ولیّ فقیه در جایگاه خدا

              
این عنوان را همین اواخر «به همین سادگی» اینجا به کار برد و دیگران نیز گاه‌به‌گاه استفاده می‌کنند و جدا از جنبه‌ی طنزآمیز یا کنایه‌زن ماجرا، منظور فعّال ما یشاء بودن ولایت مطلقه‌ی فقیه در ایران امروز است امّا منظور من دقیقاً خود «خدا» ست و این تعبیر برگرفته از قرآن است که با یک مقدّمه به آن می‌پردازم.
با پرداختن به بحث خلط گفته و گوینده، سه‌چهارم راه استدلال طی شده است؛ هرگونه توجّه به گفته مرادف استفاده از عقلانیّت و چون‌وچرا کردن است و هرگونه توجّه به گوینده مرادف در پرانتز گذاشتن درست یا نادرست عقل با اطمینان به دیگری است. نصف راه با تأکید بر خردورزی و تحلیل در رویکرد به گفته‌ی دیگران طی شد، اینجا جای تحقیق نیست و برای نمونه درون گفتمان دینی، اصول عقاید اجتهادی است و تقلیدی نیست. نصف دیگر راه رجوع به متخصّص در یک فن یا دانش (اینجا: دین) است که به سهم خود به دو بخش تقسیم می‌شود اوّل پیش از تقلید و دوّم پس از تقلید. پیش از تقلید را در پایان این ایما در دو مثال نشان دادم که مبتنی بر تحقیق است، یعنی ما با توجّه به آنچه از تحلیل گفته/کردار دیگران می‌دانیم در آنچه نمی‌دانیم به آنها اطمینان می‌کنیم. امّا بخش دشوار ماجرا از اینجا به بعد آغاز می‌شود: پس از آغاز فرایند اطمینان به دیگری و تقلید از او، چقدر حقّ چون‌وچرا کردن داریم؟ اگر کسی را برای تقلید در عملی خاص بهترین گزینه تشخیص دادیم، بعد در فرایند آن عمل تشخیص دادیم اشتباه می‌کند، آیا به تشخیص خود عمل کنیم یا تشخیص او؟ اگر خود آگاه بودیم که به او رجوع نمی‌کردیم. این موضوع در علوم دینی از این هم دشوارتر است. مثال ساده‌تر:
ما برای خرید یک کتاب به کتابفروشی می‌رویم. به قفسه‌ی کتابها که نگاه می‌کنیم نام یک نویسنده‌ی عادی را می‌بینیم و کنار آن نام کتابی جدید از محمود دولت‌آبادی نظرمان را جلب می‌کند. اگر داوری ما درباره‌ی او مانند اکثر جامعه‌ی فرهنگی ما باشد، بلافاصله به خرید آن تمایل پیدا می‌کنیم. چرا؟ زیرا تجربه‌ی خواندن نوشته‌های پیش او را داریم و از خواندن آنها شمایل نویسنده در ذهن ما شکل گرفته است. این اطمینان ما به گوینده/نویسنده به خاطر تجربه‌ی گفته/نوشته‌های پیش است.
حالا کتاب را می‌خوانیم ولی انتظار ما را برآورده نمی‌کند. آیا جزو کسانی هستیم که می‌گویند دولت‌آبادی بزرگ است، اگر چیزی نوشته که من نمی‌فهمم، ایراد از من است؛ باید تلاش کنم خود را تا سطح درک اثر او بالا بکشم یا می‌گوییم به رغم بزرگ بودنش، این کتاب وی کتابی قوی نیست. این می‌تواند درباره یک خواننده یا فیلمساز هم باشد. گمان نکنیم که به سادگی می‌توان جزو گروه دوّم بود، بسیاری هستند که در همین ایران اگر یک فیلمساز هرچه بسازد، باز هم مدّاح و ثناگوی اویند یا با تئوری (مانند بعضی منتقدان) یا بدون تئوری (مانند بسیاری دیگراز شیفتگان وی).
این مثال ساده بود ولی آیا بحث تقلید از عالم دینی یا تبعیّت از ولیّ فقیه هم مانند اطمینان به یک هنرمند- که تا حدودی سلیقه‌ایست- می‌باشد؟ قرآن پاسخ عجیبی به این سؤال می‌دهد:
آنان (قوم یهود) دانشمندان و راهبان خود و مسیح پسر مریم را به جاى خدا به الوهیّت گرفتند، با آنکه مأمور نبودند جز اینکه خدایى یگانه را بپرستند که هیچ معبودى جز او نیست. منزّه است او از آنچه [با وى‏] شریک مى‏گردانند. ( توبه، ۳۱)
در این آیه خدا می‌گوید که قوم یهود، عیسی مسیح و علمای دینشان را  به عنوان «خدا» برای خود انتخاب کردند. در شرح این آیه علّامه طباطبایی می‌گوید که منظور از خدایی حضرت عیسی که معلوم است همان قول به الوهیّت اوست امّا کسی قائل به خدا بودن راهبان و احبار (دانشمندان) یهود نبود بلکه کاری می‌کردند که جز در برابر خدا نباید کرد. آنها  بی‌قید و شرط از عالمان دین اطاعت می‌کردند در حالیکه فقط باید در برابر خدا چنین بود. (المیزان، جلد ۹، ص ۲۶۷) عجیب است که قوم یهود به خاطر تقیّد به اوامر عالمان زمان خود چنین مورد عتاب قرآن باشد، آنان مأمور به اطاعت محض نبودند بلکه مأمور به سنجش کردار و گفتار عالمان دین با آنچه از کتاب مقدّس خود می‌فهمیدند بودند ولی آنان اگر نکته‌ی خلافی می‌دیدند احتمالاً با خود می‌گفتند عالمان دین که از ما آگاهترند؛ اگر قرار به اشتباه‌کردن باشد، ما به خطاکردن اولی هستیم. در بحث روایی کتاب نیز روایاتی که مؤیّد این نظر هستند آورده می‌شود.
یکی از دوستان در بحث انگیزه‌یابی گفت که پس با منافقان چه کنیم؟ من یاد یک گفته از موسی غنی‌نژاد در گفتگو با اکبر گنجی در کتاب «سنّت، مدرنیته، پست مدرن» افتادم. او درباره‌ی دین و مذهب یک نکته‌ی کلیدی و بدیع گفت. غنی‌نژاد گفت که با دانستن اینکه خدایی هست باید بفهمیم که ما به عنوان یک انسان هیچوقت حق نداریم خود را به مقام خدایی بکشانیم یا ادّعای خدایی کنیم. (ص ۱۶۷) خیلی برایم جالب بود که کسی خارج از گفتمان دینی به چنین نتیجه‌ای برسد. کسی حق ندارد در عرصه‌ها‌ی دانش، اجتماع، سیاست، مذهب ادای خدا را در بیاورد و کاری کند که مختصّ اوست. منافق خواندن بعضی در قرآن در انحصار کسی است که دانای خفایاست و گرنه پیامبر اسلام تا پایان با کسانی که نقاب مسلمانی به چهره زده بودند و پس از او آن فجایع را انجام دادند، مانند دیگران رفتار می‌کرد، یعنی طبق ظاهر. عالمان یهود هم با نشستن در جایگاه اطاعت محض، خود را در مقام خدایی قرار داده بودند.
امروز نیز برخی کسان تبعیّت محض از ولایت فقیه را لازمه‌ی دینداری و تشیّع می‌دانند و کسانی را که اندک چون‌وچرایی کنند، به انواع اتّهامها می‌نوازند. این عمل، طبق منطق قرآن دعوت به شرک است. هر عمل و قول مرجع/ولی فقیه باید زیر ذرّه‌بین دیگران باشد و در صورت دیدن کمترین لغزش باید تذکر داده شود. بماند که وضع ما از این مرحله خیلی بیشتر پیش رفته‌ است. این موضوع را پیشتر در ایمای «تشیّع بنی‌اسرائیلی» بررسیده بودم و حالا با نگاه به قرآن بازگفتم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.