صورت و محتوا در خون‌بازی


                         
خوب یا بد، صورت همیشه نماینده‌ی محتواست. یکی از دریغ‌های من از قدیم شکل نامناسب انتشار کتابهای دکتر شریعتی بوده است. حروف چینی صحیح ولی بدشکل و نامناسب، نبود نمایه‌های منظّم در آخر کتابها و طرّاحی جلد دل‌گیر سیاه‌رنگ و طرح ثابت و فاقد ایده‌ی محمّدرضا شریفی‌نیا بر آن، کتاب‌ها را فاقد ظاهر مناسب کرده است. این فقدان ظاهر مناسب بر قضاوت ما درباره‌ی محتوای آن بی‌تأثیر نیست. چه حرفهای کم‌ارزشی که به خاطر آرایه‌های چشم‌گیر و نحوه‌ی ارائه‌ی حرفه‌ای جایگاهی فراتر از قدر و منزلت خود می‌یابند.


فیلم خون‌بازی به عنوان یکی از فیلم‌های خوب این اواخر مورد تحسین قرار گرفت ولی چرا؟ اگر به نیّت سازنده‌ی آن است که بسیاری با قصد خوب، فیلم بد می‌سازند. اگر به خاطر تأثیرگذاری و اجتماعی بودن آن است که حرف تازه‌ای برای جامعه‌ای که اعتیاد در آن جزو مسائل عادی و روزمرّه است، ندارد. برای دیدن تأثیرگذاری کافی است به فیلمی بسیار کوتاه که لولیدن کرمهای درشت را در اندام فروپاشیده‌ی یک معتاد به کراک نشان می‌دهد نگاه کنید تا دستتان بیاید تأثیر یعنی چه.


چندی پیش فیلمی از معتادان به کراک پخش شد به همراه مصاحبه با آنان که جدّاً تکان‌دهنده بود. معتاد‌شدن تنها با یک بار استعمال، بدل شدن به توزیع کننده‌ی مواد، پوسیدن درونی بدن و کرم گذاشتن آن، تن دادن به « هرکاری» برای تأمین مواد خود و مرگ فجیع و زودهنگام با بدنی که غسل داده نمی‌شود از ترس آنکه اجزای آن از هم جدا شوند، از مسائل طرح شده در آن بود.


در هنگامی که جامعه با شیشه و کراک و مواد تازه آمده‌ای تهدید می‌شود، خون‌بازی از اعتیاد تزریقی و موادی مانند هروئین می‌گوید که در قیاس با مواد جدید، شوخی  به حساب می‌آید؛ این از تأثیرگذاری و به‌روز بودن. این کاستی‌ها را در فیلمی مانند سنتوری نیز می‌توان از جهاتی دید.


ولی آنچه منظور من از نوشتن این ایما بود، طرح فیلمنامه‌ی ساده و خام آن بود. این نوع نگاه لااقل دو دهه از سینمای جهان عقب است و تنها می‌تواند کسانی را راضی کند که قاچاق را ندیده باشند. فیلم البتّه به دلیل هوشمندی کارگردان و نویسندگان فیلمنامه، دیالوگهای باسمه‌ای ندارد و بازی بازیگرانش به آن خیلی کمک کرده است. ظرف زمانی فیلم از صبح تا عصر است و حرکت به آسایشگاه ترک مواد. حضور بهرام رادان در این فیلم ضعیف و در حدّ استفاده در ویدیوی فرستاده شده از کاناداست. کارگردان می‌توانست با تدوین موازی- مشابه قاچاق- دو یا سه خط داستانی را به موازات هم پیش ببرد ولی روایت خطّی و « یکی بود و یکی نبود»ی را کافی دانسته است.


پیشتر گفتم که گلشیری در نقد فیلم« داش آکل» چه گفته بود. او کار کیمیایی را در کشتن کاکارستم توسّط داش آکل، مرهمی بر زخم کشته‌شدن داش آکل می‌داند و اینکه کیمیایی بیننده را با رضایت خاطر از سالن سینما بیرون می‌فرستد و این رضایت خاطر، مساوی فراموشی زود هنگام است، امّا هدایت بی‌رحم تر است و خواننده را با اندوه کشته‌شدن ناجوانمردانه‌ی داش آکل و پیروزی ظاهری کاکارستم تنها می‌گذارد و درست به همین دلیل است که نوشته‌ی هدایت را نمی‌توان فراموش کرد. اینجا هم پایان فیلم بسیار محافظه‌کارانه است. تظاهر به پایان باز را نمی پسندم گاهی باید با قاطعیّت نقطه را پایان جمله گذاشت. من اگر بودم یا جسد دختر را به آسایشگاه می‌رساندم یا برای گدایی اندکی مواد او را سوار ماشین کسی که به او نظر دارد می‌کردم؛ دور از حریم مادری مهربان. در جامعه‌ای که هر روز خبر گرفتار شدن آشنایی به گوشت می‌رسد یا اوردوز همسایه‌ای، تلنگرزدن بسیار محافظه‌کارانه و بی‌تأثیر است، گاهی باید با آگاهی برای به هوش آوردن غافلی به او سیلی زد و خون‌بازی- که از نمایش نام فیلم یعنی بازی با سرنگ و کشیدن خون به داخل آن پیش از تزریق، عاجز است- نمی‌تواند این کار را بکند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.