پیش‌بینی؛ معیار بصیرت

                                                                                                               ‌شنبه ۹ دی ۱۳۹۱

     
بعضی بنا به مصلحت فقط در زمان حال زندگی می‌کنند، نه با گذشته کاری دارند و نه می‌پسندند که دیگران چنین باشند. برای مثال بر اساس آموزه‌های جنگ روانی می‌گویند که خاتمی به رهبری نامه نوشت و گفت که راه را برای بازگشت ما باز بگذارید. این ادّعا نیز مانند بسیاری از ادّعاهای مشابه سه سال گذشته بلافاصله تکذیب شد ولی از دید آنان لابد اثرش را گذاشت. (تعداد نامه‌های نانوشته‌ی خاتمی به رهبر به نظرم از تعداد نامه‌های نوری‌زاد به وی بیشتر شده است!) چنین افرادی برای آینده نیز تعیین تکلیف می‌کنند که چنین خواهد شد همانطور که گذشته را نیز بنا به ضرورت تحریف می‌کنند. اگر سرسوزنی امید تجدیدنظر برای شرکت‌کنندگان در مراسم چشم‌بندان ولایی بتوان تصوّر کرد، این امر با مرور خطاهای فاحش رهبر نظام و اطرافیانش در تحلیل و آینده‌بینی سه سال گذشته به دست می‌آید. 
 
۱- این روزها تحریم اقتصادی در شرایطی بیداد می‌کند که خامنه‌ای در سخنانی گفت که این تحریم مدّت زیادی نخوهد پایید و ما در مسأله‌ی هسته‌ای کوتاه نمی‌آییم. از دید وی منافع کشورهای تحریم‌کننده به آنان اجازه نمی‌دهد که به مدّت طولانی این کار را ادامه دهند در حالیکه الآن امریکا در حال تشدید تحریمها نیز هست؛ خوب تکلیف پیش‌بینی موقّت بودن آن چه می‌شود؟ البتّه باب توجیه باز است و می‌توان گفت تعابیر کوتاه‌مدّت یا موقّت از دو تا بیست‌ودو سال- یا حتّی بیشتر- را در بر می‌گیرد! 
 
۲- حملات طرفداران و شاگردان مباح به هاشمی در حالی اوج گرفته است که همه خود را به فراموشی زده‌اند که مصباح روی کار آمدن احمدی‌نژاد را حاصل دعای عاشورای مردم دانست امّا هاشمی در نامه‌ی مشهورش اخطار کرد که رئیس منتصب علاوه بر خراب‌کاری، مقام بالادست خود را نیز بی‌اعتبار می‌کند. حالا کدام محقّق شده است؟ کدامیک از یک از دو طرف (هاشمی و خاتمی - که خیلی وقت پیشتر از هاشمی اخطار کرده بود- یک طرف و مصباح و رهبر حامی احمدی‌نژاد یک‌طرف) دارای «بصیرت» بودند؟ سعیدی چند وقت پیش گفته بود که ما درباره‌ی احمدی‌نژاد علم غیب نداشتیم. خوب هیچ کس علم غیب ندارد امّا تفاوت بینش (یا همان بصیرت) به همین چیزها معلوم می‌شود که بعضی می‌توانند عاقبت کار برخی افراد را بر اساس گفته‌ها و کرده‌هایشان حدس قریب به صحّت بزنند و بعضی خیر. در کشور ما کار برعکس است، یعنی گروه دوّم، گروه اوّل را متّهم به بی‌بصیرتی می‌کنند. 
 
۳- پس از بهار عربی و خصوصاً وقایع مصر برخی گفتند عجله نکنید چون اینکه به مشام می‌رسد بوی کباب نیست، امّا کو گوش شنوا؟ خطبه‌ی عربی رهبر حالا جا دارد به عنوان یکی از فرازهای طنزآمیز در تاریخ معاصر ثبت شود. او که باورش شده «ولیّ امرمسلمین جهان» است، به تکلیف خود در ارشاد و راهنمایی مصریان عمل کرد. بسیاری از جمله مهاجرانی نیز در ستایش قرضاوی مطلب نوشت که حالا البتّه خموشی گزیده است. کار سیاسی، اجتماعی و علمی مستلزم داشتن شجاعت در نقد و ویرایش خود است که مرور مداوم گذشته را در برمی‌گیرد. سپس قرضاوی در تبعیضی آشکار قیام بحرینیان را فرقه‌ای نامید تا معلوم شود که مرشد فکری مذهبیان مصر جدید تا چه حد در چنبره‌ی تعصّبات خود گرفتار است. امتناع مرسی از دیدار با کاردار ایران و قراین دیگر می‌توانست ما را به این باور برساند که اوضاع خرابتر از آن چیزی است که ابتدا به نظر می‌رسید. ازاین طرف با حمله به سفارت اسرائیل در مصر بسیاری هلهله کردند و دیگری یک جمله از یکی از جیره‌خواران حکومت ایران را بُل گرفته بود که به آقای ما گفتند:«امام»! پس از این نقل قول یکی از علمای سلفی از مرسی، خیلی‌ها گفتند که این نقل قول اعتبار ندارد امّا حالا قرضاوی آنچه نباید بگوید را در خطبه‌ی جمعه گفته است. کنجکاوم ببینم برای سخنان تند او که کاملاً محتمل است با بحرانی‌تر شدن اوضاع در سوریه تندتر هم شود، چه توجیهی می‌تراشند. قرضاوی ابتدا به حکومت سوریه تاخته و سپس ایران را از حکومت سوریه هم خطرناکتر دانسته است. بد نیست امام و ولیّ امر ایرانی قرضاوی پاسخ او را به عربی بدهد و او را از اشتباه درآورد.

۱ نظر:

  1. ای بابا ، ما همه چیزمون وارونه است. قرضاوی را ولش کن بگو برو قرض هات را بده،تو کشور ما هرکی بیاد سر کار همینه که هست، میگی نه؟ 9 ماه دیگه صبر کن و ببین....

    پاسخحذف

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.