دوشنبه ۲ دی
۱۳۹۲
نسیم
خاکسار با استفاده از عباراتی از کتاب داریوش آشوری کوشیده است که نشان دهد تاریخ
ادبیات ما پر از سانسور ایدئولوژیک و مذهبی است. بررسی این ادّعا وقت و حوصلهی زیادی
میخواهد؛ من فقط به مقالهی خاکسار نظری کوتاه میافکنم.
او نوشته
است که عینالقضات در پی توجیه نظر ابنسینا پیرامون قدیم بودن جهان بوده است چون
خلق عالم به دست الله را زیر سؤال میبرد. این یکی از ده اشکالی است که غزّالی بر
ابنسینا میگیرد و آن را دستاویز تکفیر وی میکند امّا فیلسوفان مسلمان به او
جواب دادند که این قدمت، قدمت زمانی است (نه ذاتی) و منافاتی با خلق عالم ندارد.
پس از ابنسینا هم دیگران مانند ملّاصدرا تا زمان ما و امثال طباطبایی و خمینی
قائل به قدمت عالم هستند. تصوّر نمیکنم که این افراد با خلق عالم مخالفتی داشته
باشند. تازه همین ایراد به عینالقضات نیز وارد است که گفتهی وی (که منظور از
ارکان اربعه، عناصر بهشتی است) نیز چیزی را عوض نمیکند چون اگر بهشت قدیم باشد، طبق برداشت او باز خلقی در کار نخواهد بود. وقتی غزّالی و عینالقضات دقایق بحث ابنسینا را
درنیابند، بر خاکسار حرجی نیست. این نکته هم دشواری پرداختن به فلسفهی اسلامی را
بیشتر نشان میدهد، هم نابسندهبودن قرائتهای رایج و سرسری آن را.
وی میگوید
بسامد عباراتی مانند «شرع نمیگذارد» یا «غیرت نمیگذارد» و شعر «کاین شریعت گفت
ِما ببریده است» دال بر خودسانسوری از ترس برخورد صریح با شریعت است. این نکته جای
تفسیر فراوان دارد ولی پیش از آن میشود پرسید که آیا همین حالا هر نویسندهای بنا
به مصالحی مطالبی را ناگفته میگذارد یا خیر؟ و آیا هر گونه ناپوشیدهنویسی ممدوح
است؟ صریح یا حتّی رکیکنویسی -برخلاف گفتهی خاکسار- نمونههای زیادی بین قدما
دارد؛ آیا این به تنهایی مزیّتی برای آنان است؟ شعر ابوسعید معانی زیادی دارد که
یکی از آن تفاوت مراتب شریعت و طریقت و حقیقت است. هر کس طبق توان خود، در یکی از
صدها منزلگاه حقیقت قرار دارد و عارف نباید با افشای سرّی که دیگران طاقتش را ندارند،
کار پویش این مسیر را بر آنان دشوار کند. عارفان مسلمان بزرگترین خطای سلوک را
افشای سرّ میدانند و میگویند که خداوند غیور است و در برابر افشای رازی از رازهای
خود، خاطی را به شدّت تنبیه میکند پس آنان از فاشگویی مطالب ویژه درمیگذرند یا
آن را به گونهای پوشیده ابراز میکنند تا فقط اهلش آن را دریابند. نمونهی آن از
متون دینی گفتار معروف امام علی است دربارهی ابوذر و سلمان که اگر ابوذر میدانست
در دل سلمان چیست او را میکشت. نمونهای از ادبیات عرفانی هم این گفتگوی بیبدیل بایزید
با خدا که عطّار روایت کرده است:
در کنار
دجله روزی بایزید میشدی با جمع یاران و مرید
ناگهان
بانگی ز بام کبریا سوی او آمد
که ای شیخ ریا
میل آن
داری که بنمایم به خلق آنچه پنهان داری
اندر زیر دلق
تا خلایق
قصد آزارت کنند سنگباران بر
سر دارت کنند
گفت یارب
میل آن داری تو هم شمّهای از لطف تو
سازم رقم
تا خلایق
از عبادت کم کنند از نماز و روزه
و حج رم کنند
پاسخش دادند کای شیخ زمن نی ز ما و نی ز تو رو دم مزن
خاکسار چند نمونه از ادبیات جدید و قدیم هم میآورد که
ارتباطش با متن روشن نیست از جمله شعر ماندگار و معروف نیما که «زردها بیخود قرمز
نشدند/ قرمزی رنگ نینداخته است/ بیخودی بر دیوار» وجه ماورای ظاهری آن آشکار است
که شاعر پشت این قرمز و زردشدنها پی چیزی میگردد همانطور که شاملو می پرسید
«برای چه زیباست شب؟ برای که زیباست شب؟» یا «تو مرا بیسببی نیستی» هیچ تفسیر
سیاسی نمیتواند این شعر نیما را از این وجه زیباشناختی تهی کند؛ همانطور که
دانستن اینکه شعر زمستان اخوان درست پس از کودتای بیستوهشت مرداد سروده شد نمیتواند مانع باشد که تمام نومیدان جهان در لحظات تنهایی، بیپناهی و
بییاوری آن را زیر لب زمزمه کنند. امّا خاکسار نوشته که «خیلی از خوانندگان فکر
کردهاند که این شعر به انقلاب کمونیستی چین ربط دارد..الخ» نقل قولهایی صریح از
بسیاری از شاگردان نیما از خود وی هست که این شعر را به همان رویداد برمیگرداند.(
فقط یک نمونه)
خاکسار در پایان
نامهای از قائم مقام فراهانی میآورد که در آن از دست نوکرش شکوه میکند. او
نوشته که نوکرش با ده انگشت خودش را میخاراند. ولی قائممقام در پایان نامه میگوید
که نمیدانم چرا این زنْفلان پیش من است و پیش زنش نمیرود از یک طرف من اینجا
معذّبم، از یک طرف آن زن در بستر به انتظار شوهرش خودش را میخاراند. نه اینکه
خاراندن ِماتحت ِزن ِ نوکر ِقائممقام به ما ربط داشته باشد، امّا کسی که در پی
آشکارکردن راز پوشیدگیهای میراث ادبی است لااقل متن به این آشکاری را باید درست
بخواند.
سلام
پاسخحذفاز آیت الله محمد محسن تهرانی(فرزند آیت الله محمد حسین تهرانی) شنیدم که ترجمه صحیح عبارت لکفره او قتله این است که او(سلمان) را تکفیر میکرد با دانستن این نکته او(ابوذر) را می کشت.
سلام
حذفدر بعضی روایات لکفّره آمده و در برخی لقتله. ایشان گفته ابوذر سلمان را تکفیر میکرد و بعد سلمان ابوذر را میکشت؟ روی چه حسابی؟
منظورم این است: ابوذر سلمان را تکفیر می کرد یا دانستن این نکته ابوذر را می کشت. یعنی ابوذر ظرفیت سلمان را نداشت.
حذفیعنی «علم» فاعل «لقتله» باشد. برداشت خوبی است امّا به نظرم «علم» آنقدر عمیق و مؤثّر نیست تا بتواند چنین کند. در قرآن طلب رؤیت، موسی را صاعقهزده کرد و همین طلب جمعی از بنیاسرائیل را میراند. شاید اگر «لو شهد» یا «لو رأی» بود، بهتر میشد چنین برداشتی کرد.
حذفآمدیم سلامی عرض کنیم و ارادتی، بلکه سعادتی ببریم!
پاسخحذفسلام
حذفاز بس اینطرفها نیامدی کلّی یه ذهنم فشار آوردم که بامداد کیست تا فهمیدم :)
حق داری دوست عزیز. خودم هم باید به ذهنم فشار بیارم ببینم که کیستم! به هرحال حیف که ... بی خیال. به یادت هستم خلاصه. خوب باشی.
پاسخحذف