مشاعره‌ی میر و شیخ


                    
میر داماد؛ محمّدباقر برهان‌الدّین استرآبادی و شیخ بهاءالدّین محمّد عاملی دو تن از نام‌آورترین استادان ملاصدرایند که پیوند مهر و مودّت عالمانه و سالکانه‌ای بین خود داشتند. آغازگر مکاتبات معمولاً میرداماد شوخ‌طبع بود که بلد بود خوب« منم» بزند. در اشعارش که با نام «اشراق» در آنها تخلّص کرده این امر به چشم می‌خورد و نیز در حکایاتی که از وی منقول است. میر گاهی مبحثی علمی یا چیستان یا کنایه‌ای را به سوی شیخ بهائی می‌فرستاد و او هم البتّه در پاسخ در نمی‌ماند. مثلاً می‌پرسید:«ای سرّ ره حقیقت ای کان سخا/ در مشکل این حرف جوابی فرما- گویی که خدا بود و دگر هیچ نبود/ چون هیچ نبود پس کجا بود خدا؟» و بهاءالدّین جواب می‌دهد:« ای صاحب مسأله تو بشنو از ما/ تحقیق بدان که لامکان است خدا- خواهی که تو را کشف شود این معنا/ جان در تن تو بگو کجا دارد جا؟» روز دیگر معمّایی طرح می‌کرد و می‌فرستاد که:« از شاخ برهنه برگ و بر می‌طلبم/ از خانه‌ی عنکبوت پر می‌طلبم- اندر دهن مار شکر می‌طلبم/ از پشّه‌ی ماده شیر نر می‌طلبم» و عاملی جواب می‌داد:« علم است برهنه شاخ و تحصیل بر است/ تن خانه‌ی عنکبوت و دل بال و پر است- زهر است دهان علم و دستت شکر است/ هر پشّه که او چشید، او شیر نر است».


هر دو دانشمند رفت و آمدی از سر مصلحت به دربار صفوی داشتند و این را به دلایلی برای رونق دیانت مفید می‌دیدند ولی شیخ بهایی بیشتر با صفویان نشست و برخاست داشت. میر بدش نمی‌آمد همین کار ِاو را گاهی به رخش بکشد و – با اینکه دلیل کارش را می‌دانست- سر به سرش بگذارد؛ پس می‌سرود:« از خوان فلک قرص جوی بیش مخور/ انگشت عسل مخواه و صد نیش مخور- از نعمت الوان شهان دست بدار/ خون دل صدهزار درویش مخور» و پاسخ شیخ بهایی نیز خواندنی است:« زاهد به تو تقوا و ریا ارزانی/ من دانم و بی‌دینی و بی‌ایمانی- تو باش چنین و طعنه می‌زن بر من/ من کافر و من یهود و من نصرانی»


سایه‌ی اشراق، عبّاس عبیری به نقل از شیخ بهایی؛ کلیّات اشعار و آثار فارسی با مقدّمه‌ی سعید نفیسی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.