کوندرا، گراس و یک پرسش


 

اعتراف گونتر گراس به عضویّت در سازمان جوانان نازی، توفانی به پا کرد که خودش پیشاپیش نامش را «کندن پوست پیاز» گذاشته بود. امروز هم مدرکی دال بر اینکه میلان کوندرا کسی را در دوران حاکمیّت کمونیست‌ها با اختیار کامل لو داده است، در دست است. کوندرا البتّه این اتّهام را رد کرده ولی ظاهر امر این است که مدرک جعلی نیست و کارشناسان آنرا تأیید کرده‌اند مگر اینکه خلافش ثابت شود. تفاوت گراس با کوندرا این است که او خود- با این تیزهوشی که هیچ امر مبهمی درباره‌ی زندگی بزرگان برای همیشه پوشیده نمی‌ماند- دست به این اعتراف زد و پس از برطرف شدن اثرات اوّلیّه‌ی کندن پوست پیاز، آنرا خورد؛ یعنی از مواهب آن استفاده کرد، هم باری را از روی دوش خود برداشت، هم شجاعتش تحسین شد و هم- با شمّ ژورنالیستیش - خود را دوباره در بورس خبرها قرار داد که نیمی از نویسندگی همین هنرهای حاشیه‌ایست. امّا کوندرا به جبر از انزوای سی و اندی ساله‌ی خود بیرون کشیده شد و از همان ابتدا بنا را بر انکار گذاشت. به نظرم« توجّه به گفته و نه گوینده» اقتضا می‌کند که بپذیریم که آثار یک نویسنده ربطی به شخصیّت او ندارند و تئوری‌های جدید خوانش متن هم بر این نکته پا می‌فشارند. از این مهم‌تر انسان موجودی است که به دست خود، خویش را می‌سازد؛ وضع فعلی ملاک است و اگر کسی توانسته باشد خود را در مسیر درست، اصلاح کند، جای آفرین دارد. گرچه از آنجا که آن لو دادن باعث زندانی‌شدن یک نفر شد- اگر این انتساب درست باشد- به هر روی او مسؤول خواهد بود.
پرسش کمی تا قسمتی دشوار: این داستان، بی‌شباهت به بعضی آثار کوندرا نیست. حالا اگر این فرضیّه را داشته باشیم که پشیمانی آن حادثه باعث تولّد یک نویسنده‌ی بزرگ در عرصه‌ی ادبیات جهان شده است و در صورت نبود ِآن احساس ندامت، چنین میلادی اتّفاق نمی‌افتاد، بهتر همین است که روی داده یا بهتر بود که آن مرد چهارده سال به زندان نمی‌رفت و کوندرا، کوندرا نمی‌شد؟
پ. ن: می‌خواستم کنار گراس و کوندرا به مصاحبه‌ی اخیر عبدی هم اشاره‌ای کنم تا تفاوت کسانی را که سایه‌ی سنگین گذشته‌ای نامطلوب را بر سر دارند، نشان دهم. دیدم آنچه پیشتر نوشته‌ام به نظر کافی می‌آید پس یافتن تقابل نظرات و تحلیل او درباره‌ی آن زمان با دیگر دانشجویان را به خواننده وامی‌گذارم. سایه‌ی سنگین گذشته همچنان بر سر او و دیگران خواهد بود و این پرسشی جدّی است که خود ما به هنگام قرار گرفتن در چنین موقعیّتی- که اجتناب‌ناپذیر است- چه خواهیم کرد؟ عبدی لااقل یک مورد دیگر را هم برای پاسخگویی خواهد داشت که پرونده‌اش هنوز باز نشده است: افراط او و کسانی مانند گنجی در آرمان‌خواهی بی‌معیار و حمله به هاشمی رفسنجانی در اوج اصلاحات که باعث ضعیف‌شدن بنیه‌ی اصلاح‌طلبان و افت تدریجی آنان شد. عبدی در یک مورد دیگر هم اشتباه می‌کند یا بهتر بگویم ترجیح می‌دهد فکر کند که فرزندش هم در صورت لزوم در آینده به سفارت آمریکا حمله خواهد کرد؛ من اینطور فکر نمی‌کنم.
   
مرتبط: معضل گذشته

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.