اخلاق، دلمشغولی همیشگی همهی اهل نظر است. دعوت ملکوت بهانهی خوبیست برای پرداختن به آن.
۱- چیستی اخلاق
غایت تلاش روشنفکران، اندیشمندان ومصلحان ساختن جامعهایست که افراد در آن با کرامت نفس بزیند، استعدادها و بالقوّگیهای خود را آشکار کنند و از مواهب حیات بهرهمند گردند؛ و این شروطی دارد که یکی از آنها و مهمترینشان رعایت اخلاق است. من پیشتر اخلاق و منطق را شرط بحث با دیگران میگذاشتم ولی دیدم که برداشتها از منطق متفاوت است و اکثر گفتگوها را عقیم میگذارد. مدّتهاست که «اخلاق» را تنها شرط برای بحث و همفکری و همزیستی میدانم. خوشبختانه تعریف «آنچه را برای خود میپسندی برای دیگری بپسند و به عکس» تعریفی است که هم فلسفهی محض و هم اهل دیانت آنرا قبول دارند و اختلافهای مصداقی نیز با تلاش دو گروه برای نزدیکی به هم قابل رفع یا کمشدن است.
غایت تلاش روشنفکران، اندیشمندان ومصلحان ساختن جامعهایست که افراد در آن با کرامت نفس بزیند، استعدادها و بالقوّگیهای خود را آشکار کنند و از مواهب حیات بهرهمند گردند؛ و این شروطی دارد که یکی از آنها و مهمترینشان رعایت اخلاق است. من پیشتر اخلاق و منطق را شرط بحث با دیگران میگذاشتم ولی دیدم که برداشتها از منطق متفاوت است و اکثر گفتگوها را عقیم میگذارد. مدّتهاست که «اخلاق» را تنها شرط برای بحث و همفکری و همزیستی میدانم. خوشبختانه تعریف «آنچه را برای خود میپسندی برای دیگری بپسند و به عکس» تعریفی است که هم فلسفهی محض و هم اهل دیانت آنرا قبول دارند و اختلافهای مصداقی نیز با تلاش دو گروه برای نزدیکی به هم قابل رفع یا کمشدن است.
۲- اخلاق هدف است
هدف بودن اخلاق به این معناست که اگر کسی آنرا زیر پا گذاشت، دیگر مقصدی در کار نخواهد بود یا اگر باشد، هدفی انسانی و صحیح نخواهد بود. از اینروست که اهل زور و قدرت به راحتی اخلاق را زیر پا میگذارند، چون هدف حفظ آن است نه چیز دیگر.
هدف بودن اخلاق به این معناست که اگر کسی آنرا زیر پا گذاشت، دیگر مقصدی در کار نخواهد بود یا اگر باشد، هدفی انسانی و صحیح نخواهد بود. از اینروست که اهل زور و قدرت به راحتی اخلاق را زیر پا میگذارند، چون هدف حفظ آن است نه چیز دیگر.
۳- وظیفه همان نتیجه است
اگر اخلاق هدف شد، پس ما به محض رعایت آن در مقصد هستیم، به عبارت دیگر دلیلی برای ناامیدی و ناکامی نیست زیرا اکثر قریب به اتّفاق دلهرهها و نگرانیهای بشر، به خاطر دوربودن وی از مقصود و هدف خود است امّا وقتی اخلاق ورزید، درست همانجاییست که باید باشد؛ پس کسی که تلاش میکند اخلاق را رعایت کند، آرام و مطمئن و شادکام است به عکس کسی که بیاخلاقی را وسیلهی رسیدن به چیزی کرده است. میخواهم تعبیری را به کار ببرم متفاوت با بعضی اهل دیانت: آنان میگویند ما مأمور به وظیفهایم نه نتیجه، من میافزایم این درست ولی در بحث چگونگی همزیستی انسانها، وظیفه همان نتیجه است. نتیجه، چیزی جز اخلاق نیست که ما بگوییم مأمور به آن هستیم یا نیستیم.
اگر اخلاق هدف شد، پس ما به محض رعایت آن در مقصد هستیم، به عبارت دیگر دلیلی برای ناامیدی و ناکامی نیست زیرا اکثر قریب به اتّفاق دلهرهها و نگرانیهای بشر، به خاطر دوربودن وی از مقصود و هدف خود است امّا وقتی اخلاق ورزید، درست همانجاییست که باید باشد؛ پس کسی که تلاش میکند اخلاق را رعایت کند، آرام و مطمئن و شادکام است به عکس کسی که بیاخلاقی را وسیلهی رسیدن به چیزی کرده است. میخواهم تعبیری را به کار ببرم متفاوت با بعضی اهل دیانت: آنان میگویند ما مأمور به وظیفهایم نه نتیجه، من میافزایم این درست ولی در بحث چگونگی همزیستی انسانها، وظیفه همان نتیجه است. نتیجه، چیزی جز اخلاق نیست که ما بگوییم مأمور به آن هستیم یا نیستیم.
۳- شوریدن بر بیاخلاقی
بحثی این اواخر در گرفت که «آیا در جامعهی آزاد، توهین آزاد است یا نه؟». من ابتدا یک مقدّمه بیاورم:
در مصون بودن نمایندگان مجلس از تعقیب قضایی- به دلیل اتّهامهایی که وارد میکنند و گاه نمیتوانند ثابت کنند- میگویند که ما بین دو شر مخیّریم: یکی اینکه نماینده اتّهامهایی وارد کند که جوّ جامعه را بیدلیل متشنّج کند، حقوق دیگران را زیر پا بگذارد و با آبروی آنان بازی کند و شر بزرگتری که با زیر فشار گذاشتن وی، قدرت حاکمه مصون از نقد بماند و دیکتاتوری تمام عیاری حاکم شود. شرّ اول کمابیش محدود است ولی شرّ دوّم، خشک و تر را با هم میسوزاند. پس دفاع از آزادی نماینده، دفاع از اتّهامزنی و توهین نیست، بلکه در قیاس با «بدتر» ما «بد» را انتخاب میکنیم. این در جاییست که گوینده معتقد است در حال انجام وظایف خود است و دیگران ممکن است نظر دیگری داشته باشند، به عبارت دیگر در توهین و اتّهام یا نقد و افشاگری درست وی اختلاف نظر باشد و او بتواند اندک مدرکی برای حرف خود بیاورد گیرم کسی را قانع نکند؛ نه اینکه هم خودش هم دیگران بدانند و بگویند که وی به عمد دروغ میگوید و تخریب میکند و کسی هم با او کاری نداشته باشد یا اینکه ادّعا جوری باشد که نتوان برای آن حتّی احتمال صدق هم داد مانند کمک هفده میلیاردی به جریان فتنه!
فضای عمومی جامعه یا یک فضای مجازی هم همین است، محدود کردن آزادی بیان به بهانهی توهین میتواند مانع نقد شود ولی این جاییست که بین نقد یا توهین بودن یک سخن اختلاف نظر باشد ولی اگر گوینده خود مثلاً بگوید به فلان دلیل من حقّ خودم میدانم که توهین کنم یا نوشتهی او به گونهای باشد که هیچ کس آنرا جز توهین نبیند، ایستادن در برابر چنین نوشتهها و گفتههایی واجب است چون با از دست رفتن اخلاق معلوم نیست «جامعهی آزاد» به چه دردی خواهد خورد.
بحثی این اواخر در گرفت که «آیا در جامعهی آزاد، توهین آزاد است یا نه؟». من ابتدا یک مقدّمه بیاورم:
در مصون بودن نمایندگان مجلس از تعقیب قضایی- به دلیل اتّهامهایی که وارد میکنند و گاه نمیتوانند ثابت کنند- میگویند که ما بین دو شر مخیّریم: یکی اینکه نماینده اتّهامهایی وارد کند که جوّ جامعه را بیدلیل متشنّج کند، حقوق دیگران را زیر پا بگذارد و با آبروی آنان بازی کند و شر بزرگتری که با زیر فشار گذاشتن وی، قدرت حاکمه مصون از نقد بماند و دیکتاتوری تمام عیاری حاکم شود. شرّ اول کمابیش محدود است ولی شرّ دوّم، خشک و تر را با هم میسوزاند. پس دفاع از آزادی نماینده، دفاع از اتّهامزنی و توهین نیست، بلکه در قیاس با «بدتر» ما «بد» را انتخاب میکنیم. این در جاییست که گوینده معتقد است در حال انجام وظایف خود است و دیگران ممکن است نظر دیگری داشته باشند، به عبارت دیگر در توهین و اتّهام یا نقد و افشاگری درست وی اختلاف نظر باشد و او بتواند اندک مدرکی برای حرف خود بیاورد گیرم کسی را قانع نکند؛ نه اینکه هم خودش هم دیگران بدانند و بگویند که وی به عمد دروغ میگوید و تخریب میکند و کسی هم با او کاری نداشته باشد یا اینکه ادّعا جوری باشد که نتوان برای آن حتّی احتمال صدق هم داد مانند کمک هفده میلیاردی به جریان فتنه!
فضای عمومی جامعه یا یک فضای مجازی هم همین است، محدود کردن آزادی بیان به بهانهی توهین میتواند مانع نقد شود ولی این جاییست که بین نقد یا توهین بودن یک سخن اختلاف نظر باشد ولی اگر گوینده خود مثلاً بگوید به فلان دلیل من حقّ خودم میدانم که توهین کنم یا نوشتهی او به گونهای باشد که هیچ کس آنرا جز توهین نبیند، ایستادن در برابر چنین نوشتهها و گفتههایی واجب است چون با از دست رفتن اخلاق معلوم نیست «جامعهی آزاد» به چه دردی خواهد خورد.
۴- گفته ملاک است نه گوینده
شعار فوق هرجا معنایی مییابد و اینجا دستکم دو معنا دارد:
الف. موسوی در آخرین بیانیّهاش عبارات زیادی دارد که شرح میخواهند، یکی «ایران برای همهی ایرانیان» است. توجّه داشته باشیم که کسانی که بیاخلاقی میکنند، به هرحال جزئی از همین جامعه هستند. هر گروهی باید بداند که ما ایرانیان یعنی سکولار، سبز، مذهبی سنّتی، مذهبی سیاسی و ... «باید» زیر یک سقف زندگی کنیم. یادآوری این نکته پیش از هر گفتن و نوشتن به گمان من الزامیست و باعث میشود هم جور دیگری فکر کنیم و هم جور دیگری فکر خود را بیان کنیم.
به بیان دیگر، نمیتوان فرد بیاخلاق یا توهینگر را ازجامعهی حقیقی یا مجازی بیرون کرد پس با تفکیک گفتهاش از خودش به او کمک کنیم که پی به نادرستی کار خود ببرد و بازگردد. شاید این توصیه کمی لوس و بیتوجّه به فضای جامعه (چه مجازی و چه حقیقی) به نظر بیاید امّا من خود به هرحال چند سالیت در فضای وبلاگستان و بسیار بیش از آن در جامعه، با کسانی که به نظر میرسد جز ناسزا ممکن نیست چیزی از ظرف وجود آنان بیرون تراود مواجه بودهام ولی در عین حال چارهای جز این نمیبینم. یکبار در پاسخ به کسی که در پشت سر من انواع صفات را به من نسبت داد، نوشتم که وقتی با چنین کسانی روبهرو میشوم، به این میاندیشم که چه کاری از من برای این انبانههای پر از نفرت و کینه برمیآید. کسی نظر گذاشت که اگر نخواهیم شما به فکر ما باشید، چه کسی را باید ببینیم؟ من میگویم که چارهای جز اندیشیدن به سرنوشت فرزندان ناخلف فرهنگ ایرانی نیست؛ بیاخلاق فقط به خود ضرر نمیزند- که همین انگیزه هم برای کمک به وی کافیست- بلکه او این ویروس را میپراکند و همانندانی چونان خود میسازد.
ب. توصیه به اخلاق و نکوهش بیاخلاق نباید فدای مواضع فکری و سیاسی شود. ما باید آماده باشیم هم بیاخلاقی همفکران خود را تقبیح کنیم و هم اخلاق و انصاف یک نوشته یا گفته از مخالفان خود را تحسین. در ماجرای زشت توهین به یکی از بازیگران «پایاننامه»، کسانی آنرا به یک دعوای سیاسی فروکاستند و با لغاتی زشت به منتقدان آن فیلم -چه کسانی که توهین کرده بودند و چه حتّی کسانیکه از آنان انتقاد کرده بودند- حملهور شدند و همه را به یک چوب راندند. آنان در بهرهمندی از رذیلت بیاخلاقی با گروه اوّل شریک و سهیم هستند. همینجا اضافه کنم که هستند در هر دو گروه عمدهی سیاسی-اجتماعی فعلی که این شهامت را دارند که از گروه خود انتقاد کنند ولی نمیبینم کسی اخلاقورزی شخصی از جناح مقابل را تحسین کند یا من کمتر دیدهام. برای مثال در مناظرههای برنامهی «دیروز، امروز، فردا» همه شجونی، شریعتمداری و قاسمی را تقبیح کردند ولی کمتر کسی از سبزها زبان به تحسین آرامش، لحن و ادب زاکانی گشود.
شعار فوق هرجا معنایی مییابد و اینجا دستکم دو معنا دارد:
الف. موسوی در آخرین بیانیّهاش عبارات زیادی دارد که شرح میخواهند، یکی «ایران برای همهی ایرانیان» است. توجّه داشته باشیم که کسانی که بیاخلاقی میکنند، به هرحال جزئی از همین جامعه هستند. هر گروهی باید بداند که ما ایرانیان یعنی سکولار، سبز، مذهبی سنّتی، مذهبی سیاسی و ... «باید» زیر یک سقف زندگی کنیم. یادآوری این نکته پیش از هر گفتن و نوشتن به گمان من الزامیست و باعث میشود هم جور دیگری فکر کنیم و هم جور دیگری فکر خود را بیان کنیم.
به بیان دیگر، نمیتوان فرد بیاخلاق یا توهینگر را ازجامعهی حقیقی یا مجازی بیرون کرد پس با تفکیک گفتهاش از خودش به او کمک کنیم که پی به نادرستی کار خود ببرد و بازگردد. شاید این توصیه کمی لوس و بیتوجّه به فضای جامعه (چه مجازی و چه حقیقی) به نظر بیاید امّا من خود به هرحال چند سالیت در فضای وبلاگستان و بسیار بیش از آن در جامعه، با کسانی که به نظر میرسد جز ناسزا ممکن نیست چیزی از ظرف وجود آنان بیرون تراود مواجه بودهام ولی در عین حال چارهای جز این نمیبینم. یکبار در پاسخ به کسی که در پشت سر من انواع صفات را به من نسبت داد، نوشتم که وقتی با چنین کسانی روبهرو میشوم، به این میاندیشم که چه کاری از من برای این انبانههای پر از نفرت و کینه برمیآید. کسی نظر گذاشت که اگر نخواهیم شما به فکر ما باشید، چه کسی را باید ببینیم؟ من میگویم که چارهای جز اندیشیدن به سرنوشت فرزندان ناخلف فرهنگ ایرانی نیست؛ بیاخلاق فقط به خود ضرر نمیزند- که همین انگیزه هم برای کمک به وی کافیست- بلکه او این ویروس را میپراکند و همانندانی چونان خود میسازد.
ب. توصیه به اخلاق و نکوهش بیاخلاق نباید فدای مواضع فکری و سیاسی شود. ما باید آماده باشیم هم بیاخلاقی همفکران خود را تقبیح کنیم و هم اخلاق و انصاف یک نوشته یا گفته از مخالفان خود را تحسین. در ماجرای زشت توهین به یکی از بازیگران «پایاننامه»، کسانی آنرا به یک دعوای سیاسی فروکاستند و با لغاتی زشت به منتقدان آن فیلم -چه کسانی که توهین کرده بودند و چه حتّی کسانیکه از آنان انتقاد کرده بودند- حملهور شدند و همه را به یک چوب راندند. آنان در بهرهمندی از رذیلت بیاخلاقی با گروه اوّل شریک و سهیم هستند. همینجا اضافه کنم که هستند در هر دو گروه عمدهی سیاسی-اجتماعی فعلی که این شهامت را دارند که از گروه خود انتقاد کنند ولی نمیبینم کسی اخلاقورزی شخصی از جناح مقابل را تحسین کند یا من کمتر دیدهام. برای مثال در مناظرههای برنامهی «دیروز، امروز، فردا» همه شجونی، شریعتمداری و قاسمی را تقبیح کردند ولی کمتر کسی از سبزها زبان به تحسین آرامش، لحن و ادب زاکانی گشود.
۵- کیفیّت مهمتر است از کمّیّت
خطیب جمعهی سابق قم دربارهی رویدادهای اخیر کشور گفت که لااقل یک جا را پاک بگذاریم، مانند مؤمنان که یک جای خانه را برای نماز کنار میگذارند. مرحوم علّامه طباطبایی در پاسخ یکی از شاگردانش که گفت این همه بند و بساط دستگاه خلقت برای ساختن چنین انسانهایی؟ وقتی « قلیل من عبادی الشّکور»، چرا باید این همه زحمت خرج آن شود، ایشان خیلی مختصر جواب داد: « ولو یک نفر».
خطیب جمعهی سابق قم دربارهی رویدادهای اخیر کشور گفت که لااقل یک جا را پاک بگذاریم، مانند مؤمنان که یک جای خانه را برای نماز کنار میگذارند. مرحوم علّامه طباطبایی در پاسخ یکی از شاگردانش که گفت این همه بند و بساط دستگاه خلقت برای ساختن چنین انسانهایی؟ وقتی « قلیل من عبادی الشّکور»، چرا باید این همه زحمت خرج آن شود، ایشان خیلی مختصر جواب داد: « ولو یک نفر».
راهانداختن جنبش حمایت از رعایت اخلاق بسیار خوب است ولی مهمتر، نمایش آن در گفتهها و نوشتههای خود است. اگر فقط در وبلاگستان یک سایت یا وبلاگ، در مطبوعات یک نشریّه و بین سیاسیان یک نفر نمونهی اخلاق باشد برای نمایش اینکه میتوان جور دیگری زیست کافیست؛ حالا اگر بیشتر شد، چه بهتر. از این نکته اینگونه بر میآید که ابتدا و انتها، مبدأ و مقصد پاسخ به سؤالی که نویسندهی ملکوت طرح کرده است، برای هر کس در درجهی نخست «خودش» است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.