نگاهی به شیوه‌ی آموزش حوزوی


                             
حرف درباره‌ی حوزه‌ی علمیّه دینی سنّتی بسیار است ولی برای فتح باب هم که شده اشاره‌هایی به آن می‌کنم.


1. در دانشگاه با خود دانشجو کسی کار ندارد و جنبه‌ای از او که طالب علم است مورد توجّه قرار می‌گیرد. طبیعی است که منظور من دانشگاهی با قواعد پذیرفته‌ی جهانی است نه آن دخالت‌های ایدئولوژیکی که درست یا نادرست در حریم دانشجویان در ایران صورت می‌گیرد. امّا در حوزه با خود فرد بیشتر کار دارند. یکی از توصیه‌های معروف به تازه‌واردان این است که یک درس کم است و دو درس زیاد. یعنی یک درس روزانه( عمدهً ادبیات یعنی ابتدا صرف و بعد نحو) برای تو کم است ولی دو درس هم زیاد است. ولی ما که یک درس و نیم نداریم، پس منظور جبران‌کردن جای خالی با جلسات اخلاق و خودسازی است. از آنجا که در قدیم طلبه‌ها با سواد مکتبی و قرآنی به حوزه می‌رفتند، سن افراد بسیار کم بود و بیشتر نیاز به پدر داشتند تا معلّمی سخت‌گیر. این وضع تا همین اواخر که بچّه‌ها پس از دوره‌ی ابتدایی یا راهنمایی به حوزه می‌رفتند هم حاکم بود و چه بسا بعضی جاها هنوز باشد. مدیر حوزه که معمولاً فردی مسن بود با سابقه‌ی تدریس زیاد، اوّلین درس یعنی صرف را خود به عهده می‌گرفت تا درسش زمزمه‌ی محبّتی باشد برای نوجوانی که از خانه و کاشانه دوراند یا اگر هم در همان شهر ساکن‌اند بیشتر وقتشان را باید در مدرسه بگذرانند. برنامه‌های سحرخیزی و نمازشب و دعا چون جمعی صورت می‌گرفت، حالت ریا یا خودنمایی نداشت و اوّلین کلاس روزانه با درس اخلاق و آموزش احکام آغاز می‌شد. مقصود اینکه تک‌تک اعمال و رفتار شخص زیر نگاه مسؤولان بود و در مقابل هم آنها محرم اسرار طلبه بودند و مورد مشورتش قرار می‌گرفتند. تا پایان مقدّمات و مقداری از سطح متوسّط یعنی فراگرفتن صرف، نحو، معانی و بیان، منطق، اصول فقه مقدّماتی و فقه تا انتهای لمعتین، طلبه آزادی کمتری دارد و بعد از آن که مصادف با ملبّس‌شدن وی به لباس روحانیّت نیز هست، دامنه‌ی انتخابهایش بیشتر می‌شود.


2. آنچه بیشتر به ما مربوط می شود از این پس است. شیوه‌ی انتخاب استادان و نحوه‌ی تدریس و حتّی متن درسی کاملاً آزاد است. استادی به تشخیص خود یا درخواست شاگردان، فلان کتاب را می‌آغازد در حالیکه گزینه‌های متعدّدی برای آن متن خاص هست. طلبه‌ها درس هر کس را که مناسب‌تر ببینند دنبال می‌کنند و طبیعی است که استادانی که نتوانند آن کارایی را داشته باشند خود به خود با کم‌رونق شدن درسشان از دور خارج می‌شوند و به عکس استادی که طلبه‌ی بیشتری دارد نامی به هم می‌زند و امکان اینکه بعد کتاب و درس بالاتری را آغاز کند، بیشتر خواهد داشت. برای آغاز یک درس هم استاد نیاز به اجازه از کسی نداشت و از آنجا که تدریس در قبال پول نبود‌ و هم استاد و هم شاگرد در دریافت شهریّه و سایر درآمدها به هم وابسته نبودند،‌ هیچ اجباری نیز در مورد هر دو طرف وجود نداشت. یک استاد می‌توانست دو درس در روز آموزش دهد و دیگری هشت درس و این موضوع، مزیّت مالی برای او نداشت. یک‌بار طلبه‌ای عادی پیش آیت‌الله شاه‌آبادی مدرّس معروف فقه و فلسفه و عرفان و تأثیرگذارترین استاد سیّد روح‌الله موسوی خمینی می‌آید و از او می‌خواهد حاشیه‌ی ملّاعبدالله که کتابی منطقی است را به او درس بدهد. ایشان ظاهراً درس‌های فراوانی می‌گفتند و وقت اضافه نداشتند ولی به زحمت میان اوقات فراغت ساعتی را می‌یابند و به او می‌گویند بیا. شاگردان ایشان به زمین و زمان می‌زنند که طلبه را منصرف کنند که این درس را کس دیگری هم می‌تواند به تو بدهد و به جز ایشان و آقای حائری مؤسّس حوزه‌ی قم، هر کس را که بگویی برایت می‌آوریم ولی طلبه‌ی لجباز نمی‌پذیرد. از طرفی پیش استاد می‌روند که این همه فشار کاری برای شما خوب نیست و چرا شما باید درسی به این پایینی را به یک نفر بدهید؟ که او خیلی آرام می‌گوید: کسی از من چیزی خواسته و من در حدّ توانم او را اجابت می‌کنم. این نوع رفتار البتّه این روزها کیمیاست.


3. قبلاً که امتحان سراسری خاصّی نبود و طلبه‌ها فقط با تشخیص خود و تأیید استاد به درس بالاتر می‌رفتند و امضای استاد پشت جلد کتاب و تأیید او، از هر نمره و درجه‌ای بالاتر بود. حالا هم این امتحانها برای افرادی است که متقاضی دریافت شهریّه یا استفاده از معافیّت سربازی باشند و گرنه کسی که بخواهد آزاد درس بخواند یا نیاز مالی نداشته باشد و به سربازی رفته باشد، باز از هر قید و بندی رهاست. این البتّه از جهاتی خوب و از جهاتی بد است. آزادی تا به این حد را شاید برخی بی‌نظمی بدانند و از طرف دیگر سلسله‌مراتبی شدن شبه‌دانشگاهی را بعضی منافی با شیوه آموزش آزادانه‌ی سنّتی بدانند.


4. شیوه‌ی آموزش در حوزه مبتنی بر مطالعه پیش‌مقدّماتی و درس رفتن و مباحثه است. فارغ از اینکه اکنون کسی به این روش عمل می‌کند یا نه، این روش شاگرد را به دلیل سابقه‌ی ذهنی که پیدا می‌کرد، در اشکال کردن در درس استاد وارد می‌کرد و مباحثه نیز از آنجا که مولّد اختلاف نظر است از همان مراحل ابتدایی، طلبه را برای دادن رأی شخصی و مستقل بودن و زبان‌آوری و آمادگی برای اجتهاد آماده می‌کند. در حین درس هم اشکال کردن به درس استاد، نیاز به اجازه ندارد و استاد موظّف است که کلام خود را در هرجا که باشد قطع کند و جواب اشکال را بگوید. تفاوت استادان دانشگاه و حوزه برای کسانی که سر کلاس هردو بوده‌اند، بسیار واضح است. استادان دانشگاه، بلند شدن صدای دانشجو را بدون اجازه بی‌ادبی می‌دانند و استادان حوزه نه. استاد حوزوی موظّف است تا رفع اشکال با طلبه‌ی عادی بحث و او را قانع کند ولی استاد دانشگاهی می‌تواند سؤالها را به آخر کلاس موکول کند که خوب، وقت خیلی باز نخواهد بود. نقل است که به هنگام اوایل نهضت و در اتوموبیلی آقای خمینی برای جمعی از شاگردان خود در موردی صحبت می‌کردند که یکی کلام ایشان را قطع کرد، او بلافاصله واکنش نشان داد که من موعظه می‌کنم نه تدریس و در میان درس می‌توانی به میان کلام من بپری نه موعظه، پس خوب گوش کن. برای رشته‌هایی که نیاز به بحث و جدل دارند این روش نعمت است.


5. پا گذاشتن به مراحل بالاتر هم همچنان که گفتم، به تشخیص خود فرد است. بالاترین درجه‌ی یک فقیه، اجتهاد است که علیرغم آنچه مردم فکر می‌کنند منوط به دریافت اجازه‌ی اجتهاد از طرف مدرّس است، اینطور نیست و هر کس اگر به این یقین برسد که توانایی استنباط احکام شرعی را از متون دینی دارد، بر او نه تنها مجاز بلکه« واجب» است که دست از تقلید بردارد. از پای درس آقای خویی بسیاری به اجتهاد رسیدند ولی آنچنان که مشهور است ایشان به افراد کمی- از دو تا ده دوازده نفر، آمار مختلف است- اجازه‌ی اجتهاد دادند که معروفترین آنها مرحوم فلسفی از مدرّسان قهْار حوزه‌ی مشهد و آقای سیستانی مرجع معروف حال حاضر هستند. تمایز این شیوه با روش دانشگاهی که مدرک حرف اوّل و آخر را می‌زند کاملاً آشکار است.


مقایسه‌ی روشهای این دو نظام و اینکه آیا دانش جدید، به شکل بهتری نمی‌شد به کشور ما وارد شود را به مجال دیگری موکول می‌کنم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.