این روزها که باز زمزمهی تفکیک جنسیّتی در دانشگاهها به گوش میرسد، بازگویی برخی مطالب که در گذشته مستقیم یا غیرمستقیم گفتهام در قالب دو نکته، شاید بد نباشد:
۱- دختری بود از اقوام که به تشویق- یا اجبار- والدینش تمام روز را به درس خواندن میگذراند و بالاترین نمرات را در دبیرستان و کنکور کسب میکرد ولی این انزوا از او موجودی منفعل بارآورده بود که از حضور در اجتماع میترسید به گونهای که توانایی تکلّم در یک جمع خانوادگی نیز نداشت. مثال او استثنا نیست، انسان دارای نیازها و ابعاد متفاوت است که در صورت چشمپوشی از یکی یا بعضی از آنها به نفع دیگری، گرچه آنچه سهم بیشتری از وقت و توجّه دریافت کرده احتمال اینکه توانایی بیشتری بیابد دارد امّا این ناهمگونی ابعاد و ناسازواری شخصیّتی، از آن فرد انسانی نامتعادل میسازد که چه بسا در کشاکش زندگی با شکستهایی مواجه شود که همان نقاط قوّت را نیز درببازد.
علاوه بر صداوسیمای وطنی- که چندان به اخبارش اطمینانی نیست- از رسانههای دیگر نیز در این چندساله بسیار شنیدهام که فلان دانشگاه تکجنسیّتی بهمان کشور، معدّل نمرات بالاتری از دیگر دانشگاههای مختلط دارد، به فرض که این آمار را بپذیریم، میتوان پرسید به چه قیمتی؟ البتّه اوضاع در جهان که ارتباط زن و مرد مانند ایران مهارشده نیست، فرق میکند و این محدودیّت با آزادیهای اجتماعی تا حدودی جبران میشود ولی در ایران مدرسه و دانشگاه برای بسیاری ممکن است تنها جایی باشد که بدون ترس و نظارت با افراد جنس دیگر، ملاقات، برخورد و دادوستد داشته باشند.
متأسّفانه اینجا هم ما مانند بسیاری از مسائل، تکبعدی به قضیّه نگاه میکنیم به جای اینکه انسان و مطالعات انسانی را چند وجهی لحاظ کیم. سؤال اصلی این نیست که توفیق درسی در یک دانشگاه تکجنسیّتی بالاتر است یا دانشگاه مختلط؟ سؤال این است که بهتر است دانشگاهی با معدّل بسیار بالا و شاگردانی ناتوان از ارتباط با جنس متفاوت داشته باشیم که در ازدواج و زندگی مشترک آیندهشان نتیجهی این ناتوانی و نشناختن طرف مقابل را ببینند یا دانشگاهی با معدّل درسی پایینتر که افرادی تحویل دهد که شناخت بیشتری از جنس دیگر دارند و میتوانند همزیستی مناسبی با آنها چه به عنوان شریک زندگی و چه به عنوان افرادی که در زندگی اجتماعی، خواهناخواه با آنان سروکار دارند داشته باشند؟
این تازه لحاظ کردن دو بعد از حضور دانشجویان در دانشگاه و مدرسه بود که برای سادهکردن موضوع برجسته شده بود. ابتدا و پیش از طرح چنین مباحثی باید بپرسیم که هدف از یک نظام تربیتی خوب چیست، پرورش انسانهایی که فقط در یک رشتهی خاص دانشی چیزهایی میدانند یا انسانهایی که به تمام ابعاد شخصیّتی آنها توجّه و رسیدگی شده است که آموزش و علم تنها یکی از آنهاست؟
۲- برخوردهای افراد با یکدیگر، همیشه تابع نوع نیاز و دلیل مراجعه به هم است مثلاً رابطهی پزشک با بیمار و به عکس یا استاد با دانشجو و به عکس یا کارمند با ارباب رجوع و به عکس، تابع آن کار خاصّی است که ارتباط را ضروری کرده است و نه کوتاهی یا بلندای قامت طرف یا لهجهی محلّی یکی از دو طرف یا جنسیّت آنان. هرچه این ارتباطهای اجتماعی زیر پوشش یک امر شغلی یا تحصیلی یا جزآن بیشتر باشد، افراد بیشتر میتوانند این توانایی را بیابند که خصوصیّات فردی طرف مقابل را در پرانتز بگذارند و به آن به عنوان یک ویژگی جنبی و نه اصلی بنگرند. اجتماعی که چنین اجازهای به افرادش ندهد، و آنان را از هم به دلیل داشتن یک ویژگی خاص دور کند، آن ویژگی به عکس به عنوان میوهای ممنوع- یا خصیصهای منفور- برجسته میشود و افراد دارای آن ویژگی ابتدا با آن ویژگی شناخته میشوند و سپس به عنوان انسانی دارای دهها بعد دیگر.
همسر مهدوی کنی در مصاحبهای از مزایای دانشگاه تکجنسیّتی گفته و اضافه کرده که دانشگاههای مختلط ازدواج افراد را به تأخیر میاندازند. حرف او به نظرم تا حدّی درست است ولی جای امّا و اگر دارد. منظور او احتمالاً این است که وقتی دو جنس از هم دور شدند، ناخواسته کنجکاوی شدیدی نسبت به هم پیدا میکنند و میپندارند که با ازدواج میتوانند این نیاز خودپنداشته و از سر کنجکاوی را برآورند. باید از ایشان دربارهی عاقبت چنین ازدواجی پرسید که پس از اینکه دو طرف دیدند واقعاً امر مبهم و عجیبی در میان نیست و تابوی جنسیّت برای هر دو طرف از بین رفت، آن وقت چه؟ همین که زود ازدواج کردند، مشکل حل شد؟ اگر به عدم تفاهم ناشی از نشناختن هم و تصوّر اشتباه از طرف دیگر رسیدند، چه کنیم؟ لابد با سدّ سکندری به عنوان طلاق جلو هرگونه جدایی را میگیریم و این دو را که با نیاز مصنوعی ناشی از جداسازی به هم گره خوردهاند یک عمر باید هم را تحمّل کنند، فایدهی این شکنجهی همگانی برای ایندو، فرزندانشان و اجتماع حاصل از این ازدواجهای چشمبسته چیست؟ این بهتر است یا اینکه افراد به عنوان یک نیاز انسانی – و نه صرفاً جنسیّتی – و با شناخت بیشتر- و نه الزاماً کامل- کمی دیرتر ولی با چشم باز به سوی هم بروند تا احتمال جدایی کمتر باشد و احتمال زندگی دائم و بیتنش بیشتر؟
پ. ن۱- پیشتر دربارهی عقیدهی خودم پیرامون محاسن اختلاط در مدارس نوشته بودم (اینجا) و حالا هم تکرار میکنم که همزیستی افراد با جنسیّتهای گوناگون از کودکی، نوجوانی و جوانی، بزرگ شدن همزمان، بلوغ هم را دیدن و قهر و آشتی و عشق و نفرتهای ناگزیری که در این طیّ مسیر پیش میآید گرچه ممکن است حواس برخی را به کلّی و عدّهای را به طور جزئی از درس و دیگر مسائل پرت کند ولی اموری است که به هرحال میگذرد و جامعهای سالمتر، عادیتر و آرامتر به دنبال میآورد.
پ. ن۲- دربارهی فمینیسم هم میخواستم بنویسم که دیدم طولانی میشود ایماخوانان میدااند که من با فمینیستها همداستان و موافق نیستم. این را بارها نوشتهام و یکبار دیگر نیز به زودی در یک بررسی کوتاه ولی تطبیقی خواهم نوشت.
پ. ن۳- در این متن از آوردن اصطلاح «جنس مخالف» پرهیختم. مخالفت، معنای ضدیّت میدهد ولی من هیچ تقابل و ضدیّتی بین دو جنس نمیبینم؛ زن و مرد دو جنس متفاوت هستند، همین و نه بیشتر. اشتباهها و لغزشها از همین کلمات ساده شروع میشوند که بهتر است با آگاهی از آنها بپرهیزیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.