شنبه ۱ آذر ۱۳۹۳
۱- دیشب
لاله افتخاری نماینده مجلس، با رسول صدرعاملی مناظرهای پیرامون سینما و سیاهنمایی
فیلمها داشتند. جایی بهروز افخمی روی خط آمد و گفت که اگر صدور پروانهی ساخت
فیلمها را به کمیسیون فرهنگی مجلس بدهند، بعد از مدّتی به جایی میرسند که حالا
سازمان سینمایی رسیده است. افتخاری با تعجّب گفت که آقای افخمی با سابقهی چهارسال
حضور در مجلس وظایف مجلس را نمیشناسد یا تغافل میکند؟
طبعاً با
میزان هوش و درایتی که دیشب از خانم افتخاری دیدیم، بدیهی است که متوجّه حرف افخمی
نشده باشد. افخمی میگوید که مسئولان امروز همان مسئولان سختگیر دیروز هستند که با
گذشت زمان اوّلاً کمی فیلم ایرانی و خارجی دیدند و دنیا را گشتند، ثانیاً فهمیدند
با ممنوعیّتهای ریزودرشت چیزی حل نمیشود و خیلی از خطّ قرمزها فقط زاییدهی
تخیّل افراد است و بس. بسیاری از دههی شصت، دههای طلایی میسازند ولی در همین
دهه، افراد با کوچکترین سوءظنّی از کار ممنوع میشدند و جلو هرگونه ستارهسازی گرفته
میشد. تنها مجلّهی سینمایی را باید پیش از چاپ حتماً مسئولان مربوط میخواندند و
احیاناً اصلاحیّهها را ابلاغ میکردند. در همین دهه جمشید هاشمپور خانهنشین شد
و کمی بعد ابوالفضل پورعرب به خاطر سفر فرانسه و لیوان مشکوک جلوش، دو سال
بیکار ماند. حالا همان مسئولان گاهی مصاحبه میکنند و از آزادی بیان و مانند آن میگویند
ولی خودشان با بهانههای واهی فیلمهایی کاملاً ملّی مانند «باشو» را چندسال توقیف
و سعید راد را مجبور به مهاجرت از ایران کردند. در این سیوچند سال مسئولان
کمابیش از یک طیف بودهاند با کمی اختلاف؛ علی جنّتی و حجّتالله ایوبی سی سال پیش
میتوانستند انوار و بهشتی باشند و برعکس. حرف افخمی این است که شمای سختگیر
امروز نیز اگر وارد کار بشوی، ده سال دیگر نظرات دیگری خواهد داشت؛ فقط مسألهی
زمان در میان است.
۲- پیش از
این نکتهای را گفته بودم که حالا خیلی کوتاه یادآوری میکنم. مشهور است بین
نویسندگان که ممیّزان کتاب باید چند وقت به چند وقت عوض بشوند. ممیّز صفر کیلومتر
ابتدا در هر فصل مثلاً بیست مورد درخور اصلاح میبیند، بعد که کمی داستان میخواند
و مزّهی ادبیات میرود زیر دندانش، میشود هر فصل پانزده مورد و بعد ده تا. تا
اینکه مسئول بالادستی احساس خطر میکند؛ چون ممیّز سختگیر دیروز به تدریج بدل میشود
به فردی روادارتر و علاقمند به کتاب و ادب؛ پس عوض میشود با یکی جدیدتر و این
چرخهی بسته ادامه مییابد.
۳- داریوش
مهرجویی در کتاب گفتگو با مانی حقیقی به خاطرهای از فیلم «درخت گلابی» اشاره میکند
که از حافظه نقل میکنم. در یکی از فصلهای عاشقانهی فیلم، شاهد نگاه حسرتبار
محمود به میم هستیم که در بعدازظهر داغ تابستان زیر باد پنکه به خواب رفته است.
اینجا فیلم یک مورد حذفی دارد. مهرجویی نمایی گرفته بود از دستان محمود که آرام
آرام روی قالی میخزد ولی به میم نمیرسد. مسئول مربوط این نما را مشکلدار تشخیص
داد و حذف کرد. هرچه مهرجویی اصرار میکند که ایراد این پلان چیست، جوابی نمیشنود.
پافشاری مهرجویی به اینجا میانجامد که آن مسئول -احتمالاً با لحنی حماسی- میفرماید تا من هستم نمیگذارم
چنین تصویری در فیلم باشد (نقل به مضمون). آن مسئول چه کسی بود؟ منوچهر محمّدی؛ همان
که بعدها «مارمولک» را ساخت!
پ.ن: برنامهی
«هفت» برنامهای سینمایی است و بحث تخصّصی آن پیرامون سیاهنمایی در سینماست. صدرعاملی از
افتخاری میپرسد:
- شما
آخرین فیلمی که دیدهاید کدام است؟
- جواب: من
خیلی فیلم نمیبینم!
"مسئولان امروز همان مسئولان سختگیر دیروز هستند که با گذشت زمان اوّلاً کمی فیلم ایرانی و خارجی دیدند و دنیا را گشتند، ثانیاً فهمیدند با ممنوعیّتهای ریزودرشت چیزی حل نمیشود و خیلی از خطّ قرمزها فقط زاییدهی تخیّل افراد است و بس."
پاسخحذفنتیجه اخلاقی ۱: زیانهای وارد از این نوع مدیریت! رو چه کسی داده؟ (لطفا چند تا اسم ردیف نکنید و ما را نخندانید) چه کسی/کسانی را باید برکنار/محاکمه کرد؟
نتیجه اخلاقی ۲: باید بدانیم که خانوادهی انقلاب اسلامی هرگز اهلی نمیشوند و رسم مملکتداری نمیآموزند.
"فقط مسألهی زمان در میان است"
پاسخحذففکر نمیکنی که فرق مسئولان ایرانی با همتاهای اروپایی-امریکایی هم زمان باشه؟ اختلافها بر سر درستی و نادرستی نیست. ما جایی هستیم که اونها سالها پیش بودند.
بخشی از موضوع همین است.
حذفموضوع اینه که ما همیشه تو دیروز غربی ها میمونیم و وارد امروز نمیشیم.
پاسخحذفمرتبط با بحث کامنتها:
پاسخحذفhttp://rezababaei.blogfa.com/post-591.aspx
۱. "بخشی از موضوع همین است."
پاسخحذف۲. "موضوع اینه که ما همیشه تو دیروز غربی ها میمونیم و وارد امروز نمیشیم."
موضوع دیگر اینست که غرب مدرن تحت تاثیر ایدئولوژی "پیشرفت و تغییر بی ترمز و بی مرز" است.
اینست که هر دوره ۴۰-۵۰ ساله با توجه به اینکه چه عوامل و منافع شخصی و گروهی در عمل باشد یک گفتمان-سبک زندگی مد میشود و با توجه به برتریِ (از نوع همون پیشرفت توموری بدون مرز) فرهنگی اقتصادی نظامی غرب، به تمام دنیا صادر می شود. تا بقیه دنیا بتواند خود را با گذار از بحرانهای متعدد ناشی از فشار پیشرفت سریع با این گفتمان وفق بدهد، گفتمان کاملا عوض شده و جهان "غیراول" وارد بحران جدیدی می شود. مثل این می ماند که تا شما بتوانید قواعد بازی را یاد بگیرید، حریف قاعده بازی را عوض می کند و دوباره به شما تهمت نابلد وخنگ و "عقب افتاده" می زند.
یک مثال اینست که جوامع شرقی-اسلامی نسبت به مسئله جنسی دید بازتری نسبت به غرب مسیحی داشتند. به واسطه سلطه اروپای قرن ۱۸ و ۱۹ بر این جوامع (ایدئولوژی کلنیالیسم)، که ساختارهای فامیلی تک همسری غربی را به عنوان ایده آل برتر ترویج می دادند و شرقی ها را بی بند و بار می دانستند، این اخلاق در این جوامع هم به اخلاق برتر تبدیل شد. غاقل از اینکه غرب از نیمه دوم قرن بیستم از این رو به آن رو شد (البته (درواکنش به همان اخلاق پیوریتن و ویکتوریایی) و ناگهان انگشت اتهام به سوی جوامع شرقی چرخید که مسائل جنسی در آنها سرکوب می شوند (که واقعیتی هم هست چون در این جوامع- مثلا در همین ایران خودمان- دید حاکم به مسائل جنسی دید ویکتوریایی قرن ۱۹ انگلیس است نه دید شرقی فی المثل عصر مولانا). تا این جوامع شرقی به خودشان بیایند و بتوانند کمی این مسئله حساس را به مرور راست و ریس کنند، ناگهان باید حقوق همجنسگرایان را هم (به عنوان اعضای بخشی از جامعه با اتیکت "همجنسگرا" آن چنان که غرب جدیدا تعریف کرده است) به رسمیت بشناسند، چون والا مخالف حقوق بشر و عقب افتاده اند. اینگونه است که آن انرژی و وقت و نیروی فکری که باید صرف اصلاح تدریجی امور شود، صرف مجادله (ناشی از این اصطکاک) و مدافعه غیر منطقی از وضع موجود (ناشی از هراس از تغییرات سریع و غیر قابل هضم) می گردد.
جالبی قضیه ولی اینجاست که سرعت پیشرفت به حدی رسیده که غرب هم ممکن است از غرب جا بماند.
خیاط هم در کوزه خواهد افتاد به زودی.
"پیشرفت و تغییر بی ترمز و بی مرز"
حذفپیشرفت با تغییر فرق دارد. اگر بگوییم «پیشرفت» پس حقّ آنان است که خود را جلوتر بدانند و ما هم بخواهیم که بهشان برسیم ولی تغییر مثل مد لباس است که هربار یک جور سلیقه حاکم می شود و هیچ کس نمی تواند دیگری را به عقب مانده بودن متهم کند.
و لو بسط الله الرزق لعباده لبغوا فی الارض
حذفموافقم که پیشرفت با تغییر متفاوت است. ولی هر پیشرفتی هم ممدوح نیست. "پیشرفت صنعتی بی حد و مرز" به نابودی فضای حیاتی وطبیعی انسانها و سایر موجودات زنده انجامید. مقتضای "پیشرفت اقتصادی بی حد و مرز'' بعضی از کشور ها، نابودی اقتصٱد سنتی بعضی دیگر از ملل و مختل شدن معاش مردمانی چند شده است. چین و قطر "پیشرفته" اند، به قیمت بهره کشی از کارگران به ثمن بخس و نابودی زندگانی آنان. "پیشرفت فرهنگی بی حد و مرز" هم به زیاده گویی و نادرست پراکنی می انجامد، تا جایی که سره را از ناسره نتوان تشخیص داد. الخ. البته ، چنانچه رهبر گرامی می فرمایند، ما نیزدر این زمینه ها "پیشرفت" کرده ایم. پیشرفت ما در صنایع هسته ای به چه قیمتی انجام شد؟ یعنی اصلا هدف مهندسی فرهنگی اقتصادی ایشان و گروهشان "پیشرفت" و "آقایی در دنیا" است، که البته بدون لوازم آن یعنی دمکراسی حداقلی که مفاسد آن "پیشرفت ایده آلی" را تا حدی کنترل کند، ناکارآمد تر، فجایع آن بیشتر و منافع آن کمتر است از آنچه در غرب می بینیم.
"پیشرفت" مسابقه ایست که باید بی رحمانه در آن از دیگران جلو بزنیم و از بعضی دیگر عقب بمانیم، تا داوران پیشرفته و عقب مانده را تعیین کنند. آن چه ممدوح است "تعالی" است که بالارفته پایین مانده را بر می کشد، و چه فراموش شده این روزها.
به «توسعه» خود منتقدان غربی (مثل پستمدرنها) خیلی انتقاد وارد کرده اند امّا حرف آنها کجا و حرف اسیران ایدئولوژی وطنی کجا؟ بعضی از اینجاییها با تکرار آن حرفها میخواهند بگویند که بعله ما هم بلدیم! (شما را عرض نمیکنم)
حذفافغانستان و افریقا و صدجای دیگر روی کره زمین با هر معیاری عقب مانده اند و در گیر رسوم عصرحجری هستند، فعلا مگر همین غربی های مبتلا به ایدئولوژی پیشرفت کاری بکنند. اگر همینها هم نباشند، کسی به فکر تعالی آنها نخواهد بود.
بله، امر واضح را قبول دارم که راه ایدئولوژی وطنی به ترکستان است، اگر اصلا ایدئولوژی باشد و تنها گفتاری بی ربط و بی معنی برای ماندن بر سر کرسی قدرت نباشد. آنچه را که می نویسم هم قاعدتا مطلق نیست. ولی پاراگراف اول شما با پاراگراف دومتان نمی خواند. بالاخره باید به مدل توسعه غربی ایراد وارد کرد و ترمز آنرا کشید یا خیر؟ انقدر نظر افراطی مثل پاراگراف دوم شما شنیده ام که می گویم بگذار من هم از این سوی جریان کمی بگویم.
حذفاینکه "افغانستان و افریقا و ... با هر معیاری عقب مانده اند" را نمی فهمم. این را قبول دارم که این جوامع در بسیاری از رسوم غلط رسوب کرده اند. یکی از دلایلش نابودی زیرساختهای سنتی و اختراع سنتهای من در آوردی، یا استحاله سنتها به آنچه شما 'رسوم عصر حجری' می خوانید بوده، که یکی از نتایج توسعه سرطانی غرب بوده، ولی این بماند که مفصل است.
مشکل من اینجاست که
۱. همین حرفی که این رسوم را "عصر حجری" می خوانید دم خروس تفکر مکانیکی و خطی-زمانی را آشکار می کند. فکر می کنید هر چه در زمان جلوتر است "پیشرفته تر" است، و هر چه رسم اشتباه و غلط است لابد مال قدیمیهاست و عصر حجری است. دوست عزیز بی طرف، انسانهای عصر حجر نقاشیهایی در غار ها کشیده اند که هنوز با زیباییشان هوش از سر من قرن بیست و یکمی می برد. از آن طرف، بسیاری از "رسوم" غلط امروز ما، رسم قدیمیهای ما نبوده، بلکه تصویری کج و معوج را، حال به عللی، از آن رسوم پیاده می کنیم. همین مسئله حجاب اجباری برای همه ساکنان یک کشورو حتی توریستهای خارجی حتی در عربستان سعودی هم اجرا نمی شود! (این بماند که اصلا حجاب به عنوان امر حکومتی حتی در عربستان هم مسئله ای مدرن است). آیا این رسم عصر حجری است یا رسم قرن بیستمی که بدعت حاکمان وطنی و غیر وطنی بوده؟ همین دردهای افغانستان امروز، تاحدودی نتیجه حکومت کمونیستی (هدیه ای از "مدرنیته و پیشرفت")، حمله شوروی، حمایت آمریکا از القاعده و طالبان در ابتدای کار ووو نیست و تنها "رسوم عصر حجری" در آنها موثرند؟ سوال اینست که رفتار طالبان و القاعده و بهانه های آنان بر آن رفتاررسوم عصر حجری اند یا برساخته های دوران جدید؟ همچنین، آیا هیچ زیبایی درافغانها، در تلاششان برای نجات خود و خانواده از این مخمصه خونالود، در زندگی شان و همبستگیشان، در انسانیتشان و در آنچه از فرهنگ قدیمیشان از این ارزشها مانده ندیدید که می گویید "با هر معیاری عقب مانده اند"؟ جوامع غربی جدا هیچ مشکلی ندارند و در همه زمینه ها از جوامع شرقی سر ترند؟
۲. از آن سو، این هم مغلطه ایست که همه هنر غرب را در "پیشرفت'' آن می داند. جریانهای قوی در غرب هستند که در حفظ و پاسداری سنتهای حسنه قدیمی(در برابر تمام جریانهای ساختارشکنانه) پایدار مانده اند و دوام و قوام این تمدن به حضور آنها هم بسته است و بخش بزرگی از اخلاقیات شخصی و حرفه ای مثبت غربیها از سنتهای "عصر حجری" مسیحی و کلیسا ریشه گرفته. در غرب هم این گریبناگیری با مدرنیته و پیشرفت وجود دارد، ولی پیشزمینه آن با پیشزمینه ما متفاوت است.
حذفزشتیهایی هم که تکنولوژی مدرن با تمام مزایایش در زندگی انسانها وارد کرده قابل کتمان نیست. بسیاری از مشکلات جوامع ما مشکلات مدرن و جدید هستند. البته راه حل شما اینست که تنها غربیها که با این مشکلات به آرامی در دوره های طولانی تحولشان دست و پنجه نرم کرده اند می توانند ما را از این مخمصه نجات بدهند که تا قسمتی منطقی به نظر می رسد ولی به دلایل مختلفی، از جمله همان تفاوت دو پیشزمینه تمدنی، قابل مناقشه است. داستان عراق و افغانستان هم که جلوی چشممان است که برتری تکنولوژیک غرب با ترکیب با دخالت کورکورانه اش چه فجایعی به بار آورده. فکر می کنید خشونت داعش تفکر عصر حجری است؟ خشونت گزارش شده در لینک زیر را (که تا بخشی در زایش خشونت داعش مقصر است) به چه 'دوره تاریخی قدیمی' منتسب می کنید؟ این مصداقی از خشونت 'پیشرفته' و 'غربی' نیست و باز هم ناشی از 'عقب ماندگی' است؟
http://www.washingtonpost.com/wp-dyn/content/article/2007/10/03/AR2007100302646.html
خوبی سیستم غربی و دموکراسی تا همین حد هست که (تنها) عوامل مستقیم این جنایت را دادگاهی و محکوم می کند و کسی منکر آن نیست. ولی به هر حال درد فاجعه عراق با این مسائل درمان نمی شود.
اصولا مدرنیته تئوری تعالی نیست، تئوری پیشرفت است، که عرض کردم فرق آن با تعالی چیست. نتیجه آن هم اینست که بحران می آفریند و تنها جوابی که برای حل بحران قبلی حرکت سریعتر به سمت جلو است که بحران قبلی را حل می کند و بحران جدیدی درست می کند. تا به حال هم این بحرانها را به خارج از "غرب" جغرافیایی صادر کرده. ولی زمین کم کمک دارد کوچک می شود....
کلام آخر، برای اینکه به حرف عیار برگردیم، اینست که ما برای حل مشکلاتمان به زمان نیاز داریم. (چه فیلسوفی بود که می گفت ربط عمیقی بین تفکر و زمان است؟ تفکر احتیاج به زمان دارد و برای همین هم هست که عجله کار شیطان است، و اگر زمان بگذرد انسان عاقل خودش می فهمد.)
حذفسوال اینجاست که آیا تمدن جدید و قاهربه ما این فرصت، این 'زمان'، را می دهد یا خیر؟
و اگر داد، چه گونه از آن فرصت استفاده کنیم. و اگر این سوال جوابی دارد، آیا ما قادرو شایسته به استفاده درست از آن زمان خداداد هستیم؟
تعالی فراموش نشده،
پاسخحذفبه همت موافقان و مخالفان رهبر رادیوگرام،
آنچنان ذی قیمت شده که هر ذی روحی توان تصرفش را ندارد؛
دل شیر میخواهد و همت مردکهن که یافت نمیشود!
درضمن جمله عربی اول متن را فارسی بنویسید تا فارسی زبانان هم حالی بکنند.
باسپاس.