سعدي و ايران امروز


               
نبوی و تاجزاده در زندان، رامین و مشائی بر مسند قدرت

جوهر اگر در خلاب افتد همچنان نفیس است  وغبار اگر به فلک رسد همان خسیس. استعداد بی‌تربیت دریغ است و تربیت نامستعد ضایع. خاکستر نسبی عالی دارد که آتش جوهر علوی است و لیکن چون به نفس خود هنری ندارد با خاک برابرست و قیمت شکر نه از نی است که آن خود خاصیت وی است .
      چون کنعان را طبیعت بی هنر بود              پیمبرزادگی قدرش نیفزود
      هنر بنمای اگر داری نه گوهر            گل از خارست و ابراهیم از آزر

نوری زادها، شجاعت نامه‌نویسی و نصیحت
نصیحت پادشاهان کردن کسی را مسلّم بود که بیم سر ندارد یا امید زر.
          موحّد چه در پای ریزی زرش       چه شمشیر هندی نهی بر سرش
          امید و هراسش نباشد ز
کس            بر اینست بنیاد توحید و بس


مهدی کلهر، نسخه‌پیچی فرهنگی برای جهان و مشکلات اهل بیت
منجّمی به خانه در آمد. یکی مرد بیگانه را دید با زن او به هم نشسته. دشنام و سقط گفت و فتنه و آشوب خاست. صاحبدلی که بر این واقف بود گفت: تو بر اوج فلک چه دانی چیست که ندانی که در سرایت کیست؟


شیخ محمد یزدی بیمار است
درویشی مستجاب‌الدّعوه در بغداد پدید آمد، حجّاج یوسف را خبر کردند، بخواندش و گفت دعای خیری بر من بکن، گفت خدایا جانش بستان، گفت از بهر خدای این چه دعاست؟ گفت: این دعای خیر است تو را و جمله مسلمانان را.


احمدی نژاد، فرهنگستان و حمله به آخرین پست دولتی موسوی
دزدی به خانه‌ی پارسایی درآمد. چندان که جست چیزی نیافت. دلتنگ شد. پارسا خبر شد، گلیمی که بر آن خفته بود در راه دزد انداخت تا محروم نشود.


توصیه مقامات عالی به لاریجانی برای اعدامهای بیشتر
پادشه باید که تا به حدّی خشم بر دشمنان نراند که دوستان را اعتماد نماند. آتش خشم اول در خداوند ِخشم اوفتد پس آنگه زیان به خصم رسد یا نرسد.
              نشاید بنی آدم خاکزاد               که در سرکند کبر و تندی و باد
              تو را با چنین گرمی و سرکشی        نپندارم از خاکی، از آتشی


علم الهدی، خاتمی، جنّتی و خطبای جمعه
ناخوش‌آوازی به بانگ بلند قرآن همی‌خواند. صاحب‌دلی بر او گذشت و گفت: ترا مشاهره
)حقوق ماهانه)چند است؟ گفت هیچ. گفت پس زحمت خود چندین چرا همی‌دهی؟ گفت از بهر خدا می‌خوانم. گفت از بهر خدا مخوان.
                 
گر تو قرآن بر این نمط خوانی           ببری رونق مسلمانی


معلّمان اخلاق دولت
خری را ابلهی تعلیم می داد                     بر او بر صرف کرده سعی دایم
حکیمی گفتش‌ای نادان چه کوشی                درین سودا بترس از لوم لایم
نیاموزد بهایم از تو گفتار                          تو خاموشی بیاموز از بهایم


خطاب به ابطحی، عطریانفر و تاجیک
نه ما را در میان عهد و وفا بود               جفا کردى و بد عهدى نمودى؟
به یک بار از جهان دل در تو بستم              ندانستم که برگردى به زودى
هنوزت گر سر صلح است بازآى                کز آن مقبولتر باشى که بودى


بیانیه خبرگان درباره ولی امر
یکی از وزرا پیش ذوالنّون مصری رفت و همّت خواست که روز و شب به خدمت سلطان مشغولم و
به خیرش امیدوار و از عقوبتش ترسان. ذوالنّون بگریست و گفت اگر من با خدای عزّوجل ّ چنانکه تو با سلطانی بودمی از جمله صدّیقان شمرده شدمی. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.