نوستالژی و موسیقی کلاسیک


                          
1. اگر قرار باشد فقط یک مصداق را برای نوستالژی ذکر کنیم، آن چه خواهد بود؟ نوستالژی را غم غربت معنا کرده‌اند ولی نارساست. نوستالژی را با مصداق باید شناخت بعد باید به دنبال تعریف آن گشت. نوستالژی آنجاست که شما پس از سالها به مکانی بروید که قسمتی از خودتان را در آن، جا گذاشته‌اید. فرض کنید به دبستانی که درس می‌خوانده‌اید یا شهری که در آن به دنیا آمده‌اید، حالا برای بغضی بی‌دلیل که می‌کوشد خودش را با تری چشمتان ترجمه کند واژه‌ای بیابید. این همان نوستالژی است:«روبه‌روشدن با خود».


2. زمانی این نوستالژی بی‌منطق‌تر و هیجان‌انگیزتر می‌شود که با چیزی یا کسی روبه روشوید که پیش از آن با آن برخورد نداشته‌اید و سؤال این خواهد بود پس کی و کجا و در کدام قارّه‌ی ناشناخته‌ی اقلیم وجود هم را دیده بودید. بسیاری از عشق‌ها از همین جا شروع می شوند؛ جایی که کسی را بسیار آشنا می‌یابی بی‌آنکه او را به خاطر بیاوری.


3. موسیقی کلاسیک برای خیلی‌ها آن اصواتی است که در برخورد اوّل به نظر می‌آیند پیشتر شنیده شده‌اند ولی کی و کجا؟ این اصوات سحرانگیز و موزون با تفاوت حس و حال و نوع تنظیم و مؤلّفانشان که از قرون میانه اوج گرفت و با رسیدن به دوره‌ی نو شاهوار فرود آمد و گنجینه‌ای بی‌همتا از تلألو روح بشری را به یاد گار نهاد،‌ کی و کجا با روح ما عهد بسته‌اند؟


4. این روزها زمزمه‌ی اجرای کارمینا بورانای کارل اُرف به وسیله‌ی گروه نوری در ایران است. سالها پیش برنامه‌ای از تلویزیون پخش می‌شد به نام « انسان و اسلحه» و مانند بسیاری از برنامه‌های آن دوران سنگین و باوقار. برنامه برای کودکی مثل من مناسب نبود ولی در تاریکی و به هنگام خواب دیگر اعضای خانواده می‌نشستم و می‌دیدم نه به خاطر حرفهای مجری بلکه به خاطر دو چیز: یکی فیلم اسپارتاکوس که به تدریج در فواصل برنامه پخش می‌شد و دیگر، موسیقی سحرانگیزی که بعد فهمیدم پرولوگ ِfortuna از همین کارمینای کارل اُرف است.


از این روزهای تلویزیون ِآلوده به اصوات الکترونیکی به تنگ آمده‌ام. یاد باد آن سالها که موسیقی‌های ارزشمند جهان را لابه‌لای برنامه‌های مستند و علمی می‌شنیدیم و شاهکارهایی مانند «برای الیزه»ی بتهوون را بر روی انیمیشن« سارا کرو» و « پرواز زنبور عسل»  کورساکوف را بر روی کارتون« هاچ زنبور عسل».


5. دستمایه‌ی اوّلیّه‌ی این اثر باشکوه، آوازها و سرودهایی است که از قرن سیزدهم میلادی به جا مانده است. این سرودها به زبان لاتین و صورت قدیم‌تر زبان آلمانی در بسیاری از نواحی اتریش و آلمان پراکنده بود و حاوی مضامینی عاطفی، مذهبی و حماسی است که بر محور شعار آن زمان که ترویج گونه‌ای ابن‌الوقتی و لذّت بردن از زمان حال بوده است، می‌باشد. این سرودها ملودیهایی هم همراه خود داشتند ولی اُرف تصمیم گرفت که این معانی را با آهنگ‌های خود همراه کند. اوّلین اجرای او در سال 1937 در فرانکفورت بود که با استقبال حزب نازی همراه شد و شهرتی ناگهان را برای او به همراه آورد. زمان گذشت و سیاست رنگ باخت و آنچه باقی ماند گنجی از گنجینه‌ی هنر بشری است. این ویدیو یکی از اجراهای درآمد « سرودهای بورانا» ست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.