سینما، ادبیات و فرهنگ قبیلگی


                  
پیشتر درباره‌ی سینما و موفّقیّت آن در ایران نوشته بودم. یکی از مهم‌ترین دلایل آن را جمعی‌بودن کار سینما دانستم که خود را به فرد تحمیل می‌کند و گاه- نه به اختیار که- به جبر به او شنیدن و فرهنگ کار گروهی را می‌آموزد. چه بسیار تغییر مسیرها که در سینما و سینماگران دیده ‌شد و چه کسانی کنار هم ایستادند یا همکاری کردند که زمانی فکر می‌شد ممکن نیست روزی چشمشان به هم بیفتد. این دادوستدها نتیجه‌اش شکوفایی سینمای ایران بود چه در ایران و چه در جهان و مهم‌تر اینکه سینما، امروز هنر مسلّط این سرزمین است و دیگر هنرها دنباله‌رو آنند و حسرت‌خور موفّقیّت‌های آن. این را در گفت‌وگوی متعدّد شاعران، آهنگسازان، نویسندگان و دیگر هنرمندان به وضوح می‌توان مشاهده کرد.
محیط‌های بسته‌تر امّا هم خود آنچنان که باید و شاید کنار هم بودن را تجربه نکرده‌اند و هم نمی‌توانند این پیشتازی را ببینند. بسیاری از بازیگران سینما وقتی به تآتر می‌آیند از رفتار نه چندان همدلانه‌ی تآتری‌ها می‌گویند که انگار غریبه‌ای را در جمع خود می‌بینند. آنان می‌پندارند که فلان کس فقط به خاطر شهرتش به اینجا آمده است و تآتر« فاخرتر» و« جدّی‌تر» از آن است که این ناپرهیزی‌ها را برتابد. این روزها نیز دو واکنش به این موضوع را شاهد بودیم؛ یکی واکنش عکّاسان به حضور سینماگرانی که هوس عکّاسی به سرشان زده بود در اکسپوی عکس و دودیگر واکنش برخی به داوری خانم کریمی در یکی از جوایز کتاب.
این واکنش‌ها بیشتر بر مدار حذف( نیا یا حدّ خودت را بشناس) بنا شده است. عکّاسان حرفه‌ای با حضور تازه‌واردان آماتور کنار زده نمی‌شدند  و چه بسا بعضی از عوام- از دید بعضی- هم به هوای دیدن عکس‌های ستاره‌ها می‌آمدند و هم عکس‌های حرفه‌ایها را می‌دیدند تا فرهنگ عکس‌بینی رایج‌ شود. به بیان دیگر نوآمدگان جای کسی را تنگ نکرده بودند که هیچ، فرصت دیده‌شدن را نیز با شهرت خود به بسیاری می‌دادند. اینجا هم‌نشینی نه به معنای هم‌ارزی آثار بود و نه بازیگران چنین ادّعایی داشتند. تنها کسی که با همکاران خود مخالفت کرد، سیف‌الله صمدیان بود که از قضا او نیز سینماگر است!
در جشنواره‌های سینما دیرزمانی است که تخصّص‌های مختلف کنار هم می‌نشینند. سلیقه‌ای بودن جشنواره را همه پذیرفته‌اند و از آن مهم‌تر بازی بودن آنرا. یک بازی برای آوردن اهل سینما میان مردم، امکان گفت‌وگو با آنان و نشان‌دادن فیلم‌هایی که در هجوم فیلم‌های هالیوودی گم ‌می‌شوند. نیکی کریمی گذشته ازاینکه بازیگر مطرحی است، مترجمی نیمه‌حرفه‌ای و کارگردانی در آغاز اوّلین تجربه‌های خود نیز هست. به جای او- یا در کنار او- یک آهنگساز یا فیلم‌بردار هم می‌توانست و می‌تواند به داوری آثار ادبی بنشیند و بدون ادّعای تخصّص آنچنانی، و به عنوان یک خواننده‌ی حرفه‌ای بگوید که از کدام کتاب‌ها بیشتر خوشش آمده یا فکر می‌کند بهتر است و دلایلش را نیز در حدّ استطاعت خود بیان کند. از دید من قضاوت نیکی کریمی بسیار بهتر از بعضی داوران دیگر همین جایزه خواهد بود که ادبیات را از پشت عینک ضخیم و کج و معوج تئوری‌های وارداتی می‌بینند و اگر نامی دارند به خاطر حضور مستمر در رسانه‌های نوشتاری است نه کیفیّت اندیشه یا آثار خود. ندیدن حضور کریمی در آثار متفاوت سینمای ایران- مانند فیلم‌های مهرجویی- و توصیف او با لقب سوپراستار - که معمولاً برای بازیگرانی به کار می‌رود که بیش از آنکه به خاطر هنر خود مطرح باشند، به خاطر زیبایی و محبوبیّتی است که بین عامّه یافته‌اند- هم جفا در حق او و هم نشانگر نگاه گوینده به سینماست. داوری حقیقی آثار هم با زمان است نه داوری این کس و آن کس و چه بسیار آثاری که در سال‌های گذشته- با داوران شناخته‌شده‌ی ادبیات- به جوایزی دست یافتند ولی چنگی به دل نزدند.
ادبیات‌چی‌ها مدّتهاست که عقب مانده‌اند؛ داستانی نو ارائه نمی‌شود و شعر تقریباً مرده است. برای آثار متوسّط هورا کشیده می‌شود تا فراموش کنیم که قلمی که به خواندن بیارزد در این دیار دیگر به ندرت یافت می‌شود. نقد در ادبیات ما بین مدح یا نفی یک اثر در نوسان است و به هیچ وجه پختگی منتقدان سینما در ادبیات مشاهده نمی‌شود. کار جمعی آنها هم یا جوایزی است که هربار سیل انتقاد و حرف و حدیث را درپی دارد که چرا این گرفت و آن نگرفت و چرا در فلان جایزه، بهمان اتّفاق افتاد، یا « کانون نویسندگان» است که شیر بی‌یال و دمی است که جز بیانیّه‌های خنثی فایده یا ضرری ندارد( قیاس کنید با خانه‌ی سینما). این فرهنگ قبیلگی گاهی به سینما هم سرک کشیده است. زمانی نجفی و پوراحمد خواستند ورود سینماگران جوان را به سینما با حربه‌ی« قانون حراست شغلی» محدود کنند که نشد و جز بدنامی چیزی برایشان نماند. من بی‌آنکه نقش سابقه و تخصّص در یک هنر را نادیده بگیرم یا متوجّه دلیل استدلال‌کنندگان نباشم، چنین مرزبندی‌هایی را نمی‌پسندم مادام که حضور تازه‌واردان به حذف غیراصولی کسی منجر نشود که در این صورت چنین مخالفتی جا دارد. اکسپویی که قرار است با فلان تعداد نفر برقرار شود، حالا با فلان ِبه علاوه‌ی بیست نفر برگزار می‌شود و این هیچ اشکالی ندارد. همین‌طور است داوری جوایز یا کارهایی مانند آن. از شما چه پنهان به این یورش سینماگران به دیگر عرصه‌ها خو‌شبین هم هستم؛ ظاهراً این فرهنگ قبیلگی را باید به زور بیرون کرد. 
پ. ن: قضیّه را می‌توان از جنبه‌ی دیگری نیز نگریست. نوشته‌ی بالا پیرامون «جواز» حضور امثال کریمی بود ولی می‌توان حکم به« وجوب» حضور یک فیلسوف یا نقّاش یا... در داوری جوایز کتاب داد. یپشتر نیز نوشته‌بودم که یکی از آفات ادبیات امروز غرق‌شدن در بحث‌های تئوریک و کنارزدن نگاه شهودی به متن است. امروز شاعران، دیگر آن کسانی نیستند که تجربه‌های ژرف زیستی خود را در اختیار دیگران می‌گذارند، بلکه تئوری‌خوانانی هستند که می‌کوشند با به کار بردن فلان ترفند،« پیشروتر» باشند. داستان‌نویسی نیز به همین بلا دچارشده است ولی در اندازه‌ی کمتر. کسانی که فارغ از نگاه بالا و صرفاً با تکیه بر حسّ خود، حکم به خوبی وبدی داستان‌ها دهند، می‌توانند راهی به برون‌رفت از دایره‌ی محدود نظریّه‌های کپی‌شده نشان دهند. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.