توقیف شهروند و تغییر مدیر زمانه بیارتباط به شباهت آنها با هم نبود. آنها« تلاش میکردند» که دموکراسی را در سطح رسانهای تحقّق بخشند پس از طرف کسانی که در ایران، الگوی کیهان را میپسندند و در هلند الگوی فولکس کرانت را، تحمّل نشدند؛ ولی از دید من تعریف آن دو از دموکراسی رسانهای یکی نبود. این کار در زمانه به معنای انتشار مقاله یا مصاحبه دربارهی دموکراسی و عدالت، دفاع از آزادیها، نقد محدودیّتها در جمهوری اسلامی و تعقیب احوال دموکراسیخواهان ایران بود و هست. ولی از دید من- که دموکراسی یعنی حاکمیّت اکثریّت و مهمتر از آن، شنیدن صدای اقلیّت- هر رسانهای که بتواند مذهبی و غیر مذهبی، مدرن و سنّتی، راست و چپ، لیبرال و ولایتمدار را بر سر یک میز بنشاند یا حدّاقل دیدگاههای هردو را بازتاب دهد، دموکراسی را در سطح رسانهی خاص خود محقّق کرده است. تعریف اوّل، دموکراسی را« توصیف میکند» ولی تعریف دوّم، دموکراسی را در محدودهی خود « پیاده میکند». در تحقّق بخشیدن به تعریف دوّم، به یقین شهروند امروز گامها از زمانه جلوتر بود.
شهروند امروز در حیطهی محدود ایران، کاری کرد کارستان تا پس از قلّههای مطبوعاتی پیش از اصلاحات( مانند کیان و پیام امروز) و زمان اصلاحات( مانند جامعه و راه نو)، تنها نشریّهی پیشتاز در زمان ما باشد. شهروند، مطالب کسانی را کنار هم نشاند یا افرادی را تشویق به گفتوگو کرد که در عرف نخبگان ایران دور از هم به حساب میآیند و ممکن بود هیچگاه با هم تلاقی نکنند. شهروند اطّلاعات بسیاری را منتشر کرد، خطّ قرمزهای زیادی را شکست، تحلیل ارائه کرد و تلاش کرد که آشفتگی و سردرگمی فکر سیاسی پس از شکست اصلاحطلبان را نشان دهد و در صورت امکان به آن سامان بخشد. قوچانی با تمام ایرادهایی که به او وارد کردهام، پدیدهی بسیار قابل تأمّلی است که مطمئنّم به زودی به شکلی متفاوت برخواهد گشت.
اگر شکستن محدودهی خودی و غیرخودی در ایران به معنای مشارکت دگراندیشان با خودیهاست، در خارج از کشور برعکس است و به معنای بازی دادن دانشوران و هنرمندان مذهبی یا سنّتگراست. هرقدر شهروند توانست نامهای فراموش شدهی سیاسیهای پیش و پس از انقلاب یا حتّی چپهای لائیک و بسیاری از ایرانیان خارج از کشور را به نسل جوان ایران یادآوری کند، زمانه کمتر توانست فراتر از محدودهای خاص قدم بردارد. شهروند توانست برای توصیف فلان ترانهسرا از عبدالجبّار کاکایی مقاله بگیرد و به یاد طاهره صفّارزاده از سیمین بهبهانی( که تعابیر عجیبی را هم در آن دربارهی موسوی گرمارودی به کار برده است) ولی از این دو گروه فقط یکی در زمانه حضور آشکار داشتند حال آنکه زمانه به ظاهر محدودیّت رسانههای ایران را هم نداشت. تقارن این دو اتّفاق نشان میدهد که اوّلاً تفاوت زیادی است بین اینکه عدّهای آزادیخواه را دور هم جمع کنیم تا اینکه به شکلی آزاد، آدمهای متفاوت را همسخن کنیم؛ ثانیاً هنوز کار فرهنگی در ایران از لحاظ موفّقیّت و تأثیرگذاری با خارج از ایران قابل قیاس نیست و ثالثاً محدودیّت افق فکری بسیاری از مدّعیان غیرایرانی دموکراسی اگر از کارگزاران حکومت ایران بیشتر نباشد، کمتر نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.