هفت تأمّل
دربارهی دستگیری اخیر روزنامهنگاران
جمعه ۱۳
بهمن
۱۳۹۱
۱- شیرین عبادی گفته این کار برای رعبافکنی در دل دیگران است امّا این کار جدید نیست و
«دیگران» چندانی در عرصه باقی نماندهاند که رعبی در دلشان بیفتد. چند نشریّهی
محتاط و کماثر بیشتر باقی نماندهاند و دستگیریها به فضای مجازی و دیگر عرصهها هم
کشیده شده است. این کار به دلیل اینکه این افراد کاملاً بیضرر بودند، بیش از آنکه
برای ایجاد رعب باشد، از سر رعب و ترس است مثل کسی که در تاریکی از ترس دشمن
ناپیدای واقعی یا خیالی، بیهدف شلّیک میکند.
۲- این
دستگیریها چند پیامد دارد:
الف. گزارش
ورود و خروج و گفتههای این عدّه و اطرافیانشان خوراک مناسبی برای وبگاههای سبز
خواهد بود.
ب. چهرههای
منتقد جدیدی شناخته میشوند که پیش از آن کمشناس بودند.
ج. برخی از این
افراد به نفع شرکت اصلاحطلبان در انتخابات پیشرو قلم میزدند. دستگیری آنها به
ضرر شرکت بیقید و شرط و به نفع شعار «انتخابات آزاد» خواهد بود.
د. این کار
باعث تشدید فشار جامعهی جهانی بر نظام میشود.
هـ.
اصلاحطلبانی که همچنان بر لزوم انتخاب بین بد و بدتر اصرار کنند، در موضع ضعف فکری
بیشتر خواهند بود.
و. با انعکاس
این اخبار، مردم بیشتری از کسانی که احیاناً به اینترنت آزاد دسترسی ندارند از زیر
پوست جامعه باخبر خواهند شد.
۳- با توجّه به
بند پیش این دستگیریها کاملاً اشتباه و به ضرر حاکمیّت است. چرا مرتکب این اشتباه
میشوند؟
دورهی
احمدینژاد با تمام فرازوفرودش دارد تمام میشود و به زودی کشور به طور کامل در
قبضهی رهبر نظام خواهد بود. تحریمها بسیار خردکننده بوده امّا لجبازی ایران هنوز
به فروپاشی اقتصادی و اجتماعی نینجامیده است، حاکمیّت حق دارد فعلاً فکر کند که با
نیمی از درآمد نفت و قاچاق گسترده و تبدیل پول به طلا و کارهایی از این دست،
میتواند باشد، کوتاه نیاید و همچنان نان شرایط جنگی و انقلابی را بخورد. اسد در
سوریه پیروز نمیشود ولی در کوتاه مدّت شکست هم نمیخورد. ایران در فلسطین و لبنان
تا مرزهای اسرائیل پیش رفته است. تمام این موارد به علاوهی نکات ریز و درشت دیگری
رهبر ایران را به این نتیجه رسیده که بر اساس «حرف من یکی است» به پیش برود و نه
محاسبه و معامله با جامعهی جهانی یا منتقدان داخلی. طرفداران ولایت امروز در خیال
خود در اوج قدرت و یکی از قدرتهای دنیا هستند پس میتوانند و حق دارند که اندک
نشانههای مخالفت یا انتقاد را از ریشه بخشکانند.
۴- بند یک و سه
ظاهراً کمی متناقض به نظر میرسند: رعب از منتقدان و احساس قدرت. نگاهی به حکومتهای
خودکامه نشان میدهد که اتّفاقاً این دو همیشه همراه هم بودهاند. در حکومتهایی که
اصل بر ساختار سیاسی است، دلیلی برای حذف یا برخورد با منتقد نیست، چون او در قالب
یک فکر، سلیقه یا حزب فعّالیّت میکند و جزئی از بازی است، نه قدرت گرفتنش دائمی
است و نه حذف کردنش ممکن، به عکس حکومتهایی که اصل را بر یک تفکّر یا شخصیّت خاص
میگذارند، هرچه بیشتر مخالفان را قلع و قمع کنند، به اندک روزنههای باقیمانده
بیشتر حسّاس هستند و واکنش شدیدتری نشان میدهند.
۵- الآن بازی
برای نظام حاکم دوسر باخت است، باز کردن فضا یعنی قدرتگرفتن منتقدان و انتقاد از
مواضع غیراصولی که زمانی مثلاً به رئیس جمهور وقت برمیگشت و حالا فقط به رهبر
(سوریه، مسألهی اتمی، یارانهها و ...). از طرفی پیشبردن پروژهی پیادهکردن
افراد از قطار جمهوری اسلامی هم به تشدید وضع موجود و نهایتاً وضعی انقلابی خواهد
انجامید. امروز فقط هاشمی بیبصیرت نیست بلکه عسکراولادی هم که به فکر نهایت عمر
خودش افتاده زیر فشار است، مرندی هم با توصیهی بیچونوچرا به افزایش جمعیّت
مخالفت کرده و دیگران هم از مصالحه با غرب بر سر مسألهی هستهای میگویند. به
گمانم آرام آرام یک اجماع از غلطبودن راه و روش حکومتداری رهبر نظام در حال
شکلگرفتن است. شیوهی برخورد خشن با منتقدان هم خود این جبهه را تقویت خواهد کرد.
جنّتی و شرکا ایران را به طرف یک انقلاب میبرند و اگر زمانی میشد گفت رهبر
معتدلتر و دوراندیشتر است، حالا وی خود جزئی از آنان است.
۶- به هنگام
نوشتن ایماهای انتقادی خود دربارهی بهار عربی، شخصی –احتمالاً با گرایش فکری چپ-
جایی نظر گذاشت که این انتقادها فقط ناظر به وضع موجود است و نمیتواند افق تحوّلات
را در مخالفت با نظام سرمایهداری ببیند. به گمان من اوّلاً هر تغییری انقلاب نیست
و ثانیاً هر انقلابی، گامی مثبت- حتّی به همان معنایی که همفکران او اراده میکنند-
نیست. امروز بسیاری از چپگرایان انقلاب ایران از دزدیدهشدن این انقلاب میگویند؛
با صحّت و سقم سخنان آنان کاری ندارم ولی چه تضمینی هست که یک انقلاب ضرورتاً به
نتیجهای مثبت برسد. بسیاری از انقلابها هرجومرجی به دنبال داشتند که پیروزش آن
بود که توانست زرنگی بیشتری کند و زمام امور را زودتر در دست بگیرد.
به هنگام بحث از انقلاب یا اصلاح برخی افراد، این مفاهیم انضمامی را
به حدّی انتزاعی میکنند که اثرگذاری خود بر اوضاع اجتماعی را از دست میدهند. در
ایران فعلی مدافعان انتخابات آزاد، سالمترین راه تغییر را از درون میدانند. به
حساسیّتی که نظام به این شعار نشان داد نگاه کنید، دست روی جای درست
گذاشتهایم.
۷- نوریزاد در
نوشتهای عاقبت انقلاب ایران را از دیدگاه خودش نوشت. پرسش اصلی در سالگرد انقلاب
این است که چه کنیم که کار به یک انقلاب دیگری کشیده نشود که معلوم نیست چه چیز از
دل آن بیرون میآید؟ رهبر نظام در سال ۷۸ گفت که من اینجا هستم - و از قدرت کنار
نمیروم- مگر اینکه مرا شهید کنند. این حرف اوّل و آخر نظام است: نمیرویم، اگر
برویم همهچیز را به هم میریزیم. خزعلی یکبار به فرزندش همین جواب را داد. مهدی
از پدر پرسید که مردم اگر شما را نخواهند باید چه کار کنند و او گفت، همان کاری که
ما با شاه کردیم: انقلاب. خامنهای، جنّتی، مصباح و تمام همفکرانشان هزینهی مقابله
با خود را تا حد یک انقلاب بالا بردهاند. تکرار میکنم که با وجود ضروری بودن
تغییر پایهای ساختار قدرت، چه کنیم که کار به یک انقلاب دیگر کشیده نشود تا سی سال
بعد فرزند نوریزاد نوشتهای مشابه امروز پدرش ننویسد که «چه خواستیم و چه
شد».
چه کار کنیم؟ سوالت واقعی بود و دنبال راه حل هستی یا رتوریک چیزی گفتی؟ راه حلش آن است که بگویید یا با زبان خوش بروید یا به موقعش نه فقط خودتان که نوه ها و نتیجه هایتان را هم شهید میکنیم. دیدی سوالت واقعی نبود و مردش نیستی؟
پاسخحذفالنّصرُ بالرّعب صحیح است.
پاسخحذفممنون از آموزش زبان عربی :)
حذف@ farshid
پاسخحذفنويسنده ميگه :«بیش از آنکه برای ایجاد رعب باشد، از سر رعب و ترس است». يعنی بالرّعب نيست من الرّعب است.
@ ayyar
لبخند بزاری يا نزاری بداخلاقی. پست آخر سرطان ذهن رو خوندی؟ چرا با جوون مردم اينطوری حرف زدی؟
P:
لعنت بر شيطان!
حذفزبان درآوردی ياد مرحومه مغفوره گرين افتادم.
راستی كجاست؟ پيدايش نيست.
پاسخحذفدارد دكتر میشود ديگر تحويل نمیگيرد.
حذف