۱. بیشتر مردم کلمهی « دگم» را به معنای عقیدهی بیچون و چرا یا انسانی که حاضر به تغییر افکار خود نیست به کار میبرند بیآنکه بدانند در اصل از چه ریشهایست. « دگما» اصول دین یا فتواهای اعتقادی کلیسای کاتولیک است. یعنی مانند مسلمانان که در فروع دین( یعنی فقه) به متخصّص مراجعه میکنند و نام رأی متخصّص یا فقیه، فتوا نام دارد، در مسیحیّت کاتولیک کسی حقّ اندیشیدن در عقاید را ندارد و باید تقلید کنند. عقاید در اسلام نه تنها تقلیدی نیست بلکه تقلید در آن حرام است و همین به تنهایی تفاوت اسلام- یا هر دین حقیقی- با مسیحیّت تحریف شده را نشان میدهد. شاید کسی بپندارد که این دگمها مربوط به قرون وسطی هستند ولی همین اواخر کلیسا اعلان کرد که عقیده به موجودات ماورای زمینی از این پس اشکالی ندارد! با این کاریکاتوری که از دین در مغرب زمین به جا مانده متعجّبم که چگونه یک انسان آزاده میتواند مسیحی کاتولیک باقی بماند.
2. تقابل دگمها با دستاوردهای نوین بشری از داستانهای مهیّج ولی تلخ تاریخ است که بدترین نمونهی آن انگیزاسیون ارباب کلیسا به وسیلهی شکنجه، قتل و سوزاندن افراد بوده است. معروفترین آن محاکمهها بر سر عقاید، از آن گالیلهئو گالیلهئی یا همان گالیلهی معروف است. مانند کاشفان میکروبها یا بیماریها میتوان هرگونه ایستادگی عقیدهای نادرست ولی به ناحق تقدّسیافته در برابر حقیقت را، بیماری گالیله و نشانههای آنرا سندروم گالیله نامید.
3. ایراد جایی است که فکر، عمل یا فردی بشری، رنگ تقدّس میگیرد و محدودی میخواهد کوس بینهایتی بزند. دیروز دست روی یکی از تقدّسهای حاکمیّت ایران یعنی دفاع مقدّس نهادم ولی تعداد این قدسینماها بسی بیش از این است. اگر پیش از انقلاب و کشف تصویر افراد در ماه را ندیده بگیریم، قدسی کردن انقلاب درست از طلیعهی آن آغاز شد، جایی که یازده روز پایانی حکومت پهلوی یعنی از دوازده تا بیست و دو بهمن، ده روز خوانده شد تا معادل والفجر و لیال عشر باشد و آن دهه نام دههی فجر بگیرد. گویی یکی از تفاسیر آن آیه، تحقّق این ده روز سرنوشتساز است و برای همین انقلاب ایران سرشتی الهی مییابد. در انفجار منجر به کشتهشدن آقای بهشتی و همراهان او که حدود هشتاد نفر بودند، به دروغ هفتاد و دو نفر گفته شد تا باز این بار امام حسین و هفتاد و دو نفر یارانش، تداعی شوند که تازه آمار گروه امام حسین هم خیلی دقیق نیست. رفسنجانی در گفت و گویی از اطّلاع خود از تعداد کشته شدهها خبر داد و گفت که به ما گفتند که اینطور بهتر است! حالا بماند که سرنوشت پروندهی بسیاری از آن انفجارها مانند دفتر نخستوزیری و همین انفجار در پردهای از ابهام است و در دوران اصلاحات برخی از مختومهشدن غیرعادی پروندهی آنها نوشتند که میان هیاهوی آن روزها به گوش کسی نرسید.
4. گاهی یک روایت یا تاریخ جعلی حالت تقدّس میگیرد و ایراد وارد کردن به آن اصطلاحاً« خطّ قرمز» میشود. خطّ قرمزها هم به مرور زمان رنگ میبازند که این قاعدهی بازی است. آن تندوریها در مورد مرحوم بازرگان جایش را به احترام به او داد. اوّلین رئیس جمهوری که خائن و جاسوس نامیده شد، حالا صرفاً بیکفایت نامیده میشود. انقلاب دوّم و اشغال سفارت آمریکا زیر سؤال میرود و هرکس تلاش میکند که مسؤولیّت خود را در آن انکار کند. محاکمهی آقای شریعتمداری و امثال قطبزاده، بعدها از طرف آقای منتظری« پروندهسازی اطّلاعاتیها» لقب میگیرد، بسیاری از مسائل هست که هنوز به اطّلاع کسی نرسیده و سرپوشیده مانده است و هنوز این روایتسازی جعلی با قدرت ادامه دارد که نمونهی اخیرش، انفجار شیراز بود.
حمید سمندریان، نمایش گالیله را آماده کرده بود که جلوش را گرفتند. ظاهراً این نمایش به تقابل حقیقت و جعل در قرون وسطی و دین مسیحیّت برمیگردد و ربطی به ما ندارد، پس چرا آقایان از اجرای آن به وحشت افتادند؟ به گمانم امروز ما بیش از هر زمان، خارج از صحنهی نمایش به گالیلههای شجاعی نیاز داریم که بیترس از تمشیت حاکمان، پرده از روایات و اسطورههای بشرساز جعلی بردارند و حقیقت را در چارسوق جامعهی ایران جار بزنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.