ایران رتبهی دوّم تعداد اعدامها را در جهان پس از چین دارد و اگر نسبت اعدامیان به جمعیّت را بسنجیم مقام اوّل را حائز خواهد بود. از طرفی روند تغییر قوانین کشورها به سمت حذف مجازات اعدام و تبدیل آن به مجازاتهای دیگر است. این گونه است که فشار زیادی به کشورهایی که این نوع مجازات را اعمال میکنند از سوی جامعهی جهانی وارد میشود که دست از آن بردارند. پیشتر در ایمای« اجتهاد یا اعتراض» دو نوع برخورد با قوانین اسلامی را به اشاره گفته بودم. یکی تلاش برای تغییر با اعتراض و جمعآوری امضا و بدیهی دانستن تغییر برخی قوانین به دلیل منافی بودن آنها با قوانین جزایی حاکم بر اکثر کشورهای جهان و دیگری، تلاش اجتهادی و دروندینی برای ارائهی نظراتی نوین که هم بر متون دینی استوار باشد و هم با یافتههای جدید علوم بشری هماهنگ.
آقای رضایی پس از اطّلاع از تلاش برای لغو مجازات اعدام در پاکستان این یادداشت را نوشتند که البتّه معلوم نیست این تلاش منجر به نتیجه شود چون هنوز خبرهایی از فشار برای لغو این مجازات بر دولت پاکستان به گوش میرسد. به هرحال چه این اقدامها به نتیجه برسد و چه نرسد، اصل موضوع( تردید در مناسب بودن مجازات اعدام) به قوّت خود باقی است. گرچه اصل حرف من همان است که در« اجتهاد یا اعتراض» نوشتم ولی در این باره نیز چند نکته به نظرم میرسد.
الف: افکار جهانیان نمیتواند معیاری مستقل برای تغییر قوانین اسلامی باشد. در دنیای امروز هنر و دانش و رسانهها دست به دست هم دادهاند تا همجنسگرایی را امری طبیعی وانمود و قانونی کنند. حتّی با وجود چشمپوشی از مجازات این افراد، باز راهی برای مجاز دانستن آن و همزمان، التزام به دینداری نیست. یعنی هیچ فقیهی نمیتواند عُمَروار بگوید این کار را پیامبر حرام کرد و من حلال میکنم. این نمونه آشناترین مثالی بود که میتوانستم بیاورم.
ب. موضوع بالا بر این مبتنی است که ما در بحث خود دو نوع اسلام را لحاظ کنیم و اسلام فقهی- عالمانه و غیر مبتنی بر اجبار- را از اسلام حکومتی – که در پی اجرای احکام است- جدا کنیم. حکومت پس از انقلاب 57 در پی اجرایی کردن حلال و حرامی است که در فقه وجود دارد، حال آنکه بسیاری مثل ایازی مثلاً در اجباری کردن حجاب- با تأکید بر وجوب آن- تشکیک کردهاند( ۱ و ۲ ) و بعضی دیگر مانند صانعی اجرای حدود را وظیفهی غیرمعصوم نمیدانند. پس یک راه این است که بعضی احکام باقی باشند ولی اجرای اجباری نداشته باشند.
ج. شق دیگر و مهمتر، اسلام فقهی است. پرداختن به فقه و امکانهای نهفته در آن، وقت و مجال زیادی میخواهد ولی همین قدر بگویم که آنچه در روایات و قرآن و کتابهای تخصّصی هست با آنچه در رسالهها میبینید، تفاوت زیادی دارد. علما حجاب را به عنوان حکمی قطعی نمایاندهاند ولی شاید اگر کسی به حدیثی بربخورد که نماز زن بی روسری را بیاشکال بداند یا نگاه به دیگر اعضای زنان غیرمسلمان یا کسانی که گوش به امر به معروف نمیدهند- جز وجه و کفّین- را مجاز بداند، تعجّب کند. این جدای از آزاد بودن کنیزکان در صدر اسلام و دیگر موارد مشهور است.
تفاوت آبها- قلیل و کر و جاری و...- قسمت زیادی از رسالهها را به خود اختصاص داده و ریزبینیهای زیاد، منجر به ایجاد وسواس در بسیاری از افراد شده است. باز هم شاید برای بسیاری جالب باشد که برخی اصلاً تفاوتی بین اینها نمیگذاشتند و نمیگذارند و شستن عادی با آب قلیل را هم پاککننده میدانند که این فتوا حجم رسالهها را کم و بیماری وسواس را علاج و با توجّه به بیآبی شدید در ایران، از اسراف آب جلوگیری میکند. فیض کاشانی استدلالی عقلی در این باره دارد و از فقهای معاصر هم از حاضران، آیتالله صادقی تهرانی و از درگذشتگان مرحوم ملکی تبریزی- اوّلین استاد اخلاق آیتالله خمینی- به این امر معتقد بود. طلبهی بازیگوشی پیش مرحوم شیخ عبدالکریم حائری میرود و به ایشان میگوید که درست است که شما گفتهاید که نماز پشت سر آقای ملکی درست نیست؟ او با تأکید سه بار میگوید:« من غلط بکنم همچه حرفی بزنم» تو این حرف را از کجا آوردی؟ طلبه میگوید که ایشان معتقد است که آب قلیل با ملاقات نجاست،- به شرط عدم تغییر- متنجّس نمیشود و من از ایشان پرسیدم که آیا به این فتوای خود عمل کردهاند و ایشان گفت: بله. از طرفی شما معتقد به عکس این هستید پس از دید شما ایشان نجس است و نمیشود پشت ایشان نماز خواند!
گرچه ظاهراً این مثالها به اعدام برنمیگشت ولی نشان میدهد که اختلافها حتّی در آنچه در فقه شیعه بسیار بدیهی به نظر میرسد نیز وجود دارد و راه برای اجتهادهای نو همچنان باز است، خواه در احکام فردی و خواه اجتماعی. شاید اگر خوانندگانی علاقهمند بیابم از مجال باز اجتهاد نوین در چهار منبع فقهی اسلام( قرآن و سنّت و اجماع و عقل) ایماهایی بنویسم.
د. با وجود این، بر دروندینی بودن این اجتهاد نو و مبتنی بودن بر متون ِدینی تأکید میکنم و گرنه نیازی به دینی دانستن آن نخواهد بود. هر فتوا و نظر جدیدی باید بتواند که روایات خلاف خود را به نحو عقلپذیری توجیه کند و گرنه مدح حیات و امانت الهی دانستن آن از هرکس برمیآید، هنر آنجاست که بگویی با متون دینی موثّقی که دستور به اعدام افراد را در اجرای حدود و قصاص میدهد، چگونه به نتیجهی خلاف رسیدهای. مثال آقای خمینی و موسیقی را آوردم و مثالهای دیگر نیز موجود است مثل آنچه دربارهی سنگسار و حریم خصوصی افراد نوشتم. پیرامون نظرات بنیصدر نیز پیش از این به گمانم به اندازهی کافی گفتهام و گرچه ممکن است با ایشان موافق باشم ولی استدلال ایشان را ناکافی میدانم. قرآن اگر بیان آزادی است، چرا اعدام را تشریع کرده است؟ و اگر شما نخواهی بر اساس آن عمل کنی، چه اصراری هست که خود را عامل به آن بدانی؟ چون میتوانی چون فردی لائیک صرفاً بر اساس عقل خود با چیزی موافق یا مخالف باشی.
پیشتر بارها گفته بودم که حاکمان ایران مصلحت خود را نمیدانند و اگر بدانند با دادن بسیاری از آزادیها، پایههای قدرت آنان مستحکمتر خواهد شد، شاید به این کار تن بدهند ولی آنان نیز مانند بسیاری « سراب دوراهی» را حقیقت میپندارند و معتقدند که اگر ذرّهای کوتاه بیایند، جامعه سر از جای دیگری درخواهد آورد. اینجا هم میگویم تغییرات گستردهی فقهی پیشکش، با مصلحت سنجیهای موقّت- و البتّه اسلوبمند- میتوان بسیاری از نابسامانیها را حل کرد ولی از آنجا که ما بین صفر و صد مدام در حرکتیم، فکر میکنیم تغییر عملی، دستاورد کمی است و از زبان سروش آنرا« رفو کردن فقه» میخوانیم، غافل از اینکه همین رفوها به تغییر ساختارها منجر خواهد شد و انتظار ظهور ناگهانی یک مکتب جدید فقهی، کاری عبث است و همهی امور انسانی با حوصله و تدریج پیش میرود نه آرمانخواهی انقلابگونه که انقلابهای سیاسی هم پس از مدّتی میشوند آنچه در ایران دیدیم و دیدید. گرچه با بسیاری از این تغییرات موافقم ولی دو نکته را دوباره می گویم، یکی اینکه چیزی که مهم است این تغییر باید از درون باشد و اگر تغییری موافق میل و فکر من بخواهد صورت بپذیرد ولی بدون اجتهاد نوین و فقط به دلیل اینکه جامعهی جهانی اینگونه میپسندد باشد، من اوّلین مخالف آن خواهم بود و دوّم اینکه نباید فراموش کرد که تمام این دغدغهها ناشی از پایبندی به دین است و گرنه نیازی به این همه طول و تفصیل نیست و علوم جزایی نوین، دلیلهایی خردپذیر را به راحتی در اختیار ما قرار میدهد. پس اگر ما دینمداریم و از این دینمداری خود شرمنده نیستیم، باید بدانیم که هرکار کنیم، تفاوتهایی با کسانی که به دین معتقد نیستند خواهیم داشت؛ پس در صورت لزوم باید توانایی ایستادگی بر عقیدهی خود را داشته باشیم تا نه از این سر بام بیفتیم( شبهاخباریگری و جمود بر ظاهر دین) و نه از آن سر بام( عدم رجوع به متون یا تفسیر به رأی متون دینی بر اساس خواستهی خود).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.