توجیه کند.» جمله‌ی اوّل این نقل قول مصادره به مطلوب است و چنین چیزی در منطق صوری« وجود ندارد» و « بی‌معناست». این دو عبارت را در گیومه گذاشتم تا آشکارا به آقای رضایی بگویم که با دست گذاشتن روی چه نکاتی می‌تواند نظر مرا ابطال کند. ایشان اگر می‌تواند چنین جمله‌ای را از یکی از کتابهای منطق صوری( نه نقل قولی از کتابهای بنی صدر) بیاورد. نمی‌توان به من که درس منطق را به صورت کلاسیک خوانده‌ام گفت که علم تو چنین می‌گوید و اگر من بگویم اصلاً چنین چیزی نیست و خلاف عقل است، گفت من نیازی به دلیل یا ارجاع آوردن نمی‌بینم و همین است که هست!


این از عبارت اوّل که قرار شد آقای رضایی بگوید کدام متن علمی ارسطویی چنین می‌گوید و درباره‌ی عبارت دوّم هم عرض می‌کنم که مقدّمات قیاس را مواد قیاس می‌نامند و شکل تألیف بین آنها را صورت قیاس. بر این اساس، دو گونه درباره‌ی قیاس بحث می‌شود، یکی از جهت صورت بدون توجّه به مادّه و دیگری بحث درباره‌ی خود مقدّمات. مقدّمات می‌توانند یقینی یا ظنّی یا از مشهورات یا حتّی نادرست باشند. هرگاه هم مواد درست بود و هم صورت، نتیجه درست می‌شود و اگر یکی از آندو نادرست بود، نتیجه هم نادرست می‌شود مثل مثال اکوان دیو که مثال زدم. حکم درباره‌ی ماده به خاطر تشابه درباره‌ی صورت قضایا، گذشته از اینکه از لحاظ فنّی اصطلاحات دقیق به کار برده نشده است به مثال زده شده کوچکترین ربطی ندارد و اساساً فاقد ارزش علمی است. به ایشان اطمینان می‌دهم که نخواهند توانست این مثال را جایی مقابل فرد بی‌طرفی( مثلاً غیر ایرانی) که بر منطق صوری مسلّط باشد؛ بیاورند و با واکنش متعجّبانه‌ی او روبه‌رو نشوند. دوستانه به ایشان توصیه می‌کنم یک دور منطق صوری را نه پیش خود بلکه با فرد آگاهی بگذرانند. کتاب ساده‌ای که هم اکنون در حوزه‌ها تدریس می شود، کتاب منطق مظفّر است. اگر آن را بخوانند،‌هم منطق صوری را به آسان‌ترین شکل فرا می‌گیرند و هم متوجّه می‌شوند که روحانیان در حوزه چه می‌خوانند تا بتوانند بهتر آنان را نقد کنند؛ تا پس از آن هم اصطلاحات منطق را درست استعمال کنند و ببینند که آنچه آنرا موجب این همه بدبختی برای ما می‌دانند، اساساً چه چیزی هست؟


ایشان می‌افزاید:«  ثنویت و تضاد نه تنها در امور واقع وجود ندارد، بلکه در سطح اندیشه و عمل نیز غیر ممکن است. هم اندیشه و عمل انسان و هم تمام آرائی که انسان انتخاب می کند، همه از یک جنس هستند. دو پارگی و چند پارگی اندیشه وعمل همه در صورت قضایاست.» پیشتر اشاره کردم که اصل عدم تناقض منحصر به منطق صوری ارسطویی نیست و منطق نوین هم فارغ از این اصل نیست ولی برخی حرفهای من گویا نادیده گرفته شود، بهتر است. تضاد در امور واقع نیست یعنی شما هم می‌توانی در واقع حسن رضایی باشی و هم در آن واحد کس دیگری باشی مثلاً ایماگر. یا باید این را بپذیری یا گزاره‌ی «من حسن رضایی هستم» باید متناقض با« من حسن رضایی نیستم» باشد تا فقط یکی امکان درست بودن و وقوع داشته باشد. با انکار اصل عدم تناقض، موازنه‌ی عدمی هم می‌تواند درست باشد و هم نادرست. اگر بگویی فقط درست است و نادرست نیست، معتقد به تناقض بین درست بودن و نادرست بودن آن شده‌ای. سایر مثالهای متن هم به همین شیوه است. تفسیر نادرست آیه‌ی اشدّاء علی الکفّار چه ربطی به منطق صوری دارد؟ اگر کسی شأن نزول آیه را لحاظ نکرد، به خاطر منطق صوری است؟ اگر کسی مثل آقای خمینی به دلیل حرمت موسیقی و آمیخته بودن آن با مجالس لهو لعب نگاه کرد و قائل به حلیّت آن شد چه؟ لابد در این یک مورد چون به صورت حدیث توجّه نکرده و فتوا به خلاف آن داده است، پس به منطق صوری عمل نکرده است! این سؤالها به نظرم بی‌فایده باشد تا ایشان یک دور منطق صوری را دقیق بخوانند و آنگاه یقین دارم که خود ایشان اوّلین منتقد خود و بنی‌صدر خواهند بود و گرنه تکرار برداشتهایی غیرفنّی و ساده‌انگارانه، مهری بر ذهن و زبان ایشان خواهد زد که توان برون رفت از آن را نخواهند داشت.


چهارم. در این بند بحث خاصّی نیست که به آن بپردازم. اتّکا به قول دانشجویان که با شریعتی می‌توان فلان کرد و ارجاع به دیوار نوشته‌ها هم از آن حرفهاست. لابد مواجهه‌ی مصباح و سروش با کمونیستها را با اتّکا به همین منطق، فراموش کرده‌ایم و کتاب اصول رئالیسم مرحوم طباطبایی را همچنین. فرهنگ‌سازی مطهّری گفته‌ی من بود نه ارجاع به نوشته‌ی سایت زمانه. گرچه متأسّفانه عدم تسلّط بر مبانی ابتدایی منطق را در این بحث‌ها به صورتی آشکار می‌بینم، ولی برای احترام به جواب آقای بنی صدر پاسخ ایشان را هم خواهم نوشت. باز هم برای آخرین‌بار تکرار می کنم مشکل اساسی من با این نظرات، به خاطر مخالفتشان با منطق صوری نیست، بلکه به خاطر گزارش نادرست از این علم است. تا زمانی که مخاطبان من وقوف لازم بر اصطلاحات و مفاهیم این دانش را به دست نیاورند، این گفت‌وگو نتیجه‌ی خاصّی نخواهد داشت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.