حجاب معاصرت

                              
برای دیدن به فاصله احتیاج است و بی‌فاصله، سهم چشم همان نور سیاهی است که گرچه در عرفان معنای خودش را دارد ولی به درد خردورزی متعارف نمی‌خورد. نوشتن درباره‌ی مردگان را در این دیار، آنان که از مشخّصات شناسنامه‌ی خود راضی نیستند، مرده‌پرستی ایرانی می‌نامند ولی من صرف‌نظر از یادبود و تقدیر که به جای خود نیکوست، اوّلین جرقّه‌های نقد جدّی، پس از فاصله‌ای که مرگ ایجاد می‌کند می‌بینم. بسیار پیش آمده که ذهن حتّی با این فاصله تیزتر می‌شود و چیزی می‌یابد که پیش از آن نمی‌یافت.
حجاب معاصرت، اصطلاحی است به معنای آنکه معاصر بودن، به جای اینکه باعث شناخت شود، - که البتّه هم‌زمانی می‌تواند اطّلاعات زیادی در اختیار ما بگذارد- می‌تواند حجاب و مانع هم باشد. پس از گذشت زمان از یک حادثه یا زندگی یک شخص، پیرایه‌های نالازم به کنار می‌روند و جوهره‌ی آن آشکار می‌شود؛ مثل تاریخ که بعضی می‌گویند برای شناخت هر واقعه، باید دست‌کم صدسال از آن بگذرد.
شاید لزوم گذشت زمان، معانی دیگری هم داشته باشد؛ اوّل اینکه اصولاً یک واقعه یا عقیده یا اثر هنری یا کتاب، نقطه‌ای در یک بافتار زمانی است که با قبل و بعد از خود پیوند دارد. معمولاً می‌گویند که برای شناخت یک واقعه باید به پیش‌زمینه‌ی آن نگریست تا ریشه‌ها و علل وقوع آنرا دریافت؛ همین حرف را درباره‌ی پس از آن نیز می‌توان زد. معلول‌های آن واقعه نیز به همان اندازه می‌توانند به ما در شناخت آن کمک کنند. دوّم اینکه قضاوت عمومی نخبگان، معیاری به نسبت کارآمد برای فهم یک واقعه است. سوّم اینکه قضاوت درباره‌ی یک واقعه، داوریی تک و منفرد نیست بلکه دادوستد قضاوت‌هاست. پس باید اختلاف‌نظرهایی پدید آید تا با ردّ و قبول هم بتوانند به کنه آن راهی بگشایند که هر سه وجه، جز با گذشت زمان به دست نمی‌آیند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.