دموکراسی و تغییر ذهن‌ها


                            
پس از مدّتها لای کتاب« زیر آسمانهای جهان» را باز کردم؛ درست جایی آمد که به ایمای پیش مربوط بود. مشابهت محتوا و برخی واژگان آن با آنچه من دیروز نوشتم، خودم را هم کمی به تعجّب انداخت. آن مقدار که به بحث ما مربوط می‌شود را برگزیده‌ام و می‌گذارم:


تجربه‌ی دموکراسی به پدیده‌های سیاسی و فرهنگی، هر دو، مربوط است. به نظر من دموکراسی دیگر یک تجمّل نیست بلکه حتّی یک نیاز است. زیر بنای سیاسی، جهش تکنولوژیکی نوینی است که برای توفیق این، باید به آن دست یافت. شکست سیستمهای مدیریّت دولتی دلیل حاضر و ناظریست بر آنکه به وجود رابطه‌ی حیاتی بین این دو متقاعد شویم.همانگونه که صنعتی‌شدن مستلزم داشتن صلاحیّت، افراد متخصّص و آگاهی عمل است، دموکراسی نیز نیازمند تغییر رویّه‌ی ذهنی است: یعنی به روحیّه‌ی مداراگر، قبول ِدیگری و نظام چند حزبی و کثرت‌گرا نیاز دارد که در طرز رفتار و سلوک انسانها ریشه دوانده باشد. نیز باید انسان از حالت رعیّت‌وار خود به درآید و به سوژه- من تبدیل شود. از آن« خود» جمعی که در توده‌ی بی‌شکل جماعت حل شده است، به شهروندی خودمختار و صاحب حق تبدیل شود. از همین روست که زیربنای اقتصادی و زیربنای قضایی- سیاسی- فرهنگی به شدّت در هم‌بافته و مربوطند و حتّی روابط هم‌شکل دارند و تکاملشان باید به موازات هم باشد.


در کشورهای جهان سوّمی این دو امر( یعنی زیربنای اقتصادی و سیاسی) مانند غالب امور با هم فاصله دارند. در این کشورها به صنعتی کردن می‌پردازند بی‌آنکه نهادهای سیاسی به وجود آورند یا مردم را از نظر تکالیف مدنی و اجتماعی که بر عهده‌ی آنهاست آموزش دهند. در این کشورها توعی نظام قیمومت در کار است که می‌تواند مانند مورد شیلی دستگاه اقتصادی لیبرال و کارآمد امّا نهادهای سیاسی سرکوب‌شده داشته باشد یا مانند نظام کوبا و اتیوپی دارای نظام هرزرونده‌ی تعمیم‌یافته‌ای باشد  که در آن چیزی پیش نمی‌رود و همه‌ی زیربناها به استثنای دستگاه تبلیغاتی معیوب و ناقصند.


بنابراین اقتصاد تنها در سطح معیّنی می‌تواند عمل کند. برای داشتن دموکراسی باید ذهنها نیز عوض شوند، باید ذهنها نیز قواعد بازی را بپذیرند. ابتدا باید مدارا را آموخت و سپس به اعتراض پرداخت. نزد ما اعتراض و مخالفت فوراًً به یک امر ناموسی و غیرتی تبدیل می‌شود. از آنجا که شما یا دوست من یا دشمن من هستید، پس به شیوه‌ی قبیله‌ای از هم انتقام می‌گیریم. اگر دوست من باشید، باید در کنار من قرار بگیرید و اگر دشمن من هستید خونتان را می‌ریزم. البتّه من با کاریکاتورساختن از این خصوصیّات کمی تند می‌روم امّا باور کنید که در اینجا واقعیّتها حتّی از تخیّل هم فراتر می‌روند. هموطنان ما هنوز دارای ذهنیّت رعیّت‌مآب هستند؛ هنوز شهروند نشده‌اند. این امر نیاز به زمان دارد. نمی‌توان به نیروی معجزه از تئوکراسی به دموکراسی پرید.


و بعد، دیگر چه بگویم از آدب و رسوم و خلقیّات، از این عاداتی که به اعماق روحمان چسبیده‌اند. بگذارید توصیف زیبایی را از یک نویسنده‌ی آمریکای لاتینی برایتان نقل کنم:« آداب و رسوم را زمان، با همین شکیب و صبر و درنگی که برای ساختن کوهها به کار برده آفریده است و تنها زمان است که با تلاش روز‌به‌روز می‌تواند نابودش کند. با کوهستان نمی‌توان به زور سرنیزه درافتاد»


زیر آسمانهای جهان، گفتگوی داریوش شایگان با رامین جهانبگلو، صص ۲- ۱۳۰

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.