با توجّه به واکنشهایی که به نامهی قبادی به کیارستمی دیدیم میتوان ادّعا کرد توانایی گوشکردن به یک سخن و دریافتن آن بسیار مهمتر از تحلیل و بررسی یا موافقت و مخالفت با آن است. اگر قرار باشد هر کس یک قسمت از یک کلام را که نسبت به آن سابقهی ذهنی یا موضع دارد انتخاب کند و آنرا بدون توجّه به دیگر بخشهای آن بررسد، همسخنیها بیشتر همهمه خواهد بود تا گفت و شنود.
باید توجّه داشت که قبادی شروعکننده نبوده بلکه او در جواب به سخنان رودرروی کیارستمی خطاب به او و مصاحبهای دیگر چنین گفته است. کیارستمی دو نکته را که پیش از این هم به نحوی از او شنیده بودیم به او بازگفته است، یکی دروغگوبودن سینمای داستانی و دیگری تمایل وی به نوعی آوانگاردیسم که فقط به نخبگان نظر دارد و از اقبال عامّه میهراسد. نکتهی سوّمی که میتوان طرح کرد، اعتراض قبادی به کیارستمی دربارهی دوری او از وقایع اجتماعی این روزهاست. به هر سه اجمالاً نگاهی میکنم:
۱. کیارستمی نه تنها از دروغگوبودن سینمای داستانی گفته که گاهی – شبیه برخی مسؤولان فعلی- از به پایان رسیدن سینمای هالیوودی هم سخن رانده است! متأسّفانه از نوشتههای بسیار پیرامون سینمای عبّاس کیارستمی کمتر به تحلیل دقیق سینمای او برخوردهایم و بیشتر نظرات بین دو قطب مخالفت محض یا موافقت محض در نوسان بوده است.
بهرام بیضایی در یکی از معدود مصاحبههای چند سال پیش خود که به مدد وساطت سیامک پورزند در محفلی خصوصی به دست آمد و در گزارش فیلم آن زمان چاپ شد، بدون نامآوردن، سینمای مستندنمای کیارستمی را دروغگو خواند. او گفت که فقط واقعیّت است که واقعیّت است و هر تصویربرداری از آن محصول یک انتخاب انسانی و لاجرم از زاویهی دید او خواهد بود. پس تنها راه این است که واقعی نبودن سینما را بپذیریم و بکوشیم با پذیرفتن قواعد آن به واقعیّت داستانی یا سینمایی نزدیک شویم و اگر کسی ادّعا کند که آنچه به عنوان تصویر متحرّک نشان میدهد، خود واقعیّت یا نزدیک به واقعیّت است، دروغگوست. این چند جمله، سادهترین، کوتاهترین و مؤثّرترین نقد بر سینمای واقگرای شبهمستند کیارستمی است که گویا در اثر اخیرش از آن کمی دور شده است. این بخش را میتوان ادامه داد ولی من قصدم تنها اشاره بود ولی این را هم بگویم که بسیاری از فیلمهای محبوب کیارستمی ( مانند زیرزمین کوستوریتسا) در زمرهی همین سینمای داستانگو قرار میگیرند.
بهرام بیضایی در یکی از معدود مصاحبههای چند سال پیش خود که به مدد وساطت سیامک پورزند در محفلی خصوصی به دست آمد و در گزارش فیلم آن زمان چاپ شد، بدون نامآوردن، سینمای مستندنمای کیارستمی را دروغگو خواند. او گفت که فقط واقعیّت است که واقعیّت است و هر تصویربرداری از آن محصول یک انتخاب انسانی و لاجرم از زاویهی دید او خواهد بود. پس تنها راه این است که واقعی نبودن سینما را بپذیریم و بکوشیم با پذیرفتن قواعد آن به واقعیّت داستانی یا سینمایی نزدیک شویم و اگر کسی ادّعا کند که آنچه به عنوان تصویر متحرّک نشان میدهد، خود واقعیّت یا نزدیک به واقعیّت است، دروغگوست. این چند جمله، سادهترین، کوتاهترین و مؤثّرترین نقد بر سینمای واقگرای شبهمستند کیارستمی است که گویا در اثر اخیرش از آن کمی دور شده است. این بخش را میتوان ادامه داد ولی من قصدم تنها اشاره بود ولی این را هم بگویم که بسیاری از فیلمهای محبوب کیارستمی ( مانند زیرزمین کوستوریتسا) در زمرهی همین سینمای داستانگو قرار میگیرند.
۲. کیارستمی به او گفته که وقتی تماشاگران بایستند و برایت کف بزنند زمان مرگت فرا رسیده است. به یاد داریم که خوشحالی کیارستمی- که هرگز مصاحبه نمیکرد- پس از اقبال نصفه و نیمهی تماشاگران به فیلم طعم گیلاس در ایران به حدّی بود که- طبق ادّعای هوشنگ اسدی- خودش با گزارش فیلم تماس گرفت و برای مصاحبه اعلام آمادگی کرد و گفتوگوی دیگری را هم با نشریّه فیلم انجام داد. او با خوشحالی از اکران موفّق فیلم در اصفهان و جوانانی که او را با پرسشهای خود در برگرفته بودند و رها نمیکردند میگفت. خوب ظاهراً آن حرفها با این حرفها مختصر تناقضی دارد. میتوان فهرستی از فیلمهای ارزشمند را برشمرد که ابتدا پرتماشاگر یا کمتماشاگر بودهاند و همینطور فیمهای بیارزشی که با استقبال مواجه شدند یا نشدند؛ پس استقبال مردم به تنهایی معیار نیست و واکنش عامّه- بلکه خواص یعنی منتقدان- به خودی خودی نمیتواند داوری نهایی دربارهی فیلم باشد. گذشت زمان و داوری نسلها شاید محک بهتری باشد و البتّه نظر شخصی هرکس هم که اصلاً ربطی به این حرفها ندارد.
۳. یکی از چالش برانگیزترین بحثها در هنر، تعهّد و عدم تعهّد است و اینکه آیا هنرمند وظیفهی اجتماعی نیز دارد یا نه؟ اینجا نمیخواهم سر بحث را باز کنم فقط همینقدر میگویم که خود کیارستمی مدّتهاست که در کانون این حرفهاست. زمانی حاتمیکیا میگفت که وقتی کیارستمی در اوج جنگ، در خلوت دهکدههای شمال کشور«خانهی دوست کجاست؟» را میسازد، در حقیقت دارد نظر خودش را بیان میکند. قضیه، شکل اوّل... شکل دوّم را میتوان فیلمی به شدّت سیاسی دید یا حتّی دیگر ساختههای کیارستمی را با این تفاوت که او خواسته یا ناخواسته به طرزی غیرمعمول واکنش خود را به جامعه نشان میدهد.
در اوّلین دورهای که زندهیاد سیفالله داد برگزاری جشنواره فجر را به عهده داشت، توانست متناسب با صفت بینالمللی آن، بعضی سینماگران مشهور را به ایران بیاورد. کنستانتین کوستاگاوراس یکی از سینماگران بنام اجتماعی- سیاسی از آن جمله بود. به ابتکار گزارش فیلم گفتوگوی جالبی بین او و مسعود کیمیایی انجام شد که آنرا اگر یافتم، خلاصه میکنم و میگذارم. کیارستمی در آن گفتوگو به شدّت به آنچه «سینمای خاموش» میخواند حمله کرد و از کیارستمی نام برد و گفت که بارزترین مصداق چنین سینمای منفعل و خنثایی است. منفعل و خنثی، صفاتی منفی هستند ولی خاموش نه، شاید بتوان گفت که کیارستمی با سکوت و نگفتن، گاهی حرفهایی را میگوید که از زبانآوری برنمیآید. پس باید انواع سلیقهها را بپذیریم و ارج بگذاریم و بیندیشم اگر همه مثل هم فکر میکردند، سینما، هنر، دانش و دنیا چقدر کسلکننده میشد.
در اوّلین دورهای که زندهیاد سیفالله داد برگزاری جشنواره فجر را به عهده داشت، توانست متناسب با صفت بینالمللی آن، بعضی سینماگران مشهور را به ایران بیاورد. کنستانتین کوستاگاوراس یکی از سینماگران بنام اجتماعی- سیاسی از آن جمله بود. به ابتکار گزارش فیلم گفتوگوی جالبی بین او و مسعود کیمیایی انجام شد که آنرا اگر یافتم، خلاصه میکنم و میگذارم. کیارستمی در آن گفتوگو به شدّت به آنچه «سینمای خاموش» میخواند حمله کرد و از کیارستمی نام برد و گفت که بارزترین مصداق چنین سینمای منفعل و خنثایی است. منفعل و خنثی، صفاتی منفی هستند ولی خاموش نه، شاید بتوان گفت که کیارستمی با سکوت و نگفتن، گاهی حرفهایی را میگوید که از زبانآوری برنمیآید. پس باید انواع سلیقهها را بپذیریم و ارج بگذاریم و بیندیشم اگر همه مثل هم فکر میکردند، سینما، هنر، دانش و دنیا چقدر کسلکننده میشد.
آنچه در این نامه و حواشی آن خوب نبود، اصرار کیارستمی به باوراندن دیدگاه خود به شاگرد قدیمی خود بود و امیدوارم که قبادی نیز نخواهد که چنین کند. تعهّد به جنبهی انسانی هنرمند مربوط میشود و اختیار اوست که حرف اوّل و آخر را میزند و کسی حقّ تعیینتکلیف پیش از خلق اثر ندارد گرچه هم حقّ داوری برای ناظران پس از خلق اثر محفوظ است و هم باید دانست همراهی نکردن با موج مردمی چیزی است و حرکت خلاف آن چیز دیگر. این روزها هم حرف کیارستمی و طعنهی او به قبادی تیتر برخی روزنامهها و خبرگزاریهای آوازهگر شد و هم خبر رونمایی از تمبر کیمیایی را خواندیم، آن هم در دولتی که بسیاری میپندارند مشروعیّت ندارد ولی کیمیایی ممانعت نکرد؛ همان کیمیایی که به سینمای کیارستمی میگفت: سینمای خاموش. سپهری را هم زمانی شاملو تخطئه میکرد که چطور کنار نهری که در آن کسی را سرمیبرند مینشست و میگفت:«آب را گل نکنیم» ولی امروز شعر او مانده است. از طرف دیگر از آنجا که این انقلاب به ثمر رسید ما حالا به کسانی که به صراحت با آن همراهی نکردند به چشم اغماض مینگریم ولی اگر همراهی برخی هنرمندان و دانشوران در شکوفاشدن یا نشدن جنبش سبز مؤثّر باشد، باز هم دربارهی آنان با همین تسامح قضاوت خواهیم کرد؟ این ( یعنی درستی یا نادرستی موضعگیری اجتماعی هنرمند) چیزی است که – درست مانند آثار هنری- تنها با گذشت زمان معلوم خواهد شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.