۱- قرقیزستان
صداوسیما این روزها اخبار قرقیزستان را با خوشحالی پوشش میدهد و یادش نمیرود که مدام تکرار کند «دولت مخملی سقوط کرد». چیزی که آنان باید بدانند و نمیخواهند بدانند این است که سقوط یک دولت به دست مردم نشان از قدرت اکثریّت دارد و اینکه دولت (هر دولتی) در صورت تقابل با نظر بیشتر مردم دیر یا زود سقوط میکند، میخواهد مخملی باشد یا غیرمخملی. همین دولت جدید اگر نتواند نارضایتی مردم کشورش را جلب کند، سرنوشت بهتری نخواهد داشت. البتّه یک گزینهی دیگر هم هست که برپایی حکومت وحشت نظیر سرمشق صدّام حسین است.
صداوسیما مهمترین جایی بود که به دست مردم در قرقیزستان فتح شد. دوستان صداوسیمایی میگویند که تکتیراندازان مستقر در صداوسیما در روزهای پس از انتخابات دستور تیر مستقیم به سر داشتند تا با رعب و وحشت ناشی از پخش شدن مغز مردم روی زمین نگذارند کسی جرأت ورود به صداوسیما را پیدا کند و این در حالی بود که رفتوآمدهای مدیران از راههای زیرزمینی و مخفی به آن محوّطه انجام میپذیرفت. از این مقایسه به دست میآید که حکومت ایران در صورت نیاز الگوی صدّام حسین را پیاده خواهد کرد. این باعث میشود که هم در اتّخاذ تصمیمها پیرامون رفتن به صداوسیما در سالگرد انتخابات خرداد معقولتر عمل شود، هم اینکه حکومتی که به زور سرنیزه بخواهد بماند، نمیتواند ادّعای مردمسالاری داشته باشد، آنهم از نوع دینی آن.
۲- قایقران و آوینی
این روزها همه دربارهی آوینی مینویسند کما اینکه چندی پیش پیرامون قایقران نیز مینوشتند. همانطور که این دوست ما اینگونه کمی از پشت پردهی زندگی قایقران را به اشاره گفته، مسعود بهنود هم پیشتر دربارهی آوینی چنین گفته بود و البتّه دربارهی هرکسی الزماً «بود» با «نمود» یکی نیست، چه مثبت و چه منفی. اینها همه تأمّلی ست تا انسان را عمیقتر و ژرفتر از آنچه به نظر میآید ببینیم و کسی را به خاطر کاری سادهانگارانه ملامت نکنیم. تصاویری که در رسانهها از اشخاص ارائه میشود بسیار تکبعدی و محدود است و همه از جمله خود ما مدام در حال تصحیح مسیر زندگی (یا آنچه میپنداریم صحیح است) هستیم. اختیار انسان و نیروی انتخاب او نخ تسبیحی است که این چهرههای متفاوت از یک فرد را به هم وصل میکند و همین است که انسان را انسان کرده و نه مثلاً حیوانی که همانطور که به دنیا میآید، میزید و میمیرد.
در گفتگویی همین اواخر از احمدرضا احمدی پرسیده بودند که خلاصهی آنچه از زندگی آموخته چیست؟ (قریب به مضمون) او هم جواب داد که یاد گرفتم که هرگز- دربارهی خود افراد- داوری نکنم. همین جمله به نظر من میتواند بهترین نتیجه در برخورد ما با این روایات متناقض باشد.
امّا هر قدر داوری دربارهی خود افراد ناممکن است، داوری دربارهی اعمالشان بجاست آن هم با معیار حق و نه به عکس. هر دو گروه مخالف در ایران فعلی، اختلاف نظری داشتند که اگر آوینی حالا بود، این ور بود یا آن ور. این حرفها چه اهمیّتی دارد؟ اگر او کنار نوریزاد بود، خوشا به حالش و اگر کنار سلحشور بود، بدا به حالش.( یا از دید مدافع حاکمیّت، برعکس!) مهم این است که افراد بر اساس حق سنجیده شوند و نه به عکس.
به روایتی، جدال فکری در ایران امروز بر سر همین دوراهی است، فرد را بر اساس حق بسنجیم یا حق را بر اساس فلان فرد، آیا دین میگوید از فلان کس تحت هر شرایطی پیروی کنید حتّی در صورتی که بدانید اشتباه میکند یا نه، هر کس در هر مقام به دلیل ارتکاب اشتباه و اصرار بر انجام آن، باید کنار گذاشته شود؟ پیرامون این موضوع هم تا کنون بارها نوشتهام و هم از این پس برای کسانی که فکر میکنند«ولایت» اکسیری است که میتواند حق را باطل یا باطل را حق کند، خواهم نوشت.
۳- چند پرسش بیجواب
رهبر در احمدینژاد چه امتیازی بر قالیباف دید؟
چرا ملکالموت بعضی افراد را از قلم انداخته است؟
دلیل اینکه میتوان به رضا پهلوی به اندازهی یک سرسوزن توجّه کرد چیست؟
چرا باید یک سرباز گمنام امام زمان در سن سی و یکی دوسالگی با رأی کمیسیون پزشکی بازنشسته شود؟
چرا نویسندههای ایرانی تا ایران هستند زیر نوشتههایشان نمینویسند تهران- دانشگاه ... ولی در خارج محلّ اقامت یا دانشگاهی که هستند را حتماً باید بنویسند یا حتّی گاهی به همراه تاریخ میلادی؟
چرا ملکالموت بعضی افراد را از قلم انداخته است؟
دلیل اینکه میتوان به رضا پهلوی به اندازهی یک سرسوزن توجّه کرد چیست؟
چرا باید یک سرباز گمنام امام زمان در سن سی و یکی دوسالگی با رأی کمیسیون پزشکی بازنشسته شود؟
چرا نویسندههای ایرانی تا ایران هستند زیر نوشتههایشان نمینویسند تهران- دانشگاه ... ولی در خارج محلّ اقامت یا دانشگاهی که هستند را حتماً باید بنویسند یا حتّی گاهی به همراه تاریخ میلادی؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.