یا زیستن در جهان شیشهای
1. جان دمول با الهام از نام کتابی از جون اوول، برنامهای را به نام Big Brother طرّاحی کرد که به سرعت فراگیر شد. در این برنامه عدّهای بدون تماس با جهان خارج دور هم جمع میشوند که زندگی آنان به صورت شبانهروز با دوربینهای مداربسته کنترل و در اینترنت پخش میشود. شبها خلاصهای از زندگی روزمرّهی آنان هم از تلویزیون ارائه میگردد. با رأی مردم هرچند وقت، یک نفر از جمع آنان خارج میشود تا فقط یک نفر باقی بماند و برندهی مقدار فراوانی پول شود. بسته به کشور پخشکننده این برنامه و نوع شرکتکنندگان آن، صحنههای این برنامه تفاوت میکند، از کارهای عادّی روزمرّه تا همآغوشیهای آن چنانی.
2. مدّتهاست که اخباری مشابه این را نیز در جهان میشنویم که همه یک وجه مشترک دارند، کنجکاوی بیحد برای دیدن واقعیّتی که آنرا زندگی میکنیم ولی در مورد دیگران؛ مثلاً مغازهای به یک خانواده پیشنهاد میدهد که برای مدّتی معلوم- یا نامعلوم- در ویترین آن مغازه و جلو انظار مردم زندگی کنند که بسیاری از این موارد با انصراف افراد ناکام میماند چون تاب نگاههای مردم را نمیآورند. به اینها باید دوربینهای جاسوس یا مخفی را هم افزود.
3. تکنولوژی جدید، امکان اینکه بتوانید از زندگی هرکس سردربیاورید را مهیّا کرده است. برای آسیبشناسی موضوع هم که شده، مدّتها پیش میخواستم دربارهی فیلم خصوصی پخششده از زهرا امیرابراهیمی چیزی بنویسم که امروز و فردا کردم و نشد؛ امّا این موضوع با کوچکشدن وسایل و تبدیلشدن تلفنهای همراه به دوربین فیلمبرداری و امکان پخش سریع آن، به پدیدهای قابل توجّه و بررسی تبدیل شده است. پدیدهای که فقط ابزار نیست بلکه میتواند سلیقه یا نحوهی استفاده از خود را به استفادهکننده دیکته کند.
4. چندی پیش فیلمی دیدم از ناسزاگویی شیث رضایی. جوانکی همراه با دوستانش روبه روی ماشینش میایستند و از پنجره ماشین به او ناسزای بدی میگویند و او هم متقابلاً جواب میدهد. جوانک با خوشحالی میگوید:« فحشش رو گرفتم، الآن بلوتوثش میکنم»! میبینید که ابزار است که برای نوع کنش او تعیین تکلیف میکند. حالا بحث بر سر فیلم ناواضحی از معاون دانشجویی دانشگاهی است که گویا قصد تعرّض به دختر دانشجویی را در قبال چشمپوشی از تخلّف وی داشته است. چند نکته به نظرم میرسد:
الف. فیلم به تنهایی چیزی را آشکار نمیکند و تنها چیزی که نمایش میدهد مردی خودباخته با پیراهنی نامرتّب است و دختری بدون روسری. امکان دام گذاشتن برای مرد و اغفال او نیز وجود دارد. اگر صحبتها یا فیلم مرد به هنگام پیشنهاددادن به او در دسترس بود بهتر میشد اتّهامی را ثابت کرد.
ب. انتشار عمومی این فیلم و استقبال عمومی از آن فقط سطحینگری و بیمبالاتبودن ما را نشان میدهد. تخلّف این مرد اگر همراه با رضایت طرف مقابل بود، که کاملاً امری خصوصی تلقّی میشد و ربطی به کسی نداشت ولی از آنجا که گویا با مجبورکردن همراه بوده است، در صورت ثابتشدن، باید با مجازات مناسب آن مواجه شود؛ مثلاً برکناری از مناصب اداری و جریمهای که قاضی برای وی در نظر می گیرد؛ امّا انتشار وسیع این فیلم، زندگی خانوادگی و آیندهی او را تباه خواهد کرد. او « قصد ارتکاب» به جرمی را داشته است و نباید با او چنان رفتار کرد که اعدام ِزنده شود. هر برخورد یا مجازاتی باید ترمیمی* باشد یعنی باید امکان زیست و کار فکری آیندهی او که ظاهراً دکترای ادبیات فارسی دارد، در نظر گرفته شود.
ج. بیماری« تعمیم» اینجا نیز به چشم میخورد. دانشجویان خواستار استعفای وزیر شدهاند، چرا؟ از اینگونه جرایم در هر زمان و هر نهادی به چشم میخورد، مقامهای بالاتر باید مدام مشغول استعفادادن باشند؟ نتوانستن اینکه جرمی را محدود به آن زمان و مکان و شخص ببینیم، تنها ناتوانی فکری ما را میرساند. این مورد را در سایر تخلّفهایی که در سه سال اخیر روشد، میبینیم: افشای یک جرم « بیشرمانه» و هجوم نظرها و تقبیح تمام ساختار سیاسی و دستاوردهای سه دههی اخیر و کشیدن کاریکاتورهای موهن و نوشتن طنزهای سخیف و پردهدرانه و سکوت و انتظار یک واقعهی بیشرمانهی دیگر.
د. تمثیل آن خط را که گفتم یک استاد« ذن» به شاگردش گفت کوتاه کن چه کسی یادش هست؟ در مواجهه با گناه- یا هر امر ناپسند دیگر- دو راه میتوان پیش روگرفت: یکی نفی آن و قانعکردن خود به اینکه پیامدهای- شرعی یا غیرشرعی- بدی دارد؛ دوّم این که به« خود» نظر کنیم و ارزش و کرامت خود را بیش از آن بپنداریم که به برخی مسائل بپردازیم. زندگی هدیهایست که« یک بار» به ما داده میشود و وقت و عمر ما نیز ارزشی ناگفتنی دارد. با مشغولکردن هر روز خود به آن افشاگری و این فاشگویی( بیشتر مربوط به پایینتنه) آنچه از دست میدهیم سرمایهی فکری و وقت بیبازگشت ماست. جرم، جرم است و باید به آن رسیدگی شود. نه در دوران گذشته و نه در سه دههی اخیر از این مسایل کم نبوده، فقط موبایلی برای ضبطش وجود نداشته است و نه از این به بعد مرتکبان این اعمال از کار خود صرف نظر خواهند کرد، فقط محتاطانهتر به این کار خواهند پرداخت. نظام آموزش ما ویرانهایست که جوانان مستعد و بلندپرواز را تحویل میگیرد و افرادی خسته و کمسواد و بینش که به دنبال کیمیای هستی( پول) هستند، تحویل میدهد. سرگرمشدن به بازیهایی از این دست، غفلت از اصل و پرداختن به فرع است. دیروز زارعی، امروز مددی، فردا نوبت کیست؟
* پ. ن: من ابتدا تعبیر« تنبیهی» را به کار برده بودم با نگاه به معنای لغوی آن که آگاهاندن است. با تذکّر آقای رضایی، ترمیمی را جایگزین کردم که اشاره به restorative به معنای جبرانی و بازسازیگرانه است در مقابلretributive به معنای جزادهنده.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.