عدم صدق گزارههای وحیانی، نوشتار هشتم اکبر گنجی و ادامهی گزارههایی است که او نمیتواند بپذیرد که صادقند، پس آنها را نمادین و اسطورهای فرض میکند. تذکار چند نکته لازم به نظر میرسد: الف. گنجی در سلسله نوشتههای خود به تعریف عقلگرایی انتقادی به هیچ وجه پایبند نبوده است. چنین رویکردی هر اثبات و ردّی را از دیدگاه خود میبیند و به طرف مقابل حق میدهد که باوری مخالف خود داشته باشد و راه کم شدن اختلافها را گفتوگوی مستمر میداند. پس چه کسانی که از دیدگاه دینی عقیدهی خود را بدیهی فرض کنند و طرف مقابل را نادان و چه کسانی که خداناباوری را بدیهی بدانند و مخالفان خود را اسیر دگمها و جزمیّت ذهنی، نمیتوانند متعلّق به چنین گروهی باشند. گنجی میگوید فلان آیه با عقل یا تاریخ یا علم تجربی منافات دارد نه اینکه « بعضی» معتقدند که چنین است و در مقابل گروهی نیز خلاف آنان میاندیشند. ب. گنجی هرکجا صلاح بداند به منابع- مانند المیزان- مراجعه میکند و هرجا لازم نداند، نمیکند. هرجا طباطبایی حرفی زده که از دید او میتواند چیزی به نفع وی باشد، حتماً منبع میآورد و هرجا حرفی زده که استدلال او را مخدوش جلوه دهد، ارجاع نمیدهد.ج. ارجاعهای او هم متأسّفانه همراه با تحریف است. یا چیزی را تغییر میدهد یا از قلم میاندازد. در بررسی اجمالی سخنان او، به همهی گزارهها نمیپردازم که برخی بسیار پیش پاافتادهاند و تنها به بعضی از آنها اشاره میکنم.
گزارهی ششم، قتل عام یهودیان به دست خود است پس از ارتداد. در اینکه لااقل در زمان موسی مجازات ارتداد، آن هم در حضور پیامبر با آن همه معجزات ریز و درشت، مرگ بوده که شکّی نیست. او میپرسد آیا کودکان نیز باید کشته شوند؟ در المیزان از قول حضرت علی چنین چیزی نیامده و پایینتر حدیث دیگری آمده که عدّهای از مردان که مرتد شده بودند، مکلّف شدند که چاقو به دست بگیرند و پس از نیایش موسی و صعود او بر منبر، مجازات عمومی را شروع کنند و اینجا اثری از اشاره به کودکان یا زنان نیست. گنجی لازم نمیداند که ارجاع سالم و بینقص به منابع دهد ولی این روش، علمی نیست. گزارهی هفتم او این است که آبستن شدن مریم گزارهای نیازمند دلیل است. چرا به این نکته اشاره میکند؟ او میتوانست تمام معجزات موسی و عیسی و دیگران را بیدلیل بخواند. خود قرآن میگوید که خدایی که انسان را ابتدا خلق کرد چرا نتواند، از زنی فرزندی بیپدر به دنیا آورد؟ کسی که همسری برای مریم ندیده بود و پسرش هم که پیامبری صاحب معجزات آشکار از کار درآمد، پسری که- در عرف عوام- پدر ندارد- یا به عبارت دیگر حلالزاده نیست-، میتواند پیامبر شود؟ گنجی در گزارهی یازدهم میگوید که قرآن مریم را خواهر حضرت هارون معرّفی میکند، در حالیکه بین آنها هزاروصد سال فاصله است. خوب اوّلاً که قرآن او را اینچنین معرّفی نمیکند و این انتساب را از قول مردمانی که متعجّب به گرد او آمده بودند، نقل میکند. ثانیاً المیزان چهاروجه برای هارون ذکر میکند. یک اینکه هارون مرد صالحی در بنیاسرائیل بوده و هر شخص صالحی را اخت یا اخ او مینامیدند یعنی« ای شبیه هارون» دوّم اینکه هارون برادر ناتنی مریم بوده است. سوّم اخت هارون به معنای انتساب وی به هارون نبی بوده است و چهارم اینکه هارون مرد بدنامی بوده است در بنیاسرائیل و هر کس که کار بدی میکرده را به او منتسب میکردند. میبینید که یکی از چهار احتمال، هارون نبی است که توجیه خوش را دارد ولی گنجی اینجا نیازی نمیبیند به المیزان مراجعه کند.
گنجی در گزارهی دوازدهم میگوید که قرآن گفته است که در زمان حضرت عیسی سهگانهی مسیحیان اب و ابن و ام بوده ولی اکنون مسیحیان میگویند که در طول تاریخ هیچ فرقهای چنین نمیگفته است. خوب چرا راه دور برویم؟ میتوان گفت که خود ِگفتهی عیسی بر بطلان تثلیث را مسیحیان امروز قبول ندارند وقتی از دید قرآن، عقیدهی توحیدی که توسّط مسیح(ع) ارائه شده، تحریف شده است، تحریف قول فلان فرقه که دیگر امر مهمّی نیست. از همین دست است، نقل قول از کتاب محرّف مقدّس که دو دختر لوط به پدر خود شراب دادند و پس از خوابیدن با وی از او باردار شدند. پیش از آن هم نقل قول سخیف دیگری از کتاب مقدّس میآورد. اوّلاً اینها نقل قولهایی از کتاب مقدّس مسیحیان است و ربطی به قرآن ندارد که آنها را نمادین فرض کنیم یا نکنیم. دوّم مستلزم نسبت دادن گناه بادهنوشی و دعوت به زنای محصنه به پیامبر است به علاوهی مطالب مبتذل دیگر. گروهی که با لوط خارج شدند بیش از سه نفر بودند و او معاصر ابراهیم بوده و عذاب قوم لوط هم تمام جهان را فرانگرفته بود تا دختران لوط بیمرد مانده باشند و پدرشان نیز زنی نتواند بیابد و نیاز به چنین عملی باشد.
در پایان گنجی میپرسد که اگر معنای لوح و قلم و کرسی در قرآن مَجاز باشد، چرا سخن گفتن خدا مَجاز نباشد؟ مثل این است که کسی در کلامش یکی دو تمثیل را به کار ببرد و ما بگوییم چرا تمام حرف وی تمثیل نباشد؟ اگر در قرآن جایی نیاز باشد که معنایی متفاوت با معنای عرف لحاظ شود « دلیل» میخواهد و هر تمثیل دیگری نیز به همین صورت. تازه لوح و قلم و کرسی از دید طباطبایی واقعیّاتی هستند که مناسبت و ملازمتی با کاری که این وسایل میکنند دارند، نه اینکه از سخنگفتن خدا به این نتیجه برسیم که محمّد(ص) سخن گفته است. هم کسی که بعضی عبارات قرآن را مجازی میداند دست به تصرّف در معنای عرفی آن زده است، هم آن کس که زبان قرآن را ناواقعگرا میداند ولی شخص اوّل قسمتی از قرآن را چنین مییابد و نفر دوّم همهی قرآن را. اگر قرار به وفادار بودن به متن وحیانی و درک عرفی از آیات قرآن باشد، کدام قابل قبولتر است، کسی که قسمت کوچکی از قرآن را خلاف ظاهر تفسیر میکند یا کسی که همهی قرآن را اینگونه تفسیر میکند؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.