ن۱- انتخابات بی انتخابات
این روزها هر کنش و واکنشی در ساحت سیاست و اجتماع را که در قاموس شرایط پس از انتخابات بگذاری، معنای دیگری میدهد. یک راهپیمایی، نظرسنجی یا هرگونه حضور جمعی به نحوی به نفع یا ضدّ حاکمیّت ارزشگذاری میشود و از سوی مردم نمره میگیرد. در این میان اندیشیدن به یک انتخابات در آینده (هرچه میخواهد باشد) به خودی خود جالب است و میتواند یک قدرتنمایی دیگر مردمی به حساب آید. حاکمیّت نیز که از انتخابات گذشته دلخوشی ندارد مانند مارگزیدهای که از ریسمان سیاه و سفید میترسد، از آن میپرهیزد. نویسنده وبلاگ آمین با نکتهسنجی دست روی جایی گذاشته که در هیاهوی سبز و سیاه به آن توجّه نشد. تغییرات لایحهی تجمیع انتخابات آن هم با گزارشی که مهدی چمران از آن ارائه داد تا مدّتها هرگونه انتخابات در ایران را تعطیل میکند تا حاکمیّت نفسی به راحتی بکشد و برای طرّاحی برنامهی انتخابات بعدی، پس از تجربهی شکستخوردهی خرداد امسال، وقت کافی داشته باشد. گرچه من شک دارم که این وضع بحرانی بخواهد تا دو سه سال دیگر ادامه یابد، یا تغییر در راه است یا سرکوبی خشن و آشکار و تبدیل ایران به یک پادگان بزرگ. من به دلایل بسیاری معتقدم که راه دوّم ممکن نیست ولی دوستان را به تأمّل در آنچه آمین گفته دعوت میکنم.
ن۲- سوارهها و پیادهها
این روزها یکی از جلوههای حضور مردمی، نظرسنجی برنامهی نود است که مدّتهاست به عرصهای برای حضور سبزها تبدیل شده است. دیشب فردوسیپور به هنگام خواندن متن نظرسنجی نود سرش را پایین انداخته بود تا شیطنت چشمانش دیده نشود و بسیار زود آمار عجیب رأیدهی به گزینهی سوّم را اعلام کرد. گزینه سوّم ضعیفترین گزینه بود و در حالت عادی بیشتر بینندگان قطعاً به گزینهی یک (بیکفایتی مدیران) رأی میدادند ولی رأی به رفتن بازیکنان بزرگ داده شد آن هم در حالیکه دادکان داشت میگفت که در تیم فعلی نه نفر از جام جهانیرفتهها حضور دارند! تفاوت سوارهنظام و پیادهنظام «نظام» هم برای خودش حکایتی دارد. صداوسیما را ولایتمداران میگردانند ولی اکثر کارکنانش دل در گرو جنبش سبز دارند. این را با علم و یقین از دوستان خودم که آنجا مشغول به کارند میگویم. تا دیروز مشکلی نبود ولی پیادهها امروز متوجّه شدهاند که پیادگی سرنوشت آنها نیست و میخواهند سوارهها را به زیر بکشند و اینجا آغاز ماجراست.
ن۳- این جهان کوه است و فعل ما ندا
مدّتهاست دل و دماغ مفصّلنویسی ندارم و البتّه شرایط روز نیز نمیگذارد؛ پس به اشارهای به یک موضوع و حاشیهای کوتاه بسنده میکنم امّا هر وقت میخواهم دربارهی حوزه بنویسم از خیر آن میگذرم چون نمیشود به این کلاف سردرگم پرگره اشارهای کرد و گرفتار آن نشد. مشکل بزرگ جدایی حوزه و بیرون حوزه، نداشتن درک متقابل دو طرف است. حوزویان آنچنان در چنبرهی عرفی که به صورت سنّتی مقدّس درآمده گرفتار شدهاند که حتّی با حضور و تحصیل در دانشگاه از فضای ذهنی خود جدا نمیشوند و دانشگاهیان هم علیرغم کنجکاوی شدید، از نزدیک شدن به آن میپرهیزند، مثل کسی که دوست دارد شنا کند، پایش را اندکی در آب فرو میبرد ولی میترسد و خود را پس میکشد.
پیشتر به آیتالله سازی و مرجع سازی اشاره کرده بودم که نباید بی محابا هرکس را با هر لقبی نامید؛ نظر جامعه مدرّسین دربارهی آقای صانعی هم چیز غریبی نیست به شرط آنکه در پاسخ مراجعان باشد نه به شکل بیانیّه آن هم از سوی چند نفر محدود. اکثر نظردهندگان، جریان را غیرعلمی دیدند من هم فعلاً به همین موضوع میپردازم. دفتر آقای سیستانی به عنوان مرجعی که الآن میتوان گفت بیشترین مقلّد را در جهان شیعه دارد، جامعه مدرّسین را مرجع تشخیص صلاحیّت مراجع ندانسته است که بیارتباط به نگنجاندن نام سیّدعلی سیستانی در فهرست مراجع پس از درگذشت آقای اراکی نیست امّا خود من از نمایندگان مجتهد و مدرّس خارج این دفتر، انتقاد تند آنان را به فتاوای آقای صانعی و مرجع ندانستن او به عنوان یک دیدگاه شخصی شنیدهام. واقعیّت این است که بدنهی سنّتی حوزه نمیتواند نظرات امثال صانعی را- صرف نظر از دقیقبودن یا نبودن آنها- تحمّل کند و نباید به ادامهی اندیشهی اجتهاد بر اساس زمان و مکان آیتالله خمینی و بعضی فتواهای او در اواخر عمرش در حوزه امید داشت؛ پس نظر دفتر بیش از آنکه به معنای تأیید مرجعیّت ایشان باشد، سیاسیکاری جامعه مدرّسین را برملا میکند. بررسی هر دو جنبهی قضیّه از دیدگاه علمی ( داوری پیرامون نظرات نو فقهی و قضاوت یک یا چند اهل فقه دربارهی اجتهاد و مکانت علمی فقیه دیگر) بماند برای فرصتی دیگر امّا این نکته را همینجا اضافه میکنم که دوستداران آقای صانعی هرکار میکردند نمیتوانستند مانند جامعه مدرّسین برای وی تبلیغ کنند چون در شرایط امروز، خزعلی و یزدی به هرکس بدوبیراه بگویند قطعاً به محبوبیّت او افزوده میشود! من اگر جای آقای صانعی بودم تشکّر ویژهای از آنان به جا میآوردم.
فرزند آیتالله شریعتمداری، مدّعی شده که صانعی به همراه احمد خمینی از پایهگذاران خلع مرجعیّت آیتالله شریعتمداری بودهاند. اگر چنین باشد باید گفت که چیزی که عوض دارد گله ندارد؛ میگویند دنیا دار مکافات است، گهی پشت به زین و گهی زین به پشت. إنشاءلله به زودی شاهد این باشیم که تمام کسانی که به نام حاکمیّت خدا به حقّ دیگران تجاوز کردند، همان که با دیگران کردند، روزگار با آنان بکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.