همین چند روز پیش بود که با خود فکر میکردم اگر جوادی آملی در اعتراض به روند جاری کشور- که دورهی روی کارآمدن جاهلان (به هر دو معنا) و کنار گذاشتن عالمان است-، از امامت جمعه کنار بکشد جا دارد. دیروز دیدم خبرش آمد. اینطور وقتها مردم میگویند کاش از خدا چیز دیگری خواسته بودم ولی من از خدا نخواستم و فقط به ذهنم رسید و تازه اگر هم خواسته بودم، دلیلی نداشت آنرا با چیز دیگری جایگزین کنم.
کتابی میخواندم این اواخر از جوادی آملی که به تشریح نقش عقل در معرفت دینی پرداخته و در فصلی مدّعیات اهل تفکیک را بررسیده است. وی آن چنان از تفاوت دین و معرفت دینی و مقدّس بودن اوّلی و نامقدّس، تغییرپذیر و بشری بودن دوّمی نوشته که اگر نمیدانستی فکر میکردی داری سطرهایی از قبض و بسط سروش را میخوانی. اینها البتّه مطالب عجیب و غریبی نیست ولی گفتنش دو دههی پیش جنجال زیادی برانگیخت و حالا جوادی نشان داده که توانسته از حرفهای نو تأثیر بپذیرد و این موضوع او را در تقابل با مصباح که از اوج دقّت به روضهخوانیهای حیرتآور نزول کرده قرار میدهد. اگر زمانی دکتر سروش میگفت که مصباح یزدی به نسبت دیگر شاگردان علّامه طباطبایی بیان منسجمتری دارد، حالا بیگمان باید جایش را به جوادی آملی بدهد.
تنها بحث علم و تحقیق و تدقیق نیست، از آن مهمتر اخلاق است که اوّلی جز با دوّمی به دست نمیآید. کسانی که نوشتههای مهدی حائری یزدی در نقد مقالهی ولایت فقیه او را خوانده باشند، میبینند که وی با عتاب و تندی با شاگردش صحبت کرده است ولی جواب جوادی آرام است گرچه با صراحت از عقیدهاش به ولایت فقیه- که البتّه با آنچه مصباح میگوید فرق زیادی دارد- میگوید و آیه و حدیث میآورد.( دوباره که به آن مکاتبه نگاه میکردم دیدم حائری جز تکرار حرفهای گذشته چیزی نمیگوید ولی آیات و روایات درآمیختن دیانت و سیاست ِجوادی هم بیش از آنکه به نفعش باشد، به ضررش است که بماند). گرچه بیان او خطاب به استادش جدّی است ولی حاضران از تعظیم و تکریم وی نسبت به استاد خود میگویند و اینکه چگونه همان چند سطر ارسالی حائری را بوسیده و بر چشمش گذاشته و جز به نیکی از استاد یاد نکرده است.
کنار کشیدن جوادی آملی مانند رضا استادی نیست که هم غیبتش ممکن است موقّت باشد، هم جایگاه علمی و سیاسی او با جوادی مقایسهپذیر نیست و از طرفی نمیتوان اتّهامهایی که دشمنان هاشمی رفسنجانی حوالهی او میکنند، به او نسبت داد. خالیشدن فهرست ائمّهی جمعه از کسانی مانند سیّدجلالالدّین طاهری اصفهانی، محمّدحسین زرندی، اکبر هاشمی رفسنجانی و عبدالله جوادی آملی اشاراتی بس تلخ برای حاکم بزرگ است ولی چون قضا آید، دانش به خواب رود و فهم و رای نماند. گویا قرار است چیزی برود و نوآمدهای جایگزین شود و گرنه چرا نباید این همه نشانههای آشکار فروپاشی به چشم بیاید؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.