ن۱- معترض خوب، معترض شکستخورده است
از کسانی که هر گونه اعتدالی در سخنرانی ۱۹ دی رهبر دیدهاند تعجّب میکنم. با یک غوره سردی و با یک مویز گرمی؟ سخنانی مانند «او به طرف میانهروها متمایل شد» یا مانند آن نشان از نشناختن روحیّهی وی دارد و اینکه رفتار او پیش و پس از به دست گرفتن قدرت هنوز بررسی نشده است. کلام او همان کلام همیشگی بود به علاوهی اندکی- و تنها اندکی- آرامش که ناشی از پایان یافته دیدن خطر جنبش سبز بود. وقتی یک قائله خاتمه یافت، پدری کردن و همه را به آرامش دعوت کردن کار سختی نیست. این اعتدال ظاهری مانند خطاپوشی، آمرزشخواهی و تسلیتگویی او پس از درگذشت آیتالله منتظری است.
زیر لینک پیام تسلیت رهبر به مناسبت فوت آقای منتظری نوشتم« منتظری ِخوب، منتظری مرده است». همانگونه که در زمان سخنرانی او که به حصر مرحوم منتظری انجامید حس کردم که برای اوّلین بار ترس و اضطراب را در کلام و چهرهی رهبر جدید میبینم، حالا نیز- متأسّفانه- نمیتوانم شور و شعف پنهان این پیام را که بیانگر راحت شدن از یک مزاحم همیشگی که یادآور قد و قامت بعضیها بود، انکار کنم.
در ایمای گذشته نوشتم که بعضی افراد، دروغها را آنچنان باور میکنند که دیگر حتّی به قیمت از دست دادن جایگاه خود دست از آن نمیکشند. متأسّفانه کار عالیرترین مقام از مصلحتسنجی – به نفع خود، اسلام، نظام یا هرچز دیگر- گذشته است. او از دید من بر نظم کنونی و روال بیست سال گذشته آنقدر اصرار خواهد کرد تا یا به فروپاشی نظام بینجامد یا ایرانی که «نظام» را برنمیتابد، سراپا«نظامی» شود.
ن۲- نامها و محتواها
پس از گفتگوی محسن کدیور با لوموند، دعوا بر سر نام حکومت ایران آینده راه افتاده است؛ که با پسوند اسلامی باشد یا بدون آن. ابتدا گفتن یک نکته اینجا لازم است که اگر فرصتی شد بعد خودم یا دیگران آنرا باز کنیم. به نظرم میآید که دعواهای لفظی در این زمان بسیار ویرانگر است؛ ویرانگر نه از این جهت که اختلافات را دامن میزند بلکه ممکن است تا نوشتن یک قانون اساسی جدید ادامه پیدا کند و باعث شود که اصل نهان بماند. همانطور که دموکراسی چه در نظام پادشاهی و چه در نظام جمهوری در جهان امروز یافت میشود، قوانین اسلام نیز هم در کشورهایی یافت میشود که حکومتشان پسوند اسلامی دارند یا ندارند. جنبش فعلی امری انتزاعی نیست، اعتراضی به عددسازی در انتخابات است و محور اصلی معترضان و سخنگویان اصلی یا روحانی یا مقیّد به مذهب هستند. این موج اعتراضی خوشبختانه بعدی وسیع یافت و همه را در برگرفت و هیچ کس ما و شما نکرد. امّا باید متوجّه بود که همانطور که پسوند اسلامی یا مسلمان یا روشنفکر دینی یا هرچه مانند آن، لزوماً به معنای این نیست که سخنان گوینده ربطی به معارف اسلام داشته باشد، بیپسوند بودن یا پسوند لائیک یا عرفی داشتن هم به معنای این نیست که آن شخص طرفدار دموکراسی و عقلانیّت باشد. روشنفکران غیرمذهبی زیادی هستند که گوشی برای شنیدن سخن غیر و پذیرفتن واقعیّات جامعهی ایران دارند و به عکس، کسانی هستند که سی سال با بدترین واژگان هرگونه اعتقاد مذهبی را با تمسخر و توهین توصیف کردهاند و بنیادگرا و روشنفکر و نواندیش دینی را به یک چوب راندهاند و حالا به محورهای جنبش سبز« مدّعیان رهبری» میگویند؛ انگار حرکتی خودجوش بوده بعد دو سه نفر دوان دوان خود را رساندهاند که بگویند ما هم هستیم!
برای شروع اینکه چه باید کرد و حرف چه کسانی را نباید خیلی جدّی گرفت،همین نقطهی آغاز خوبیست. اوّل اینکه هر کسی با هر گرایش فکری که به طرف مقابل خود توهین میکند و خواهان حذف اوست، کسی نیست که بازی دموکراسی و مدارا و تحمّل مخالف را برتابد و گرنه چنین نمیگفت. دوّم اینکه بالاتر از واقعیّات جامعه گفتم؛ واکنش به توهین ادّعایی به عاشورا نشان داد که نباید با مذهب از در ستیز و دشمنی درآمد، یا معتقدی که هیچ یا نیستی که بهتر است با مذهبیان مدارا کنی نه اینکه با قلم و سخن- یعنی تنها چیزی که فعلاً در دسترس است- به آنان و عقایدشان بتازی( نقد طبعاً با بدوبیراه گفتن متفاوت است). سوّم و دست آخر هم باید بدانیم که نامها، نوع حکومت را تعیین نمیکنند. برای داشتن قانون اساسی آینده، ابتدا توافق بر شیوهی حکومتداری مهمتر است از نام آن است. برخی نوشتن یک قانون را از ابتدا میپسندند امّا من آینده را حاشیهای بر گذشته میدانم. نقد و اصلاح همین قانون اساسی و تکیه بر یافتههای نوین بشری و داشتههای سنّتی و تلاش در جهت آشتی دادن آنها تنها راه عقلایی است و گرنه هر یک از دو طرف ماجرا که احساس سرخوردگی کند، زمینهی ناآرامیهای آینده را فراهم میکند. لزوم ایجاد توافق بین دستاوردهای دنیای جدید و داشتههای سنّتی یا مبنای معرفتی دارد که چه بهتر یا از دید برخی فقط تاکتیک است که باز هم سودمند است ولی انکار کامل آن از دید من به صلاح نیست.
ن۳- زمان آفرینش و کنشمندی
جنبش فعلی راهی بینظیر برای تغییر است، آنچه که یک سال پیش به فکر کسی خطور نمیکرد. اگر محورهای این نهضت- به ویژه موسوی- به هر دلیل سکوت کنند، صدمهی سختی به آن خواهد خورد. برعکس کسانی که میپندارند با تکرار طوطیوار سخنانی مانند «بیچاره ملّتی که به قهرمان نیاز دارد» کار مهمّی انجام میدهند، من معتقدم که نخبگان، نوابغ و رهبران اوّلاً بر اساس نیاز کس یا کسانی به وجود نمیآیند؛ ثانیاً بر اساس این گفته بسیاری از ملل- اگر نگوییم همه- مشتی بیچارهاند چون تاریخ پر از بزرگانی است که توانستهاند با منش و کنش خود ملّتها را به راه درست یا نادرست ببرند؛ ثالثاً کوچکی و بزرگی افراد امری دستوری نیست، طبیعی است و نمیتوان جلو آنرا گرفت؛ رابعاً نقش آنان بسیار بیش از آن چیزی است که میپنداریم. درست است که نخبگان، کوچکتر بودن دیگران را به آنان یادآوری میکنند ولی در رشد و بالندگی دیگران موثّرند. شاید دردآور باشد که بدانیم مهاجرت نخبگان علمی و بعضی عوامل دیگر در چند دههی گذشته باعث شده ضریب هوشی جامعهی ایران پایین بیاید( این گزارش و تحلیل را مطالعه کنید). به جای انکار نقش بزرگتران برای توجیه کوچکی خود بهتر است، نقش آنان را بپذیریم و تلاش کنیم دیگران را نیز بالا بکشیم. از بحث دور نیفتم ولی این گفتهی برشت را در توجیه برهوت فعلی شعر و داستان ایران بسیار شنیدهام و در سیاست این روزها نیز بیرهبر بودن جنبش سبز گویی موهبتی است که از زبان برخی گفته میشود. آیا انقلاب بهمن پنجاه و هفت بدون رهبری مانند سیّدروحالله خمینی تصوّر میشود؟
وقت آن است که موسوی توان و جنم خود را نشان دهد، حاکمان به خیال خود جنبش را با نمایش«دهها میلیون نفری» نهم دی ساکت کردهاند و حالا هر معترض خیابانی محارب است و جزای محارب نیز معلوم. راهپیمایی بیست و دو بهمن امری همگانی است پس نه نیاز به مجوّز دارد نه فریاد و شعار و شادی در آن توهین به یک روز مقدّس به شمار میآید. شعارهای ابتدایی انقلاب پنجاه و هفت هنوز هم محقّق نشده است. آرمانهایی که در قانون اساسی دستپخت مجلس خبرگان کم رنگ شد و در بازنویسی سال شصت و هشت به کمترین حد رسید و با تفسیر شورای نگهبان نابود شد. از چهار شعار اصلی انقلاب، «استقلال» با دیگرستیزی اشتباه گرفته و سه تای دیگر لوث شد. بازگشت به بیست و دو بهمن و حکومتی که در آن همه حقّ بیان و انتخاب دارند(سخنانی که در پاریس شنیدیم) هنوز راهگشاست. اصلاحطلبان گرچه در وضع بدی هستند و بسیاری از آنان در زندانند و بسیاری نیز امکان فعّالیّت ندارند، باید بتوانند با ابزار اینترنت و مانند آن سازماندهی مناسبی برای بیست و دو بهمن بکنند. به نظر من به هیچ شعار تندروانه یا عادی احتیاج نیست. حاکمیّت و رسانهی خائن به ملّت میگویند که جنبش سبز تمام شده است. همین که راهپیمایان بگویند این جنبش پرتوان و قدرتمند هنوز جریان دارد، بسیار است. سکوت و داشتن نمادهایی دال بر نبود آزادی بیان و آزادی پس از بیان، گرامیداشت زندانیان و کسانی که در این چند ماه از بین ما رفتهاند، بسیار گویاتر از هر شعاری است. موسوی تا به حال بیشتر واکنش داشت ولی حالا وقت خلّاقیّت، ایدههای جدید و کنشمندی است.
پ.ن: سخنان امروز خاتمی را نخوانده بودم؛ گویا او هم شعارهای اوّل انقلاب را رهگشا دانسته است امّا دفاع او از اصل ولایت فقیه را برخی به معنای دفاع او از مصداق فعلی این اصل دانستهاند که بدفهمی دیگریست. اتاق فکر جنبش سبز و نزدیکان آنان تا زمانی که افراد ساکن ایران به این نتیجه برسند که صریحتر سخن بگویند، بهتر است که در تبیین خواستهها و راهکارها جدّیتر به میدان بیایند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.