از «حال» رفتن

                                                                                                        یکشنبه ۹ مهر ۱۳۹۱
 

در انتظار گودویی که داوود رشیدی پیش از انقلاب -در مقام یکی از آثار نمایشگر روح زمانه- اجرا کرد، اگر انتظار ِهیچکس است، اگر دست روی دست گذاشتن است، امّا انتظارش واقعی است و تمنّای منجی نیز. معناباختگی نه تنها می‌تواند اخطار باشد بلکه خود اوّلین قدم معنایابی است ولی وضعیّت الآن را نمی‌شود چه نامید. احمدی‌نژاد چیزی از دهانش در می‌رود، پیش از آنکه معلوم شود واقعاً چه گفته، یکی از نمایندگان (یعنی کسانی که آن حرف- هرچه بوده- درباره‌ی آنان است) می‌گوید خسته بوده از جلسه بیرون آمده چیزی گفته! دیگری می‌گوید گفته آب خوردند! مرتضوی خلاف قانون در مقام خود می‌ماند نمایندگان در حمایت از او امضا جمع می‌کنند! فلان سردار سپاه هم از قطعی بودن جنگ می‌گوید. من حتّی نامی برای توصیف این وضع نمی‌یابم.
   
اتّفاقی که در بازی پرسپولیس افتاد، هرجای دنیا بود، بدل به یک رسوایی اساسی می‌شد. بازیکنان پرسپولیس در نیمه‌ی دوّم گیج و منگ بودند، سه تایشان را تعویض کردند و بیشتر هم بودند که تعویضشان امکان نداشت. دروازه‌بان خارجی گیج بود وقتی خواستند ذخیره را بیاورند، دیدند گردان هم تعادل ندارد. سرپرست که از حال رفته بود و صحبتهای سرمربّی را در طول بازی نمی‌فهمید. بقیّه که به هنگام بازی از حال نرفتند هم در فرودگاه و به هنگام بازگشت، سرگیجه داشتند! به این وضعیّت چه بگوییم؟
   
هدفم بحث از فوتبال نیست، قصدم اشاره به این است که واضح‌ترین اتّفاقات پیش روی ما رخ می‌دهند و ما بی‌خیالیم انگار کلّ جامعه سرگیجه گرفته است. مثل محمّد نوری وقتی دو تا گل خورده‌ایم از هم می‌پرسیم بازی چند چند است؟! مثل نقی‌پور از هم‌تیمی خود می‌پرسیم الآن توپ کجای زمین است؟! یواش یواش دارم باور می‌کنم که عدّه‌ای نه تنها بدشان نمی‌آید که این وضعیّت جفنگ ادامه پیدا کند بلکه به آن دامن می‌زنند، زیرا قدرت تحلیل عقلانی و در نهایت قضاوت را از آدم می‌گیرد و همه را دچار یک نوع خلسه‌ی روحی-روانی می‌کند. چنین جامعه‌ای بیش از آنکه در زمان واقعی زندگی کند محبوس فضا و زمان ذهنی خود است، پس توان هیچ گونه تغییری ندارد و فقط روزگار می‌گذراند. به این موضوع بعداً بیشتر می‌پردازم.
  
پ.ن: چون بحث فوتبال شد، یک‌چیز را اضافه کنم. موضوع آزمایش آب و مایعات تیم پرسپولیس ادامه پیدا کرده و گویا ابهاماتی وجود دارد ولی اگر چیزی بوده –که حتماً بوده- بعید است به آب ربطی داشته باشد. تنها چیزی که به طور دقیق واقعیّت قضیّه را نشان می‌دهد آزمایش خون بازیکنان است که تا چهل روز ممکن است؛ نشنیدم در این مورد اقدامی کرده باشند. اگر مایعات مشکلی نداشته باشند، به احتمال قریب به یقین در رختکن و در انتهای نیمه‌ی اوّل، کسی مادّه‌ی مخدّری مانند شیشه کشیده است که نه بو دارد و نه در آزمایش ادرار خودش را نشان می‌دهد و نه در نوشیدنی‌های تیم ردّی از آن به جا می‌ماند جز همان خون که گفتم. البتّه زمانی این اقدام موثّر بود که بلافاصله بعد از بازی چنین آزمایشی با حضور مسؤؤلان فدراسیون انجام می‌شد؛ حالا امکان دارد که بگویند فلان مادّه را بعد از بازی استعمال کردند ولی در هر حال به روشن‌شدن اصل ماجرا کمک می‌کند.

۹ نظر:

  1. دوست عزیز تشخیص شیشه‌ای که شما دادین
    نه تنها نشون میده که شیشه مصرف نکردین
    بلکه نشون میده اطلاعات کافی در مورد مباحث باقی‌مانده ی دارويی و عوارض شیشه ندارید،
    فکر کنم برای احترام به باقی نوشته‌هاتون بهتره متن رو ویرایش کنید
    صلاح مملکت خویش البته خسروان دانند
    اگر هم دوست داشتین میتونین موارد زیر رو جستجو کنید
    meth - drug test
    ارزش توصیه هم نداره وگرنه میگفتم در کنار جستجو یکبار هم مصرف کنید
    با تشکر

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. من نوشته‌ام مادّه مخدّری كه بو ندارد و در آزمايش ادرار خودش را نشان نمی‌دهد. شيشه فقط مثال بود.

      حذف
    2. شما نوشته‌اید:
      «مادّه‌ی مخدّری مانند شیشه کشیده است که نه بو دارد و نه در آزمایش ادرار خودش را نشان می‌دهد.»
      فکر می‌کنم از نظر دستوری فاعل جمله‌ی اول که شامل شیشه هم کردید، فاعل جمله دوم که با حرف وصل «که» به آن اضافه شده هم است.
      فرض دوم هم می‌تواند این باشد که من و آن دوست بالایی فارسی را با شما متفاوت می‌خوانیم و درک می‌کنیم.

      حذف
    3. من به اينكه در نظرات به هرچيزی‌ جز حرف اصلی‌ پرداخته شود،عادت كرده‌ام. غرض اين بود كه تمركز روی‌ خوراك و نوشيدنی‌ نباشد، امكان اينكه مادّه‌ای‌ از راه تنفّسی‌ وارد بدن شده باشد هست.
      فاعل جمله‌ی‌ اوّل، همان فاعل جمله‌ی‌ دوّم است ولی‌ الزاماً شامل شيشه نمی‌‌شود جز وجه شبه سه‌گانه‌ای‌ كه برشمرده‌ام.

      حذف
    4. من هم قصد نداشتم به چیزی غیر از حرف اصلی بپردازم، برای همین نظرم را در مورد حرف اصلی پیش از این یکی در پایین نوشتم.
      بعد دیدم این را من هم به همان مفهوم مثل دوست بالایی می‌خوانم، چون دیدم انقدر برایتان اهمیت داشت که محکم پاسخ دادید گفتم شاید بخواهید طرز خوانش مخاطب و خواننده‌ی دیگر را هم بدانید و بسنجید، وگرنه چیز عجیبی نیست در یک جمله فرعی در یک وبلاگ اشتباهی در نوشتن یا خوانش باشد.

      حذف
  2. «واضح‌ترین اتّفاقات پیش روی ما رخ می‌دهند و ما بی‌خیالیم»
    من غکر نمی‌کنم بسیاری بی‌خیال باشند، فکر می‌کنم «ما ناتوانیم» و جرأت نگاه کردن به این ناتوانی را نداریم. اصلاً ما، ما نیستیم، من‌هایی هستیم که در چنبره‌ی تصورِ «همیشه درست بودن گیر کرده‌ایم»، هر یک، برای خودمان درستیم بدون اینکه این درستی را با دیگری بسنجیم یا نگاه کنیم ببینیم در عالم بیرون بسیاری از این درستی‌ها صرفاً قراردادند و نیاز به گقتگو دارند تا نقدها تند و فکر دیگری را پندار خواندن و از دستگاه ثابت صحبت کردن، که تقریباً همه به آن گرفتاریم. شاید نه برای اینکه متعصب‌ایم شاید برای اینکه ناتوانیم، بلد نیستیم فرصت گفتگو بین خودمان را ایجاد کنیم.

    پاسخحذف
  3. مواد زیادی هستن که می‌تونن به صورت روزمره مصرف بشن و عوارضی داشته باشن که برای ما ناآشناست، چون شرایط مصرف این مواد و اینکه بعد از مصرف این مواد در چه شرایطی قرار می‌گیریم متفاوته، مثلن به ورزش بعد از یک وعده‌ی غذایی فکر کنین
    خوردن استیک برای هیچ انسانی باعث مشکل نمیشه
    اما خوردن وعده ی غذایی نابجا (استیک) باعث شکست حمید سوریان از نظیر مانکیف در المپیک پکن شد، چون فاصله زمانی بین وعده‌ی غذایی همیشه ورزشکار با تمریناتش تبدیل به یک استاندارد برای بدنش میشه
    مشکلی که من قصد داشتم مطرح کنم شیوه ی برخورد وتحلیل شما با همچنین مشکلی بود
    منطورم اینه که شما چطور به این نتیجه رسیدیدن (بر اساس کدوم شواهد) که مشکل مورد نظر شامل چه ویژگی‌هایی باید باشه؟
    و در مورد مثالی که انتخاب کردین: شیشه، شیشه به سرعت تبرید (گاز به جامد) میشه، به شکلی که در زمان مصرف حتی روی حباب و لوله‌ی پایپ جامد میشه، و در زمان ورود به دهان هم روی سطوح مخاطی میشینه، چه برسه به اینکه وارد دستگاه تنفس فرد دیگری بشه، تغییرات فیزیولوژیک بدن هم خیلی شدیده بعد از مصرف،
    شیشه از خانواده متامفتامین‌ها ست و باقی‌مانده‌های دارویی اون به سهولت در بدن فرد مصرف کننده (در صورت لزوم) قابل پیگیریه

    پاسخحذف
  4. سلام
    فقط محظ درد دل
    دیدید توی صدا سیما:
    خبی گزای واحد میکزی خبی، تهیان!
    (ترجمه: خبرگزار واحد مرکزی خبر، تهران)
    یعنی وضع اینقدر خرابه که باید خبرگزار ملی هم لکنت داشته باشه!
    به نظرتون ما دچار یک تعادل در بد ترین وضعیت نیستیم؟ آیا امید اصلاح هست؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. سلام
      D:
      فكر كنم او را ديده‌ام. بار اوّل خيلی تأسّف خوردم.
      هر كس از وضع درون سيما مطّلع باشد می‌داند كه اساس بر رابطه است؛ پس ديدن چنين رخدادهايی هم عادی است.
      امّا انسان به اميد زنده است.

      حذف

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.