تعریف زندگی از منظر طنزپرداز چیست؟
بستگی دارد چه جور طنزپردازی باشد، اگر دهری و هرهری باشد میگوید وجودیست بین دو عدم، اهل سیر و سلوک باشد میگوید ایستگاه بین راه است، اگر شاعر نوپرداز باشد میگوید چیزی نیست که سر طاقچه عادت از یاد من و تو برود، اگر بددل و بدبین باشد میگوید مردن تدریجی است، کسی از کسی پرسید ازدواج با ضاد ظنبیل است یا ذال ذوذنب، جواب داد من خودش را بلدم، نوشتنش را بلد نیستم!
زندگی چه زمانی خندهآور است؟
تا زمانی که انسان حیوان خندان است، تا زمانی که حماقت انسان را به خنده میاندازد، تا زمانی که انسان به حکم طبیعت اجتماعی خود به کسانی که با آنها زندگی میکند بخندد، تا زمانی که دندان خنده را زیبا میکند، تا زمانی که خندههای آدمهای بیدندان خندهدار از دیگران است، تا زمانی که عکس کودکان را روی قوطی شیر خشک چاپ میکنند، تا زمانی که هلهله هست و باد میوزد و دفترهای معرفت کردگار را ورق میزند، تا زمانی که زمان هنوز نایستاده است. باز هم بگویم؟ لابد سؤال بعد این است که زندگی چه زمانی گریهآور میشود؟
زندگی چه زمانی گریهآور میشود؟
عرض نکردم؟! یا من علم غیب دارم یا چنانکه از قرائن پیداست صاحب هوش و فراست سرشاری هستم یا سؤال را قبلاً دیدهام و به قول بزرگان: والآخر اشبه! و امّا جواب... زمانی که چشم گریان وجود دارد، زمانی که حماقت انسان را به گریه میاندازد، زمانی که انسان به حکم طبیعت اجتماعی خود با دیگران و بر احوال دیگران میگرید، زمانی که دل آدم به اندازهی یک ابر میگیرد، زمانیکه به قول مادربزرگ دل آدم دود میکند، زمانی که گریه تنها داروی درد بیدرمان زندگی است. لطفاً اشکهای خود را پاک کنید و سوآل بعد را بپرسید.
یک جمله هنری کوتاه دربارهی زندگی:
زندگی، زنگ تفریحی است بین ازلیّت و ابدیّت.
زندگی، زنگ تفریحی است بین ازلیّت و ابدیّت.
(زندگی و بس، به کوشش کریم فیضی، انتشارات اطّلاعات، ۱۳۸۸، ج۱، گفتگو با منوچهر احترامی، صص ۳۸۳ تا ۳۹۰)
شنیدهاید که به یکی گفتند آیا جنگل را دیدی، گفت آنقدر درخت بود که خود جنگل را نتوانستم ببینم! وضع ما در این چند دهه برعکس بوده، یعنی آنقدر غرق انواع مفاهیم کلّی شدیم که واقعیّات جزئی، ساده، پرطراوت و جاندار پیرامون خود را ندیدیم یا به ندیدن زدیم، انکار کردیم یا حتّی به جنگ با آنها و کسانی که نوع نگاه ما را نمیپسندیدند برخاستیم. کتاب «زندگی و بس» تلاش ارجمندی است در بزرگداشت خود زندگی با نوشتهها و گفتههایی از بزرگانی از انواع رشتهها و هنرها که مدّتها بود چنین جمعی را دور هم ندیده بودیم. واقعاً باید به فیضی و هرکس که در نشر آن سهمی داشته، دست مریزاد گفت. من پیشتر از کتاب «سرشت و سرنوشت» فیضی، گفتگوی او با ابراهیمی دینانی، این بخشرا دربارهی علّامه طباطبایی و کربن نقل کرده بودم. به سادگی از هر قسمت این کتاب میشد بخشی را برای نقل قول برگزید؛ من آنچه به زندگی نزدیکتر به نظرم رسید انتخاب کردم تا تشویقی باشد برای خواندن همهی کتاب. شاید در فرصتی دیگر دربارهی نوع نگاه این عزیزان –که یکجور بلاتکلیفی را در مواجهه با این معنا در آنها دیدم- بنویسم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.