شنبه ۹ آذر ۱۳۹۲
از هیاهوی جنّتی یکهفتهای میگذرد:
۱- نویسندگان سبز مجبور به واکنش شدند. هرچند این گونهای انفعال را می رساند امّا از هیچ بهتر است. این موضوع دربارهی اخبار سیما و مسائل مشابه هم صدق میکند، ریختن آب بر آتش ِتند، خاموشش نمیکند بلکه آن را تندتر میکند.
۲- هر از چندی این بحث در میگیرد که چه بر سر جنبش سبز آمد و آیا میتوان آن را هنوز زنده دانست یا نه. مرده را چوب نمیزنند؛ اگر حرکتی اجتماعی آتش زیر خاکستر نباشد، نیازی به این همه جار و جنجال و برنامهسازی نیست.
۳- بسیاری این جنبش را جنبش طبقهی متوسّط دانستند، اخبارش را منحصر در ماهواره و اینترنت دیدند و روستاها و اقشار محروم را با آن بیگانه یا ناآشنا قلمداد کردند. شواهد بسیاری خلاف این را نشان میدهد امّا اگر به فرض هم اینگونه باشد ارجاع مکرّر امثال جنّتی همه را کنجکاو میکند که اصل ماجرا چه بوده و این افراد چرا در حصر هستند و جز آن.
۴- الآن دیگر جهان میداند که در ایران یکصدا و یکسلیقه حاکم نیست. تا مدّتها هر برخوردی را در ایران جنگ زرگری میدانستند. اینک اگر کسی واقعاً ریگی به کفشش نداشته باشد و بخواهد برای ایران کاری کند میتواند جبهههای اقتدارگرا و مردمگرا را از هم تشخیص دهد و برای پیشبرد آن کاری کند.
۵- بازجویان اوّلین چیزی که به زندانیان سیاسی میگویند این است که از یادها رفتهاند و هر کس بیرون زندان (اینجا: حصر) به فکر زندگی خویش است. اوّلین نتیجهای که میرحسین، رهنورد و کرّوبی با دیدن این اخبار میگیرند این است که بیرون خبرهای زیادی است و این جوش و خروشها، واکنش به آن اعتراضهاست. اگر عصبانیّت جنّتی همین یک فایده را داشت به نظرم بس بود.
پ.ن: تأخیر در بهروزرسانی ایمایان، محوشدن موقّت وبچین و پاسخندادن من به پرسشهای دوستان به خاطر اختلالی است که در بخش داخلی وبلاگ بروز کرده است. امیدوارم بتوانم آنرا به تدریج برطرف کنم.
به "مشکل" بگو فقط برای من نیستی برای عدّه ی زیادی پیش آمدی :)
پاسخحذفوالّا
حذف