بازگشت خاتمي -5



نگاه سلبی یا ایجابی
یکی دیگر از دوراهی‌های ساده‌کننده و فروکاهنده‌‌ی بحث بازگشت خاتمی- مانند بسیاری از فروکاستن‌های علمی که بحثی ذوابعاد را که هر گزاره‌ی آن، آمیزه‌ای از نفی و اثبات‍ها یا قبض و بسط‌هاست به دو گزاره‌ خلاصه ‌می‌کنیم و یکی را برمی‌گزینیم به نفع یا ضدّ عقیده‌ای خاص- این است که آیا کسانی که می‌گویند خاتمی بازگردد، تنها می‌خواهند از شرّ احمدی‌نژاد راحت شوند یا اینکه برای آمدن خاتمی برنامه یا وظیفه‌ای نیز در نظر گرفته‌اند؟ پرسش‌گر به راحتی موضع سلبی را به کسانی- بخوانید ساده‌لوحانی- که از آمدن خاتمی شادمان شده‌اند نسبت می‌دهد و در اهمیّت اینکه باید دانست خاتمی را« برای چه» می‌خواهیم، داد سخن می‌دهد. این نوع برخورد کمی از تقسیم‌بندی « بد و بدتر» معنادارتر و آبرومندتر است ولی نه خیلی. در چند بند تلاش می‌کنم به این نوع نگاه بپردازم:


الف. عدم تطبیق این سخن با گفته‌های سیاسی‌های طرفدار خاتمی.


مرجع این عقیده لابد راننده‌ی تاکسی یا فلان بقّال و وبلاگ‌نویس نیست و حتماً کسی است که یا مرجع قابل اعتنایی میان اهل سیاست یا اصلاح‌طلبان است یا گفته‌ای شایع که اکثریّتی را در بر گرفته باشد ولی من از زبان طرفداران خاتمی، آنچه شنیده‌ام، از اصلاح اقتصاد و بهبود روابط با جهان خارج بوده است تا گسترش آزادی‌های فرهنگی، نقد و بازخوانی هشت ساله‌ی او هم‌اکنون در رسانه‌ها جریان دارد و این با این ادّعا که خانمی بیاید تا از شرّ احمدی‌نژاد رها شویم، دو چیز است. البتّه لزوم تدقیق در این امر و نقد بیشتر و تبیین بهتر خواسته‌ها و امکانات امری لازم است و باید مورد توجّه قرار بگیرد.   


ب. شناخت از خاتمی در دور اوّل، دوّم و سوّم.


در همان دور اوّل نیز- لااقل اهل فرهنگ- رأی به خاتمی را نفی دیگران نمی‌دانستند؛ به این دلیل ساده که خاتمی سال‌های سال وزیر بود، پس کارنامه‌ای داشت که می‌شد او را به آن- در زمینه‌ی فرهنگ- شناخت و خاتمی اگر می‌آمد، چیزی شبیه به برنامه‌های خود در زمان وزارت را در سطح فرهنگ کشور پیاده می‌کرد و این یعنی شناخت حدّاقلّی.
اگر خاتمی ِاوّل، خاتمی کتاب و دفتر بود نه عدد و رقم، دو دوره‌ی ریاست جمهوری او را دارای کارنامه‌ای در همه‌ی زمینه‌های اقتصاد و فرهنگ و سیاست خارجی نیز کرده است. بخشی از دستاوردهای خاتمی در دو دوره‌ی گذشته‌ی ریاست جمهوری این است:
انتشار نشریّات فراوان و کاستن مقدار ممیّزی کتاب و گسترش مرزهای آزادی بیان در حیطه‌های فرهنگی از جمله تآتر و  سینما، نقد ساختار حاکمیّت و پذیرش اشتباه‌ها خصوصاً در رویداد قتل‌های زنجیره‌ای که امری بی‌سابقه در طول حیات جمهوری اسلامی بود، تدبیر بحران‌های نه روزیکباری که محافظه‌کاران برای وی درست کردند، اجرای برخی بندهای فراموش‌شده‌ی قانون اساسی مانند برگزاری انتخابات شوراها، در پیش گرفتن سیاست تنش‌زدایی و بازگشتن بسیاری از سفرای کشورهای اروپایی، سفرهای پربار و برخوردهای احترام‌امیز با جهان و کشورهای اروپایی( در قیاس با بایکوت احمدی‌نژاد و علاقه‌ی وی به کشورهای آفریقایی)، طرح شعار گفت‌وگوی تمدّن‌ها و نشان‌دادن چهره‌ای مسالمت‌جو از یک سیاستمدار ایرانی و تغییر لحن دولت و وزیر امور خارجه در برخورد با جهان که منجر به عذرخواهی بی‌سابقه‌ی مادلین آلبرایت بابت کودتای 28 مرداد از ایران و کم‌شدن برخی از تحریم‌ها علیه ایران شد. تشکیل صندوق حساب ارزی برای کنترل نوسان‌های قیمت نفت و کاهش تأثیر آن بر اقتصاد کشور، اصلاح سیستم مالیاتی و تصویب و اجرای قانون سرمایه‌گذاری خارجی که به کاهش نرخ تورّم و بی‌کاری انجامید . طرح مسأله‌ی پرداخت یارانه‌ی مستقیم برای اوّلین بار، تلاش برای واردات کالاهای واسطه‌ای به جای کالاهای مصرفی، دورقمی کردن رشد ارزش افزوده‌ی بخش صنعت و معدن و تنظیم برنامه‌ی سوّم با تأکید بر خصوصی‌سازی قسمتی از دستاوردهای دولت خاتمی است.
پس حدّاقل این است که خاتمی به دنبال چیزهایی است که در دو دوره‌ی ریاست جمهوری خود به دنبال آن بوده است؛ این هم یعنی شناخت. خوب، پس ما جهل را به چه چیزی و چه کسی نسبت می‌دهیم؟ خاتمی این است که ما می‌شناسیم و البتّه اگر در پی تعریف« خاتمی جدید» هستیم می‌توانیم با برآورد شرایط زمانه و واقع‌بینی حاصل از گذشت زمان، انتظار برنامه‌های نو و کارآمدتری را داشته باشیم ولی اینکه خاتمی یعنی « فقط» نفی احمدی‌نژاد، نسبت دادن یک‌جور ساده‌انگاری به کسانی است که به وی امید بسته‌اند.


ج. آیا رویکرد سلبی به خودی خود بد است؟


به فرض محال که خاتمی، نامی ناآشنا و مجهول است که قرار است بیاید تا رئیس فعلی نباشد، مگر این بد است؟ ما رئیس جمهوری داریم که سیاست خارجی ما را دچار بحران و تنش کرده است، به اقتصاد رویکردی مهندسی دارد( یعنی کوبیدن و دوباره ساختن) نه اصلاح‌گر و هرس‌کننده( مانند دیگر پدیده‌هایی که با انسان‌هایی مختار و آزاد سروکار دارد)، از مذهب برداشتی خرافی دارد و آنرا خرج سیاست و منافع خود می‌کند، به تحلیل نخبگان- سیاسی، اقتصادی و فرهنگی- بی‌اعتناست و تک‌رو و خود محور است و بسیار ویژگی دیگر که نیازی به ذکر تک‌تک آن نیست، حالا اگر بدانیم که کسی این رویکرد را نمی‌پذیرد و شیوه‌ای دیگر دارد، آیا نفی ِاین همه نفی، به خودی خود ایجاب نیست؟ بله؛ بسیار بهتر است که کسی که می‌آید با برنامه‌ای کامل بیاید ولی من رد کردن این نقاط ضعف را به تنهایی ، نقطه‌ی قوّتی برای آن تازه‌آمده می‌دانم. اوّل این بند نوشتم« به فرض محال» چون خاتمی کارنامه‌ای هشت ساله را پشت سر دارد، می‌توانیم آنرا نقد یا نفی کنیم ، ضعیف یا قوی یا متوسّط بینگاریم ولی نمی‌توانیم آنرا« نادیده» بگیریم.  


د. چرا نتوان رویکرد سلبی واثباتی را- با نظرداشت وجوه دیگر- با هم لحاظ کرد؟


همانطور که ابتدای نوشته گفتم، گزاره‌هایی که به نحوی با انسان و جهان سروکار دارند، را نمی‌توان به« یا این یا آن» فروکاست و خلاصه کرد. نفی احمدی نژاد می‌تواند با اثبات خاتمی همراه شود یا حتّی اهداف دیگر.
به تمام آنچه گفتم تجربه‌ی دوره‌ی دوّم انتخابات گذشته را نیز می‌توان افزود که گرچه هاشمی رفسنجانی، گزینه‌ی برگزیده‌ی اصلاح‌طلبان نبود، همه از او حمایت کردند تا احمدی‌نژاد نیاید که نشد. شاید بعداً و پس از شکست، بسیاری از این حمایت پردامنه انتقاد کردند ولی من آنرا کاری درست می‌دانم . کافی است که این کابوس چهارساله را با بدترین روزهای دوره‌ی رفسنجانی مقایسه کنیم تا ببینیم که با آمدن او اگر ایران رو به جلو نمی‌رفت، لااقل پس‌رفت هم نمی‌کرد ولی حالا و با دستکاری‌های گسترده در ساختارهای اقتصادی و مدیریّتی کشور، سال‌ها زمان لازم است که این خسارت جبران شود. آنجا اگر منطق نفی نیز نتیجه می‌داد ما الآن جلوتر از این بودیم، چه رسد به حالا که نیازی به آن نیست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.