پیرامون «محاربه»


             
۱- اگر ایراد اتّهام محاربه به جوانی که سنگی در دست داشته باشد- با هزار زور و توجیه- ممکن باشد، امّا محارب خواندن کسی مانند محمّد ملکی که کاری جز نوشتن چند مطلب آن هم با ادب و منطقی که بین طرفداران حاکمان نیز کیمیاست، جداً جای سؤال دارد. اینجا دیگر نمی‌توان به فتوای مکارم یا اشباه او استناد کرد، اینجا برای ریشه‌یابی دلیل به کارگیری واژه‌های حرب و جنگ ناچاریم به اصطلاح «جنگ نرم» متوسّل شویم بلکه با این توجیه هرکسی را که چیزی در نقد و ردّ منش و روش ما نوشت، از جنگاوران جنگ نرم و لاجرم محارب بخوانیم؛ این همه علاقه به جنگ و مشتقّات مرادف عربی آن از کجا می‌آید؟


۲- تصادفاً به یادداشتی با نام «جنگی که بود، جنگی که هست» برخوردم که ذکر خیری هم از ایمایان کرده است. نویسنده خطاب به برادران ارزشی خود از هشت ماه جنگ سایبری گفته و این جنگ را با جنگ هشت ساله مقایسه کرده و از کم‌کاری دوستان ارزشی شکوه کرده است. از دید او سنگر را نگه داشتن و اتاق فکر تشکیل‌دادن و خودانگیختگی از شیوه‌های جنگ نامنظّم است و برای این کار نباید منتظر کمکهای دولتی شد. حلقه‌ی ملکوت از دید او نمونه‌ی یک حلقه‌ی موفّق است که با اینکه از مسائل سیاسی یا امنیّتی احتمالی[!] که ممکن است پشت تشکیل چنین حلقه‌ای باشد آگاه نیست، آنرا موفّق ارزیابی می‌کند. به نظر نویسنده، جبهه‌ی سایبری مخالف نظام یا اکثریّتی سطحی است که در سایتی مانند بالاترین هیاهوی جنجالی آنان منعکس می‌شود و یا اقلیّتی عمیق که با تمرکز روی مسئله‌ی ولایت فقیه و دعوای حکومت دینی و سکولار جناح خود را تغذیه‌ی فکری می‌کنند. اپوزیسیون در فضای مجازی دارای اکثریّت است و وبلاگهای ارزشی نتوانسته‌اند که چه از لحاظ کمیّت و چه کیفیّت محتوای درخور نبرد با آنان تولید کنند.


۳- کسانی که ایمایان را (به عنوان تنها وبلاگی که برای نمونه آورده شده) خوانده باشند می‌دانند که آنچه به من نسبت داده شده درست نیست و من حتّی خود ولایت فقیه را هم درست و حسابی نقد نکرده‌ام بلکه معمولاً به هنگام نقد یک فرد و گروه یا طرز فکر، معیار را آنچه آنان نیز قبول دارند قرار می‌دهم و رفتار حاکمان فعلی را بر اساس متون دینی و آنچه آنان ناگزیر از پذیرفتنش هستند می‌سنجم و گرنه اگر بحث آزادی و دموکراسی و ارزشهای جهان نوین باشد که نقد اعمال حاکمیّت نیاز به این همه زحمت و عرق‌ریزی ندارد و خیلی راحت می‌توان ضعف و ناراستیهای آنرا نشان داد.


۴- در یک اختلاف نظر فکری، هر دو طرف باید احتمال بدهند که اشتباه کرده باشند و طرف دیگر درست بگوید یا آنچه درست است، چیزی جز دیدگاههای دو طرف باشد. ما- به عنوان افراد معتقد به مذهب- نه خدا هستیم و نه پیامبر و امام و نه دسترسی مستقیم به آنها داریم پس نباید حرف خود را مطلق و بدون ایراد بپنداریم. طبیعی است که خود را معصوم ندانستن با وارد بحث و گفتگوی دائم شدن با دیگران به قصد تصحیح مدام اعتقادات و اندیشه‌های خود ملازمت دارد. این موضع- یعنی خود را بری از اشتباه نپنداشتن- برای همیشه اندیشمند را بین خوف و رجاء قرار می‌دهد؛ بین اطمینان به آنچه درست می‌پندارد و احتیاط و پرهیز از اشتباه‌کاری امّا «جنگ» چیزیست که این حالت بینابین را به قطعیّتی خیالی ولی آرامش‌بخش بدل می‌کند. در جنگ، حق و باطل معلوم است، خاصّه با مثالی که نویسنده می‌زند یعنی جنگ ایران و عراق که عراق متجاوز و حمله‌ور بود و دفاع هر ایرانی کاری شرافتمند و صددرصد درست و صحیح به شمار می‌آمد. کسی را که با تو اختلاف عقیده دارد و چه بسا بتواند- یا توانسته!- در دلیل‌آوری بر تو غلبه کند، اگر از همین ابتدا «دشمن» بپنداری، حتماً خود نیز عین حقیقت و درستی خواهی بود، فقط می‌ماند توصیف و تبیین آنچه هستی ولی این نوعی تقلّب است. ادب و اخلاق علمی اقتضا می‌کند که هم خود را عین حقیقت ندانی و هم طرف مقابل را عین باطل و گرنه این کار اشتباه را طرف مقابل هم می‌تواند بکند و بحث علمی بدل به اتّهام‌زنی دو طرف می‌شود یک طرف به دیگری می‌گوید بی‌دین و لاقید و دیگری هم به او می‌گوید کسی که دین را بازیچه‌ی خود کرده است.


۵- بهتر است نویسنده و دوستان ارزشی او به این بیندیشند که چرا نتوانسته‌اند- و از دید من نخواهند توانست- محتوایی در قیاس با توان طرف مقابل خود تهیّه کنند. تعداد و اکثریّت ملاک نیست، اگر حرفی برای استدلال داشتید که با دو سه وبلاگ - بلکه یک سایت یا وبلاگ- هم می‌توانستید بزنید. سؤال از اینکه «چرا کسی در زندان کشته می‌شود و حاکم می‌فهمد امّا به روی خودش نمی‌آورد»، جواب می‌خواهد نه اتّهام‌زدن به گوینده. وقتی از رهبر می‌پرسند که چرا از یک دروغگو حمایت می‌کند، این اتّهام فسق که دلیل و مدرک و فیلم پشتش هست، نیاز به جواب دارد. وقتی هر جنایتی از حمله به کوی دانشگاه تا کشتن افراد در کهریزک و مسموم‌شدن پزشک آنجا بی‌پیگرد می‌ماند و کسی می‌پرسد:«چرا؟» این مستلزم سکولار بودن او نیست. وقتی بسیاری از طرفداران نقد حاکمیّت، روحانی و مرجع تقلید هستند، این دیگر ربطی به دعوای مذهبی و نامذهبی ندارد. وقتی معیار سنجش قول و فعل شما آیات، روایات و استدلال بر اساس کلام و فقه شیعی است، اتّهام بی‌دینی چه جایی دارد؟ وقتی اندک مجال گفتگویی در رسانه‌ی ملّی‌نما به وجود می‌آید ولی پس از دو برنامه بلافاصله جمع می‌شود، چه معنایی دارد؟ آنجا که دیگر ریش و قیچی دست شماست؛ جز این است که حرفی برای گفتن ندارید و از طرف مقابل خود می‌ترسید؟ چرا بهشتی‌ها ابتدای انقلاب از همکلام شدن با کمونیستها نترسیدند؟ چون حرف برای گفتن داشتند امّا شما ندارید پس ناچارید که پای طرف مقابل خود را از صداوسیما ببرید، سایتها و وبلاگهایشان را فیلتر کنید، آنان را محارب بخوانید و به زندان بیفکنید.


۶- گفتن اینکه ما برحقّیم گرچه نتوانیم آنرا ثابت کنیم، طنزی است که اصلاً نمی‌توان به آن خندید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.