پاسخ آرش بهمنی به نقدها بر نوشتهاش (جنگ علیه ایران: خوب، بد، زشت) دیر نوشته شد و تقریباً بدون توجّه به مطالب آن نقدهاست. من طبق شمارهگذاری او نکاتی را به اختصار میآورم.
۱- اینکه «جنگ بد است»- یا بسیاری گزارههای دیگر- حکمی همیشگی نیست، نیازی به یادآوری و تکرار ندارد. مثلاً جنگ در مقام دفاع از خود تجویز میشود؛ همینطور کشورهای جهان به اتّفاق هم و استفاده از خرد جمعی بینالمللی که در سازمان ملل وجود دارد اگر تشخیص دهند جایی به طور گسترده به حقوق بشر تجاوز میشود یا نسلکشی اتّفاق افتاده، میتوانند دخالت کنند. امّا حتّی در این حالت هم جنگ بد است ولی انتخابی است بین بد و بدتر و حتّی در این حالت نیز بدبودن جنگ از بین نمیرود.
آنچه نراقی در توصیف حقّ دخالت بشردوستانه آورد ایرادهای زیادی داشت که مهمترین آن، گذاشتن یک ابرقدرت یعنی آمریکا به جای سازمان ملل و جامعهی جهانی بود که ناپذیرفتنی است و چرایش را پیشتر نوشتم. این جواب نیز آن نقدها را نادیده گرفته است.
۲- نویسنده ما را به این توجّه میدهد که سیاست عرصهی امر واقعی است که بحث در آن بر سر منافع است و اخلاق عرصهی بایدها و نبایدها. این مطلب چند پیامد دارد:
الف: سیاست از عرصهی اخلاق تهی میشود و بایدها و نبایدهای ناظر به رعایت دموکراسی، حقوق بشر و تمام ارزشهای پذیرفتهی جهان معاصر بدل به بحثهای مدرسی میشود. بر این اساس بسیاری از بحثها در عرصهی بینالمللی باید به عرصهی اخلاق منتقل شود چون از بایدها و نبایدها میگویند. چرا «جنگ بد است» متعلّق به عرصهی اخلاق باشد و «تروریسم بد است» یا« نقض حقوق بشر بد است» نباشد؟
ب: با این استدلال، حقّ دخالت بشردوستانه دروغی بیش نخواهد بود زیرا بر اساس آنکه اعمال کشورها صرفاً بر اساس منافع خود است، آنان اینجا نیز به دنبال منافع خود هستند ولی از این اصطلاح در جهات پوشاندن و توجیه مقاصد اصلی خود بهره میبرند.
ج: تمام اعمال جمهوری اسلامی در حضور در کشورهای دیگر مثل لبنان و فلسطین یا حرکت به سوی بمب اتمی کاملاً دفاعپذیر خواهد بود چون بر اساس منافع این کشور است (چرا وقتی دشمن ایران مسلّح به بمب اتمی است یا دیگران در کشورهای منطقه دخالت میکند، ایران به دنبال این امور نباشد؟). ما نمیتوانیم به هنگام بحث سیاسی، با «حسن و قبح»، اعمال حاکمیّت ایران را توصیف کنیم چون این مفاهیم متعلّق به عرصهی اخلاق است نه سیاست.
۳- مقداری از این بند به نقل قولی از نراقی اختصاص دارد که به آن پیشتر پرداختهام و مقداری دیگر هم نقل قولی از من است که مسائل متعدّدی را عنوان کردهام و نویسنده تنها بخشی از آن را نقل میکند و آنرا ناشی از فوبیای امریکا میداند. نگاه به کارنامهی امریکا و نگه داشتن صدام از ترس روی کارآمدن شیعیان، ادامهی سیاست مهار دوگانهی ایران-عراق در زمان بوش پدر، حمله به این دو کشور دقیقاً پس از حملات یازده سپتامبر، تقسیم جهان به «با ما و بر ما» و بهانهی سلاحهای کشتار جمعی تخیّلی که میتوانستند آمریکا را هدف بگیرند برای حملهی غیرقانونی به عراق و... ، نیازی به نیّتخوانی و انگیزهیابی ندارد؛ بلکه رد کردن بدون دلیل نوشتهی دیگران تنها بر اساس «فوبیای امریکا» یعنی پرداختن به روانشناسی نویسنده به جای تحلیل دادهها و منطق به کار رفته در نوشته، نیّتخوانی و انگیزهیابی است. من هم میتوانستم خوشبینی نویسنده به کشورهایی که از دید وی در پی استفاده از حق دخالت بشردوستانه هستند را با اصطلاحی توصیف کنم ولی چنین نمیکنم چون نه اخلاقی است، نه صحیح و نه ممکن. نه من، نه ایشان و نه هیچ کس دیگر نمیتواند بر درونهی افراد آگاهی یابد و زوایای درونی ذهن و روان آنان را که علّت نوشتهها و گفتههایشان است، کشف کند. ( در راستای «فوبیای امریکا» نیز نوشتهی چند روز پیش من در تقدیر از دادن اجازهی ساخت مسجد نزدیک برجهای دوقلو موجود است، من برعکس بسیاری تلاش میکنم با اعمال و گفتهها سروکار داشته باشم نه عاملان و گویندگان)
۴- بخش عمدهای از اپوزیسیون عراق مخالف حمله به عراق بود ولی پس از انجام آن حمله به میدان آمد و خواستار ایفای نقش در عراق شد. عرصهی سیاست هم باید و نباید دارد، هم هست و نیست. هم میتوان با حمله مخالف بود و هم در صورت چنین عملی آنرا به عنوان یک واقعیّت پذیرفت و در برابر آن واکنش مناسب نشان داد. دستکم دو دیدگاه دربارهی حمله به ایران هست:
یک. بسیاری از کشورهای جهان دارای نظامی دموکراتیک نبودند، گروهی مانند کشورهای شرق اروپا اصلاح از درون را پسندیدند و ما نیز تجربهی تغییر رژیم را در سی سال گذشته داشتیم و حالا با استفاده از تجارب آن دوره میتوانیم ایرانی جدید بسازیم. این دیدگاه دلیلی برای اعتماد به قدرتی خارجی که بمب اتمی موجود را در اسرائیل نادیده میگیرد ولی امکان دستیابی به آنرا در ایران مجوّز حمله به این کشور میانگارد، نمیبیند.
دو. گروهی هم با پذیرش آنچه واقعیّات موجود جهان مینامند و برگزیدن ابرقدرت زمان- که طبق بند دو بر اساس منافع خود عمل میکند و در تاریخ معاصر ایران از کودتا علیه مصدّق تا حمایت ِتا آخرین لحظه از دیکتاتوری پهلوی دوّم، واقعاً نیز چنین میکرد- برای ایجاد تغییرات در ایران، نزدیکی به آن را توصیه میکنند.
اینجا دو دیدگاه است و دو گروه که دلایل خود را آوردهاند و داوری نیز با خوانندگان است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.