جمعه ۲۸ بهمن ۱۳۹۰
به عنوان یک الگوی خیلی کوچک برای بحث و نگاهی به منطقه، نگاهی به کشور بغلی خودمان یعنی افغانستان بیفایده نیست. امریکا این کشور را با مجوّز سازمان ملل اشغال کرد، این بهتر است یا حکومت طالبان؟ کافی است غربیها پایشان را از افغانستان بیرون بگذارند تا امارت اسلامی گذشته در عرض چند روز احیا شود. ایران از طرفی بدش نمیآمد از شرّ تهدید این موجودات عصرحجری رهایی یابد و هم الآن با حضور امریکا پیرامونش راحت نیست و رفتاری کجدارومریز با هر دو دارد. البتّه مدارایش با طالبان کاملاً عاقلانه است سلفیها فقط با اسلام شیعی در عراق دشمنی ندارند؛ راز این را که کربلا و نجف شاهد انفجارهای زیادی بوده امّا مشهد و قم نبوده، باید در همین مدارا دانست. مجاهدین افغانی هم –برخلاف تصوّر بسیاری از ایرانیان- در صورت به قدرت رسیدن و مجال یافتن، نمونهی کمرنگی از حکومت طالبان را برپا میکردند و به قول دوستان اهل افغانستان:«تنبان به پای خر میکردند». میبینید که نمیتوان به سادگی فقط با معیار «اسلام» یا «آزادی» یا هر معیار دیگری وضع افغانستان را بررسید بلکه معادلهای چند مؤلّفهای است که یافتن جواب خیلی هم آسان نیست، حالا اگر همین معادله را در منطقهای وسیع بگذاریم، وضع از این هم بغرنجتر خواهد شد. برای نمونه قطر که حاکمش با تأیید ایران به قدرت رسید و همسر قدرتمند شیرازیالأصلش باعث میشود که نزدیکی بیشتری به ایران داشته باشد، اوّلین کشوری بود که به بهانههای مختلف پای اسرائیل را به خلیج فارس باز کرد. همین شیخ برای سرنگونی آل سعود دورخیز میکند آن هم با استمداد از قذّافی که لو رفتن نوار گفتگویش آن همه جنجالی شد. پرتقالفروشی در کار هست که بگوییم پیدایش کنید؟
علی اکبر صالحی در یکی از برنامههای سیما به معترضان سوری ایراد میگرفت که حتّی با وجود بازنویسی قانون اساسی و وعدهی اصلاحات، آرام نگرفتهاند و این را نشانهی بیصداقتی آنان میدانست. بیشتر فرمانروایان به محض اینکه تخت خود را در خطر میبینند، وعدهی اصلاحات میدهند؛ از شاه ایران گرفته تا حکّام منطقه. امّا معترضان آنرا تمهدیدی برای به تعویق انداختن تغییر و فرار از سرنگونی میدانند و باور نمیکنند. در یمن حتّی وعدهی کنارهگیری از قدرت نیز انقلابیان را ساکت نکرد و حالا همین داستان را در سوریه داریم، آیا اسد حاضر است در یک بازی برابر، ماندن یا رفتنش را به رأی بگذارد؟ بیشتر فرمانروایان میگویند «من باشم ولی بهتر میشوم». اگر اعتراضات فروبخوابد بعد سر فرصت با انتخابات هر کاری میتوان کرد. امّا از سوی دیگر حافظ اسد که از آسیبپذیر بودن حکومت علویان در سوریه بیش از هر کس آگاه بود، به بعضی شیعیان میگفت که تا من هستم به فکر عمران منطقهی زینبیّه باشید که پس از من معلوم نیست چنین فرصتی بیابید. بشّار اسد نیز پس از به قدرت رسیدن به یکی از مقامهای ایرانی گفت که اگر من نباشم، اوّلین کاری که میکنند حرمهای حضرت زینب و رقیّه را با خاک یکسان میکنند. (اینها را که میشنیدم بیاختیار یاد روایات آخرالزّمانی و ظهور سفیانی افتادم) سلفیگری در کشورهای عربی رشد زیادی کرده است و همهجا مانند مصر نیست که فعلاً در پارلمان فقط اذان بگویند، اگر زورشان برسد بیش از این خواهند کرد. ایران یا منتقدان حکومت ایران کدام را برگزینند؟
قذّافی از لیبی رفت؛ یکی از مهمترین فرایض اسلامگرایان تندرو تخریب قبور است، آنجا بقیع و سامرّا نیست امّا بسیاری از خانقاهها و آرامگاههای متصوّفه در لیبی تخریب شده است و- بنا به شنیدهها- استخوان برخی از مرشدان و پیران را از قبر درآورده و سوزاندهاند. آنچه در اخبار بازتاب یافت، دورخیز برای اجرای حکم چهارهمسری برای مردان بود ولی این جماعت اگر قدرت بگیرند، دستهگلهای زیادی دارند که رو کنند یا به آب بدهند. حکومت ایران- دستکم بنا به گفتهی خود- کم به انقلابیان لیبی کمک نکرد ولی دیدیم که به محض اینکه زمزمهی تحریم نفتی ایران بالا گرفت، لیبی هم گفت که حاضر است مقداری از کمبود بازار را جبران کند. مورد الجزایر را به یاد بیاوریم که بعضی نزدیک به همین جماعت در معرض به قدرت رسیدن بودند، کودتا آن موقع خوب بود یا نه؟ کشتارهای پس از آن را به یاد بیاوریم. واقعیّت این است که اگر سلفیها، شیعیان را بیش از امریکا و اسرائیل دشمن ندانند، کمتر از آنها نمیدانند. به عربی ساکن حاشیهی خلیج فارس گفتیم، شیعهای؟ گفت: لا الحمدلله مسلم! (نه خدا را شکر، مسلمانم!) اینها وقتی میشنوند کسی در ایران شیعی خود را ولیّ امر مسلمین جهان میخواند چه احساسی بهشان دست میدهد؟
وقتی قرضاوی اعتراض بحق بحرینیان را فرقهای نامید، باید دست حکومت حاضر میآمد که آن خطبهی عربی چقدر بیوقت بود ولی مثل اینکه خیلی فايده نداشت. وقتی لیبی هم قول داد کمبود ناشی از تحریم ایران را جبران میکند، باز باید دست از شعار بیداری اسلامی برمیداشتیم که برنداشتیم گرچه آرام آرام حضرات دارند متوجّه میشوند که ممکن است چه خطر عظیم و بالقوّهای پشت این بیداری عربی باشد. جنگ بین اسلام تندرو به محوریّت عربستان محدود به جاهایی که نام بردم نیست؛ در انتخابات اخیر کویت شیعیان کمتری به مجلس راه یافتند، آنجا انتخابات منطقهای است و هرکس فقط باید در منطقهی خود رأی بدهد و با توجّه به کمی جمعیّت گاه حتّی چندصد رأی سرنوشتساز است، اتوبوسهایی که افراد داری تابعیّت دوگانه را از عربستان میآورند، روز انتخابات تا جایی که توانستند از برندهشدن شیعیان جلوگیری کردند. فلسطینیانی که حمایت از آنها یکی از هزینههای همیشگی جمهوری اسلامی بوده، دیدیم که در عزای بنلادن و صدّام چه کردند. حالا هم با بالاگرفتن تشنّج در سوریه، این دودستگی بین دو رهبر حماس نیز دیده میشود و البتّه این دودستگی ایدئولوژیک نیست، اختلاف بر سر راه رسیدن به منفعت است؛ فلسطینیان مانند شیعیان لبنان نیستند و هرگاه منفعت آنان اقتضا کند، ایران را با تمام دردسرهایی که برای دفاع از حقوق آنها در طول این سی سال تحمّل کرده، رها خواهند کرد.
ما انسانیم و نمیتوانیم نسبت به ظلم در هرجای جهان بیتفاوت باشیم امّا رخدادهای چندوجهی منطقه، روز به روز کسانی را که با اتّکا به یک یا دو معیار محدود در پی تفسیر اوضاع هستند، ناکام و ناتوان میگذارد. حتّی امریکا نیز با آن همه متخٌّصّص و محاسبه نتوانست حکومتی دلخواه خود در عراق روی کار بیاورد؛ نه از آنها استقبالی شد و نه کسی به خاطر سرنگونی صدّام از آنها تشکّر کرد. بهار عربی اگر به واقع تجلّی ارادهی مردم باشد، مقدمش مبارک ولی جوجهها را آخر پاییز میشمارند.
مرتبط: شكستن كاسهي از آش داغتر ، نظام سلطه و جنبشهاي مردمي
مرتبط: شكستن كاسهي از آش داغتر ، نظام سلطه و جنبشهاي مردمي
شما قرار بود به سبک مردم اینترنتی بنویسید !
پاسخحذفیعنی به سبک کسانی که فرصت خواندن متون طولانی را ندارند ، ان شا ... .
یعنی به سبک مردمانی پیر همچون بنده ی حقیر .
به امید دیدار شما
V
پس ايران حق دارد كه از حكومت سوريه دفاع كند
پاسخحذف