آیا برای تغییر، کسب قدرت لازم است؟


             
برای آموختن، سرک کشیدن در هر مکتب و مرامی بی‌فایده نیست؛ به شرط آنکه نه ریسمان تقلید به گردن بیفکنیم و نه سخنان مخالف میل را به راحتی باد هوا بپنداریم. حفظ کردن فردیّت خویش و از دست ننهادن سلاح خرد نقّاد و چون‌وچراگر، می‌تواند از هر بحثی ما را با دستی پر برگرداند. مبحثی که پیش می‌کشم گرچه در فضای متفاوتی با سپهر اندیشه‌ی امروز ماست ولی در صورت طرح درست و نگاه به اختلافها و مشابهتها، برای ما آموزنده خواهد بود. دراین ایما ابتدا اشاره‌ای به اصل موضوع می‌کنم تا بعد ببینم برای وضع فعلی ما چه دستاوردهایی دارد:


«تغییر جهان بدون کسب قدرت: مفهوم امروزی انقلاب» اثر جان هالووی از فعّالان سرشناس ضدّ سرمایه‌داری ایرلندیست که بخشی از عمر خود را در اسکاتلند گذرانده و حالا سالهاست که  در مکزیک زندگی و در دانشگاه پوئبلو جامعه‌شناسی تدریس می‌کند. نگرش هالووی پیرامون سرمایه‌داری و اشکال مناسبات اجتماعی آن از جمله دولت و مبارزه علیه سرمایه‌داری بر اساس روش و نگاه دیالکتیکی کارل مارکس استوار شده و تاثیر جریان‌های انتقادی و دیالکتیکی بیرون از سنّت رسمی سوسیالیسم علمی را که با امثال لوکاچ، آدورنو، ترونتی و دیگران شناخته می‌شود، همراه خود دارد. وی با استفاده از تجربیاتی مانند  آرژانتینازو ۲۰۰۱ و جنبش زاپاتیستی در مکزیک، از یک سو مدّعی گسست ریشه‌ای از منطق و اساس مناسبات سرمایه‌داری است و از سوی دیگر نگرش و پروژه‌های شکست‌خورده‌ی مبارزه با سرمایه‌داری قرن گذشته را نقد می‌کند.


ابتدای استدلال او از دو نقطه آغاز می‌شود: اوّل اینکه ما می‌دانیم که سرمایه‌داری معاصر جز ضرر و افزون‌خواهی برای جهان چیزی نداشته است( مثالهایی آشنا نیز برمی‌شمرد) و دوّم اینکه «نمی‌دانیم» چگونه باید جهان را عوض کرد؛ چون آنانکه تلاش کردند با نسخه‌هایی که خود می‌پسندیدند جهان را عوض کنند (مثل انقلابهای چین و شوروی) به فاجعه تبدیل شدند، پس این شیوه کارا نیست و بهتر است به جای مونولوگ و یک‌جانبه‌گویی و نسخه‌پیچی، با به رسمیّت شناختن «ندانستن» خود، دور هم جمع شویم و با دیالوگ جمعی ببینیم که چکار باید بکنیم.


قدرت را دو جور می‌توان تعریف کرد، یکی قدرت کنشگری شخصی و آزاد هریک از ماست، برای خواندن یک کتاب، نظافت خانه، تفریح، در رختخواب ماندن، و هر کاری که خارج از ساختار قدرت سرمایه‌سالاری باشد و دوّم قدرت به معنای چیرگی روابط رسمی بر ماست. این مناسبات تلاش می‌کنند که کار کنشگرانه‌ی ما را به کار مزدوری بدل کنند فرضاً برنامه‌ریزی رسمی برای اوقات فراغت، بدل کردن اختیار و اوقات آزاد ما به کارهایی در راستای تقویت نظم موجود است(مثال از من است).


چرا باید منتظر آینده به عنوان زمان رویدادن یک انقلاب شد؟ ما همین الآن نیز می‌توانیم با یک کار کوچک تغییر را آغاز کنیم. دولت هر قدر هم خوب باشد، باز مردم را از مهار زندگی خودشان حذف می‌کند؛ یعنی بار قسمتی از کارها را از روی دوش مردم برمی‌دارد و با سلسله مراتبی که دارد قدرت کنشگری را از آنان می‌گیرد و آنان را از سوژه به ابژه بدل می‌کند. اگر تلاش برای تغییر از ابتدا در جهت در اختیار گرفتن همین دولت باشد، بسیار مشکل است که در مسیر «حذف مردم» قرار نگیرد.


بت‌وارگی اساس روابط در جامعه‌ی سرمایه‌داری است مثلاً پول یا دولت به جای اینکه رابط بین مردم باشد، خود به «چیز»ی بدل می‌شوند. انسانها هم تحت عناوین مختلف( بومی، سیاه، کارگر و ...) دسته‌بندی می‌شوند و ناچار از پذیرفتن هویّتی هستند که برای آنان تعریف شده است. راه چاره این است که به مبارزه به عنوان ترک یا شکاف در جامعه‌ی سرمایه‌سالار نگاه کنیم و همین نوع جدید روابط بشری و اقدامات امتناعی، خود انقلابی در حال تکوّن است نه تلاش برای تشکیل حزب و به دست گرفتن قدرت.


بدیهی است که کتاب و نظرات هالووی با انتقاداتی مواجه شود هم از سوی کسانی که منتقد تفکّر چپ هستند و بسیار بیشتر از آن از طرف چپگرایانی که او را به« مارکسیست ضدّ مارکسیست‌»بودن متّهم می‌کنند. من با جنبه‌ی چپگرایانه‌ و سرمایه‌ستیز افکار او کاری ندارم، فقط چون دیدم کسی برای رسیدن به آنچه از نگاه خود وضع مطلوب می‌پندارد، این پرسش را پیش کشیده که آیا باید حتماً قدرت را در دست گرفت، آنرا جالب دیدم. همین سؤال را در ایران خودمان هم می‌شود مطرح و پیرامون آن بحث کرد.


برای مطالعه‌ی بیشتر:


سوژه‌ی انقلابی- انتقادی (جان هالووی)
ترک انداختن در سرمایه‌داری (صفحاتی از کتاب جدید هالووی)
نوع دیگری از سیاست (گفتگوی پیران آزاد با جان هالووی)
آیا می‌توان جهان را بدون کسب قدرت تغییر داد؟ (مناظره‌ی هالووی و الکس کالینیکوس)
مفهوم انقلاب در زمان ما (میشل لووی)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.