بحث برخی پژوهشها که میشد، دوستانی که با استادان راهنمایی سروکار داشتند که به هر قیمت در پی اثبات برتری داشتههای فرهنگ سنّتی بر دانش مدرن بودند شروع به گله و شکایت میکردند که استاد ما فلان قسمت از تحقیق ما را که کلّی برایش زحمت کشیدهایم کنار گذاشته یا زیر مقالهمان نوشته که «ما بهترش را داریم» یا انتقاد از فلانی را جایز نمیداند. یکی دو نفری که با صادق لاریجانی سابقهی تحقیق داشتند در جوابشان میگفتند که بابا لاریجانی اصلاً این استاد شما را آدم حساب نمیکند و میگوید فکر بستهای دارد و اندر محاسن شیخ صادق داد سخن میدادند که فکر بازی دارد و چنین و چنان است. من خودم کتابهای ترجمهنشدهی زیادی را دیده بودم که به پژوهشگران داده بود تا خلاصه کنند و احیاناً در نوشتهی خود به آنها ارجاع دهند. خیلی از دانشجویان و محقّقان کار میکشید و تا جایی که من میدانم انتظار رسیدن به هیچ نتیجهی از پیش تعیینشدهای هم نداشت. با دانستن این پیشزمینه، خواندن این حرفها کمی عجیب بود و نبود.
بحث یا بررسی سخنان او یا کسی که میگوید باید مبانی علوم انسانی را از قرآن درآورد، بیهوده است؛ خستگی میآورد و نومیدی. ناامیدی از نبود گوشی برای شنیدن. علمی که مستند به قرآن( گفتهی رهبر) یا داشتههای فرهنگ خودی( گفتهی لاریجانی) باشد، چه مزیّتی دارد؟ الزاماً هر استناد به قرآن (یا حکمت و کلام اسلامی یا هرچه فکر میکنید سرچشمهی معرفت صحیح است) درست است؟ همین الآن انواع برداشتهای متفاوت از قرآن و سنّت داریم؛ نمیشود که همهی آنها درست باشند. بن لادن اعمال جاهلانهی خود را به همین قرآن مستند میکند. چرا راه دور برویم؛ منتظری با اتّکا به همین اسلام سنّتی، شما را نقد میکرد و محسن کدیور نیز الآن چنین میکند. میبینید که برداشتهای مستند به قرآن و حکمت و کلام الزاماً به نفع حاکمیّت ایران نیست. از طرف دیگر دوستان شما در نقد فرهنگ مدرن و دنیای فاسد غرب به فیلسوفان پستمدرن یا هر کس لازم بدانند، استناد میکنند؛ آنها که با قرآن کاری ندارند.
رهبر که این جوابها را در پاسخ به اوّلین سخنان خود دربارهی علوم انسانی شنید، حالا میگوید که: «پژوهندهی قرآن باید از نظر روحی و درونی زمینه پذیرش حقیقت ناب قرآن را داشته باشد زیرا در غیراینصورت ممکن است پژوهش در قرآن، در جهت مخالف آن استفاده شود. اگر دل پاکیزه نباشد، نتیجه آن می شود که از قرآن برای کوبیدن اسلام و جمهوری اسلامی و فضائلی که نظام اسلامی در اختیار ما قرار داده است، استفاده می شود.» یعنی حالا او رودربایستی را کنار گذاشته و میگوید که هرآنچه ما و بقای ما در قدرت را تأیید کند، خوب و مفید است خواه قرآن (یعنی تفسیر خودیها یا کسانی که دل پاکیزه دارند) باشد، خواه هر منبع دیگر. ملاک، تأیید ماست؛ اگر کردید که هیچ و گرنه دل ناپاک دارید! صریحتر از این نمیشود سخن گفت.
وقتی لاریجانی رئیس قوّهی قضا شد، گفتم اگر به اقتضای همانی که هست عمل کند نیز خوب است و چیزکی نوشتم. او مقام عظمای ولایت نمیشناخت و خیلی لطف میکرد پیش از نام رهبر،«آقای» میآورد و به وضوح خود را از او و سایر شیوخ حکومتی عالمتر میدانست. پیش خود گفتم شاید به اقتضای همان که میداند کاری کند امّا او هم یکی مثل دیگران شد. صندلی ریاست، اسطورهی قدرت یا مسجد مهمانکش چیست یا کیست که هرکس را که زیر عبایش رود از خویش تهی میکند، به او رنگ خود را میزند و کلام خود را بر زبان او جاری میکند؟ سی سال زمان لازم بود تا نظریّهی درآمیختن دین و سیاست در ایران امتحان شود؛ دینی که اکراهبردار نیست با سیاستی که ناگزیر از اعمال قدرت است. هنوز هم میتوان تفاوتهای مسیحیّت قرون وسطی و اسلام حقیقی را برشمرد و روی کاغذ از آن دفاع کرد ولی گرچه علوم انسانی مانند علوم تجربی متّکی به آزمایش نیستند ولی محک تجربه در ارزشیابی آنها خیلی هم بیتأثیر نیست. کسانی که دلبستهی تئوریهایی هستند که یکبار یا بیش از یکبار در عرصهی تجربه جواب خوبی ندادهاند و میگویند آن بار درست نبود امّا میتوان آنرا بهتر اجرا کرد، بیراه نمیگویند ولی حتماً باید این را که آن تئوری لااقل یک یا چند بار این ظرفیّت را داشته که خرابی به بار بیاورد به عنوان امتیازی منفی برای خود منظور کنند و گرنه خود را فریب دادهاند. دفاع من هم از مشارکت معارف دینی در ساختار سیاست آینده از اساس با آنچه در این سی سال اجرا شد تفاوت میکند که توضیحش را میگذارم برای بعد. من کسانی را که ایران را سه دهه آزمایشگاهی برای تئوریهای خود کردند خیلی ملامت نمیکنم امّا الآن از کسانی که علیرغم سی سال وعده دادن، هنوز سخنان سال پنجاه و هشت دربارهی علم قرآنی و جامعهی اسلامی را بازگو میکنند و ما را به فرداها حواله میدهند، متعجّبم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.