لب را با لب
در این سکوت
در این خاموشی گویا
گویاتر از هرآنچه شگفتانگیزتر کرامت ِآدمی به شمار است
در رشتهی بیانتهای معجزتی که اوست...
در این سکوت
در این خاموشی گویا
گویاتر از هرآنچه شگفتانگیزتر کرامت ِآدمی به شمار است
در رشتهی بیانتهای معجزتی که اوست...
در این اعتراف خاموش،
در این« همان»
که توانَد در میان نهاد
با لبی
لبی
بیوساطت آنچه شنودن را باید...
در این« همان»
که توانَد در میان نهاد
با لبی
لبی
بیوساطت آنچه شنودن را باید...
آن احساس عمیق ِاَمان، در این پیرانهسر
که هنوز
پرواز در تداوم است
هم از آنگونه کز آغاز:
رابطهای معجزآیت
از یقینی که در آن آشیان گذشت
در پایان این بهاران
تا گمانی که به خاطری گذرد
در آغاز ِیکی خزان.
که هنوز
پرواز در تداوم است
هم از آنگونه کز آغاز:
رابطهای معجزآیت
از یقینی که در آن آشیان گذشت
در پایان این بهاران
تا گمانی که به خاطری گذرد
در آغاز ِیکی خزان.
احمد شاملو- ۱۵ خرداد ۱۳۷۴
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.