ظاهر و باطن حاکم


پس از چهارده خرداد پارسال و سخنرانی نیمه‌تمام سیّدحسن خمینی، سلسله کنش‌ها و واکنشهای متفاوت رهبر نظام به یک موضوع خاص، حتّی تعجّب من را هم برانگیخت. ابتدا آوردن بسیجیان و آموزش شعار به آنان (گیرم بدون اطّلاع او)، سخنرانی طولانی احمدی‌نژاد (گیرم بدون آگاهی یا رضایت او)، خودداری سیّدحسن از سخنرانی، اصرار رهبر به لزوم سخنرانی‌کردن وی (از اینجا به بعد شروع می‌شود)، سخنرانی نیمه‌تمام سیّدحسن خمینی و نارضایتی از شعار بسیجیان، استقبال رهبر از وی و بوسه‌ بر چهره‌ی او احتمالاً به دلیل دلجویی (دلیل رضایتش را بعد می‌فهمیم) که باید با نارضایتی «احتمالی» از رفتار شعاردهندگان همراه باشد، نامه‌ی افراد- از جمله صانعی- به سیّدحسن و دلجویی از او (کاری که در راستای عمل رهبر است نه خلاف آن)، سفر غیررسمی رهبر به قم، اجتماع شعاردهندگان جلو بیت صانعی و سپس حمله به بیت او (چرا؟ مگر نه اینکه همان کاری را کرد که رهبر هم انجام داد؟)، شخصی که جلو بیت او برای او و سیّدحسن خطّ‌ونشان می‌کشید محافظ مجتبی خامنه‌ای بود و ... سرانجام تشکّر رهبر از «مردم» برای حضور در مراسم چهارده خرداد!
در ادبیات و معارف دینی برای چنین رفتاری بلافاصله می‌توان یک معادل معنایی پیدا کرد امّا به گمانم کافی نیست. نه اینکه بخواهم از گمانه‌زنی درباره‌ی صفات درونی او بپرهیزم یا حسن ظنّ بیش از حد داشته باشم، چنان صفاتی فرع بر آگاهی فرد مبتلا به آن به رفتار دو یا چندگانه‌ی خود است؛ و این چیزی است که به دلایل زیادی فکر می‌کنم رهبر از آن بی‌بهره است و اتّفاقاً همین ناآگاهی، اصلاح این رفتار را دشوارتر می‌کند. همان زمان اینجا خیلی خلاصه چیزهایی نوشته‌ام که البتّه نیاز به تکمیل بیشتر دارد.
یک وبلاگ اصولگرا نوشته که جمع‌بندی او این است که رهبر از حمله به احمدی‌نژاد راضی است. خوب اوّلاً با توجّه به حمله‌ی حواریان رهبر به وی باید زودتر به این نتیجه می‌رسید. صدیقی در حضور رهبر درباره‌ی احمدی‌نژاد با الفاظی تند سخن گفت و جای دیگر سردار قاسمی هم خطاب به وی گفت که «به خاطر همین قیافه گند و کثافتت بود که آقا انتخابت کرد» و مثالهای مشابه فراوان است ولی با واکنش رهبر روبه‌رو نشد. امّا آن وبلاگنویس فقط مقدّمه‌ی اوّل را درست فهمیده ولی مقدّمه‌ی دوّم این است که رهبر در ظاهر از حمله به احمدی‌نژاد جلوگیری می‌کند، مجال سؤال یا استیضاح او را به مجلسیان نمی‌دهد و رفتار کسانی را که در مجلس دودو می‌کردند، رذیلانه می‌خواند. حالا با انضمام مقدّمه‌ی دوّم، نتیجه- که به آن در دو بند اوّل اشاره کردم- خودبه‌خود می‌آید. به این اضافه کنید که قوّه‌ی قضای زیر نظر رهبر، افراد را به خاطر توهین به احمدی‌نژاد، شلّاق هم زده است!
دو نکته‌ی پایانی: برخی تیمهای ورزشی (مثلاً فوتبال) چند سالی می‌توانند بر همانندان خود چیره شوند ولی آرام آرام زمان افول آنان فرامی‌رسد، بی‌انگیزگی ناشی از موفّقیّتهای پی‌درپی یا پابه‌سن گذاشتن ستارگان به جای خود، علّت اصلی این است که تاکتیک نوآورانه و بدیع آنان کهنه می‌شود و حریفان دست آنان را می‌خوانند. اکنون نیز به تدریج حدس‌زدن شکل رفتار و واکنش رهبر حکومت به رخدادها عادی می‌شود و این برای کسی که دو دهه توانسته بود با مدیریّت و سیاست‌ورزی خاص خود همواره موفّق باشد، اصلاً خبر خوبی نیست. دوّم اینکه حریف او این بار شخصی است با منش و ویژگی خاص خود؛ احمدی‌نژاد کسی است که هنوز تاکتیکهایش به طور کامل لو نرفته است و حتّی برای اطرافیان رهبر کم‌شناخته است. این که هر روز برای او مرادی می‌تراشند یا او را دارای فلان عقیده یا انحراف می‌خوانند به این دلیل است که هنوز او را درست نمی‌شناسند و البتّه او هم قواعد بازی را بلد است (به واکنش او به اظهارنظر رهبر درباره‌ی نظامهای ریاستی و پارلمانی دقّت کنید). این بار الزاماً نتیجه‌ی رویارویی مانند گذشته رقم نخواهد خورد.
پ.ن: گذاشتن آن دو مقدّمه کنار هم فرع این است که طرفداران رهبر جرأت نقد او را داشته باشند. وبلاگنویس فوق، مطلب یادشده را پس از نوشتن حذف کرد: ساده‌ترین راه ممکن برای پاک‌کردن سوآل و جواب و مقدّمه و چه و چه! (وبلاگها و یادداشتهای حذف‌شده و حرفهای پس‌گرفته‌شده‌ی نویسندگان طرفدار نظام هم روزبه‌روز بیشتر می‌شود که در خور تأمّل است)
سه ایما پیشتر نوشتم که گزارش رهبر از جهان پیرامون ما درست نیست و این را هرکس با اندک دقّتی می‌تواند دریابد. مخالفان نودونه درصدی حکومت امریکا فقط یک مثال بود؛ همانجا می‌گفت که در همین کشورهای سرمایه‌داری ماند انگلیس برخورد با مخالفان به گونه‌ای است که ده یک آن در کشورهای بدون حقوق بشر از نظر آنان دیده نمی‌شود( نقل به مضمون). خوب حالا رفتار امریکا و انگلیس را در زمان حاضر یا گذشته- با آن کشورهای مبتلا به دیکتاتوری مثل صدّام و قذّافی نه- با همین کشور دوست و برادر سوریه مقایسه کنید؛ واقعاً برخورد آنان ده برابر خشن‌تراست از آن کشور و رئیس‌جمهورش؟ این را برای این نوشتم که بگویم شجاعت روبه‌روشدن با واقعیّت، شرط لازم تفکّر صحیح و استنتاج درست است و طرفداران رهبر نظام اگر از جوابگویی به همین سؤال ساده نیز طفره بروند، فقط به خودشان جفا کرده‌اند و گرنه زمان می‌آید و می‌رود و حکومتها عوض می‌شوند و دورانی می‌آید که از من و شما هیچ اسم و رسمی به جا نمی‌ماند ولی آیندگانی می‌آیند که بدون دلبستگی یا نفرت از افراد خواهند پرسید که «معاصران آنها مگر نبودند یا ندیدند»؟
پ.ن۲: اینجا از خروج برخی اسناد مهم از وزارت اطّلاعات نوشته بودم که با ناباوری یا دست‌انداختن برخی دوستان روبه‌رو شد. شاید آن مثال نمی‌توانست به طور کامل دلیلی بر آن ادّعا باشد؛ حالا این مطلب را در همین رابطه بخوانید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.