ن۱- میگویند سقوط حتمی رژیم پهلوی از پاییز و زمستان پنجاه و هفت آغاز نشد، بلکه زوال از زمانی قطعی شد که مقامات زن و فرزند خود را به خارج فرستادند. زن و بچّهی روحالله حسینیان را نمیشناسم ولی استعفای او بسیار معنادار است، حتّی ممکن است علیرغم این استعفا در مجلس باقی بماند ولی چرا استعفا؟ ظاهراً قضایا مهار شده و از این به بعد حتّی یک راهپیمای خیابانی هم محارب است، پس نگرانی برای چیست؟
حسینیان از مقامات باسابقهی اطّلاعاتیست و هنوز به آخرین اخبار و آمار دسترسی دارد، او حتماً میداند که چه سیلی در راه است، خیلی بعید نیست که او رفتنی شدن این ساختار را حس کرده باشد و به فکر برون بردن گلیم خویش از معرکه افتاده باشد. زمان این را ثابت میکند.
ن۲- صفْارهرندی ضمن سخنانی به هاشمی رفسنجانی توپیده که تویی که از حکومتی نبودن مرجعیّت میگویی مگر خودت از خلع مرجعیّت شریعتمداری دفاع نکرده بودی؟ این حرف درست است و من هم چیزی شبیه به این را دربارهی صانعی نوشتم. به نظر من بین حال و گذشتهی افراد دستکم سه گونه رابطه میتوان برقرار کرد:
الف. گذشته ربطی به الآن ندارد و ملاک فقط مواضع کنونی است و نباید گذشته را نبش قبر کرد. این کار باعث اختلاف و دودستگی نیز میشود و عقلاً مردود است.
ب. به کسی که در گذشته کارهای اشتباه کرده نباید اطمینان کرد.( مثلاً کانون نویسندگان یکی از شرایط عضویّت در این کانون را دست نداشتن در سانسور در گذشته میداند.)
ج. ملاک سنجش افراد عقاید و کارهای فعلی است ولی گذشته را نباید فراموش کرد. کسی که امروز جرأت اعتراف به اشتباهی که قبلاً کرده ندارد، چطور میتواند در پی اصلاح باشد؟ مگر ملاک کردهها و گفتهها نیست؟
ب. به کسی که در گذشته کارهای اشتباه کرده نباید اطمینان کرد.( مثلاً کانون نویسندگان یکی از شرایط عضویّت در این کانون را دست نداشتن در سانسور در گذشته میداند.)
ج. ملاک سنجش افراد عقاید و کارهای فعلی است ولی گذشته را نباید فراموش کرد. کسی که امروز جرأت اعتراف به اشتباهی که قبلاً کرده ندارد، چطور میتواند در پی اصلاح باشد؟ مگر ملاک کردهها و گفتهها نیست؟
مورد الف را بسیاری به هنگام پیش کشیدن بحث تسخیر سفارت آمریکا به من گفتند و من نپذیرفتم. من در پی بیرون کردن کسی از جرگهی اصلاحطلبان نیستم ولی آنکه که میخواهد جامعه را اصلاح کند، ابتدا باید بتواند خودش را اصلاح و ویرایش کند. گفتن «اشتباه کردم»، نشانگر بلوغی است که از یک اصلاحطلب انتظار میرود و لجبازی بر سر آنچه انجام داده و گفتن «هر عملی را در ظرف زمان آن میسنجند» تنها پاک کردن صورت مسأله است. کنکاش و بازسازی گذشته باعث میشود که آینده روی مبنای صحیحی بالا رود نه ماستمالی کردن و پشت گوش انداختن. دیوار کج، تا ثریّا کج بالا میرود.
مورد ب هم به نظر من بسیار تلخنگرانه و سختگیرانه است، باید به انسانها فرصت جبران اشتباههایشان را داد، فرض کنید من روزی در دستگاه سانسور بوده باشم و حالا پشیمان شوم، چرا نباید دیگران به من امکان اصلاح خود را بدهند؟
منتظری از آن جهت منتظری شد که از همه جهت با دیگران فرق داشت، وقتی او میگوید من از تسخیر سفارت امریکا حمایت کردم و الآن میگویم اشتباه کردم، یعنی دارای شجاعتی است که حتّی برخی از بزرگان اصلاحطلب هم ندارند. هاشمی رفسنجانی و بسیاری دیگر باید بتوانند به اشتباهاتی که در گذشته کردهاند، اعتراف کنند و این در درجهی اوّل برای خودشان خوب است.
گذشته را فراموش کردهایم؟ جامعه، دههی شصت را فراموش میکند؟ چطور میتوان به سوی آیندهای پر صلح و صفا رفت بیآنکه از بخشی از گذشته و اشتباهات خود اجتناب کنیم؟ چه کسی اصلاحطلب واقعی است، کسی مانند موسوی خوئینیها که میگوید ما همان زمان هم با برخی کارهای امام موافق نبودیم یا کسی که دربست و بدون هیچ نقدی فقط به امام رجوع میکند و از او نقل قول میآورد؟ من برآنم که آیتالله خمینی نیز اگر الآن زنده بود، درمییافت که بسیاری از گفتهها و کارهای آن زمان، حالا نتایج بدی به بار آوردهاند و بهتر بود گفته یا انجام داده نمیشدند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.