آزمون نیم‌پزی


                  
خیلی وقت پیش خواندم که ساعت پرواز خلبانان متبحّر را اگر- مثلاً- بیش از هزار ساعت بدانیم و ساعت پرواز خلبانان مبتدی را زیر پانصدتا، بیشترین سوانح و سقوط‌ها بین پانصد و هزار ساعت پرواز است؛ خلبانانی که نه آنقدر مبتدی هستند که با احتیاط و وسواس‌ تمام قواعد را رعایت کنند و نه آنقدر پخته و باتجربه که فوت و فن پرواز، عادت ثانوی آنها شده باشد. متوسّطانی که جرأت خطرکردن یافته‌اند ولی نه آنقدر که خود از دست بی‌احتیاطی خود در امان باشند؛‌ پس خود به آتش خود می‌سوزند. حکایت رانندگان و دیگر مهارت‌ها نیز همین است.« نیم‌پزی» یعنی این.


عالم نیم‌پز، عارف نیم‌پز، ادیب نیم‌پز و خلاصه آدم نیم‌پز مایه‌ی دردسر است. حیای ورود به حیطه‌ای خاص را از دست داده است ولی پختگی سخن نگفتن از آنچه نمی‌داند و فراست درازکردن پا به اندازه‌ی گلیم خود را ندارد. به هوس افتاده که مانند سرآمدان رشته‌ی خود شود ولی از خیال و تمنّای او تا واقعیّت« هنوز» راه درازی هست. عارف نیم‌پز دم از کرامت و راه‌دانی می‌زند و مرید و پیرو جمع می‌کند؛ فیلسوف نیم‌پز بلد است دیگران را رد کند ولی نمی‌تواند جایگزینی برای آنچه با خشم و عصبیّت ناقص و کهنه می‌خواند، ارائه کند. آخوند نیم‌پز که ضرب ضربایی یادگرفته، سینه‌ی خود را وجب می‌کند در عجب از اینکه این همه علم چگونه در این یک وجب جاشده است؛ نقل قول خودمانی از« شیخ» و «آخوند» می‌کند که بله، ما هم اهل بخیه‌ایم. عالم نیم‌پز هم تا جایی که بداند همی که نادان است، فرسنگ‌ها راه دارد.


علم انسان، معلّم اوست. من و شما هم استثنا نیستیم؛ در نیمه‌راه خود به بلای نیم‌پزی دچار شده یا خواهیم شد- و به من بگو چه کسی در میانه‌ی راه نیست؟- پس دست‌کم خود مراقب باشیم که نه از ترس بی‌تجربگی بل از واهمه‌ی نیم‌پزی فرمان را محکم نگه داریم و البتّه اگر روزی به جای رسیدیم، با نیم‌پزان به مهر و مدارا رفتار کنیم که قصد و غرضی ندارند. بلایی است که مانند سرکشی دوران بلوغ، گریبان‌گیر همه می‌شود. کمک کنیم که این مرحله برای نیم‌پزان کم‌خطرتر و کم‌لغزش‌تر طی شود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.